در برنامه «حضور» مطرح شد؛
متن کامل صحبتهای متفاوت آیت الله شبیری زنجانی پیرامون خلخالی، منتظریان و انتخابات
10 تير 1402 ساعت 12:24
آیت الله سید جعفر شبیری زنجانی در برنامه «حضور»، درخواست عفو عمومی رئیس قوه قضائیه از رهبر معظم انقلاب در خصوص محکومان حوادث سال گذشته را نشان از پختگی حجتالاسلام و المسلمین اژهای خواند و گفت: واقعاً نمیشد که از دم اعدام کنند. خیلیها همان طور که ایشان تشخیص داده بود، مفسد نبودند؛ درست است که فساد انجام داده بودند اما مفسد نبودند و لازم بود که انعطاف قوة قضائیه بر مردم روشن شود؛ این خود نشاندهنده پختگی است.
آیتالله سید جعفر شبیری زنجانی درخواست عفو عمومی رئیس قوه قضائیه از رهبر معظم انقلاب در خصوص محکومان حوادث سال گذشته را نشان از پختگی حجتالاسلام و المسلمین محسنی اژهای خواند و گفت: واقعاً نمیشد که از دم اعدام کنند. خیلیها همان طور که ایشان تشخیص داده بود، مفسد نبودند؛ درست است که فساد انجام داده بودند اما مفسد نبودند و لازم بود که انعطاف قوه قضائیه بر مردم روشن شود.
به گزارش جماران، برنامه «حضور» به مناسبت هفته قوه قضائیه، در حسینیه جماران میزبان «آیتالله سیدجعفر شبیری زنجانی» بود. وی از شاگردان امام خمینی(ره) و یکی از اساتید حوزه و دانشگاه و از چهرههای شناخته شده دستگاه قضاست که با پیشنهاد شهید دکتر بهشتی وارد قوه قضائیه شده است. این یار دیرین امام و دوست قدیمی رهبر معظم انقلاب، در گفت و گو با «محمدحسین رنجبران» در خصوص آراء و اندیشههای امام روحالله در مورد اهمیت دستگاه قضا و وظایف مسئولان قوه قضائیه سخن گفت.
منش حیرتانگیز و بزرگوارانه امام با علمای مخالفشان
آیتالله شبیری زنجانی با اشاره به منش بزرگوارانه امام در برخورد با علمای مخالف ایشان، اظهار داشت: حاج آقا رضا و حاج آقا ابوالفضل زنجانی با اینکه خیلی به امام نزدیک بودند ولی بعد از انقلاب رودرروی امام قرار گرفتند. حاج آقا رضا اوایل یک مدت با شاه بود. بعد با جبهه همراه ملی شد و در مبارزات انقلاب به امام پیوست؛ اما بعد از انقلاب مخالفتش شروع شد و به همراه حاج آقا ابوالفضل، مخالفتهایی با امام داشتند.
وی افزود: علتش هم شاید این شد که آقا سعید، پسر حاج آقارضا، مشاور بنیصدر شد. بنیصدر که به ایران آمد، آقا سعید هم از آمریکا به ایران آمد. وقتی بنیصدر دستگیر شد، حکم اعدام سعید را نیز دادند.
آیتالله شبیری زنجانی ادامه داد: حاج احمدآقا میگفتند که من از طرف امام به دیدار حاج آقا رضا زنجانی که مریض شده بود، رفتم؛ حاج آقا رضایی که علیه امام صحبت میکرد. میگفت من رفتم او را دیدم و فکر کردم الان که دیگر پسرش در خطر اعدام است، لابد راجع به پسرش سفارش خواهد کرد؛ گفتم حاج آقا (امام) به شما سلام رساندند. من آمدم که اگر فرمایشی دارید، اجرا کنم. حاج آقا رضا گفت ممنون؛ سلام مرا به ایشان برسانید و تشکر کنید.
این شاگرد امام خمینی(ره) گفت: در همان ایام، برادرِ سعید، آقای دکتر فرید که انقلابی و از ارادتمندان امام بود، از آمریکا آمده بود تا پدرش را برای معالجه به آمریکا ببرد. او وقتی حاج احمدآقا را میبیند، میگوید مادر سعید خیلی نگران وضعیت سعید است؛ اگر امام دستور عفو بدهند خیلی متشکر میشویم؛ که امام دستور دادند و سعید آزاد شد. این کسی بود که دشمنی میکرد و در عین حال، امام اینطور رفتار میکردند.
امام خیلی مواظب بودند که شیطان فریبشان ندهد
وی اظهار داشت: امام همواره به علمایی که قبل از انقلاب هم با ایشان مخالفت میکردند، احترام میگذاشتند. نشنیدم که امام علیه هیچ یک از آقایان چیزی بگویند. حتی درباره بعضیها که مسائلی هم داشتند، ندیدم که کوچکترین چیزی در خارج بروز بدهند و چیزی بگویند.
آیتالله شبیری زنجانی با بیان اینکه امامِ قبل از انقلاب با امام بعد از پیروزی و رهبری انقلاب هیچ تفاوتی نکرد، اذعان کرد: امام همیشه تواضع داشتند و مواظب بودند که خودشان را گم نکنند. به همین دلیل هم وقتی امثال آقای فخرالدین حجازی آنطور از ایشان تعریف میکردند، توبیخ میکنند که دیگر نگویند و میگفتند من میترسم این حرفها را باور کنم. امام خیلی مواظب بودند که شیطان فریبشان ندهد.
هوشیاری امام در اثرنپذیرفتن از اطرافیان
این یار دیرین امام و انقلاب گفت: هوشیاری امام بالا بود و دور و بر ایشان همه جور آدم رفت و آمد داشتند ولی ایشان تغییری نکردند. خدا رحمت کند مرحوم آیتالله حاج آقا محمدصادق لواسانی، گاهی میرفتند خبرهایی برای امام میآوردند؛ خبرهایی که شامل مطالبی میشد که کسی جرأت نمیکرد در موردشان صحبت کند. ایشان از رفتار امام فکر میکردند که ایشان مایل نیستند که این حرفها را بشنوند. یک مدت نیامدند و امام پیغام فرستادند که چرا نمیآیید؟ با اینکه این شخص برای امام اخبار منفی میآوردند، ولی امام مواظب بودند که این مسائل اثر منفی بر ایشان نگذارد.
آقای منتظری گول اطرافیانش را خورد
وی افزود: آقای منتظری که از مریدان و شاگردان امام بود و آن همه سوابق مبارزاتی داشت، گول افرادی را خورد که اجازه نمیدادند افراد انقلابی با آیتالله منتظری ملاقات داشته باشند اما از گروههای مختلف مخالفین، جبهه ملی و منافقین، خیلی راحت با ایشان ملاقات داشتند.
آیتالله شبیری زنجانی با ذکر خاطرهای در این خصوص بیان داشت: زمانی که آیتالله منتظری قائم مقام رهبری بودند، من متوجه شدم که در ایشان انحرافاتی در حال ایجاد شدن است؛ دور و بر ایشان افراد ناجوری بودند. من در قم، خدمت اخوی رسیدم و گفتم که میخواهم به دیدار آقای منتظری بروم. آقای منتظری خیلی برای اخوی احترام قائل بودند و اخوی هم آقای منتظری را از لحاظ دیانت قبول داشتند؛ تا آخر هم قبول داشتند، اما از لحاظ سیاسی قبول نداشتند. یعنی معتقد بودند که این کارهایی که انجام میدهند از روی هوای نفس نیست.
میخواستم به آیتالله منتظری بگویم مردم اطرافیان شما را قاتل میشناسند
وی ادامه داد: به اخوی عرض کردم که میخواهم بروم خدمت آقای منتظری و بگویم آقا شما موقعیت خاصی دارید و در آتیه رهبر این نظام خواهید بود؛ شما قائم مقام رهبری هستید؛ افراد دور و بر شما نباید کوچکترین حرفی در موردشان باشد؛ اگر شما معتقد هستید افراد دور و بر شما افراد خوبی هستند، مردم آنها را قاتل میشناسند؛ بالاخره چند نفر از علما را کشتهاند و مردم این افراد را قاتل میشناسند و سزاوار نیست چنین افرادی اطراف آقای منتظری باشند.
میگفتند آیتالله خواب است یا دکتر ملاقات با ایشان را ممنوع کرده!
آیتالله شبیری زنجانی گفت: اخوی تأیید کردند و گفتند که با هم برویم؛ زمانی که رسیدیم، در زدیم و کسی که آمد در را باز کرد، من را همراه اخوی که دید، گفتند که آقا خواب هستند. اخوی به من فرمودند که برویم منزل آیتالله گلپایگانی؛ چون روز پنجشنبه بود و ایشان روضه داشتند، گفتند برویم روضه که تا برگردیم ایشان هم بیدار میشوند.
وی بیان داشت: به روضه رفتیم و بعد از روضه هم یک نشست خصوصی با آقای گلپایگانی داشتیم در مورد مسائل فقهی و بعد از آن مجدد به ملاقات آقای منتظری رفتیم. خب دیگر نمیتوانستند بگویند که ایشان خواب است. در که زدیم، باز کردند و گفتند دکتر ملاقات ایشان را ممنوع کرده است! من و اخوی فهمیدیم که نمیخواهند ما با ایشان دیداری داشته باشیم. در نتیجه برگشتیم و گذشت.
در دلم گفتم باید از امام ممنون باشید!
این روحانی مبارز افزود: بعد از اینکه امام اطرافیان آقای منتظری را تبعید کردند و سید مهدی هاشمی اعدام شد و برادرانش تبعید شدند، مرحوم آقای سیدمحمدرضا یاسینی کرمانشاهی به من فرمودند که میخواهم به قم بروم برای ملاقات آقای منتظری؛ گفتم خب من هم میآیم؛ چند سالی است که ایشان را ندیدهام. رفتیم قم و آقای منتظری خیلی استقبال کردند. ماه بعد هم آقای یاسینی آمد و گفت که میخواهم به قم بروم؛ من هم گفتم من با شما میآیم. وقتی که رسیدیم، آقای منتظری گفتند که من از آقای یاسینی تشکر میکنم که باعث شدند ما بیشتر شما را زیارت کنیم؛ در دلم گفتم باید از امام تشکر کنیم که دور و بریهای شما را تبعید کردند. یعنی اطرافیان او اثری گذاشتند که آقای منتظری که مرید امام بود، رودرروی امام قرار گرفت.
نظر امام این بود که اگر قوه قضائیه قدرت پیدا کند، همه چیز قوی میشود
آیتالله شبیری زنجانی با اشاره به دیدگاههای امام روحالله در خصوص جایگاه قوه قضائیه اظهار داشت: نظر اصلی امام این بود که اگر قوة قضائیه قدرت پیدا کند، همه چیز قوی میشود و دو قوة دیگر نیز قوی میشوند. ولی متأسفانه قوة قضائیه خیلی ضعیف شده است. از زمان آیتالله یزدی در عین حال که هم آیتالله یزدی چه از جهت تقوا و چه از جهت علم خیلی خوب بود، ایشان چون از خارج از قوه آمده بود و آشنایی نداشتند، مشکلاتی را برای قوه ایجاد کرد. آقای شاهرودی هم که آمدند با آن علم بالایی که داشت، بر مشکلات اینجا افزود.
به رهبری گفتم که خارج از قوه کسی را نیاورید چون مشکل آفرین است
این چهره پیشکسوت دستگاه قضا بیان داشت: آخر دوره آقای لاریجانی بود که آقا میخواستند فرد دیگری را وارد کنند که من با آقا صحبت کردم و گفتم خارج از قوه کسی را نیاورید چون مشکل آفرین است. کسی باشد که مدتی در کنار رئیس قوه کار کرده باشد و پختگی پیدا بکند که آقا دوباره آقای لاریجانی را انتخاب کردند و بعد آقای اژهایی معاون اول ایشان شد.
سوت زدن آقای اژهای وجهه او را برای برههای خراب کرد
وی ادامه داد: من دیگر یقین پیدا کردم که آقای اژهایی رئیس قوه بعدی خواهد بود. بعد از آن جریان دانشگاه، آقای اژهایی را دیدم و گفتم رئیس دوره بعدی قوه قضائیه شما هستید. گفتند نه قطعاً من نیستم. بعد من متوجه شدم بعد از آن جریان سوتی که ایشان زد، وجهه ایشان را پایین آورد؛ آن جریانی که انصافاً چارهایی نداشت جز این کار. آن افرادی که آقای اژهایی را به عنوان مهمان دعوت کرده بودند، نمیگذاشتند آقای اژهایی حرف بزند و سروصدا میکردند و آن سوتی که ایشان زد، آنها را ساکت کرد ولی وجهه ایشان را خراب کرد.
آقای اژهای با مشکلات بسیار فراوانی در قوه قضائیه رو به رو هست
آیتالله شبیری زنجانی بیان داشت: الآن انصافاً آقای اژهایی با مشکلات بسیار فراوانی رو به رو هست و من هم میخواهم ایشان را کمک کنم، ولی متأسفانه از وقتی که رئیس قوه شدند، من ایشان را ندیدم؛ اگر ایشان را ببینم به ایشان یک اشاره بکنم، کافی است چون ایشان توجه به اشکالات دارند؛ حتی قسمتهایی که لازم است من به ایشان بگویم لازم نیست مفصل صحبت کنم. اشاره کنم متوجه میشوند.
وی ساماندهی قوه قضائیه بعد از انقلاب اسلامی را از هنر امام دانست و گفت: امام بود که توانست این قوه را حفظ کند و عجیب بود که آقای بهشتی را به عنوان رئیس دیوان عالی کشور و آقای اردبیلی را به عنوان دادستان کل انتخاب کردند و چه حساب شده انتخاب کردند.
این مسئول اسبق در قوه قضائیه اظهار داشت: من که آن زمان هنوز وارد قوه قضائیه نشده بودم، ولی بعدها از کسانی که در دیوان عالی کشور بودند، شنیدم که گفتند آقای بهشتی با اینکه هیچ سابقهای هم در قوه قضائیه ندارد، روز اول که آمد، هیئت امنای دیوان عالی کشور را تشکیل داد و اینقدر جلسه را عالی اداره کرد که ما بهتزده شده بودیم.
افرادی که به دلیل اعدام ناعادلانه افراد توسط امام برکنار شدند
وی با اشاره به برخی بیعدالتیها در اعدامهای ابتدای انقلاب بیان داشت: یکی از این اقدامات که منجر به واکنش امام شد، مربوط به مرحوم آقاشیخ علی تهرانی بود. قبل از انقلاب ایشان خیلی علیه آقای بهشتی مطالبی میگفت. من به مشهد رفتم که با آقای تهرانی بگویم این حرفها چه است که راجع به آقا بهشتی این طرف و آن طرف صحبت میکنید؟ گفت نه من صحبت نمیکنم؛ گفتم من در تهران این حرفها را شنیدم.
آیتالله شبیری زنجانی خاطرنشان کرد: بعد ایشان رفتند نجف و از نجف که برگشته بودند، من در قم آقا شیخ علی را دیدم؛ گفت من رفتم خدمت حاج آقا ـ آن زمان «امام» نمیگفتند ـ گفت حاج آقا را دیدم و بنا شد حرفهایی که علیه آقای بهشتی میزنم را کنار بگذارم. میگفت حاج آقا را دیدم و به من گفتند که تو دیوانهایی؛ به من گفتند که بگذار کنار و من هم حرفهایی که علیه حاج آقا بهشتی میزدم را کنار گذاشتم.
وی افزود: اول انقلاب کار قضایی را که عهدهدار شد، یک دفتردار را به اتهام لواط اعدام کرد درحالی که هیچ مدرک شرعی در پرونده نبود. بعد شنیدم وقتی که گفتند به چه عنوانی اعدام کردید؟ گفت بر من علم حاصل شده. شنیدم آن دفتردار را وقتی آوردند اعدام کنند همانجا گفت خدایا شاهد باش من دارم بیگناه اعدام میشوم و اعدام شد. امام متوجه شدند که بیحساب کار میکند و او را کنار گذاشتند. وقتی امام او را کنار گذاشتند او در مقابل امام قرار گرفت که بعدها از ایران رفت.
آقای خلخالی اعدامهایی انجام داد که امام او را هم کنار گذاشتند
وی افزود: آقای خلخالی هم یک کارهای مثبتی انجام داد ولی اعدامهایی انجام داد که امام او را هم کنار گذاشتند، ولی کارهای اولیهای که انجام داد، انصافاً کار او بود که توانست انجام بدهد ولی یک مقدار در یکی از جریانات امام متوجه شدند تعدادی افراد بیحساب اعدام شدند و به همین دلیل او را کنار گذاشتند. امام با هیچ کس تعارف نداشتند؛ کاری به رفاقت و موافق و مخالف نداشتند.
آیتالله شبیری زنجانی در خصوص جوسازیها در مورد اعدامهای سال ۶۷ علیرغم رأفت حضرت امام نسبت به برخی محکومان از جرگه منافقین نیز تصریح کرد: اعدامهای سال ۶۷ مربوط به روزی بود که منافقین بعد از پذیرش قطعنامه تصمیم به حمله داشتند و تصور میکردند که حالا دیگر میآیند و تصرف میکنند. آن روز آماده شده بودند که بیرون بریزند که لو میروند و باعث شد که هم علیه نظام و هم علیه آقای لاجوردی دیدشان بد بشود.
آقای لاجوردی میدانست که عدهای از توبهکنندگان منافقین دروغ میگویند
وی گفت: عدهایی که اظهار توبه کرده بودند را و مرتب میگفتند که ما پشیمانیم، آقای لاجوردی معتقد بود که دروغ میگویند. تا حدی که ایشان حتی خواهرزاده خودش را هم دستگیر کرد.
مدیریت آقای اژهای در قوه قضائیه خوب است
آیتالله شبیری زنجانی مدیریت حجتالاسلام اژهای در قوه قضائیه را خوب ارزیابی کرد و بیان داشت: مدیریت ایشان خوب است اما مشکلات فراوان است. در مدتی که سخنگوی قوه قضائیه بودند هم من از ایشان هیچ اشتباه یا خللی در گفتارشان نمیدیدم؛ این نشاندهنده این است که شخصی خوبی برای قوة قضائیه انتخاب شده است.
شهید بهشتی میگفت هر کسی مسئول نظام بشود، بدنام میشود
وی ادامه داد: اینکه بخواهند مشکلات قوه قضائیه را حل کنند، آقای بهشتی با آن قدرتی که داشت به ما میگفت مشکلات قوة قضائیه را هیچ کس نمیتواند حل کند و هرکسی بیاید در این کار بدنام خواهد شد. برای اینکه مردم توقعاتشان بیش از امکانات مملکتی است؛ هر کس در هر پستی که باشد بدنام میشود. ما مایل نبودیم که روحانیت وارد کارها بشود ولی بالاخره ضرورتها ایجاب میکرد که وارد بشوند.
این شاگرد امام خمینی (ره) گفت: در آن زمان که ایشان اینها را مطرح میکرد، دیگر در کارهای قضایی نبودند و شبی بود که امام بنیصدر را عزل کردند، فرمودند مردم خوبی داریم؛ فداکاریهای زیاد کردند و هر کس در کار بیاید به خصوص روحانیت، بدنام خواهد شد. روحانیتی که نمیخواستیم وارد بشود ولی الان اگر وارد بشود و برای مردم بخواهد خدمت کند، دستبوسیها تبدیل به فحش خواهد شد.
آیتالله شبیری زنجانی بیان داشت: بعد ایشان گفت برای این مردمی که این همه فداکاری کردهاند آیا حاضر هستید دامن همت به کمر بزنید و بیاید فحش بخورید و خدمت کنید؟ مردم گفتند بله و خودش هم در این جهت آماده بود.
با مشکلاتی که داریم، همین مقداری که پیشرفت کردیم از هنر امام است
این استاد حوزه و دانشگاه گفت: این مشکلاتی که این نظام دارد، مشکلات ریشهای و اساسی است و هیچ جای دنیا نیست که تمام مشکلاتشان حل شده باشد؛ ابرقدرتها هم نتوانستند. با مشکلاتی که داریم، همین مقداری که پیشرفت کردیم این از هنر امام است. به همین دلیل امام فرمودند که طرفدار ولی فقیه باشید تا مملکتتان آسیب نبیند.
در جریان عفو عمومی سال گذشته انعطاف قوة قضائیه بر مردم روشن شد
وی درخواست عفو عمومی رئیس قوه قضائیه از رهبر معظم انقلاب در خصوص محکومان حوادث سال گذشته را نشان از پختگی حجتالاسلام و المسلمین اژهای خواند و گفت: واقعاً نمیشد که از دم اعدام کنند. خیلیها همان طور که ایشان تشخیص داده بود، مفسد نبودند؛ درست است که فساد انجام داده بودند اما مفسد نبودند و لازم بود که انعطاف قوة قضائیه بر مردم روشن شود؛ این خود نشاندهنده پختگی است.
دوستی رهبر و آقای هاشمی همیشگی بود/ عدهای سعی کردند بین آنها تفرقه ایجاد کنند ولی نتوانستند
این یار دیرین مقام معظم رهبری با اشاره به خاطره آشنایی رهبر انقلاب با آیتالله هاشمی رفسنجانی اظهار داشت: در یک سفر کربلا برای اولین بار آقا را با آقای هاشمی آشنا کردم. آقا در آن دیدار از آقای هاشمی خوششان نیامده بود ولی بعداً به آقای هاشمی گفتند من تجربه دارم افرادی که در ملاقات اولیه خوشم نیامده، اگر با هم رفیق شدیم، دوام دارد و شما هم یکی از آنها هستید.
وی افزود: این دوستی واقعاً هم تا آخر وجود داشت. خلاف اینکه خیلیها کوشش کردند بین اینها تفرقه ایجاد کنند و اینها را مخالف یکدیگر معرفی کنند؛ بالاخره در یک جا هم یک اثری گذاشتند ولی دوام پیدا نکرد.
نظر مرحوم هاشمی رفسنجانی درباره مقام معظم رهبری/ ایشان را مثل برادر دوست دارم
آیتالله شبیری زنجانی گفت: من با آقای هاشمی صحبت کردم؛ گفتم دور و بر شما را مخالفین آقا گرفتند و دور و بر آقا را مخالفین شما؛ مبادا شما رودرروی هم قرار بگیرید؛ گفتند هرگز ممکن نیست؛ علاوه بر اینکه من ایشان را مثل برادر دوست دارم؛ ایشان رهبرمان هستند؛ گفتم مواردی که شما با هم اختلاف نظر دارید اینها را با آقا صحبت نمیکنید؟ گفت آن هم وظیفه شرعی ما است؛ ما آن چه به نظرمان برسد که برای مملکتمان مفید باشد، باید با رهبرمان در میان بگذاریم و مسئول مملکت ایشان هستند؛ ما وقتی میگوییم تکلیف از ما ساقط میشود؛ اگر ایشان نظر ما را پذیرفتند که پذیرفتند؛ اگر نپذیرفتند کسی که باید ارجاع بشود، نظر ایشان است؛ بعد هم من به ایشان گفتم میخواهید در مورد این مسئله با آقا صحبت کنم؟ گفتند آن هم لازم نیست ما هر دو هفته یکبار با هم جلسه داریم.
آقای خوئینیها گفت کسی بهتر از آیتالله خامنهای برای رهبری به نظرمان نرسید
وی با اشاره به جلسه خبرگان رهبری و انتخاب آیتالله خامنهای به عنوان رهبر اظهار داشت: مرحوم آقای زنجانی گفت که جلسه خبرگان که همان روز فوت امام تشکیل شده بود، آقای خوئینیها از جلسه بیرون آمد و گفت ما خیلی بحث کردیم و بالاخره آقای خامنهای انتخاب شدند و اینکه ما مناسبتر از ایشان، کسی به نظرمان نرسید؛ فقط نگرانی ما این است که مملکت گرایشی به آمریکا پیدا بکند.
کسی که بیش از همه در برابر آمریکا ایستاد، خود آقا بودند
این یار امام و رهبری افزود: آقای خوئینیها آن زمان معتقد بودند که اسلام جامعه روحانیت، اسلام آمریکایی است. آقای مهدویکنی هم خدمت امام گله کرده بودند که اسلام ما را به عنوان اسلام آمریکایی معرفی میکنند. آقای خوئینیها نظرشان این بود که اینها در برابر آمریکا کوتاه میآیند؛ ولی عملاً دیدیم کسی که بیش از همه در برابر آمریکا ایستاد، خود آقا بودند.
آقای خامنهای در سختترین موقعیتها خودش را نباخت
وی با بیان اینکه اداره مملکت با این کیفیت جز با ایمان نمیشود، گفت: هر کسی به جای آقای خامنهای بود، خودش را میباخت؛ امام در سختترین وقتها خودشان را نباختند؛ ایشان هم همینطور. زمانی که ما در کمال ضعف بودیم و مملکتی که هیچ سلاحی نداشت و با وضع ناجور؛ بنیصدر گفت که مملکت در بن بست قرار گرفته است که امام فرمودند مسلمان در بن بست قرار نمیگیرد. امام وعده خدا را «وَ مَن یَتَّقِاللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجا» را باور داشت «وَ من یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ» را باور داشت.
اگر مقاومت مقام معظم رهبری نبود، مملکت از دست رفته بود
آیتالله شبیری زنجانی بیان داشت: اگر خیلیهای دیگر بودند، خودشان را گم میکردند؛ اما مقام معظم رهبری محکم ایستادند و این مقاومتها اگر نبود، مملکت ما از دست رفته بود و بدتر از لیبی میشد. آقا نه تنها کوتاه نیامدند، بلکه قدرتشان را هم به آنها نشان دادند و فهماندند که ما وقتی ادعا میکنیم، انجام میدهیم. وقتی شهید سلیمانی را در عراق شهید کردند، باور نمیکردند که بلافاصله مرکز قدرت آمریکا اینطور کوبیده شود. ولی آمریکا فهمید که کارش تمام است.
به آقای هاشمی گفتم مملکت دارد به سمت لائیکشدن میرود
این چهره شناخته شده قوه قضائیه در خصوص مسئله حجاب گفت: من در زمان آقای خاتمی، درباره مسئله حجاب به آقای هاشمی گفتم که مملکت دارد به طرف لائیک شدن پیش میرود. گفت من به آقای خاتمی گفتم که اگر مملکت لائیک بشود، خواهند گفت پسر حاج سید روحالله خاتمی آمد این کار را کرد؛ ولی آقای خاتمی گفت که نتیجه عمل شماست.
وی افزود: گفتم من یک مقدار به آقای خاتمی حق میدهم؛ مقداری از آن مربوط به زمان شماست و مقداری مربوط به زمان آقای خاتمی؛ گفتم زمان شما افراطهایی شد و زمان آقای خاتمی تفریط. زمان شما یک فشارهای بیرویهایی شد و زمان آقای خاتمی ناگهان این فشارها برداشته شد و ناگهانی برداشته شدن فشار، عکسالعمل فنری دارد و نمیشود جلوی آن را گرفت.
آیتالله شبیری زنجانی خاطرنشان کرد: به آقای هاشمی گفتم در زمان شما شبی، اول محرم بود که یکی از جوانان حزبالهی به من زنگ زد و گفت امروز این جمعیت آمدند به دادگستری؟ گفتند چه کسانی را میگویید؟ گفت اینهایی که علیه بدحجابی تظاهرات داشتند؛ حالا من نمیدانم که تو صورت بعضیها تیغ هم کشیدند؛ حالا آن هم بیحجابی نبود، بدحجابی بود؛ تا گفت من عصبانی شدم؛ گفتم بدترین کار بود. گفت راجع به بد حجابی؟ گفتم منظورم همان است. گفتم انتخاب وقت و کیفیت کار، بدترین کار بود.
وی گفت: به آن جوان گفتم زمان شاه که حجاب ضدارزش بود، آن کسی که مینیژوپپوش بود، دهه اول محرم به احترام امام حسین یک پیراهن مشکی میپوشید و تقریباً یک دهه حجاب را رعایت میکرد؛ اما شما گذاشتید درست آن روزی که از امشب بناست خود به خود حجاب را رعایت بکنند، آمدید در این وقت این تظاهرات را راه انداختید تا اینها را به لج وادار کنید؟ اینهایی که از امشب میخواستند خودشان حجاب را رعایت بکنند شما دارید به لج وادار میکنید که این باعث میشود که بعد از این، حتی احترام شب عاشورا را هم رعایت نکنند.
آیتالله شبیری زنجانی افزود: به آقای هاشمی رفسنجانی گفتم زمان شما این کار شد و زمان آقای خاتمی هم یک مرتبه این فشار برداشته شد و عکسالعملش زمانی پیش میآید که در کوچه، من آخوند را اگر بدون پاسدار ببیند، عمداً آن روسری را هم که دارد، کنار بیندازد و به من دهن کجی بکند.
هر کسی میخواهد مملکت را حفظ کند باید در انتخابات شرکت کند
شاگرد امام خمینی (ره) با بیان اینکه شرکت در انتخابات یک وظیفه و تکلیف است، اظهار داشت: یعنی هرکسی حتی اگر رهبری را هم قبول نداشته باشد ولی مملکت را میخواهد و میخواهد قوت مملکت را حفظ کند، باید بیاید.
دشمن میخواهد ما ضعیف باشیم تا بتواند بر مملکت مسلط بشود
وی افزود: امام (ره) یک مطلبی میفرمودند که هر جا دیدید دشمن از کار ما خوشحال است، بدانید کار ما اشتباه است. یعنی به نفع دشمن کار کردیم. اگر دیدید فریاد دشمن درآمده است، یعنی کار ما به ضرر او و به نفع ما هست؛ دشمن میخواهد که ما ضعیف باشیم تا بتواند بر مملکت مسلط بشود. میگویند دیگر مردم از این نظام بریدهاند تا بتوانند این نظام را از بین ببرد؛ اگر نظام از بین برود، همان جریان لیبی خواهد شد و بدتر از لیبی.
آیتالله شبیری زنجانی گفت: باید کوشش کنیم تا مملکت را حفظ کنیم و مواظب باشیم که مملکت را دست دشمن ندهیم. دست خودی باشد ولو اینکه از او گله داریم ولی بیاید حفظ کند؛ اگر در آتیه مسئولی را نمیپذیرم، یک مسئولی که مورد پذیرش باشد را انتخاب کنم.
بعضی گروهها نظرشان را وحی مُنزَل میدانند
وی بیان داشت: متأسفانه ما نظر خودمان را وحی مُنزَل و گروههای دیگر را فاسد میدانیم. در حالی که من یک نظر دارم و شما یک نظر دارید؛ جاهایی هم با هم یک اختلاف نظرهایی داریم؛ نمیشود چون که من با شما اختلاف نظرهایی پیدا کردم، شما را فاسد بدانم.
آیتالله شبیری زنجان خاطرنشان کرد: من خودم در گروه اصولگرا هستم؛ اما با خیلی از اصلاحطلبها شدیداً دوست هستیم و قبولشان داریم و پشتسرشان نماز هم میخوانیم. من گاهی در جلسات خودمان جلسات جمعیت وفاداران انقلاب اسلامی، این را تذکر دادم و گفتم ما گروههای دیگری را هم داریم و فکر نکنید که نظر ما وحی مُنزَل هست.
وی گفت: من در یک جایی بودم که یکی از دوستانمان که یکی از مسئولان است، اسم یک کسی را بردند که او گفت آن فرد که جزء اصولگراهاست که همه آنها خبیث هستند؛ من گفتم اتفاقاً طرف مقابل همین نظر را در مورد شما دارد. هر دو طرف، طرف مقابل را خبیث میدانند ولی اینگونه نیست.
آیتالله شبیری زنجانی بیان داشت: ما با هر دو طرف آشنا هستیم؛ اختلاف دیدگاه هست اما تاجایی که بتوانیم با هم صحبت میکنیم؛ جاهایی هم که نمیتوانیم نظر همدیگر را جلب کنیم، نظر خودشان است. همانطور که مراجع اختلاف نظر دارند و نمیتوانند به کلی اختلاف نظرشان را از بین ببرند ولی همدیگر را قبول دارند.
به گزارش کبنا، متن کامل این برنامه در پی می آید:
رنجبران: آقا سلام؛ خیلی خوش آمدید.
آیتالله شبیری زنجانی: سلام علیکم.
رنجبران: خیلی لطف کردید که تشریف آوردید.
آیتالله شبیری زنجانی: خواهش میکنم؛ اختیار دارید.
رنجبران: زنده باشید؛ حاج آقا فضای حسینیه جماران شما را به کجا میبرد؟ اولین باری که شما به حسینیه جماران آمدید کی بوده؟
آیتالله شبیری زنجانی: اولین بار را من یادم نیست که کدام یک از دفعات بود، اما به نظرم میآید که در یک سفر، فرماندار بندر انزلی مرا دید و گفت که به خدمت امام برویم؛ آمدیم دیدیم که حسینیه پر از جمعیت هست. من دیدم او این همه راه را از بندر انزلی برای زیارت امام آمده است؛ گفتم که به دفتر برویم چون امام وقتی میخواهند وارد حسینیه شوند یا از آن خارج شوند، از جلوی در رد میشود و شما میتوانید ایشان را ببینید. در این بین که نشسته بودیم، دیدم که آیتالله خامنهای تشریف آوردند. بعد یکی دو نفر از آقایان که الان اسامی آنها در ذهنم نیست، بعد هم مرحوم شهید بهشتی تشریف آوردند. آقای بهشتی که رسیدند، معلوم شد که قرار قبلی بوده و قرار ملاقات با ایشان بوده؛ آقای صانعی آمدند و به آقای بهشتی گفتند بفرمایید.
آقای بهشتی که تشریف بردند، بقیه هم دنبال ایشان راه افتادند. من به آیتالله خامنهای گفتم که جلسه خصوصی است یا آزاد هست؟ ایشان گفتند نمیدانم؛ ولی آنها که رفتند ایشان هم رفتند.
من که تنها ماندم، به آقای صالحی گفتم که نمیدانم جلسه خصوصی هست؟ گفتند: غیره فقط تو هستی؟ همه رفتند خب تو هم برو داخل. آمدیم داخل و فرماندار بندر انزلی خیلی ذوق زده بود چون هیچ انتظار نداشت به اینجا بیاید. آمد جلو و دست امام را بوسید. آقای بهشتی یک مشت دو قرانی ریختند کف دست امام و افراد آمدند هر کدام یکی دوتایی از آن برداشتند و او هم چندتایی به عنوان تبرک برداشت. این شاید اولین خاطره بود چون در زمان آقای بهشتی بود.
یک جلسه دیگر در این حسینیه، رئیس دیوان عالی کشور پاکستان ایران آمده بود و رئیس دیوان عالی کشور ایران که آیتالله مقتدایی بودند؛ جاهایی که میرفتند من هم همراهشان بودم. به زیارت مرقد امام رفتیم و برگشتیم و بنا شد به منزل امام بیاییم. من همراه او، دو نفری در ماشینی که نشسته بودیم، از مرقد امام به جماران آمدیم. وقتی آمدیم و این منزل ساده و کوچک امام را که دید، درحالی که جا نبود همراهانش وارد ایوان شوند، آنقدر که منزل کوچک بود، متحیر شده بود. او از پشت شیشه به آن میز امام و آن عینک امام که روی میز بود نگاه کرد؛ گفتم این خانه کوچک را که میبینید، یک وقت هفت تا رئیس جمهور در اینجا بودند که یکی از آنها رئیس جمهور خود شما بود؛ اینها آمده بودند خدمت امام. او اصلاً مانده بود و نگاه میکرد به این زندگی ساده.
رنجبران: خدا حفظتان کند. پدر شما از دوستان حضرت امام بودند و البته امام برای ایشان یک شأن ویژهایی قائل بودند. من در خاطرات شما خواندم که در یک جمعی با چندتا از دوستان علمایشان که ظاهراً یک جمع فقهی و تفریحی بوده، پیشنهاد میکنند که ابوی شما در این جلسه شرکت کنند. امام می فرمایند که ایشان شأنشان خیلی بالاست و نمیشود جلوی ایشان شوخی کرد که میگویند نه اینطور نیست و دعوتشان میکنند و این نقطه آغاز رفاقتشان میشود. درست است؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله. من این را از مرحوم آیتالله حائری شنیدم؛ آیتالله حائری میگفتند که قرار شد ما تعدادی جلسه هفتگی و یک شب جلسه دوستانه داشته باشیم؛ که جلسه اُنس و صحبت و شوخی و استراحت باشد. گفتند چه کسانی باشند؟ اسامی که ذکر شد، ظاهراً مرحوم آقای سید محمدصادق لواسانی وآقای سید احمد لواسانی بود و تعدادی افراد دیگر هم بودند. آقای حاج میرزا عبدالله مجتهدی تبریزی ایشان اسمی از پدر من میبرند که ایشان هم مناسب هست؛ خب پدر من ۱۳ سال بزرگتر از امام بودند و ایشان گفته بودند که ما میخواهیم در جلسه شوخی کنیم و با این تفاوت سنی، نمیشود شوخی کنیم و این نقض غرض است. گفته بودند که نه خود ایشان هم شوخ هست. خود امام هم شوخ بودند و شوخیهای امام معروف است. وقتی درباره شوخیهای حاج آقا مصطفی به امام گفته بودند، امام فرمودند که از پدرش به ارث برده است.
امام وقتی که میبینند دیگران پیشنهاد میدهند، قبول میکنند. آقای حائری میفرمایند آن شب ما همه جمع شده بودیم؛ امام هنوز نرسیده بودند و آخرین نفر بودند که در زدند. در که زدند پدر شما به زیر کرسی رفت. ایشان از در وارد شدند و این طرف و آن طرف را نگاه کردند و پرسیدند که آقای آسید احمد نیامدهاند؟ وقتی آمدند بنشینند یکمرتبه دیدند که یک سر و کله و ریش از وسط پای ایشان بیرون زد. گفتند که شروع خنده از همین جا شروع شد و جلسه با شوخی گذشت که ظاهراً از همین جا این دوستی برقرار میشود.
رنجبران: با هم ظاهراً پیادهروی و اینها هم میرفتند؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله برای مباحثههایی که داشتند. آن بحثی که داشتند به خارج از شهر میرفتند؛ در خیابان صفائیه بعد از پل صفائیه، کنار یک نهر آب بوده که آنجا مینشستند و مباحثه میکردند.
رنجبران: شما خودتان اولین بار چه موقع با امام آشنا شدید؟
آیتالله شبیری زنجانی: من بچه بودم. امام قبل از تولد من و حتی قبل از تولد اخوی، امام با پدرم آشنا بودند و دوستی داشتند که دوتا عکس دارند از اجتماعی که با امام هستند و در یکی از آنها اخوی هنوز متولد نشده بود. در دومین عکسی که هست اخوی ظاهراً ۳ ساله است. یک بچه کوچک آنجا نشسته که آنجا من متولد نشده بودم. این عکسها از امام هست؛ بنابراین من خودم آنگونه نبود که به خاطرم بیاورم. زیرا قبل از اینکه متولد بشوم و امام را بشناسم، امام مرا میشناخت.
رنجبران: ولی خب اولین باری که شما با امام مواجه شدید کی بود؟
آیتالله شبیری زنجانی: من یادم نمیآید. من بچه بودم دیگر. اجمالاً یادم میآید که من بچه کوچکی بودم و ایشان منزل ما زیاد میآمدند. منزل ما جایی بود در باغی که آنجا را از کسی اجازه کرده بودیم که مرد مقدس و خوبی بود و آدم فوقالعادهای بود و امام بیشتر روزها یا هر روز، الان دقیق خاطرم نیست ولی زیاد به منزل ما میآمدند. وقتی در را باز میکردیم میگفتیم حاج آقا روحالله آمدهاند. من آن زمان در بچگی خیال میکردم حاج آقا روحالله را به افرادی که معمم هستند میگویند که من گاهی میگفتم امروز یک حاج آقا روحالله دیدم. امام را من در کودکی اینگونه میشناختم.
رنجبران: حاج آقا در همان ایام کودکی با خودتان فکر میکردید که یک زمانی امام بزرگترین انقلاب قرن را رقم بزند؟
آیتالله شبیری زنجانی: دوران بچگی که هیچ؛ وقتی ما بزرگ شدیم و مبارزات شروع شد، اولین جلسات یا در منزل ما تشکیل میشد یا منزل مرحوم آیتالله حائری.
رنجبران: چه سالی حاج آقا؟ مثلاً ۴۱ ـ ۴۲؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله سال ۴۱ یا ۴۲ این جلساتی که تشکیل میشد خب آنجا در حقیقت کسی که نقش اصلی را داشت، بدون ادعا امام بود. ولی خب ایشان نظرشان این بود که تا بشود اجتماع باشد و آقایان با هم باشند. حتی یک مرتبه، خدا رحمت کند مرحوم آیتالله گلپایگانی یک وقت میخواستند جلسات نیایند؛ من رفته بودم منزل امام و خدمت امام بودم؛ دیدم امام با آقای شریعتمداری تلفنی صحبت میکردند و داد میکشیدند و میگفتند آقا الآن سرده؛ شما عاقل هستید ـ الآن یادم نمیآید تعبیرات چه بود ـ شما میتوانید بروید بیاورید؛ حیف است؛ ایشان سزاوار نیست بخواهند بروند؛ شما میتوانید ایشان را بکشانید بیاورید در جلسه؛ نگذارید در جلسه نباشند؛ که بعد هم آیتالله گلپایگانی میآمدند و در جلسات شرکت میکردند. بعدها البته شنیدم در جلسه چیزی شده بود.
امام وقتی از قیطریه آزاد شدند و برگشتند به قم و همه علما رفتند دیدن ایشان، امام بازدید همه رفتند به جز آیتالله گلپایگانی. این را البته من خودم درست یادم نیست ولی من این را از مرحوم آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی شنیدم که گفتند که من با آقای منتظری رفتیم خدمت امام، گفتیم که آقا بیرون صحبتهایی میشود که شما چرا بازدید آیتالله گلپایگانی نرفتید؟ و زمزمههایی هست که بین شما و ایشان اختلافی هست و این بد است که بین مردم شایعه به وجود آمده است. امام فرمودند آقای گلپایگانی مایل نیستند که ما برویم و دیداری با ایشان داشته باشیم. گفتیم که آقا به چه مناسبت و این حرف را از کسی شنیدهاید؟ گفتند بله من شنیدهام. گفتیم یعنی خبر موثق است؟ فرمودند بله. آن شخص قطعاً خلاف نمیگوید. ما گفتیم آیا احتمال این نیست که برداشت اشتباهی شده باشد؟ اشتباه درک کرده باشد؟ امام فرمودند بله این ممکن است. ما گفتیم اجازه میدهید ما برویم از ایشان بپرسیم جریان چیست؟ فرمودند عیبی ندارد.
ما رفتیم خدمت آیتالله گلپایگانی و گفتیم شما مایل نیستید با آیتالله خمینی ملاقاتی داشته باشید؟ گفتند چرا ما خدمتشان ارادت داریم. ما هم گفتیم اینگونه نقل شده که شما مایل نیستید که با ایشان مواجه بشوید. گفتند عجب، حرف مرا عوضی متوجه شدند. من جلسات شور را مایل نیستم باشم و علتش این است که الآن ایشان موقعیت خاصی پیدا کردند و مورد توجه عموم مردم قرار گرفتهاند. در جلسه شور اگر بنا به فکرمان، نظرمان را بیان کنیم که نظر من غیر از نظر ایشان باشد بحث پیش میآید. من اگر بحث نکنم و نظر خودم را نگویم خب این شور نمیشود. اگر هم بخواهم بگویم میترسم در بیان شایعه شود که من با ایشان مخالفم چون که خلاف نظر ایشان حرف زدهام و این درست نیست که مرا به عنوان مخالف ایشان قلمداد کنند. گفتند تا آمدیم و این را به امام عرض کردیم، فوری عبا را روی دوششان انداختند و به دیدار آیتالله گلپایگانی رفتند.
رنجبران: حاج آقا در این خاطراتی که در ذهنتان هست، آن موقع سال ۴۱ ـ ۴۲ سن شما بیست و پنج سال بوده؛ درست است؟ سال۴۰ بیست و چهار ساله بودید تقریباً. در آن ایام چه کسانی از علما بودند که با انقلاب امام همراهی نمیکردند؟
آیتالله شبیری زنجانی: آن زمان حاج آقا رضا و حاج آقا ابوالفضل بودند که البته بعد از انقلاب مخالفتشان را شروع کردند که آن هم داستان عجیبی دارد. این افراد با امام خیلی نزدیک بودند. بد نیست که اینها را چون کسی نمیداند، عرض کنم.
حاج آقا رضا و حاج آقا ابوالفضل با امام خیلی نزدیک بودند ولی بعد از انقلاب رو در رو قرار گرفتند. حاج آقارضا اوایل یک مدت با شاه بود. بعد با جبهه ملی شدند؛ بعد در مبارزات با امام بودند؛ بعد از انقلاب مخالفتش شروع شد و با حاج آقا ابوالفضل، دوتایی که با امام نزدیک بودند، مخالفتهایی با امام داشتند. علتش هم شاید این شد که آقا سعید، پسر حاج آقارضا زنجانی، مشاور بنیصدر شد. بنیصدر که به ایران آمد، آقا سعید هم از آمریکا به ایران آمد و بعد من خبردار شدم که این شخص مشاور بنیصدر شده است. وقتی که بنیصدر فرار کرد، سعید دستگیر شد و تقاضای اعدام او شد. در این بین، دکتر فرید، برادر سعید از آمریکا آمده بود تا پدرش حاج آقا رضا را که مریض شده بود، برای معالجه به آمریکا ببرد. خلاف سعید که مشاور بنیصدر شده بود، او انقلابی و از ارادتمندان امام بود.
مرحوم حاج آقا احمد یک چیزی را نقل کرد که جالب بود. گفت که من از طرف امام به دیدار حاج آقا رضا زنجانی که مریض شده بود، رفتم. حاج آقا رضا که علیه امام صحبت میکرد. میگفت من رفتم حاج آقا رضا را دیدم و فکر کردم الان که دیگر پسرش در خطر اعدام است، لابد حاج آقا رضا راجع به پسرش سفارش خواهد کرد؛ میگفت رفتم و گفتم حاج آقا به شما سلام رساندند. من آمدم که اگر فرمایشی دارید بفرمایید تا اجرا کنم. حاج آقا رضا گفت ممنون؛ سلام مرا به ایشان برسانید؛ تشکر میکنم. دیدم هیچ صحبتی نکرد. وضع خاصی داشت حاج آقا رضا؛ قبل از انقلاب هم که پسرش را به عنوان کومونیست گرفته بودند آنجا هم صحبتی نکرده بود که آن هم داستانی دارد. میگفت از منزل حاج آقا رضا که بیرون آمدم، دکتر فرید را دیدم. به من گفت: آقای حاج احمد آقا، مادر سعید خیلی نگران وضع سعید است. اگر میشود امام عفو کنند و دستور عفو بدهند؛ خیلی متشکر میشویم که امام دستور دادند و سعید آزاد شد. این کسی بود که دشمنی میکرد و در عین حال، امام اینطور رفتار میکردند. او هم برای معالجه به آمریکا رفت که آن هم داستانی دارد که چطور شد. ولی میخواهم روحیه امام را و هم روحیه مخالفین را عرض کنم که چطور است.
من به عیادت حاج آقا رضا رفتم. صدایش ضعیف و بیحال بود. من سرم را بردم نزدیک ایشان؛ دیدم شروع کرد مرتب علیه نظام گفت و گفت. من هم سکوت کرده بودم. بعد یک مرتبه گفت من دوست ندارم به خاطر رضایت من چیزی را که قبول ندارید تأیید کنید؛ من فکر کردم ایشان سکوت مرا دلیل بر رضا گرفتند. گفتم نه حاج آقا هیچ یک از فرمایشات شما را قبول ندارم؛ گفت این نظامی است که مسلمان با مسلمان میجنگد؛ گفتم امیرالمومنین (ع) هم با مسلمانان میجنگیدند. گفتند چندین سال است. گفتم فرق نمیکند؛ اگر خلاف شرع باشد یک ساعت آن هم خلاف شرع است. دیگر ایشان حرفی نزد. در این وضع در عین حال، حاج آقا رضائی که اینطور رفتار میکرد از دنیا که رفت، امام دستور دادند که هر کجا که میخواهند دفن کنند که ظاهراً در حرم حضرت معصومه(س) ایشان را دفن کردند.
رنجبران: امام علیرغم مخالفت بقیه علما خیلی احترامشان را داشتند؛ درست است؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله؛ امام خیلی راجع به این قسمتها حساس بودند.
رنجبران: حاج آقا قبل از انقلاب که بعضی از علما با امام همراه نبودند آیا باز امام رفتارشان همینگونه بود؟ یعنی به آنها احترام میگذاشتند؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله احترام میگذاشتند. نشنیدم که امام علیه هیچ یک از آقایان چیزی بگویند. حتی از بعضیها نام نمیبرم، مسائلی هم که داشتند، ندیدم که کوچکترین چیزی در خارج بروز بدهند و چیزی بگویند.
رنجبران: و در ادامه مسیر انقلاب، امام به ترکیه و بعد به نجف رفتند؛ شما سفری داشتید به نجف خدمت ایشان؟
آیتالله شبیری زنجانی: امام وقتی از ترکیه به نجف منتقل شدند، بنای ما بر قیام مسلحانه بود و مجوز شرعی میخواستیم؛ امام که تبعید شدند، من رفتم خدمت آیتالله حائری که اول استاد ما بود و خدمت ایشان درس میخواندم. من رفتم که از آیتالله حائری اجازه قیام مسلحانه را بگیرم.
رنجبران: و ترور علم.
آیتالله شبیری زنجانی: بله، و ترور علم. به ایشان عرض کردم که میتوانیم علم را ترور کنیم؟ تا این جمله را گفتم؛ گفتند خدا رحمت کند نواب صفوی را که جایشان خالی است. خب همه علما، نواب را تأیید میکردند. حالا بعضیها فکر میکردند که آقای بروجردی با ایشان مخالف بود؛ نه من خودم به شخصه و بلافاصله اطلاعاتی را دارم. گفتم در هر صورت تکلیف چیست؟ فرمودند مگر کسی پیدا میشود؟ گفتم بله اگر تکلیف باشد بله من خودم لباس عوض میکنم و میروم. بعد مطلبی را فرمودند که بعدها از امام هم شنیدم؛ فرمودند که نه فعلاً مردم، همه استعمارزده شدهاند. باید که کشورهای اسلامی استعمارزدایی بشوند. برای این کار به مردم باید آگاهی داد. کاری که نواب هم همین را میخواست که بعضیها فکرهای دیگری میکنند. نواب هدف فرهنگی داشت. من از آقای حائری که اینها را شنیدم دیگر کسانی را که خیلی خصوصی بتوانم از آنها بپرسم به نظرم نمیرسید؛ تا وقتی که امام به نجف منتقل شدند و فوری گفتیم برویم از امام اجازه بگیریم.
من به نجف رفتم؛ آنجا خدمت امام عرض کردم و فکر میکردم که ایشان تا صحبتهای مرا بشنوند و ببینند که ما از جان گذشته و آماده هستیم، استقبال میکنند. تا خدمتشان عرض کردم، فرمودند نه باید به مردم آگاهی داد. من هم اول قدری جا خوردم؛ انتظار نداشتم امام رد بکنند. با خودم گفتم امام مدتهاست که از ایران دور افتادند و خبر ندارند که مردم آگاهند. منتهی مجوز فرعی پیدا نکردم و برگشتم. و از علمای دیگر هم مأیوس بودم. آمدم و به شهید آقا مهدی شاهآبادی که در تهران با ایشان بودیم، گفتم که مجوز داده نشد.
بعداً روز عاشورای سال ۵۷ تازه به حرف امام رسیدم. دیدم که بله، مردم آگاه نبودند و آگاهی تازه حاصل شده است.
رنجبران: که اینطور به میدان آمدند.
آیتالله شبیری زنجانی: بله.
رنجبران: حاج آقا برای بعد از انقلاب اسلامی، اولین دیدارتان با امام کجا بود؟ به استقبال امام در فرودگاه رفتید؟
آیتالله شبیری زنجانی: به استقبال امام رفتم ولی در استقبال، ایشان را از نزدیک ندیدم. در استقبال کلاً وضعیت خاصی بود.
رنجبران: پاریس که نرفتید حاج آقا؟
آیتالله شبیری زنجانی: میخواستم بروم؛ حتی بعضی از دوستان گفتند برویم. ما اینجا با گروههای جامعه روحانیت و اینها فعالیتهای مشترک داشتیم و در خطر بودیم. اگر آنجا میرفتیم از خطر نجات پیدا میکردیم و از طرفی اشتیاق زیارت امام را داشتیم ولی احساس کردیم اینجا تکلیف است که باید بمانیم. کسی آمد به من گفت که میآیی به فرانسه برویم؟ گفتم که اینجا میمانم.
رنجبران: در دوران قبل از انقلاب شما دستگیر نشدید؟
آیتالله شبیری زنجانی: نه. خیلی عجیب است. دو ماه قبل یک چیزی بر من روشن شد. من گاهی حساب میکردم حدود ۲۰ مورد خطر قطعی مرگ بر من بوده و من از مرگ نجات پیدا کردم و دو موردش از مواردی بوده که میخواستند مرا ترور کنند و کسی که میخواسته مرا ترور کند، مشخص است که منتهی دستگیر شدند.
رنجبران: منافقین؟
آیتالله شبیری زنجانی: نه؛ یکی از آنها از گروه فرقان بود. یکیشان هم کسی بود که آرمان مستضعفین را تشکیل داد. آمده بود پیش من که رفت و آمدهای مرا کنترل کند که همان روز دستگیر شد. این دو موردی بود که من در خطر مرگ بودم ولی نشد.
رنجبران: حاج آقا شما به عنوان کسی که امام را درک کردهاید و از شاگردان امام بودید، امامِ قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که رهبر جمهوری اسلامی شدند، چه تغییراتی از لحاظ رفتاری و اخلاقی کردند؟
آیتالله شبیری زنجانی: امام از این جهت هیچ فرقی نکردند؛ ایشان تواضعی که داشتند و اینکه مواظب بودند که خودشان را گم نکنند که به آقای فخرالدین حجازی آنگونه گفتند که من میترسم این حرفها را باور کنم. امام خیلی مواظب بودند که شیطان فریبشان ندهد. هوشیاری امام بالا بود و دور و بر ایشان همه جور آدم رفت و آمد داشتند ولی ایشان تغییری نکردند. در این میان، در این مورد یک خاطره به ذهنم آمد. خدا رحمت کند مرحوم آیتالله حاج آقا محمدصادق لواسانی، گاهی میرفتند خبرهایی برای امام میآوردند؛ خبرهایی که شامل مطالبی میشد که کسی جرأت نمیکرد که در موردشان صحبت کند. ایشان از رفتار امام فکر میکردند که ایشان مایل نیستند که این حرفها را بشنوند که یک مدت نیامدند و امام پیغام فرستادند که چرا نمیآیید؟ با اینکه این شخص برای امام اخبار منفی میآوردند، ولی امام مواظب بودند که این مسائل اثر منفی بر ایشان نگذارد.
آقای منتظری که از مریدان و شاگردان امام بود و آن همه سوابق مبارزاتی داشت، گول افرادی را خورد که اجازه نمیدادند افراد انقلابی با آیتالله منتظری ملاقات داشته باشند اما از گروههای مختلف مخالفین، جبهه ملی و منافقین، خیلی راحت با آقای منتظری ملاقات داشتند. بد نیست که این را اینجا عرض کنم من روزی میخواستم که با آقای منتظری ملاقات کنم...
رنجبران: قبل از اتفاقات عزل؟
آیتالله شبیری زنجانی: آن زمان که ایشان قائم مقام رهبری بود.
رنجبران: هنوز عزل نشده بودند؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله؛ زمانی که قائم مقام رهبری بودند و هنوز از قائم مقامی عزل نشده بودند، من متوجه اتفاقاتی شدم که در ایشان انحرافاتی در حال ایجاد شدن است؛ خب دور و بر ایشان افراد ناجوری بودند. من در قم، خدمت اخوی رسیدم و آقای منتظری هم خیلی برای اخوی احترام قائل بودند و اخوی هم آقای منتظری را از لحاظ دیانت قبول داشتند؛ تا آخر هم قبول داشتند اما از لحاظ سیاسی قبول نداشتند. یعنی معتقد بودند که این کارهایی که انجام میدهند از روی هوای نفس نیست. من رفتم به اخوی عرض کردم که میخواهم بروم خدمت آقای منتظری و بگویم آقا شما موقعیت خاصی دارید و در آتیه رهبر این نظام خواهید بود؛ شما قائم مقام رهبری هستید؛ افراد دور و بر شما نباید کوچکترین حرفی در موردشان باشد؛ اگر شما معتقد هستید افراد دور و بر شما افراد خوبی هستند، مردم آنها را قاتل میشناسند؛ بالاخره چند نفر از علما را کشتهاند و مردم این افراد را قاتل میشناسند و سزاوار نیست چنین افرادی اطراف آقای منتظری باشند. اخوی تأیید کردند و گفتند خوب است؛ پس بگذارید که با هم برویم؛ من به عنوان عیادتشان میآیم و تو هم حرف خودت را بزن. ما هم رفتیم و چیزی هم نبود که مانع اخوی شود. زمانی که رسیدیم، در زدیم و کسی که آمد در را باز کرد، من را همراه اخوی که دید، گفتند که آقا خواب هستند. اخوی به من فرمودند که برویم منزل آیتالله گلپایگانی؛ چون روز پنجشنبه بود و ایشان روضه داشتند، گفتند برویم روضه که تا برگردیم ایشان هم بیدار میشوند. به روضه رفتیم و بعد از روضه هم یک نشست خصوصی با آقای گلپایگانی داشتیم در مورد مسائل فقهی و بعد از آن مجدد به ملاقات آقای منتظری رفتیم. خب دیگر نمیتوانستند بگویند که ایشان خواب است. در که زدیم، باز کردند و گفتند دکتر ملاقات ایشان را ممنوع کرده است! من و اخوی فهمیدیم که نمیخواهند ما با ایشان دیداری داشته باشیم. در نتیجه برگشتیم و گذشت. بعد از اینکه امام اطرافیان آقای منتظری را تبعید کردند و سید مهدی هاشمی اعدام شد و برادرانش تبعید شدند، مرحوم آقای سیدمحمدرضا یاسینی کرمانشاهی به من فرمودند که میخواهم به قم بروم برای ملاقات آقای منتظری؛ گفتم خب من هم میآیم؛ چند سالی است که ایشان را ندیدهام. رفتیم قم و آقای منتظری خیلی استقبال کردند. ماه بعد هم آقای یاسینی آمد و گفت که میخواهم به قم بروم؛ من هم گفتم من با شما میآیم. وقتی که رسیدیم، آقای منتظری گفتند که من از آقای یاسینی تشکر میکنم که باعث شدند ما بیشتر شما را زیارت کنیم؛ در دلم گفتم باید از امام تشکر کنیم که دور و بریهای شما را تبعید کردند. در هر صورت آنها اثری گذاشتند که آقای منتظری که مرید امام بود، رودرروی امام قرار گرفت که امام هم فرموده بودند که والله من با قائم مقامی شما موافق نبودم.
رنجبران: حاج آقا چگونه وارد دستگاه قضائی شدید؟ آیا سال ۵۹ توسط آقای بهشتی بود؟
آیتالله شبیری زنجانی: آقای شهید بهشتی به من پیشنهاد دادند اما من مایل نبودم. فرمودند با آیتالله اردبیلی صحبت شما بوده است و ما دادگاه مدنی خاص تشکیل دادیم و یک قانونی تصویب کردیم. خدا رحمتشان کند؛ با یک فوقالعادگی قانون تصویب کردند که هیچ مشکلاتی پیش نمیآورد؛ قانون که تشکیل میشود، مشکلاتی را به وجود میآورد ولی خصوصیات ایشان متفاوت بود. گفتند که فعلاً پنج شعبه در تهران ایجاد شده و یک شعبه تجدید نظر و میخواهیم که شما هم در این دادگاه مدنی خاص بیایید. گفتم که برای من حکمی صادر نشود؛ من غیررسمی کمک میکنم تا ببینم آیا از عهده آن بر میآیم یا خیر؟ اگر برنیایم و شما بخواهید من را کنار بگذارید برای شما معذوریت پیش نیاید و اگر هم من بخواهم کنار بروم، نسبت به نظام اعتراض تلقی نشود. ایشان فرمودند پس بفرمایید بروید در دادگاه تجدید نظر. من گفتم که به صورت غیررسمی کار میکنم. یک شعبه تجدیدنظر بود و پنج شعبه بدوی.
من پروندههای سنگینی که برای رئیس شعبه تجدیدنظر قرار میگرفت را مطالعه میکردم. مثلاً فردا اگر ۴ ـ ۵ پرونده بود، من آن را که سنگین و قطور بود را از روز قبل مطالعه میکردم و مطالب اساسی و مسائل مهمی که لازم بود اطلاع پیدا کنند و اشکالاتی که لازم بود سؤال بشود را یادداشت میکردم و میگفتم که مثلاً اینها مبهم هستند و اینها را بپرسید. این موارد، هم برای رئیس خوب بود و هم برای من پختگی ایجاد میکرد. چون که در دادگاه تجدید نظر و در مرحله بالاتری بود، من ۹ ماه آنجا بودم و هرجا میرفتم و به هر کسی از افرادی که احساس تکلیف میکردند میگفتم، نمیآمدند. حتی من چالوس رفته بودم، دیدم امام جمعه چالوس نسبت به دادگستری اعتراض دارد و میگوید آنجا احکام اسلامی نیست؛ این دادگستری اسلامی نیست؛ گفتم خب شما کسی را سراغ دارید که بیاید اسلام را پیاده کند؟ من فوراً برای آن شخص حکم بگیرم که بیایند بنشینند قضاوت کنند و حکم اسلامی صادرکند؛ نام دو نفر را بردند و گفتند که هم فضلشان خوب است و هم دیانتشان و اتفاقاً امشب جایی شام دعوت داریم و صاحبخانه خوشحال میشود.
ما با خانواده در سلمان شهر بودیم. به سلمان شهر رفتم و به خانواده گفتم که من امشب در چالوس مهمان هستم. شب رفتم چالوس و در جلسه، همان دو نفر روحانی شروع کردند به صحبت کردن علیه دادگستری که آنجا شرعی نیست. من گفتم شما بیایید شرع را پیاده کنید. من فردا میروم برای شما حکم میگیرم. من هر چه به این دو نفر گفتم، اینها عذر آوردند و حاضر نشدند بیایند. گفتم شما دیگر حق ندارید علیه دادگستری حرف بزنید. عدهایی زحمت میکشند خدمت میکنند ولی به جای قدردانی از زحمات آنها، کار آنها را زیر سوال میبرید و حاضر نیستید که همراه من بیایید. بعد از ۹ماه که در تهران ۵شعبه به ۱۲ شعبه رسیده بود، در دماوند هم یک شعبه تشکیل شد؛ بعد در شیراز یک شعبه تشکیل شد و من آنجا دیگر وقتی احساس تکلیف کردم و پیش دادستان کل آن وقت که آقای ربانی املشی بود، رفتم و گفتم آمادهام که پست را بپذیرم. آقای ربانی ناراحت شد و گفت پس چرا الان پذیرفتی؟ الان که پستهای ریاست گرفته شده؟ گفتم من به دنبال ریاست نیستم. گفتند آخر بخواهید دادرس علیالبدل بشوید که خب جسارت است. گفتم این حرفها را بگذارید کنار، من حرفی ندارم. در این بین دیدم کسی که فرستاده بودند به شیراز که رئیس دادگاه مدنی خاص شعبه شیراز بشود، تماس گرفت و آقای ربانی املشی گوشی را برداشتند و آن شخص گفت که آقا من نمیتوانم اینجا بمانم و جا ندارم؛ من متوجه شدم که جا نداشتن بهانه است. یک مرتبه پروندههای زیادی آنجا ریخته شده؛ ۳۰۰۰ پرونده یک مرتبه آنجا ریخته شده بود و علت آن برداشت اشتباه از قانون بود. در قانونی بود که هر جایی و در هر شهری که این دادگاه تشکیل میشود، این پروندههای کذایی فقط باید در این شعبه رسیدگی بشوند و نگفته هر استان؛ اما به دلیل برداشت اشتباه، تمام پروندههای استان را به اینجا فرستاده بودند. بعد این ۳۰۰۰ تا باید برگردد به استانها و فقط باید پروندههای شیراز رسیدگی بشود.
آن آقا که عذر آورد، من به آقای ربانی گفتم که حاضرم به شیراز بروم؛ شنیدم آنجا مشکل دارد و کمک ضرورت دارد؛ گفتند مگر شما آنجا جا دارید؟ گفتم خیر؛ من شبها در دادگستری میخوابم؛ آن موقع پنجشنبهها تعطیل نبود. گفتم بعدازظهر پنجشنبهها میآیم تهران و دوباره جمعه شب از تهران حرکت میکنم و برمیگردم به شیراز و صبح به سرکار میروم. گفتند نه ما در تهران شما را لازم داریم. این جسارت میشود ولی شما دادرس علیالبدل در شعبه تجدید نظر باشید که من رسماً از سال ۶۰ وارد قوه قضائیه شدم.
رنجبران: امام در مورد قوة قضائیه نظر ویژهایی داشتند. من صحبتهایشان را که نگاه میکردم و گوش میدادم میفرمودند که قوة قضائیه با همه چیز مردم سرکار دارد. نظرات امام در مورد قوة قضائیه چه بود و چه تأکیداتی داشتند؟
آیتالله شبیری زنجانی: نظر اصلی امام این بود که اگر قوة قضائیه قدرت پیدا بکند، همه چیز قوی میشود و دو قوة دیگر نیز قوی میشوند. متأسفانه قوة قضائیه خیلی ضعیف شده که علت دارد.
از زمان آیتالله یزدی در عین حال که هم آیتالله یزدی چه از جهت تقوا و چه از جهت علم خیلی خوب بود، ایشان چون از خارج از قوه آمده بود و آشنایی نداشتند، مشکلاتی را برای قوه ایجاد کرد. آقای شاهرودی هم که آمدند با آن علم بالایی که داشت، بر مشکلات اینجا افزود.
آخر دوره آقای لاریجانی بود که آقا میخواستند فرد دیگری را وارد کنند که من با آقا صحبت کردم و گفتم خارج از قوه کسی را نیاورید چون مشکل آفرین است. کسی باشد که مدتی در کنار رئیس قوه کار کرده باشد و پختگی پیدا بکند که آقا دوباره آقای لاریجانی را انتخاب کردند و بعد آقای اژهایی معاون اول ایشان شد. من دیگر یقین پیدا کردم که آقای اژهایی رئیس قوة بعدی خواهد بود. بعد از آن جریان دانشگاه، آقای اژهایی را دیدم و گفتم رئیس دوره بعدی قوة قضائیه شما هستید. گفتند نه قطعاً من نیستم. بعد من متوجه شدم بعد از آن جریان سوتی که ایشان زد، وجهه ایشان را پایین آورد؛ آن جریانی که انصافاً چارهایی نداشت جز این کار. آن افرادی که آقای اژهایی را به عنوان مهمان دعوت کرده بودند، نمیگذاشتند آقای اژهایی حرف بزند و سروصدا میکردند و آن سوتی که ایشان زد، آنها را ساکت کرد ولی وجهه ایشان را خراب کرد. به محض اینکه آقای رئیسی، رئیس قوه شد، آقای اژهایی معاون اول ایشان شد. الآن انصافاً آقای اژهایی با مشکلات بسیار فراوانی روبرو هست و من هم میخواهم ایشان را کمک کنم ولی متأسفانه از وقتی که رئیس قوه شدند، من ایشان را ندیدم؛ اگر ایشان را ببینم به ایشان یک اشاره بکنم، کافی است چون که ایشان توجه به اشکالات دارند؛ حتی قسمتهایی که لازم است من به ایشان بگویم لازم نیست مفصل صحبت کنم. اشاره کنم ایشان متوجه میشوند.
رنجبران: همین که یک قوة قضائیه از حکومت پهلوی میآید و میشود جمهوری اسلامی، تمام نظامش تغییر میکند و این کار سختی است. درست است؟
آیتالله شبیری زنجانی: خیلی سخت و کار بسیار مشکلی بود و همین مقداری هم که هست، هنر امام بود که توانست حفظ کند و عجیب این بود که آقای بهشتی را به عنوان رئیس دیوان عالی کشور و آقای اردبیلی را به عنوان دادستان کل انتخاب کردند و چه حساب شده انتخاب کردند. من که آن زمان هنوز وارد قوة قضائیه نشده بودم، ولی بعدها از کسانی که در دیوان عالی کشور بودند شنیدم که گفتند عجیب است که آقای بهشتی که هیچ سابقهایی هم در قوه قضائیه ندارد، روز اولی که آمد، هیئت امنای دیوان عالی کشور را تشکیل داد و ایشان به عنوان رئیس دیوان عالی کشور جلسه را اداره کرد و اینقدر عالی اداره کرد که ما بهتزده شده بودیم؛ خیلی فوقالعاده بود.
رنجبران: حاج آقا برخیها میگویند به خاطر اینکه آن زمان یک تغییر عمدهایی در قوة قضائیه شکل گرفته و یکسری اعدامهایی انجام میشده، بالاخره سران رژیم شاه بعضیهاشان اعدام شدند و یا حالا کسانی دیگر، یک بیعدالتیهایی صورت گرفته است. آیا این نظر درست است؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله. همانها هم باعث شد که امام هم برخوردهایی کردند که بعضی از آنها را یادم بیاید عرض میکنم. مرحوم آقاشیخ علی تهرانی یک خاطره از قبل از انقلاب ایشان و یک خاطره از بعد از انقلاب هست که اینها مؤثر است. قبل از انقلاب ایشان خیلی علیه آقای بهشتی مطالبی میگفت. من به مشهد رفتم که با آقای تهرانی بگویم این حرفها چه است که راجع به آقا بهشتی این طرف و آن طرف صحبت میکنید؟ گفت نه من صحبت نمیکنم؛ گفتم من در تهران این حرفها را شنیدم. خلاصه بعد ایشان رفتند نجف و از نجف که برگشته بودند، من در قم آقا شیخ علی را دیدم؛ گفت من رفتم خدمت حاج آقا ـ آن زمان امام نمیگفتند ـ گفت حاج آقا را دیدم و بنا شد حرفهایی که علیه آقای بهشتی میزنم را کنار بگذارم. میگفت حاج آقا را دیدم و به من گفتند که تو دیوانهایی؛ به من گفتند که بگذار کنار و من هم حرفهایی که علیه حاج آقا بهشتی میزدم را کنار گذاشتم.
اما اول انقلاب کار قضایی را که عهدهدار شد، یک دفتردار را به اتهام لواط اعدام کرد درحالی که هیچ مدرک شرعی در پرونده نبود. بعد شنیدم وقتی که گفتند به چه عنوانی اعدام کردید؟ گفت بر من علم حاصل شده. شنیدم آن دفتردار را وقتی آوردند اعدام کنند همانجا گفت خدایا شاهد باش من دارم بیگناه اعدام میشوم و اعدام شد. امام متوجه شدند که بیحساب کار میکند و او را کنار گذاشتند. وقتی امام او را کنار گذاشتند او در مقابل امام قرار گرفت که بعدها از ایران رفت.
آقای خلخالی هم یک کارهای مثبتی انجام داد ولی اعدامهایی انجام داد که امام او را هم کنار گذاشتند ولی کارهای اولیهایی که انجام داد، انصافاً کار او بود که توانست انجام بدهد ولی یک مقدار در یکی از جریانات امام متوجه شدند تعدادی افراد بیحساب اعدام شدند و به همین دلیل او را کنار گذاشتند. امام با هیچ کس تعارف نداشتند؛ کاری به رفاقت و موافق و مخالف نداشتند.
رنجبران: ولی صحبتهای امام را که نگاه میکنیم به رغم بعضی از اشتباهاتی که شما گفتید، همیشه تأکید میکردند که نباید قوة قضائیه را تضعیف کرد.
آیتالله شبیری زنجانی: بله؛ قوة قضائیه الان اشکالاتی دارد ولی من در بیرون چیزی نمیگویم. رشوه هست ولی نه آن مقدار که در بیرون شایع است؛ من خبردار بشوم که کسی رشوه گرفته است، کوشش میکنم که به مسئولان برسانم. مثلاً موردی بود که من از فساد یک فردی اطلاع پیدا کرده بودم؛ وقتی گزارش دادم و دستگیر شد و نه تنها فقط برای رشوهاش بلکه برای بقیه فسادها و اعدام هم شد؛ منتهی اینها مباحثی نبود که من بخواهم در بیرون مطرح کنم و نام ببرم و یا در موردشان صحبت کنم. باید قوة قضائیه را تقویت کرد؛ قسمتهای قوی آن را قویتر کرد و قسمتهای ضعیفش را از انحراف بیرون آورد.
رنجبران: یک چیزی هم که در زمان حیات امام اتفاق افتاد، آن قضایای منافقین در سال ۶۷ بود و آن اعدامهایی که در مورد منافقین صورت گرفت. برخیها واقعاً خیلی با بیانصافی به این موضوع نگاه میکنند؛ با اینکه امام با رأفت اسلامی برخورد میکرد و گفتند افرادی که توبه کردند، برگردند و با اینکه خیلی از آن توبهکنندگان خیانت میکردند اما هنوز هم که هنوز است، در این مورد جوسازی میکنند.
آیتالله شبیری زنجانی: بله. روزی بود که منافقین بعد از پذیرش قطعنامه فکر کردند که تصرف میکنند و میآیند و آن داستانها را درست کردند.
رنجبران: که عملیات مرصاد شد.
آیتالله شبیری زنجانی: بله عملیات مرصاد؛ عدهایی که اظهار توبه کرده بودند را و مرتب میگفتند که ما پشیمانیم، آقای لاجوردی میدانست که دروغ میگویند و معتقد بود که دروغ میگویند. خدا رحمت کند آقای لاجوردی را که انسان فهمیدهایی بود. اینها دیگر با خاطر جمعی و آن پیامی که داده بودند، گفتند ما دیگر تهران را تصرف میکنیم؛ آن روز آماده شده بودند که بیرون بریزند که لو میروند. این باعث شد که هم علیه نظام و هم علیه آقای لاجوردی دیدشان بد شود.
در حالی که آقای لاجوردی یک آدم رئوف و مهربانی بود؛ ایشان را به عنوان فرد خشن میشناختند؛ در حالی که اینطور نبود. ایشان نسبت به منافقین میگفت که دروغ میگویند؛ در حدی که ایشان حتی خواهرزاده خودش را هم دستگیر کرد؛ من با آقای اردبیلی یک وقتی از زندانها بازدید کردیم؛ از جمله زندان اوین. آنجا که رفتیم، در بازدید از بندها آقای اردبیلی، خواهرزاده آقای لاجوردی را میشناختند که از کسانی بود که در مسجد آقای اردبیلی با خود آقای اردبیلی تماس داشت و از نمازخوانهای آن مسجد بود و حالا آقای لاجوردی او را دستگیر کرده بود؛ آقای اردبیلی به آقای لاجوردی گفتند که خواهرزادهتان را بگویید بیاید که با او صحبت کنم. خواهرزاده آقای لاجوردی را آوردند و آقای اردبیلی به او گفتند پسرم تو به من قول داده بودی که در این وادیها وارد نشوی؛ چرا دوباره افتادی در این خط؟ او شروع کرد به گریه کردن که آقا نفهمیدم؛ اشتباه کردم و توبه کردم؛ این حرفها را که زد، او را به بند برگرداندند، آقای اردبیلی خطاب به آقای لاجوردی گفتند که با این صحبت کنید و ببینید اگر پشیمان است، آزادش کنید؛ بعد ما رفتیم به سرکشی از بندها و خواستیم بیاییم بیرون که آقای اردبیلی به آقای لاجوردی گفتند خواهرزادهات چه شد؟ گفتند دروغ میگوید؛ این منافق است و اینها همه حرف است. من هم انصافاً ناراحت شدم. من هم میشناختمش و با هم رفیق بودیم، هم من گفتم و هم آقای اردبیلی گفت ولی آقای لاجوردی آزاد نکرد؛ بعد هم چیزی نگذشت که آقای لاجوردی از دادستانی کنار رفت و به بازار رفت؛ وقتی عوض شد، بلافاصله این آزاد شد. این شخص که آزاد شد؛ من کانون توحید امام جماعت بودم؛ این آمد پیش من و گفت من آزاد شدم و پول ندارم یعنی در واقع کمک میخواست؛ من هم گفتم الان که ندارم حالا تا بعداً ببینم چه کاری میتوانم انجام بدهم؛ من برای این شخص دلم هم سوخت و متأثر شده بودم و در حالی که فکر میکردم که او را ببینم، فهمیدم او به عراق رفته و به منافقین پیوسته بود.
رنجبران: یعنی حرف آقای لاجوردی درست بود.
آیتالله شبیری زنجانی: بله و این رفت جزء منافقین و فکر میکنم در عملیات مرصاد او جزء کشته شدهها بود.
رنجبران: یعنی آقای لاجوردی نسبت به خواهرزادهشان هم درست تشخیص میدانند.
آیتالله شبیری زنجانی: بله.
رنجبران: حاج آقای شبیری زنجانی الآن مدیریت آقای اژهایی را چطور میبینند؟
آیتالله شبیری زنجانی: من مدیریت ایشان را خوب میدانم؛ منتهی مشکلات، مشکلات فراوانی هست. اولین دفعهایی که ایشان در خارج مطرح شدند، در جریان پرونده آقای کرباسچی بود که ایشان برخوردی که داشتند بعضیها مایل نبودند و آن برخورد را درست نمیدانستند ولی از همانجا من قوت ایشان را احساس کردم. اولاً در بحثهایی که میکردند، هر دو قوی بودند؛ هم آقای کرباسچی و هم آقای اژهای. هرکدام حرفی میزد، آن یکی جوابش را سریع میداد. منتهی من شب به ایشان تلفن کردم و گفتم آقا شما رئیس دادگاه هستید یا مدعی هستید؟ همین را که گفتم کافی بود که دیگر فردای آن روز بحث و گفتگویی پیش نیامد؛ سوال میکردند و یادداشت مینوشتند. بعد هم من با ایشان دیگر کار نکردم؛ فقط ایشان رئیس دادگاه مطبوعات بودند و ما عضو هیئت منصفه بودیم و با عدهایی که بودیم و با آقای عسگراولادی که خدا رحمت کند.
یک روز ایشان آمد در جلسه هیئت منصفه بنشیند و ببیند ما چگونه بحث میکنیم؛ چون ما باید نتیجه بحثمان اگر ما نظر به برائت دادیم، دیگر دادگاه نمیتواند آن شخص را محکوم کند؛ اگر نتیجه به مجرمیت داشتیم و نظر به تخفیف مجازات داشتیم حق ندارد مجازات سنگین معین کند ولی ایشان میخواست ببیند ما چگونه بحث میکنیم. یک مدتی از اول تا آخر جلسه ایشان ساکت نشست و یک کلمه صحبت نکرد؛ که این را نشاندهنده پختگی کار ایشان دیدم. دیگر ما با ایشان هیچ همکاری نداشتیم. برای این مدتی که سخنگوی قوة قضائیه بود، من هیچ از ایشان اشتباه یا خللی در گفتارهایشان نمیدیدم؛ این نشان دهنده این است که خوب شخصی برای قوة قضائیه انتخاب شده است؛ بعد از آن هم کارهایشان روی روال است؛ منتهی اینکه بخواهند مشکلات قوه قضائیه را حل کنند، آقای بهشتی با آن قدرتی که داشت به ما میگفت مشکلات قوة قضائیه را هیچ کس نمیتواند حل کند و هرکسی بیاید در این کار بدنام خواهد شد. یعنی نه تنها قوه قضائیه، ایشان مشکلات مملکتی را گفتند. گفتند هر کس مسئولیتی در این نظام بپذیرد، بدنام خواهد شد. برای اینکه مردم توقعاتشان بیش از امکانات مملکتی است؛ هر کس در هر پستی که باشد بدنام میشود. ما مایل نبودیم که روحانیت وارد کارها بشود ولی بالاخره ضرورتها ایجاب میکرد که وارد بشوند؛ در آن زمان که ایشان مطرح میکرد، دیگر در کارهای قضایی نبودند و شبی بود که امام بنیصدر را عزل کردند؛ فرمودند مردم خوبی داریم؛ فداکاریها زیاد کردند و هر کس در کار بیاید به خصوص روحانیت، بدنام خواهد شد. روحانیتی که نمیخواستیم وارد بشود ولی الان اگر وارد بشود و برای مردم بخواهد خدمت کند، دستبوسیها تبدیل به فحش خواهد شد؛ بعد گفت برای این مردمی که این همه فداکاری کردهاند آیا حاضر هستید دامن همت به کمر بزنید و بیاید فحش بخورید و خدمت کنید؟ ولی مردم گفتند بله. خدا رحمتشان کند، خودشان هم آماده بود در این جهت. خلاصه این مشکلاتی که این نظام دارد، مشکلات ریشهای و اساسی است و هیچ جای دنیا نیست که تمام مشکلاتشان حل شده باشد؛ ابرقدرتها هم نتوانستند؛ با مشکلاتی که داریم، همین مقداری که پیشرفت کردیم این از هنر امام است. به همین دلیل امام فرمودند که طرفدار ولی فقیه باشید تا مملکتتان آسیب نبیند.
رنجبران: حاج آقا این حرکتی که آقای اژهای سال گذشته و در بهمن ماه انجام دادند و بعد از حوادث پارسال، یک عفو عمومی را از رهبر انقلاب برای خیلی از افراد خواستند، این حرکتشان را چگونه دیدید؟
آیتالله شبیری زنجانی: این هم نشاندهنده پختگی ایشان است؛ یعنی واقعاً نمیشد که از دم اعدام کنند. خیلیها همان طور که ایشان تشخیص داده بود، مفسد نبودند؛ درست است که فساد انجام داده بودند اما مفسد نبودند و لازم بود که انعطاف قوة قضائیه بر مردم روشن شود؛ این خود نشاندهنده پختگی است.
رنجبران: و رهبر معظم انقلاب اسلامی که پذیرفتند.
آیتالله شبیری زنجانی: همینطور است؛ اینها حساب شده است.
رنجبران: حاج آقا رفاقت شما با رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۳۳ شروع شد؟
آیتالله شبیری زنجانی: نه ۱۳۳۵.
رنجبران: شما یک فعالیت مشترکی را شروع کردید با مرحوم آقای غلهزاری، آقا، شما و آقای عبدخدایی؛ درست است؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله. آقای عبدخدایی در آن وقت در حال فرار بود و ما با آقای شیخ هادی عبدخدایی برادر ایشان، فعالیت را شروع کردیم؛ حضرت آقا، آقای غلهزاری، آقای عبدخدایی، آقای هادی عبدخدایی و آقای ناصری بودند.
رنجبران: کارهایی که میکردید چه بود؟
آیتالله شبیری زنجانی: ما شروع کردیم نامههای تهدیدآمیز برای استاندار فرستادیم.
رنجبران: سر قضیه سینماهای مشهد.
آیتالله شبیری زنجانی: بله استاندار هم به وحشت افتاده بود و خیال میکرد ما چند هزار نفر هستیم؛ در حالی که ۴ ـ ۵ نفر بیشتر نبودیم.
رنجبران: با ادبیات مختلف هم آن نامهها را مینوشتید؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله و خیلی مؤثر بود.
رنجبران: که دیگر سینماها را تا ۱۷ محرم باز نکردند.
آیتالله شبیری زنجانی: بله
رنجبران: بعد شما یک کربلا رفتید که خب یک وصف و ثنایی داشت و یک نذری کردید؛ کربلای با شرط و شروط...
آیتالله شبیری زنجانی: بله آن هم پخش شده در رسانهها. تمام شروط آن کربلا با قرائت زیارت عاشورای غیره معروفه و با تمام شرایط حاصل شد. در همین سفر کربلا هم آقا را با آقای هاشمی رفسنجانی آشنا کردم.
رنجبران: در همان سفر؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله در همان سفر. تا مرا دیدند با تعجب گفتند که چه زمانی مشرف شدید؟ گفتم تازه مشرف شدم؛ شما با این دوستان ما هم آشنا بشوید خوب است؛ همین افرادی که با آنها آمدیم. ایشان را بردم و با دوستان آشنا کردم.
رنجبران: آقای هاشمی رفسنجانی بود، آقای هاشمیان و آقای املشی.
آیتالله شبیری زنجانی: بله و نام یکی دیگر از آقایان را الان خاطرم نیست؛ که بعد ها رئیس دادگستری شد. او هم با پدر و مادرش بود.
رنجبران: بعد آنجا برای اولین بار آقا با آقای هاشمی رفسنجانی آشنا شدند؛ یعنی شما آشناشان کردید.
آیتالله شبیری زنجانی: بله
رنجبران: من خواندم که آقا فرمودند که در اولین نگاه از آقای هاشمی رفسنجانی خوششان نیامده بود ولی تجربهشان این بود که وقتی از کسی خوششان نمیآمد، رفاقتشان عمیق میشد.
آیتالله شبیری زنجانی: بله ایشان گفتند من تجربه دارم افرادی که در ملاقات اولیه خوشم نیامده، اگر با هم رفیق شدیم، دوام دارد و فرمودند که تو هم یکی از آنها هستی.
رنجبران: عجب؛ بعد پول آن سفر را مادر آقای جلیل بشارتی تأمین کردند که مناطق محروم بودند. شما رفتید منزل و مادر به شما گفتند پول فراهم شده و تشریف میبرید. به نظرتان آقای هاشمی و آقا در این رفاقتی که با هم شروع کردند، چگونه با هم پیش رفتند تا آخرش واقعاً دوام داشت؟ خوب بود؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله تا آخرش بود؛ خلاف اینکه خیلیها کوشش کردند بین اینها تفرقه ایجاد کنند و اینها را مخالف یکدیگر معرفی کنند؛ بالاخره در یک جا هم یک اثری گذاشتند ولی دوام پیدا نکرد؛ چون من با آقای هاشمی صحبت کردم؛ گفتم دور و بر شما را مخالفین آقا گرفتند و دور و بر آقا را مخالفین شما؛ مبادا شما رودرروی هم قرار بگیرید؛ گفتند هرگز ممکن نیست؛ علاوه بر اینکه من ایشان را مثل برادر دوست دارم؛ ایشان رهبرمان هستند؛ گفتم مواردی که شما با هم اختلاف نظر دارید اینها را با آقا صحبت نمیکنید؟ گفت آن هم وظیفه شرعی ما است؛ ما آن چه به نظرمان برسد که برای مملکتمان مفید باشد، باید با رهبرمان در میان بگذاریم و مسئول مملکت ایشان هستند؛ ما وقتی میگوییم تکلیف از ما ساقط میشود؛ اگر ایشان نظر ما را پذیرفتند که پذیرفتند؛ اگر نپذیرفتند کسی که باید ارجاع بشود، نظر ایشان است؛ بعد هم من به ایشان گفتم میخواهید در مورد این مسئله با آقا صحبت کنم؟ گفتند آن هم لازم نیست ما هر دو هفته یکبار با هم جلسه داریم.
رنجبران: در این باره با آقا هم صحبت کردید؟
آیتالله شبیری زنجانی: نه دیگر لازم نبود؛ چون خودشان مرتب جلسه داشتند.
رنجبران: شما بالاخره رفاقت قدیمی با حضرت آقا داشتید؛ فکر میکردید که آقا بعد از رحلت امام به رهبری انتخاب شوند؟
آیتالله شبیری زنجانی: مرحوم آقای زنجانی گفت که جلسه خبرگان که همان روز فوت امام تشکیل شده بود، آقای خوئینیها از جلسه بیرون آمد و گفت ما خیلی بحث کردیم و بالاخره آقای خامنهایی انتخاب شدند و اینکه ما مناسبتر از ایشان، کسی به نظرمان نرسید؛ فقط نگرانی ما این است که مملکت گرایشی به آمریکا پیدا بکند؛ چون آقای خوئینیها آن زمان معتقد بودند که اسلام جامعه روحانیت، اسلام آمریکایی است. آقای مهدویکنی هم خدمت امام گله کرده بودند که اسلام ما را به عنوان اسلام آمریکایی معرفی میکنند این چگونه است؟ که آقای خوئینیها نظرشان این بود که اینها در برابر آمریکا کوتاه میآیند؛ ولی عملاً دیدیم کسی که بیش از همه در برابر آمریکا ایستاد، خود آقا بودند.
رنجبران: اخوی شما حضرت آیتالله شبیری زنجانی چه نظری داشتند؟
آیتالله شبیری زنجانی: ایشان هم قبول داشتند؛ حتی همین دوهفته قبل که به قم رفتم، گفتند ایشان را میبینی؟ گفتم احتمالاً این روزها ایشان را ببینم مدتهاست که ایشان را ندیدهام؛ فرمودند که از قول من به ایشان سلام برسان. هر دو خیلی همدیگر را قبول دارند.
رنجبران: من یک جا از شما خوانده بودم که آقای گلپایگانی گفته بودند که حتی اگر من هم انتخاب میشدم، به آقای خامنهای میسپردم.
آیتالله شبیری زنجانی: بله. از من هم از مرحوم گلپایگانی شنیدم که اگر مرا هم انتخاب میکردند، ایشان را از طرف خودم برای اداره امور کشور انتخاب میکردم که به جای من مملکت را اداره کنند. آقای مرحوم مجتهدی از دوستان ما که بخشی از حوزه علمیه اراک را اداره میکردند و امام جمعه موقت آنجا هم بود. ایشان میگفتند که اوائل انقلاب ایشان در دادگاه انقلاب وارد شد و با شهید قدوسی همکاری میکردند. ایشان میگفتند در دادگاه انقلاب موردی بود که حکم قصاص میخواستم؛ آن موقع دادگاه انقلاب این احکام را رأی میدادند؛ گفت من یک حکم قصاصی را میخواستم بدهم و شبه میکردم که اجازه داشته باشم. میگفت رفتم خدمت آیتالله گلپایگانی و گفتم آقا من آمدم از شما اجازه بگیرم در مورد کارهای خودم در اینجا. میگفت آقای گلپایگانی با این تعبیر گفتند که باید از امام خمینی اجازه بگیرید. میگویند من فکر میکردم که ایشان ملاحظه میکنند که نکند در خارج پخش شود که ایشان در امور دخالت میکنند و ناجور باشد؛ گفتم آقا من خصوصی آمدم از شما اجازه بگیرم و در بیرون حرفی نمیزنم؛ خواستم که از شما اجازه بگیرم که آقای گلپایگانی گفتند که الان زمام امر دست ایشان هست و دخالت ما جایز نیست و شما باید اجازه را از ایشان بگیرید.
رنجبران: شما یک خاطرهایی نقل کرده بودید که مرحوم حاج آقا مجتبی تهرانی بعد از ریاست جمهوری آقا، خدمت آقا میروند و میگویند من ارادتم به آیتالله خامنهایی ۱۰ برابر شد. این سر چه چیزی بوده؟
آیتالله شبیری زنجانی: بله. ولی جزئیاتش خاطرم نیست.
رنجبران: گفتند که دیدم آقا تواضع کردند و هیچ فرقی با قبل نکردهاند.
آیتالله شبیری زنجانی: بله؛ که گفتند ارادتم ۱۰ برابر شد و واقعیت این است که خود من هم همینطورم. ایشان را دیدم که هیچ خودشان را گم نکردند؛ گاهی از اوقات در درسشان شروع میکردند به نصیحت کردن و بهگونهای میگفتند که خودشان را هم نصیحت کنند که یعنی مواظب باشند که موقعیت باعث نشود که خودشان را گم بکنند که فکر بکنند که برتر از دیگران هستند.
رنجبران: در این سی و چهار سالی که از رهبری آیتالله خامنهای میگذرد، زعامت ایشان را چطور دیدید؟ دوران سختی که ایشان گذراندند را چگونه دیدید؟
آیتالله شبیری زنجانی: واقعیت این است که اداره مملکت با این کیفیت جز با ایمان نمیشود؛ هر کسی بود، خودش را میباخت؛ امام در سختترین وقتها خودشان را نباختند؛ ایشان هم همینطور. زمانی که ما در کمال ضعف بودیم و مملکتی که هیچ سلاحی نداشت و با وضع ناجور؛ بنیصدر گفت که مملکت در بن بست قرار گرفته است که امام فرمودند مسلمان در بن بست قرار نمیگیرد. امام وعده خدا را «وَ مَن یَتَّقِاللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجا» را باور داشت «وَ من یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ» را باور داشت.
مقام معظم رهبری هم همینطور، در سختترین حالات، اگر خیلیهای دیگر بودند، خودشان را گم میکردند؛ اما ایشان محکم ایستادند و این مقاومتها اگر نبود، مملکت ما از دست رفته بود و بدتر از لیبی میشد؛ قذافی که فکر میکرد قدرت مطلقه لیبی هست یک مقدار که شل جنبید، آن بلا به سرش آمد؛ به محض اینکه در برابر آمریکا کوتاه آمد و قدرت اتمی و همه چیزش را تحویل داد و فهمیدند که دیگر قدرتی ندارد، آنگونه حمله کردند. آقا نه تنها کوتاه نیامدند، بلکه قدرتشان را هم به آنها نشان دادند و فهماندند که ما وقتی ادعا میکنیم، انجام میدهیم. وقتی شهید سلیمانی را در عراق شهید کردند، باور نمیکردند که بلافاصله مرکز قدرت آمریکا اینطور کوبیده شود. آمریکا فهمید که کارش تمام است.
رنجبران: الان وضعیت کشور را چطور میبینید؟ بعضیها گلایههایی دارند در مورد قضیه حجاب؛ ما در مورد قضیه حجاب چه کاری باید انجام بدهیم؟
آیتالله شبیری زنجانی: من در زمان آقای خاتمی، درباره مسئله حجاب به آقای هاشمی گفتم که آتیه را اینطور میبینم.
رنجبران: یعنی نگران بودید؟
آیتالله شبیری زنجانی: من نگران بودم و به آقای هاشمی گفتم آقای هاشمی مملکت دارد به طرف لائیک شدن پیش میرود؛ گفت من به آقای خاتمی گفتم که اگر مملکت لائیک بشود، خواهند گفت پسر حاج سید روحالله خاتمی آمد این کار را کرد؛ گفتم خب آقای خاتمی به شما چه جوابی داد؟ گفتند آقای خاتمی گفت که نتیجه عمل شماست. گفتم من یک مقدار حق به آقای خاتمی میدهم؛ مقداری از آن مربوط به زمان شماست و مقداری مربوط به زمان آقای خاتمی؛ گفتم زمان شما افراطهایی شد و زمان آقای خاتمی تفریط. زمان شما یک فشارهای بیرویهایی شد و زمان آقای خاتمی ناگهان این فشارها برداشته شد و ناگهانی برداشته شدن فشار، عکسالعمل فنری دارد و نمیشود جلوی آن را گرفت. گفتم زمان شما شبی، اول محرم بود که یکی از جوانان حزبالهی به من زنگ زد و گفت امروز این جمعیت آمدند به دادگستری؟ گفتند چه کسانی را میگویید؟ گفت اینهایی که علیه بدحجابی تظاهرات داشتند؛ حالا من نمیدانم که تو صورت بعضیها تیغ هم کشیدند؛ حالا آن هم بیحجابی نبود، بدحجابی بود؛ تا گفت من عصبانی شدم؛ گفتم بدترین کار بود. گفت راجع به بد حجابی؟ گفتم منظورم همان است. گفتم انتخاب وقت و کیفیت کار، بدترین کار بود. گفتم زمان شاه که حجاب ضدارزش بود، آن کسی که مینیژوپپوش بود، دهه اول محرم به احترام امام حسین یک پیراهن مشکی میپوشید و تقریباً یک دهه حجاب را رعایت میکرد؛ اما شما گذاشتید درست آن روزی که از امشب بناست خود به خود حجاب را رعایت بکنند، آمدید در این وقت این تظاهرات را راه انداختید تا اینها را به لج وادار کنید؟ اینهایی که از امشب میخواستند خودشان حجاب را رعایت بکنند شما دارید به لج وادار میکنید که این باعث میشود که بعد از این، حتی احترام شب عاشورا را هم رعایت نکنند.
گفتم زمان شما این کار شد و زمان آقای خاتمی هم یک مرتبه این فشار برداشته شد و عکسالعملش زمانی پیش میآید که در کوچه، من آخوند را اگر بدون پاسدار ببیند، عمداً آن روسری را هم که دارد، کنار بیندازد و به من دهن کجی بکند. کار فرهنگی کم شد؛ کار فرهنگی هم نه، کار ضدفرهنگی شد. آن زمانی که باید کار فرهنگی میشد کار ضد فرهنگی شد. آن زمان درست کار نشد و الان با مشکلات زیادی مواجه هستیم.
رنجبران: الان باید چه کارکنیم حاج آقا؟
آیتالله شبیری زنجانی: نمیدانم؛ الان بد وقتی این جنبش جنبیدند. باید کارهای فرهنگی را قبلاً انجام میدادند. آن زمان که باید کار فرهنگی میشد، کم کردند؛ اگر کار فرهنگی میشد، خود به خود درست میشد؛ الان در لبنان مردم خود به خود حجاب را رعایت میکنند بدون اینکه فشاری باشد. با این کارهای ناجوری که اینجا انجام دادند، نمیدانم ولی امیدوارم فقط که درست شود. باید همه کمک کنیم. باید کارهای فرهنگی انجام شود. با فشار که درست نمیشود، بدتر میشود؛ فشار باید متناسب باشد؛ فشار بسیار زیاد که بعد نتوانیم تا آخر نگه داریم و آن را یک مرتبه برداریم، بدتر عکسالعمل داریم.
رنجبران: حاج آقا سؤال آخرم در مورد تأکید رهبر معظم انقلاب در مورد انتخابات امسال هست؛ آقا تا حالا دو سه بار اشاره کردند به انتخابات آخر سال. هیچ موقع هم آقا در مورد انتخابات آخر سال در اول سال تأکید نداشتند، در مورد مشارکت مردم و زمینهسازی انتخاباتی که در آن رقابت وجود داشته باشد. به نظر شما چه کار باید کرد که آن چیزی که در ذهن رهبر معظم انقلاب هست، محقق شود؟
آیتالله شبیری زنجانی: این یک نوع وظیفه است که همه ما تکلیف داریم؛ یعنی هرکس اگر رهبری را هم قبول نداشته باشد ولی مملکت را میخواهد، اگر کسی میخواهد قوت مملکت را حفظ کند، اگر واقعاً عقل و شعور داشته باشد، باید بیاید.
امام (ره) یک مطلبی میفرمودند که هر جا دیدید دشمن از کار ما خوشحال است، بدانید کار ما اشتباه است. یعنی به نفع دشمن کار کردیم. اگر دیدید فریاد دشمن درآمده است، یعنی کار ما به ضرر او و به نفع ما هست؛ دشمن میخواهد که ما ضعیف باشیم تا بتواند بر مملکت مسلط بشود. دیگر مردم از این نظام بریدهاند تا بتوانند این نظام را از بین ببرد؛ اگر نظام از بین برود، همان جریان لیبی خواهد شد و بدتر از لیبی؛ اگر خدایی نکرده این نظام از بین برود، شروع میکنند کشتار کردن و همیشه ناامنی خواهد بود تا اینکه کاملاً تمام امکانات مملکتی را بتوانند بدوشند و ببرند. دشمن خیر ما را نمیخواهد.
رنجبران: و در کمین است.
آیتالله شبیری زنجانی: بله. اینکه ما حتی اگر از مسئولان هم خوشمان نمیآید، باید بدانیم که ما باید برای حفظ نظام تلاش کنیم. خدا رحمت کند، رئیس آزادگان، شهید ابوترابی را. گفته شده بود که در زندانهای عراق اسرا را شکنجه میدهند؛ از طرف صلیب سرخ آمدند که زندانهای عراق را بازرسی کنند. آنجا با شهید ابوترابی مصاحبه و صحبت میکنند. دیگر فکر میکردند که او از همه بیشتر میداند؛ ولی هر چه کردند، علیه صدام و صدامیان هیچ صحبتی نکرد. بعد که اینها رفتند، همه اعتراض کردند که شما چرا صحبت نکردید؟ گفت اینها که دلشان برای عراق نمیسوزد؛ برای اسلام نمیسوزد؛ اینها خیر چیزی را نمیخواهند؛ اینها از خدا میخواهند که این مملکت را در اختیار بگیرند. نمیشود من علیه مملکت اسلامی در پیش کفار صحبت کنم. ما آن را باید خودمان ترتیب بدهیم؛ این نشان دهنده کمال شعور این بزرگوار بود. حالا هر کسی هست که اعتراضی نسبت به نظام دارد، آن در جای خودش کار خودش را انجام دهد و دنبال کند و پیگیر باشد؛ اما باید کوشش کند تا مملکت را حفظ کند و مواظب باشیم که مملکت را دست دشمن ندهیم. دست خودی باشد ولو اینکه از او گله دارم ولی حفظ کند؛ اگر در آتیه مسئولی را نمیپذیرم، یک مسئولی که مورد پذیرش باشد را انتخاب کنم.
رنجبران: توصیهایی به مسئولان برگزاری انتخابات این دوره ندارید؟
آیتالله شبیری زنجانی: حقیقتاً باید مردم باورشان بیاید که این نظام خیرخواه مردم است. باید تا میتوانیم کوشش کنیم در انتخابات؛ حتی اگر کسانی انتخاب بشوند که خلاف نظر ما باشند، بهتر است تا اینکه در انتخابات شرکت نکنیم. خود مقام معظم رهبری هم نظرشان این است که افراد در انتخابات شرکت کنند، حتی اگر رهبری را هم قبول نداشته باشند.
متأسفانه ما نظر خودمان را وحی مُنزَل میدانیم و گروههای دیگر را فاسد میدانیم. در حالی که نه من یک نظر دارم و شما یک نظر دارید؛ جاهایی هم با هم یک اختلاف نظرهایی داریم؛ نمیشود چون که من با شما اختلاف نظرهایی پیدا کردم، شما را فاسد بدانم.
من خودم در گروه اصولگرا هستم؛ اما با خیلی از اصلاحطلبها شدیداً دوست هستیم و قبولشان داریم و پشتسرشان نماز هم میخوانیم. من گاهی در جلسات خودمان جلسات جمعیت وفاداران انقلاب اسلامی، این را تذکر دادم و گفتم ما گروههای دیگری را هم داریم و فکر نکنید که نظر ما وحی مُنزَل هست. من در یک جایی بودم که یکی از دوستانمان که یکی از مسئولان است، اسم یک کسی را بردند که او گفت آن فرد که جزء اصولگراهاست که همه آنها خبیث هستند؛ من گفتم اتفاقاً طرف مقابل همین نظر را در مورد شما دارد؛ هر دو طرف، طرف مقابل را خبیث میدانند ولی اینگونه نیست؛ ما با هر دو طرف آشنا هستیم؛ اختلاف دیدگاه هست. ما تاجایی که بتوانیم با هم صحبت میکنیم؛ جاهایی هم که نمیتوانیم نظر همدیگر را جلب کنیم، نظر خودشان است. همانطور که مراجع اختلاف نظر دارند و نمیتوانند به کلی اختلاف نظرشان را از بین ببرند ولی همدیگر را قبول دارند.
رنجبران: پس معتقدید که همه باید انشاءالله در انتخابات حضور پیدا کنند. به امید خداوند فضا فراهم بشود که انشاءالله مردم حضور پرشوری داشته باشند. حاج آقا خیلی لطف کردید تشریف آوردید؛ انشاءالله که خداوند توفیقتان بدهد.
کد مطلب: 464193