شعری از یعقوب درویشیان
شوخی باقفل و کلیدِ تاجگردون
29 شهريور 1398 ساعت 23:27
یعقوب درویشیان فعال سیاسی و شاعر، با طنازی شعری را در وصف کلید کذایی روحانی و قفل تاجگردون سروده است.
شوخی باقفل و کلیدِ تاجگردون.
به نام خداوند قفل و کلید
که از حکمتش واژه آمد پدید
خداوند اندیشه و فکر و رآی
که با یاد او عشق ماند به جای
سلامی به مردان فن، پیروانِ کلید
که از کارشان هیچ خیری نیامد پدید
سلامی به روی نماینده ی شهرمان
که این روز ها با کلیدی شده قهرمان
سلامی به قفل و کلیدش که زود
درِی باز را بست و فوراً گشود
بخوانید اینک هرآنچه گذشت
به شادی بگیرید پندی ازاین سرگذشت
چنین گفته اند راویان سُخَن
که این قهرمانِ قوی، پیلتن
که یک روز بی خواب شد؛ قهرمان
به زین بر نشست وبچرخیددرشهرمان
از آن شب که حرفِ MRIی نورآبادشد
به فکری فرو رفت؛ نماینده و شادشد
یکی فکر در ذهن وی شد پدید
که بایدبه دادِMRIی گچساران رسید
به سرعت به بازار رفت ؛ قفلی خرید
به همراهِ مسئولی ودستِ پر باکلید
به دستِ چپش قفل بودو یَمینَش کلید
در آنجا به جزیک نگهبان کسی را ندید
سریع قفل زد بر در و برنگشت
ز اندوه نهاد سربه دامانِ دشت.
یکی قفل زد بر ام آر آیِ شهر
کلید باخودش برد ولی بیخبر
به ناگه خبرداد، کلید نزد من است
وتعطیلی این مکان درد من است
به کنجی نشست و بسی زنگ زد
هزاران پیامک به مسوول فرهنگ زد
که بسیارناراحتم از مدیرانِ خود
چرا کس نیامد کلید را نبرد
سریعاپناه برد به اینستاگرام
وجریان قفل رافرستاد در یک پیام
و در " کپشن" ویژه ای این نوشت
که من قفل کردم درِ این * بهشت*
بهشتی که از درد مردم نکاست
یقیناً مدیرش کنم بازخواست
کنون قفل بُردم زدم بر دَرَش
کلیدش به دستم، کِه؛ آید بَرَش
یکی رندِ زیرک ؛صریح و زلال
که در سینه بودَش هزاران سوال.
جوانی تهیدست؛ بی مال ومَنال
شنید از فضای مجاز، این مقال
شتابان شتابید به اینستاگرام
دری بسته دید و کلیدی..... و دیگر تمام
نوشت: نماینده ی محترم باسلام. وعرض ادب خدمتِ حاج غلام
حاج غلامِ عزیز، کلید واژه ای عرفانی است
به خاطر بیاور که میراث روحانی است
تو که باخودت آن کلید برده ای
یقینا حقی از حسن خورده ای
حسن بود و صد قفل و این یک کلید
عجیب است چگونه به دستِ جنابت رسید
شنیدیم کلید ارث روحانی است
عجیب از کلیدی که با"مردبارانی" است
چگونه کلید حسن دست توست؟
آهان یادمان رفت، روحانی همدست توست
بسی لایک و کامنت و بسیار نام
بسی شاد بودند و بس شادکام
یکی❤ کشیده نوشته فداتَم "ککام"
درود برتوباد ای نماینده ی بامرام
بسی لایک کرده و مدح گفته اند
سخن های والا ز سلمان سعد گفته اند.
برای نماینده دائم گذارند لایک.
به نامهای مارتین و اندی ومایک
به یاد آمدش رندِ باهوش ما
که اینان کجایند؟ در زمین یافضا؟
به طعنه نوشت: مردم مهربان
به یاد آورید ای عزیزان جان
کلید واژه ای خاص و عرفانی است
فراموش کردید کلید خاصِ روحانی است؟
حسن بود و صدقفل و آن یک کلید
کلیدی که گم شد کس آن را ندید
کلیدی که میراثِ سمنانی است
یکی دیگرش دستِ معمارِ گچسارانی است؟
ازآنجاکه معمارِ ما اقتصاد خوانده است.
چرا در رکود و تورم فرو مانده است؟
به راستی چگونه کلید جنابِ حسن
نیامدبه دست زری یا پری یا که من؟
کنون که کلید جناب رئیس مال توست
خوشابرتو و خوش بر احوالِ توست
مگریادتان نیست که با این کلید
قراربودخوردنِ آب و نان حل کنید؟
مگر یادتان رفت که با" آن" کلید
قرار شد که هر قفل را وا کنید
چه شد آن کلید و چه هست این کلید
که از هیچ کدامش نیامد گشایش پدید؟
بیا میرشکال؛ گوش کن ازمنِ بی کلید
ازین پس بگردید دنبالِ یک شاه کلید
بدانید تنها دوایی شفا میکند.
مریضِ جوانانِ مارا دوا می کند.
بدانیدتنهامیوه ای قابل چیدن است
فقط اعتماد به جوانان این میهن است
کلیدشماگم نگشته شما گم شُدید
شماهاکه غافل ز احوال مردم شُدید
هنوز وقت دارید اگر گوش کنید
مباداولی نعمتان را فراموش کنید
ننشینید کناری و تماشانکنید
آنچه دارید زِ بیگانه تمنا نکنید
قصه آخر شد وقفلِ اِم آرا، تمام.
دردما حرفِ ندار است ودارا؛ تمام...
تو هر کاری کنی بیننده اوست
و هر در ببندی گشاینده اوست
یعقوب درویشیان
کد مطلب: 412937