تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۱۴:۰۲
کد مطلب : ۴۹۲۷۲۹
یادداشت استفان والت، نظریه پرداز برجسته روابط بین الملل، در «فارن پالیسی»:

۱۰ تاثیر خارجی پیروزی ترامپ / ساکن جدید کاخ سفید از دیدار با پزشکیان خشنود خواهد شد اما... / او ممکن است از کمک به اسرائیل برای حمله به ایران طفره برود

۰
۱۰ تاثیر خارجی پیروزی ترامپ / ساکن جدید کاخ سفید از دیدار با پزشکیان خشنود خواهد شد اما... / او ممکن است از کمک به اسرائیل برای حمله به ایران طفره برود
کبنا ؛استفن والت در نشریه فارین پالیسی نوشت: علاقمندان به سینما می‌دانند که فیلم‌های سینمایی چند گانه به ندرت خوب از آب در می‌آیند و اغلب قسمت‌های بعدی موفقیت قسمت‌های نخست را تکرار نمی‌کنند. اولین تجربه ریاست جمهوری ترامپ برای بسیاری ناامید کننده و برای برخی نیز کشنده بود و این توضیح می‌دهد که چرا ترامپ در انتخابات سال ۲۰۲۰ شکست خورد. تکرار مجدد این تجربه حتی از تجربه قبلی نیز بدتر خواهد بود. در اینجا به ده مورد از تبعات انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۴ می‌پردازم.
به گزارش کبنا، در ادامه این مطلب آمده: سیاست آمریکایی پررمز و راز است. اکنون دیگر بر همگان آشکار شده که کسی نمی‌تواند درک کند که تحولات سیاسی انتخابات آمریکا چگونه کار می‌کند و بخشی از عقل متعارف در پیش بینی‌ها و تحلیل‌های خود در این حوزه به شدت دچار اشتباه شده است. نظرسنجی‌ها قابل اتکا نیستند، حقیقت گرایی درباره اهمیت تحولات میدانی قابل اعمال نیست و تمام افراد باهوشی که فکر می‌کردند می‌دانند چه اتفاقی رخ خواهد داد کاملا در اشتباه به سر می‌بردند. در سال ۲۰۱۶ رئیس جمهور سابق دونالد ترامپ و تیمش همچون همه ما از پیروزی خود در انتخابات شگفت زده بودند. برداشت من این است که نخبگان آمریکا همچنان در حال دست کم گرفتن این مسئله هستند که خشم و ترس سفید پوستان تا چه اندازه در تحولات سیاسی این کشور تاثیرگذار است. مجموعه‌ای از تحلیل‌ها در حال انجام است مبنی بر اینکه کجای محاسبات دموکرات‌ها اشتباه بود و چرا کارشناسان دوباره واقعیت‌ها را از قلم انداختند، اما همان کارشناسان ۸ سال فرصت داشتند تا درک عمیق تری از تحولات به دست بیاورند، اما همچنان موفق به این کار نشدند.
ترامپ غیرقابل پیش بینی خواهد بود. خب ترامپ پیش بینی ناپذیری را یک دارایی برای خود می‌داند که موجب می‌شود در مقایسه با سایر رقبا جایگاه بهتری داشته باشد و شهرت وی به خاطر رفتار‌های متلون و دمدمی مزاج موجب می‌گردد تا انتقاد از او به خاطر رفتار‌های متناقضش دشوارتر شود. به همین دلیل هیچ کس و حتی طرفداران ترامپ نیز نباید مطمئن باشند که می‌دانند او دقیقا چه خواهد کرد. می‌توان شرط بست که او هیچ کاری را که به سود مصالح سیاسی و مالی شخصی اش نباشد انجام نخواهد داد، اما اینکه این منش رفتاری چگونه در سیاست گذاری نمود خواهد یافت قابل پیش بینی نیست. او حرف‌های دیوانه وار زیادی در جریان کارزار انتخاباتی زده است، اما اینکه چه تعداد از آنها بلوف بوده و چه تعداد دیگر مواضعی صادقانه، کسی نمی‌داند. 
به علاوه اختلافات مهمی در درون حزب جمهوری خواه در برخی مسائل کلیدی و به ویژه چین وجود دارد. واقع گرایان خواهان فاصله گرفتن از اروپا (و احتمالا خاورمیانه) و تمرکز بر آسیا و تقویت تعهد آمریکا نسبت به تایوان هستند، اما انزواگرایان و آزادی طلبان خواهان فاصله گرفتن از تقریبا همه مناطق دیگر جهان و تمرکز بر برچیدن دولت اداری در داخل هستند. برخی از اینها ایده‌های وحشتناکی درباره استفاده از تسلیحات هسته‌ای در آسیا دارند. باید دید چه کسانی بر چه سمت‌هایی گمارده می‌شوند، اما حتی دانستن این مسئله همه چیز را به شما نخواهد گفت، زیرا اختلافات همچنان در درون دولت پابرجا خواهد ماند و ترامپ نیز ممکن است سیاستی پینگ پونگی را در میان سیاست‌های این دو طیف مختلف اتخاذ نماید.
همچنین مشخص نیست که ترامپ به چه اندازه قصد دارد به امور خارجی توجه کند. آیا او تمرکز عمده خود را صرف انتقام گیری از رقبای دموکرات و دنبال کردن یک دستور کار رادیکال داخلی خواهد نمود که در پروژه بدنام ۲۰۲۵ به تفصیل به آن پرداخته شده یا تلاش خواهد کرد سیاست آمریکا در نقاط مختلف جهان را متحول سازد؟ من هم مثل شما نمی‌دانم. اما یادتان باشد که ترامپ نیز یک انسان است و انرژی و توانایی وی برای تمرکز کردن به وضوح رو به کاهش است. منصوبان وی تا زمانی که مشکلی پیش نیاید و آنها مجبور به برکناری نشوند آزادی عمل زیادی خواهند داشت. ختم کلام اینکه کسی نباید مطمئن باشد که می‌داند ترامپ چه خواهد کرد، از جمله خود من.
هژمونی لیبرال مرده است. جو بایدن، رئیس جمهوری، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه، جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی، کامالا هریس، معاون رئیس جمهور و بقیه تیم آنها تلاش کردند استراتژی هژمونی لیبرال را که از زمان پایان جنگ سرد سیاست خارجی آمریکا را هدایت کرده احیا و اصلاح کنند. اما تلاش آنها موفقیت آمیزتر از نسخه‌های اولیه آن نبود و رای دهندگان مخالفت قاطع خود را با آن اعلام داشتند. مردمی که به ترامپ رای داده اند علاقه‌ای به گسترش دموکراسی ندارند، اهمیتی به حقوق بشر نمی‌دهند، عمیقا به تجارت آزاد بدبین هستند، می‌خواهند خارجی‌ها را از کشورشان دور نگه دارند و نگاهی محتاطانه به نهاد‌های جهانی دارند. آنها می‌دانند که ترامپ یا مخالف همه اینها است یا نسبت به آنها بی تفاوت است و این از نظر آنها مطلوب است. 
با توجه به اینکه بار‌ها از دموکرات‌ها و جمهوری خواهان بابت اصرار بر این استراتژی شکست خورده انتقاد کرده ام، ممکن است تصور کنید که من از نتیجه انتخابات راضی هستم. اما نه راضی نیستم، زیرا معتقدم رویکرد ترامپ به سیاست داخلی و خارجی مردم آمریکا را فقیرتر، دو دسته‌تر و آسیب پذیرتر خواهد کرد. زیرا اینکه وضعیت بد است دلیل نمی‌شود که نتواند بدتر شود.
حواستان به جنگ تجاری باشد. ممکن است سخنان انتخاباتی ترامپ در مورد وضع تعرفه‌های دهه ۱۹۳۰ بر همه کالا‌های وارداتی تنها یک بلوف بوده باشد و افراد مطلع‌تر او را از این اقدام مخرب باز دارند. اما باز هم به سختی می‌توان فهمید چه خواهد شد و این بستگی به آن دارد که آیا او موضوع تعرفه‌ها را به چهره‌های حمایت گرایی نظیر رابرت لایتهایزر بسپارد یا به حرف دوستان جدیدش در عرصه فن آوری گوش دهد که به بازار‌های نسبتا باز و زنجیره‌های جهانی عرضه وابستگی دارند. ترامپ هرگز نشان نداده که دارای فهمی پیچیده از نحوه کار اقتصاد‌های مدرن است؛ بنابراین من انتظار دارم اگر او یک جنگ تجاری جدی به راه بیاندازد، این وضعیت دارای تبعات منفی ناخواسته‌ای خواهد بود. در چنین شرایطی او کسی جز خود را برای سرزنش کردن نخواهد یافت، اما من اطمینان دارم که ترامپ یک قربانی آسان را برای این کار پیدا خواهد کرد.
اروپا به دردسر افتاده است. ترامپ متحدان اروپایی ایالات متحده را یک دارایی استراتژیک نمی‌بیند و از مدت‌ها پیش آشکارا سخنان خصمانه‌ای علیه اتحادیه اروپا بر زبان رانده است. او در گذشته از اتحادیه اروپا به عنوان دشمن یاد و فکر می‌کرده که برگزیت یک ایده عالی بوده، زیرا به عقیده وی اتحادیه اروپای مقتدر می‌تواند در مسائل اقتصادی با یک صدای واحد سخن بگوید و این صدای واحد هم آوردی با اروپا را برای ایالات متحده دشوار می‌سازد. 
در خصوص ناتو ترامپ ممکن است تصمیم بگیرد که به طور کلی از این ائتلاف انصراف دهد هرچند که این سازمان در میان اکثر مردم آمریکا محبوب است و خروج رسمی از آن موجب انتقادات فراوانی خواهد شد. این گزینه محتمل‌تر است که او در درون ناتو باقی بماند، اما همچنان از اروپایی‌ها برای عدم پرداخت سهم خود از هزینه‌های تامین امنیت انتقاد نماید. 
اوکراین در وضعیت دشواری قرار خواهد داشت. معتقدم هریس نیز اگر به ریاست جمهوری می‌رسید به سختی تلاش می‌کرد تا به جنگ در اوکراین خاتمه بدهد و بهترین توافق ممکن نیز همچنان برای کیف چندان مطلوب نخواهد بود. احتمال بیشتری وجود دارد که ترامپ کمک‌های ایالات متحده به اوکراین را قطع کند و به اروپایی‌ها بگوید که اوکراین مشکل آنهاست. افکار عمومی نیز از این رویکرد وی حمایت خواهد کرد. تنها نگرانی ترامپ این خواهد بود که روسیه بقیه اوکراین را تصرف کند و موجب شود وی ضعیف و ساده لوح جلوه نماید. اما اگر پوتین یک تقسیم دائمی را بپذیرد و آنچه باقی مانده یک اوکراین آسیب دیده باشد که اسما مستقل باشد که دیگر به سمت عضویت در ناتو نمی‌رود، اکثر آمریکایی‌ها از موضوع اوکراین عبور خواهند کرد. در آن صورت ترامپ اعتبار تمام کردن جنگ را به نام خود ثبت خواهد کرد. 
تحلیل  فرانسیس فوکویاما از بازگشت دونالد ترامپمنازعات خاورمیانه ادامه خواهد داشت. سوء مدیریت بایدن و بلینکن در مسائل خاورمیانه در این انتخابات به هریس لطمه زد. هریس نیز با بی میلی نسبت به فاصله گرفتن از سیاست غیرانسانی و غیرموثر دولت فعلی این لطمه را تشدید نمود. چنین وضعیتی موجب شد تا تلاش‌های وی برای ترسیم یک چهره افراطی خطرناک از ترامپ که اهمیتی به حقوق بشر، دموکراسی و حاکمیت قانون نمی‌دهد تضعیف شود. اما هیچ کس نباید دچار این توهم شود که وضعیت در دوره ترامپ در کاخ سفید بهتر خواهد شد. او در دور ریاست جمهوری اش هر آنچه بنیامین نتانیاهو می‌خواست را به او داد، از توافقی که ایران را از دستیابی به سلاح هسته‌ای دور نگاه داشته بود خارج شد و در دولت آینده نیز هیچ اهمیتی به از بین رفتن جان انسان‌های بی گناه در غزه، لبنان و کرانه باختری نخواهد داد. 
اما او ممکن است از کمک به اسرائیل برای حمله به ایران طفره برود به خصوص اگر ولیعهد عربستان محمد بن سلمان چنین توصیه‌ای به وی داشته باشد، اما در غیر اینصورت اسرائیل همچنان از چراغ سبز لازم برای نابودی یا اخراج فلسطینیان برخوردار خواهد بود. 
در عین حال من حتی تصور کنم که ترامپ از دیدار با رئیس جمهور جدید ایران این کشور خوشنود خواهد شد هانطور که او در دور قبلی با رهبر کره شمالی ملاقات کرد. اما از آنجایی که ترامپ نه صبوری و نه ظرفیت لازم برای انجام یک مذاکره واقعی را ندارد هیچ نتیجه‌ای از این اقدامات تبلیغاتی بیرون نخواهد آمد.
چین رها شده. همانطور که اشاره شد مشاوران ترامپ در مورد نحوه مدیریت روابط با چین اتفاق نظر ندارد؛ و این سبب می‌شود که نتوان نحوه مواجهه دولت جدید با این کشور را پیش بینی کرد. ترامپ تقریبا مطمئنا در مسائل تجاری سختگیری خواهد کرد و دشوار می‌توان باور کرد که او محدودیت‌ها در زمینه صادرات چیپ یا دیگر اشکال انتقال تکنولوژی به شرکت‌های چینی را بردارد. دشمنی با چین احتمالا یکی از مسائل فراجناحی در واشنگتن است و این موجب می‌شود تصور یک معامله بزرگ بین واشنگتن و پکن دشوارتر شود. 
بحران اقلیمی. این مورد آسان، اما همچنان هشدار دهنده است. ترامپ همچنان درباره تغییرات اقلیمی بدبین بوده و معتقد است سیاست درست انرژی حفاری کردن برای استخراج سوخت‌های فسیلی است و اهمیتی به تبعات آن نمی‌دهد، زیرا تا زمان مشخص شدن تبعات آن او مرده است. پیشرفت جهانی در این زمینه کند خواهد شد، تلاش‌ها برای سرعت بخشیدن به گذار به انرژی‌های پاک متوقف خواهد شد و تلاش‌های بلندمدت برای تضمین آینده بشریت جای خود را به پیگیری منافع کوتاه مدت خواهد داد.
قدرت متحد در یک جامعه دو دسته. برخی از ناظران ممکن است پیروزی ترامپ را به عنوان نشانه‌ای از اتحاد ملی ببینند. اما این ایده بسیار گمراه کننده است. دموکرات‌ها قرار نیست دستور کار جنبش حامیان ترامپ را به خصوص در زمینه سیاست‌های داخلی بپذیرند و اقدامات بر شمرده شده در پروژه ۲۰۲۵ بذر اختلاف و دو دستگی بیشتر را در سیاست آمریکا خواهد کاشت.
تسویه حساب با رقبای سیاسی، غیرممکن ساختن سقط جنین، انتصاب یکی از مخالفان واکسن به عنوان متولی یکی از نهاد‌های مهم بهداشت و درمان، تلاش برای دیپورت میلیون‌ها نفر و حمله به دیگر نهاد‌های جامعه مدنی قرار نیست موجب متحد شدن آمریکا شود. 
در عین حال کارزار بلندمدت حزب جمهوری خواه برای ایجاد یک هیئت حاکمه یکدست اکنون با کنترل کامل بر کاخ سفید، دیوان عالی، سنا و مجلس نمایندگان در حال به ثمر نشستن است. مشکل قدرت متحد و غیر کنترل شده این است که به سختی می‌توان اشتباهات آن را کشف و به موقع اصلاحش کرد.
مکانیزم‌های پاسخگویی ضعیف‌تر از آن چیزی است که باید در ایالات متحده باشد و نتیجه این انتخابات آن را ضعیف‌تر نیز خواهد کرد.
صرف نظر از تبعات داخلی در زمینه‌های بهداشت و درمان، ایمنی، حوق زنان، استقلال بانک مرکزی و نظایر اینجا، عمیق‌تر شدن دو قطبی حاکم همچنین توانایی دولت برای اعمال یک سیاست خارجی موثر را نیز تهدید خواهد نمود.
تحلیل فرانسیس فوکویاما از بازگشت دونالد ترامپ
آمریکا در مسیر جدید؛ میراث ترامپ چیست؟ فرانسیس فوکویاما، نظریه پرداز سیاسی و مبدع نظریه «پایان تاریخ» نیز نوشت: پیروزی بزرگ دونالد ترامپ و حزب جمهوری‌خواه در شب سه‌شنبه، نویدبخش تغییرات بنیادین در سیاست‌های کلیدی آمریکا از مهاجرت گرفته تا روابط با اوکراین است. اما اهمیت این انتخابات فراتر از سیاست‌های خاص است. این انتخابات، در واقع نوعی مخالفت جدی رای‌دهندگان آمریکایی با برداشت‌های لیبرالیسم و مفهوم «جامعه آزاد» محسوب می‌شود؛ مفهومی که از دهه ۱۹۸۰ تاکنون تغییرات زیادی را پشت سر گذاشته است.
در سال
۲۰۱۶، وقتی دونالد ترامپ به ریاست‌جمهوری رسید، بسیاری آن را رویدادی استثنایی دانستند. او با رقیبی رقابت می‌کرد که او را چندان جدی نمی‌گرفت و همچنین اکثریت آرای عمومی را نیز به دست نیاورده بود. با پیروزی جو بایدن در سال ۲۰۲۰، به نظر می‌رسید که آمریکا به روال معمول خود بازگشته و دوران پرتنش ترامپ به سر آمده است. اما نتایج اخیر نشان می‌دهد که شاید این دوره بایدن بوده که استثنایی محسوب می‌شد. اکنون، دونالد ترامپ با حمایت گسترده مردم و شناخت کامل آنان از شخصیت و برنامه‌های او، در حال آغاز دورانی تازه در سیاست آمریکاست که ممکن است بر جهان نیز تأثیر بگذارد.
در این انتخابات، دونالد ترامپ نه تنها اکثریت آرا را کسب کرده، بلکه ایالت‌های کلیدی را نیز از آن خود ساخته است. از سوی دیگر، جمهوری‌خواهان بار دیگر کنترل سنا را به دست آورده‌اند و انتظار می‌رود اکثریت مجلس نمایندگان را نیز حفظ کنند. با توجه به حضور پرقدرت جمهوری‌خواهان در دیوان عالی، این حزب اکنون به تسلط بر تمام شاخه‌های اصلی حکومتی نزدیک شده است.
اما این دوران نوین در تاریخ آمریکا به چه معناست؟
لیبرالیسم کلاسیک، به‌طور سنتی دکترینی است که بر احترام به کرامت برابر انسان‌ها، حاکمیت قانون و محدودیت دخالت دولت در زندگی فردی تأکید دارد. این دکترین، حامی آزادی‌ها و حقوق فردی است. اما در پنجاه سال گذشته، این مفهوم دو تغییر اساسی را تجربه کرده است. نخست، ظهور نئولیبرالیسم به عنوان یک دکترین اقتصادی، بازار‌ها را به جایگاه محوری رساند و توانایی دولت‌ها برای حمایت از اقشار آسیب‌پذیر را محدود کرد. نتیجه این رویکرد، افزایش ثروت جهانی بود، اما با این حال، طبقه کارگر بسیاری از فرصت‌های شغلی و قدرت اقتصادی خود را از دست داد و سرمایه‌ها به سوی آسیا و سایر مناطق در حال توسعه سرازیر شد.
تحول دوم در لیبرالیسم با ظهور سیاست هویت رخ داد. این تغییر، نگاه مترقی به طبقه کارگر را با حمایت هدفمند از گروه‌های اقلیت مانند اقلیت‌های نژادی، مهاجران و اقلیت‌های جنسی جایگزین کرد. به این ترتیب، قدرت دولت به جای عدالت بی‌طرفانه، به سمت دستیابی به نتایج اجتماعی خاص برای این گروه‌ها متمایل شد.
دونالد ترامپ و هوادارانش اکنون در تلاش‌اند تا با بازگشت به محافظه‌کاری، لیبرالیسم کلاسیک را بازتعریف کنند و جامعه آزاد آمریکا را از منظری جدید تفسیر نمایند. این تفسیر پایبند به اصول اولیه است و در برابر این تحریفات ایستادگی می‌کند. در عین حال، تحولات بازار کار و حرکت به سوی اقتصاد مبتنی بر اطلاعات، تغییرات عمیقی در ساختار‌های شغلی پدید آورده است. در دنیای امروز، جایی که اکثر افراد به‌جای کار بدنی در کارخانه‌ها، پشت رایانه‌ها کار می‌کنند، زنان فرصت‌های برابر بیشتری یافته‌اند. این تغییرات ساختار قدرت در خانواده‌ها را نیز دگرگون کرده و توجه جامعه را به دستاورد‌های زنان معطوف ساخته است.
این تحولات، همراه با برداشت‌های گاه نادرست از لیبرالیسم، تأثیرات عمیقی بر ساختار‌های اجتماعی و قدرت سیاسی داشته است. طبقه کارگر که زمانی خود را نماینده سیاست‌های مترقی می‌دانست، احساس کرد احزاب چپ دیگر صدای واقعی آنان نیستند و به سوی احزاب راست گرایش پیدا کرد. حزب دموکرات نیز که زمانی پشتیبان طبقه کارگر بود، به‌تدریج به حزبی با محوریت متخصصان تحصیل‌کرده شهری تبدیل شد و ارتباط خود را با پایگاه سنتی‌اش از دست داد.
این روند، نه تنها در آمریکا، بلکه در اروپا نیز قابل مشاهده است. در کشورهایی، چون فرانسه و ایتالیا، کارگران و رای‌دهندگان سابق احزاب چپ، اکنون به سمت چهره‌های ملی‌گرایی همچون مارین لوپن و جورجیا ملونی روی آورده‌اند. این افراد از نظام تجارت آزاد که به زعم آنان امنیت شغلی و معیشتشان را تهدید کرده، ناراضی‌اند و از احزاب پیشرو که بیشتر به موضوعات جهانی و محیط زیست می‌پردازند و مشکلات قشر کارگر را کمتر مورد توجه قرار می‌دهند، دل‌سرد شده‌اند.
بی‌اعتنایی طبقه کارگر به تهدید‌های ترامپ علیه نظم لیبرال
این تحولات اجتماعی گسترده در الگو‌های رای‌گیری اخیر آمریکا نیز به‌وضوح نمایان شد. پیروزی جمهوری‌خواهان، عمدتاً بر پایه حمایت طبقه کارگر سفیدپوست به دست آمد؛ اما نکته جالب اینجاست که دونالد ترامپ توانست درصد قابل‌توجهی از کارگران سیاه‌پوست و لاتین را نیز به سوی خود جذب کند. برای بسیاری از این رای‌دهندگان، تعلق طبقاتی اهمیتی بیش از نژاد یا قومیت داشت. برای مثال، یک کارگر لاتین ممکن است دلیلی برای حمایت از لیبرالیسم پیشرو، که مدافع مهاجران غیرقانونی و منافع زنان است، نیابد.
همچنین واضح و عیان است که بیشتر رای‌دهندگان طبقه کارگر نگرانی چندانی نسبت به تهدید‌های احتمالی ترامپ علیه نظم لیبرال، چه در عرصه داخلی و چه بین‌المللی، ندارند. ترامپ درصدد است تا نه تنها نئولیبرالیسم و لیبرالیسم پیشرو، بلکه حتی لیبرالیسم کلاسیک را نیز به چالش بکشد. این تهدید در بسیاری از سیاست‌های او مشهود است و پیش‌بینی می‌شود که دور دوم ریاست‌جمهوری او، بسیار متفاوت و پررنگ‌تر از دوره اول باشد.
سوال اصلی این است که آیا ترامپ می‌تواند وعده‌هایش را عملی سازد؟ بسیاری از رای‌دهندگان او، سخنانش را چندان جدی نمی‌گیرند و جمهوری‌خواهان هم امیدوارند که توازن قدرت در سیستم سیاسی آمریکا مانع از اعمال بدترین سیاست‌های او شود. اما شاید این یک خطای بزرگ باشد و تهدید‌های ترامپ را باید جدی گرفت.
سیاست‌های حمایت‌گرایانه ترامپ و نقش کلیدی تعرفه‌ها
دونالد ترامپ یک حمایت‌گرای سرسخت است و از نظر او «تعرفه» یکی از زیباترین واژه‌های زبان انگلیسی است. او پیشنهاد کرده که تعرفه‌های ۱۰ تا ۲۰ درصدی را بر تمامی کالا‌های وارداتی، فارغ از کشور مبدأ، اعمال کند؛ اقدامی که برای اجرا، به تأیید کنگره نیاز ندارد.
اقتصاددانان بسیاری هشدار داده‌اند که این سیاست‌های حمایت‌گرایانه می‌تواند تأثیرات منفی عمیقی بر اقتصاد آمریکا داشته باشد که می‌توان به افزایش تورم، کاهش بهره وری و تضعیف اشتغال اشاره کرد. اعمال این تعرفه‌ها، زنجیره‌های تأمین را مختل کرده و تولیدکنندگان داخلی را مجبور می‌کند برای معافیت از مالیات‌های سنگین، دست به لابی‌گری بزنند؛ وضعیتی که فضای فساد و تبعیض را ایجاد می‌کند، چرا که شرکت‌ها به دنبال جلب رضایت رئیس‌جمهور هستند.
علاوه بر این، تعرفه‌های سنگین ممکن است موجب واکنش تلافی‌جویانه دیگر کشور‌ها شود و به افت شدید تجارت و کاهش درآمد منجر گردد. دونالد ترامپ ممکن است در مواجهه با پیامد‌های این سیاست‌ها مجبور به عقب‌نشینی شود؛ اما او می‌تواند برای پوشاندن واقعیت‌های ناخوشایند، همچون کریستینا فرناندز کرشنر، رئیس‌جمهور سابق آرژانتین، به دستکاری آمار‌ها روی آورد.
انتقام‌جویی ترامپ از مخالفان با استفاده از ابزار‌های قضایی
در زمینه سیاست‌های مهاجرتی، ترامپ این بار به بستن مرز‌ها اکتفا نکرده و هدفی گسترده‌تر را دنبال می‌کند: اخراج حداکثری ۱۱ میلیون مهاجر غیرقانونی که در حال حاضر در آمریکا زندگی می‌کنند. اجرای این طرح، نیازمند سرمایه‌گذاری‌های کلان در زیرساخت‌هایی نظیر مراکز بازداشت، نیروی کنترل مهاجرت و دادگاه‌های مربوطه است. اما این سیاست می‌تواند عواقب سنگینی برای صنایعی که به نیروی کار مهاجر وابسته هستند، به‌ویژه در بخش‌های کشاورزی و ساخت‌وساز، به همراه داشته باشد. از منظر اخلاقی نیز، این طرح با چالش‌های بزرگی روبه‌روست، چرا که جدایی خانواده‌ها می‌تواند به درگیری‌های داخلی در ایالت‌های تحت کنترل دموکرات‌ها منجر شود؛ ایالت‌هایی که تمام تلاش خود را برای جلوگیری از این سیاست‌ها به کار خواهند گرفت.
دونالد ترامپ در این دوره از کارزار انتخاباتی، با تمرکز و انگیزه‌ای بی‌سابقه به دنبال انتقام‌جویی از افرادی است که به باور او در حقش بی‌عدالتی کرده‌اند. او اعلام کرده که از سیستم قضایی برای پیگرد افرادی، چون لیز چنی، جو بایدن، مارک میلیو حتی باراک اوباما استفاده خواهد کرد. علاوه بر این، او تهدید کرده که با اعمال جریمه و لغو مجوزها، منتقدان رسانه‌ای خود را خاموش خواهد کرد. هرچند مشخص نیست که ترامپ تا چه اندازه در عملی ساختن این تهدید‌ها موفق باشد، اما انتصاب قضات همسو با اهداف جمهوری‌خواهان این امکان را فراهم می‌کند که موانع قضایی کمتری بر سر راه او قرار گیرد.
اوکراین؛ بزرگ‌ترین بازنده سیاست‌های خارجی ترامپ
سیاست خارجی آمریکا نیز در دوران ترامپ دستخوش تغییرات عمده‌ای خواهد شد. در این میان، اوکراین احتمالاً بزرگ‌ترین بازنده خواهد بود؛ چرا که ترامپ ممکن است با قطع کمک‌های نظامی، این کشور را به پذیرش شرایط روسیه وادار کند. او همچنین در محافل خصوصی تهدید کرده که آمریکا را از ناتو خارج خواهد کرد یا دست‌کم به ماده ۵ این پیمان (که مبنای دفاع مشترک است) پایبند نخواهد بود. نبود رهبری آمریکا، توانایی ناتو را در مقابله با تهدیدات روسیه و چین تضعیف کرده و نظم جهانی را به چالش خواهد کشید. این تغییرات می‌تواند پوپولیست‌های اروپایی همچون «آلترناتیو برای آلمان» و «اجتماع ملی» فرانسه را نیز تقویت کند.
هم‌پیمانان آسیایی آمریکا نیز از این تغییرات بی‌نصیب نخواهند ماند. هرچند ترامپ رویکردی سختگیرانه نسبت به چین دارد، اما از قدرت رهبری شی جین‌پینگ تحسین می‌کند و شاید به توافقی بر سر تایوان رضایت دهد. با وجود تمایل کم او به استفاده از نیروی نظامی، خاورمیانه ممکن است یک استثنا باشد؛ چرا که احتمالاً از سیاست‌های جنگ‌طلبانه بنیامین نتانیاهو علیه حماس، حزب‌الله و ایران پشتیبانی کامل خواهد کرد.
افزایش شکاف‌های اجتماعی و تضعیف اعتماد عمومی در جامعه آمریکا
این بار، دونالد ترامپ در اجرای برنامه‌هایش از دور نخست ریاست‌جمهوری‌اش مصمم‌تر به نظر می‌رسد. دونالد ترامپ و جمهوری‌خواهان به این نتیجه رسیده‌اند که موفقیت نیازمند نیروی انسانی کارآمد و هماهنگ است. در سال ۲۰۱۶، ترامپ با تکیه بر جمهوری‌خواهان میانه‌رو و بدون تیمی از سیاست‌گذاران همسو وارد کاخ سفید شد.
در دوران نخست ریاست‌جمهوری، بسیاری از دستورات ترامپ با موانع مختلفی روبه‌رو شد؛ برخی از آنها مسدود گشتند، برخی مسیرشان تغییر کرد و برخی نیز با تأخیر اجرا شدند. در واپسین روز‌های دوره اول، او فرمان اجرایی صادر کرد که دسته‌بندی جدیدی به نام «Schedule F» ایجاد می‌کرد. این دسته‌بندی، امکان اخراج کارمندان فدرال را بدون حمایت‌های شغلی معمول فراهم می‌ساخت و به ترامپ اجازه می‌داد تا هر کارمند دولتی را که مطابق میل او نبود، اخراج کند. احیای این برنامه یکی از اهداف کلیدی او برای دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش است. محافظه‌کاران نیز در حال تهیه فهرست‌هایی از مقامات دولتی هستند که وفاداری شخصی به ترامپ تنها معیار انتخاب آنهاست؛ رویکردی که احتمال اجرای کامل برنامه‌های او در آینده را افزایش می‌دهد.
پیش از انتخابات، برخی منتقدان از جمله کامالا هریس، ترامپ را به تمایل به فاشیسم متهم کردند. هرچند این اتهام ممکن است به‌طور کامل دقیق نباشد، چرا که او در پی برپایی یک نظام تمامیت‌خواه نیست؛ بلکه آنچه رخ می‌دهد فرسایش تدریجی نهاد‌های لیبرال است، روندی که شباهت زیادی به سیاست‌های ویکتور اوربان در مجارستان پس از بازگشت به قدرت در سال ۲۰۱۰ دارد.
این فرسایش نهاد‌ها از هم‌اکنون آغاز شده و ترامپ آثار عمیقی بر جامعه آمریکا گذاشته است. او با تشدید شکاف‌های اجتماعی، جامعه‌ای که زمانی از سطح بالای اعتماد عمومی برخوردار بود را به جامعه‌ای با سطح پایین اعتماد تبدیل کرده است. با به تصویر کشیدن دولت به‌عنوان نهادی شرور و معاند، اعتماد مردم به دولت را تضعیف کرده و فضای سیاسی را خشن‌تر و متشنج‌تر ساخته است. او همچنین فضایی فراهم کرده که در آن نفرت و تبعیض به‌راحتی بروز می‌کند و از سوی دیگر، اکثریت جمهوری‌خواهان را به این باور رسانده که رئیس‌جمهور پیشین نامشروع بوده و انتخابات ۲۰۲۰ به‌سرقت رفته است.
پیروزی قاطع جمهوری‌خواهان، از ریاست‌جمهوری تا سنا و احتمالا مجلس نمایندگان، تاییدی بر دیدگاه‌های ترامپ خواهد بود و آزادی عمل بیشتری به او می‌بخشد. امید می‌رود که نهاد‌های بازدارنده همچنان بتوانند مانعی بر سر راه او ایجاد کنند؛ با این حال، شاید لازم باشد تا بحران به نقطه‌ای از وخامت برسد تا فرصتی واقعی برای بازسازی و بهبود نهاد‌ها و بازگشت به دموکراسی فراهم شود.
نام شما

آدرس ايميل شما

خشونت خانگی؛ باید سکوت زنان شکسته شود

خشونت خانگی؛ باید سکوت زنان شکسته شود

خشونت علیه زنان مشکلی عمومی و فراگیر است. سکوت زنان و بردباری آنها در برابر خشونت نه ...
ترامپ و مسئله ایران

ترامپ و مسئله ایران

سابقه دولت ترامپ نشان‌دهنده رویکردی تهاجمی و حمایت بی‌قید و شرط از اسرائیل است؛ اما تحولات ...
آیا بازگشت ترامپ به قدرت، آرزوی چین است یا کابوس آن؟

آیا بازگشت ترامپ به قدرت، آرزوی چین است یا کابوس آن؟

بازگشت افرادی همچون مایک پمپئو، وزیر خارجه پیشین که در یکی از سخنرانی‌هایش در کتابخانه ...
1