دریافت لینک صفحه با کد QR
حمیده هدایتخواه فعال سیاسی و فرهنگی استان کهگیلویه و بویراحمد در گفتوگوی اختصاصی با کبنا؛
تکروی و خودرأیی روی دیگرِ انحصارگرایی است/ هیچگاه از روشنفکر حمایت نکرده و نمیکنم/ هدایتخواه گلوگاهِ ورودِ جوانان به عرصه فرهنگی بود، باید کادر سازی سیاسی را شروع کند
24 مرداد 1398 ساعت 17:12
حمایت از روشنفکر، تنها گزارهای است که در این شرایط به آن نیندیشیدهام و نمیاندیشم. روشنفکر نشان داد، فردِ مناسبی برای فعالیتِ سیاسیِ سازمانی و جریانی نیست.
میتوان حمیده هدایتخواه را سرخطِ خبریِ روزهای اخیر دانست، با وی که در یادداشتی مواضعش را در خصوص انتخابات بویراحمد و دنا و کاندیدای شورای اصولگرایان اعلام و انتقاداتی را به آنها وارد کرده بود، امروز و پس از نشرِ اخبار و تحلیلهای مختلف در خصوص آن یادداشتِ کوتاه گفتوگویی انجام دادهایم که از نظر خوانندگان میگذرد؛
- کبنا: خانم هدایتخواه بسیاری آن یادداشت را موضعگیری علیه پدرتان دانستهاند. آیا شما در مقابل پدرتان ایستادهاید؟
ابتدا باید بگویم آن یادداشت را نه مقابلهجویانه، بلکه انتقادی میدانم. انتقادِ یکی از جوانانِ این منطقه به پیشکسوتانِ سیاسیِ استان که از قضا پدرم هم یکی از آنها بود. من و یا هرکسِ دیگری بهعنوان یک انسان حقداریم، دیدگاههایمان را مطرح کنیم، حالا اگر این دیدگاهها پیش از شنیده شدن و بررسی، در چهارچوبِ روابط خونی و یا سببی دیده میشود، این مسئله به عدمِ بلوغِ جامعه در مواجهه با مسائل بازمیگردد. در حقیقت آنکه آن انتقادات را مطرح کرد، شخصِ حمیده هدایتخواه بود، نه دخترِ ستار هدایتخواه؛ اما خب میبینیم و دیدیم که اکثر رسانهها با بداخلاقی و رفتاری غیرحرفهای بیشتر به نسبتِ من با ستار هدایتخواه پرداخته و این بخشِ مسئله را پررنگ کردند. من این را خطا و رفتارِ غیرحرفهای میدانم و باید بگویم من هیچگاه در مقابل پدرم نایستادم و نخواهم ایستاد، بلکه اتفاقاً از سرِ همراهی با پدرم و به جهت علاقه و نگرانی برای آرمانهایی که یکعمر برایشان در میادینِ جنگِ سخت و نرم جنگیده است، انتقاداتی را به حلقه مرکزیِ جریان اصولگرایی مطرح کردم. من پیش از آنکه خودم را دخترِ ستار هدایتخواه بدانم، باافتخار میگویم خودم را شاگردِ وی میدانم، شاگردی که از ابتدایِ کودکی پایِ درسِ اخلاق و فرهنگ و سیاستِ پدرش نشسته است و طبق آموزههایی که سالها داشته، امروز برای کمک به استادش و کمک به مسیرِ انقلاب در استان انتقاداتی را مطرح کرده است.
- کنککبنا: اما کسی با این نگاه به این مسئله نمینگرد.
خب جامعه باید سعی کند بالا بیاید، باید دنبال رشد و تحول و تغییر باشد، نمیشود یکجا نشست و گفت کسی اینگونه نمینگرد. رسالتِ رسانهها همین است، بالا آوردنِ سطحِ تفکر و رشدِ نگاهِ جامعه. من بهوسیله همین رسانه تلاش کردم نگاهِ خودم را منتقل کنم و بگویم میتوان ضمنِ حفظِ اصول، منتقد هم بود، میتوان ضمنِ علاقه به اصولگرایی به آن انتقاد هم کرد. علاقهمندی به یک طیفِ فکری تنها با تعریف و تمجید و بهبه گفتن نشان داده نمیشود، بلکه باید منتقدینِ دلسوزِ جریاناتِ مختلف فکری و سیاسی را کارآمدترینِ افراد برای آنها دانست و نه کسانی که صرفاً برای دستیابی به مطامعی به چاپلوسی و تملق مشغولاند.
- کبنا: شما در یادداشتتان کریمِ فرخیانی را خروجیِ انحصار دانستید، چرا به این گزاره رسیدید؟
ببینید، ابتدا باید بگویم من برای آقای فرخیانی احترامِ بسیاری قائلم، ایشان فردی شایسته و قابلاحتراماند؛ اما نکته اساسی سازوکاری است که به ایشان میرسد، این سازوکار را هم در همین چند جلسهای که شورای اصولگرایی مدتی است برگزار میکند نمیدانم، بلکه منظور من از سازوکارِ اصولگرایی در انتخابِ کاندیدا مشی این جریان در سالهای طولانیِ حیاتِ خود است. من همواره گفتهام جریانی که ورودی و خروجیِ محدود داشته باشد، نمیتواند حیاتِ پویا و مؤثر داشته باشد. مسئله من و نسلِ من و حتی افرادی که از من بزرگترند و در حاشیه جریان میزیند این است که جوانان و نخبگان از سوی حلقه مرکزیِ جریان دیده نمیشوند، از پتانسیلشان استفاده نمیشود، حضورشان در برنامهریزیهای سیاسی اهمیتی ندارد. حرف من این است که این جریان اگر میخواهد به جریانی پویا و زنده بدل شود، باید سازوکاری جدی جهتِ کادر سازی داشته باشد، کادر سازیِ حرفهای و جدی. این مسئله در جریانِ دیگرِ استان هم وجود دارد و طبیعتاً حامیانِ آن جریان باید به فکرِ خودشان باشند؛ اما خب مسئله من جریانِ خودمان است، سؤال من این است که چرا جریاناتِ سیاسیِ استان وقتِ انتخابات که میشود گزینه خاصی برای متفق شدن ندارند؟ چرا همیشه و همواره آن قلت های فراوان در انتخابِ کاندیدا وجود دارد؟ من میگویم چون در درازمدت به فکرِ کادر سازی و تربیتِ نیرو برای بزنگاههای سیاسی و فرهنگی نبوده و نیستیم. این خیلِ جوانانِ علاقهمند به انقلاب و ارزشها چرا برای چنین روزی تربیتنشدهاند، مسئله این است که جریان آینده خودش را ندیده است و برای کادر سازی جدی اقدام نکرده است. این مسئله البته سراسری است و دامنگیر کل کشور و حتی پایتخت هم هست. وقتی بیتوجهی به کادر سازی فراگیر شد، جریان به جریانی محصور و بسته بدل میشود، آنوقت خروجیِ آن هرکسی باشد خروجیِ یک جریانِ حصار کشی شده است. جریان باید بتواند برای فردای خودش هم برنامه داشته باشد و کادر سازی فراگیر کند.
یک نکته را هم لازم میدانم ذکر کنم. برخی در مواجهه با یادداشت انتقادیِ من، تحلیلشان این بود که من در پی مطرح کردن خودم هستم و وقتی از جوانگرایی حرف میزنم، به خودم اشاره دارم. درحالیکه باید با قاطعیت بگویم بههیچوجه نوک پیکان را به سمتِ خودم نگرفتهام و وقتی از جوانگرایی حرف میزنم، منظورم نخبگانِ زیادی هستند که در همین استان میشناسیم ولی با بیتوجهی جدی طرفاند. من معتقدم باید این جوانان به کار گرفته شوند و درخواستم این است که اگر ذرهای برای این استان نگرانیم، انتقادات را با حاشیهسازی و جوسازی کم اثر نکنیم و مدام بر این طبل نکوبیم که فلانی اگر انتقادی مطرح میکند در پی مطرح کردنِ خودش است. این فضا تأسفبار است.
- کبنا: آیا پدرِ شما در نادیده گرفته شدن جوانان در این فضا نقشی نداشته است؟
اتفاقاً پدرِ من یکی از ریشهدارترین افراد در میان جوانان و بطنِ جامعه مردم است. او از اوایلِ دهه هفتاد بزرگترین و مؤثرترین هیئت مذهبی فرهنگیِ استان را تقویت کرد و بهروزهای اوج و شکوفایی رساند. حتی میتوان گفت خودِ ستار هدایتخواه و حضورش در مجلس محصولِ کادر سازی و تربیت نیرویی است که در دهههای قبل وجود داشته است. در حقیقت او توانست پتانسیلِ بسیاری از جوانانی که امروز میبینیم در فضاهای مختلفِ فرهنگی مؤثر باشند را شناسایی و شکوفا کند؛ اما مسئله این است که این پتانسیلها نتوانستند راه به فضای سیاسی باز کنند، چرا؟! چون به نفعِ عدهای نبوده و نیست، عدهای معدود و محدود میخواهند تنها خود در میانه میدان باشند و شاید ناخودآگاه جلوی نیروهای جوان و پرانرژی را نیز سد کردهاند. از قضا این پتانسیلهای کشفشده در دهههای قبل خود را نیروی ستار هدایتخواه میدانند و از سازوکار دلِ خیلی خوشی ندارند و منتقدِ وضعِ موجود هم هستند. آنها میخواهند ستارِ هدایتخواه همانطور که پتانسیلِ آنها را در مسیر فرهنگ و انقلاب شکوفا کرد، در مسیرِ کنشگریِ سیاسی نیز راه را بر پتانسیلِ آنها باز کند، اراده هدایتخواه هم همین است، اما دراینبین حلقه مفقوده و یا موانعی وجود دارد که باید در خودِ جریان شناسایی شود و رفع شود تا بتوان اراده طرفینی یعنی اراده هدایتخواه به حضور جوانان و اراده جوانان برای حضور در عرصه را به عملی مهم و مؤثر بدل کرد.
- کبنا: عدهای یادداشت شما را حمایت از روشنفکر دانستهاند. با این تحلیل موافقید؟
این نکته خندهدارترین حرفی است که شنیدهام! حمایت از روشنفکر، تنها گزارهای است که در این شرایط به آن نیندیشیدهام و نمیاندیشم. روشنفکر نشان داد، فردِ مناسبی برای فعالیتِ سیاسیِ سازمانی و جریانی نیست. طبقِ توضیحاتِ اصولگرایان روشنفکر بارهای بار به جلساتِ مختلفِ رایزنی دعوت شد ولی به مباحث دل نداد و اساساً تمایلی به همراهی نداشت. او علیرغم تلاش برای تعیین شورای 23 نفره به این روند تن نداد، حالآنکه هدایتخواه بارها تأکید کرد اگر شورای حکمیت به روشنفکر رأی بدهد ما میپذیریم، اما او این روش را هم نپذیرفت. بارهای بار جلسه با روشنفکر نشان داد او نمیتواند فردی جدی برای کارزاری باشد که نیازمندِ تصمیمگیری جمعی است. او تمایلی به عقلِ جمعی ندارد و تمایل به تکروی را در خود نشان داد. من اگر جریانِ اصولگرایی را بهواسطه انحصارگرایی نقد میکنم، اساساً اعتقادی به روشنفکری که حتی جریان و حلقه مرکزی ندارد نیز ندارم. چه اینکه اگر آن جریان حلقه مرکزی دارد که ضعیف عمل میکند، روشنفکر حتی از تبدیلشدن به جریان چه انحصارگرا و چه غیر انحصارگرا نیز پرهیز میکند. منطقی نیست که منِ منتقدِ انحصارگرایی از کسی حمایت کنم که بهشدت تکرو است و روحیه غیر جمعی دارد.
باید صراحتاً بگویم اگر جریانِ اصولگرایی را جریانی انحصاری میدانم، تکروی آقای روشنفکر را نیز رویِ دیگرِ سکه انحصار میدانم. چراکه فردی که تکروی میکند و با پرهیز از اتحاد با اکثریت، سعی میکند مشی سیاسی خودش را تعیین کند، بدون شک در فعالیتهای سیاسی خودش نیز انحصارگرا خواهد بود؛ بنابراین با توجه به عملکردِ روشنفکر من معتقدم او هم بهنوعی انحصارگراست، انحصارگرایی تکرو.
- کبنا: اما شما او را در یادداشتتان خوشاقبال خواندید!
ببینید، مشکل همینجاست، مشکل این است که مخاطب بهجای توجه به حرفِ اصلیِ مطلب و بیتوجه به مضمونِ یادداشت، یک کلمه را پررنگ کرده و آن را حمل بر حمایت میکند. این خطای تحلیل است که بهشدت در استان ما وجود دارد. من اگر به آقای روشنفکر گفتم خوشاقبال، صرفاً به علتِ رایی بود که در دوره قبل و با اولین حضور به دست آورد. خودِ این اصطلاح هم نشاندهنده این است که من این مقوله را به اقبال و شانس نسبت دادهام و نه برنامهریزی و یا گامهای هدفمند و کارِ جمعی. روشنفکر خوشاقبال بود که در اولین دوره حضور در انتخابات چنین رأی بالایی آورد؛ اما نمیتوان با تکیهبر این رأی هر فردی را شایسته حضور در مجلس دانست، او تن به کار و تصمیمِ جمعی نداده و نمیدهد، ازاینجهت در همان اقبالِ خوش و ناگهانیاش ذبح میشود، چه اینکه شاید اگر به همراهی با اصولگرایان تن میداد، هم این رأی حفظ میشد و رشد میکرد و هم او خروجیِ یک تصمیمِ جمعی و عاقلانه بود؛ اما انحصارگراییِ جریان و خودرایی و تکروی روشنفکر اقبالِ خوشش در سیاست را دچار ادبار میکند. در حقیقت هم تکروی روشنفکر که درست مثلِ انحصارگراییِ جریان، انحصارگرایانه است و هم حلقه بسته اصولگرایان زمینه تضعیفِ این جریان را در استان فراهم میآورند و این اتفاق بسیار بدی است.
کد مطلب: 411936
کبنانیوز
https://www.kebnanews.ir