در پاسخ به مطلب؛ «غلامرضا پناه» برای مردم توضیح دهد که چه بلایی بر سر کارخانه آرد، نشاسته و گلوکز دنا آمده است
مطلب کبنانیوز علیه «غلامرضا پناه» بوی تعفن و عقدهگشایی میداد
27 مهر 1398 ساعت 22:10
مهندس پناه با از خود گذشتگی و فداکاری بر ادامه فعالیت آن صحه گذاشت. کارخانهای که با پیشنهاد مهندس پناه به ریاست (مدیر عاملی) آقای مقدم (شهردار فعلی شهر یاسوج) سرپا شد و با ریاست ایزد پناه (از زیر مجموعه کارکنان کارخانه) فعالیت اش در سالهای بعدی ادامه پیدا کرد و با مدیریت دقیق هر دوی این عزیزان که نیز خود متعلق به خانواده عزیز و معظم شهدا هستند کارخانه سرپا ماند. و هم اکنون نیز کارخانه به لطف خدا سرپا هست و خانوادههای زیادی رزق و روزیشان را از این کارخانه دارند.
«بعد از انتشار مطلبی با عنوان ««غلامرضا پناه» برای مردم توضیح دهد که چه بلایی بر سر کارخانه آرد، نشاسته و گلوکز دنا آمده است.»[کلیک کنید] در ادامه سلسله مطالبی در خصوص کارخانه قدیمی آرد، نشاسته و گلوکز یاسوج که به دلیل ضعف مدیریت و دخالتهای بیمورد، چندین بار تعطیل شد و 150 تن آرد ضایعاتی و شپش زده در حال حاضر در انبار این کارخانه تلمبار شده است.» یکی از مخاطبان کبنانیوز در پاسخ به آن مطلب[کلیک کنید]، یادداشت زیر را برای پایگاه خبری کبنانیوز ارسال کرده که عیناً جهت اطلاع مردم منتشر میشود.
به گزارش کبنا، متن کامل ارسال شده برای پایگاه خبری کبنانیوز به قلم «شهرام مرتضوی» به شرح زیر است؛
به پاس خدمت
- جوابیهای به افترانامه سایت کبنا در خصوص خدمات مهندس غلامرضا پناه (معاون وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی) -
اشاره: پس از انتشار مطلبی در سایت کبنا تحت عنوان «غلامرضا پناه برای مردم توضیح دهد که چه بلایی بر سر کارخانه آرد، نشاسته و گلوکز آمده» و تنها چند روز پس از انتصاب غلامرضا پناه در سمت «معاونت وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی» و عنوان کردن مطالبی ناچسب در این افترانامه که بوی تعفن عقده و کینه در سراسر متن آن به مشام میرسید، ما را بر آن داشت که جوابیهای متقن بر این افتراها بنگاریم؛ هرچند از طرف جناب پناه تاکید که «لزومی به جوابیه نیست و مردم خود فهیمتر هستند که اسیر چنین افترانامه هایی بشوند» و از ایشان انکار و از ما اصرار. اما از آنجا که تیغ حجت ما برندهتر بود، جناب پناه قانع شد که اطلاعاتی جهت استناد در اختیار ما قرار دهد تا با نشر این جوابیه و با هدف تنویر افکار عمومی نه از جناب پناه که در برابر تاریخ از مردم در برابر کج فهمی، بد فهمی و حسادت و کینه توزی دفاع کرده باشیم.
از آنجا که مطلب علیه غلامرضا پناه از ابتدا دچار آفت کینه توزی و عقده پراکنی شده است و دم خروس اظهارت ناسنجیده نویسنده افترانامه بیرون است، با استدلالهای چوبین نمیتوان از ضمیر سیاه نوشته تطهیر شد و حلالیت طلبید چرا که:
"سبویی که سوراخ باشد نخست/به موم و سریشم نگردد درست"
"احمق کتاب دید و گمان کرد عالم است / خود بین به کشتی آمد و پنداشت ناخداست / ما زشت نیستیم تو صاحب نظر نه ای / این خورده گیری از نظر کوته شماست"
در ابتدا، قبل از ورود به مدخل اصلی و چند و چون کردن، جهت آشنایی بیشتر با فعالیتهای دوران کاری مهندس پناه و آشنایی بیشتر با خط مشی این عزیز، مختصر نگاهی به فعالیتهای مهندس پناه میاندازیم تا با چراغ پیه سوز خود که یادگار روشنیهای دیروز و روشنایی بخش فرداهای پر امید است، اندکی با زوایای فعالیتهای کاری این مرد مهربان و مردمی آشنا شویم؛ این مرد مردم اندیش که در پس هیاهوها قایم شده تا فارغ از هر منیت، چراغی برای مردمانش برافروزد و برافرازد، چراغی که خانههای زیادی را در بویراحمد و دنا سالهاست روشن نگه داشته است.
در ادامه جناب مهندس پناه گاو صندوق خاک گرفتهاش که یادگار دوران مسئولیتهایش تا کنون هست را میگشاید تا گشایشی حاصل شود. و اما ما اندک مایهای از آن اسرار بر میچینیم تا با تنویر افکار عمومی یادآوری کنیم جناب غلامرضا پناه و امثال ایشان فرصتی مغتنم برای پیشرفت و آبادانی دیارمان هستند که بهتر است بجای سنگ به پایشان، پای افزار به پایشان بپوشانیم.
آری چند صباحی است که "سهراب"های دیارمان برای آبادی سرزمینمان قد کشیدهاند، قدرشان را بدانیم چرا که "صدای پای آب"نزدیک است.
در پایان نیز در باب "نخبه کشی"،"فرزندکشی"، و "برادر کشی"سربسته و ناچیز حکایت میکنیم و در باب مذمت این فرهنگ مذموم فریادها سر میدهیم.
"آنجا که سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت".
"به دریا رفته میداند مصیبتهای طوفان را"
الف) تلاش و فعالیتهای مهندس غلامرضا پناه که بر پایه چهار اصل پاکدستی، صداقت، کار بی پیرایه و شایستگی در انتخاب تیم زیر مجموعهاش بوده را بطور اجمال مرور میکنیم.
1-مدیر کلی اداره کل کار و امور اجتماعی استان کهگیلویه و بویراحمد: مهندس پناه در راستای فرهنگ کار و توانمند سازی بستر اقتصادی خانوادهها به حدود 9000 نفر، جمعاً به مبلغ 27 میلیارد تومان وام پرداخت نموده که باعث رونق کسب و کار و بهبود اوضاع معیشتی و اقتصادی خانوادهها شده است و در این میان با حذف نگاه حذفی، قیم مابانه، حزبی و جناحی و بدور از تنگ نظریهای معمول و مرسوم و سخت گیریهای بی مورد تا حد امکان زمینه دریافت وام را برای اکثر متقاضیان مهیا نموده بود. بررسی اسناد گذشته خود گواه این ادعاست.
2- مشاور معاون وزیر: مهندس پناه پس از عزل در دولت احمدی نژاد بخاطر اختلاف سلیقه سیاسی، صرفاً به دلیل تواناییهای شخصی بعنوان مشاور معاون وزیر مشغول خدمت شده که در آن برهه نیز با پیگیریهای شبانه روزی مهندس پناه و کمک دلسوزان واقعی مردم، کارخانهای که 3 سال تعطیل شده بود و 140 کارگر نجیب از کار بیکار شده بودند با کمک بلاعوض 300 میلیون تومانی در سال 1386، کارخانه دوباره احیاء، آماده کار و کارگران بیکار صاحب کار و منزلت شدند و به تبع آن اقدام، امید و شادی به محفل خانواده آن عزیزان بازگشت.
3-معاون سازمان اقتصادی کوثر، وابسته به بنیاد شهید: در طول دوران 3.5 ساله خدمت مهندس پناه در سازمان کوثر در همان ابتدای شروع مأموریت و ورود به معاونت سازمان در ماههای آخر سال 1392 با شرایط بغرنج و پیچیدهای روبرو میشود؛ مهندس پناه در بدو ورود از مفاد و متن نامهای مطلع میشود که حکم تعطیلی دائمی کارخانه آرد، نشاسته و گلوکز دنا قطعی شده بود، با تلاش، پیگیریهای مستمر و لابیهای زیاد موفق میشود جلوی تعطیلی کارخانه را بگیرد و نگذارد 120 نفر از کارگران کارخانه بیکار شوند که به تبع بیکاری متحمل رنج زندگی و درماندگی شوند؛ علاوه بر این با تزریق 2.5 میلیارد تومان پول، کارخانه دوباره احیاء و در مدار تولید قرار میگیرد. کارخانهای که پیش از این 2 سال تعطیلی و 15 سال زیان انباشته را در کارنامه خود دارد. حمایت از چنین کارخانهای با این مشخصات جداً دل شیر میخواهد و .... که مهندس پناه با از خود گذشتگی و فداکاری بر ادامه فعالیت آن صحه گذاشت. کارخانهای که با پیشنهاد مهندس پناه به ریاست (مدیر عاملی) آقای مقدم (شهردار فعلی شهر یاسوج) سرپا شد و با ریاست ایزد پناه (از زیر مجموعه کارکنان کارخانه) فعالیت اش در سالهای بعدی ادامه پیدا کرد و با مدیریت دقیق هر دوی این عزیزان که نیز خود متعلق به خانواده عزیز و معظم شهدا هستند کارخانه سرپا ماند. و هم اکنون نیز کارخانه به لطف خدا سرپا هست و خانوادههای زیادی رزق و روزیشان را از این کارخانه دارند.
مهندس پناه در طول مسئولیت 3.5 ساله در سازمان اقتصادی کوثر در راستای فرامین رهبری پروژههای اقتصادی مهمی در استانهای محروم کرمانشاه، ایلام، لرستان و کهگیلویه و بویراحمد با حمایت قاطع مدیر عامل وقت سازمان اقتصادی کوثر تعریف کرد که تنها پروژههای الف: جوجه یک روزه 24 میلیون قطعهای ب: پروژه 100 هزار قطعهای مرغ مادر کهگیلویه ج: پروژه فسفات چرام د: پروژه تجاری و فرهنگی یاسوج ه: پروژه بازسازی کارخانه نشاسته و بخش فروکتوز که در سفر رئیس جمهور محترم به استان منجر به امضای تفاهم نامه این پروژهها بین سازمان اقتصادی کوثر و استانداری گردید اما با کار شکنی، غرض ورزی، حسادت و دادن اطلاعات غلط به معاون رئیس جمهور و رئیس بنیاد شهید با این حربه که این پروژهها کارکرد انتخاباتی و حزبی دارند تمام این پروژهها مهجور ماند و به محاق رفت تا استان از ظرفیت اشتغال حدود 4000 نفری بی بهره بماند.
در پایان مهندس پناه در راستای تعصب ورزیدن، استقامت و پایداری بر اجرای این پروژهها قربانی شد و پایان مأموریت اش در آن سازمان رقم خورد تا هزینه بخل، حسد و کج فهمی بر مهندس پناه و مردم استان تحمیل و بار شود و استانی که میشد با اجرای این طرحها و پروژههای زیر بنایی با اشتغال بیش از 4000 نفر رنگ خوشبختی و اشتغال را ببیند با تیر حسد، بخل و کج فهمی، زخمی و بیمار و درمانده شود.
آری بدا به حال ما که تبر برداشته و هر سروی که قد میکشد و رعنا میشود به زخم تبر بخل، حسادت و تنگ نظری زخمی و مجروح اش میکنیم فارغ از اینکه این سروهای سبز قد کشیده در مام وطن و ریشه زده در باورهای بومی منطقه و دیارشان "هم سایه دارند و هم بر".
پیام ما به جمیع تنگ نظران و بخیلان توسعه که با سنگ اندازی و نشناختن اولویتها، استان را از موهبت توسعه یافتگی محروم میکنند در این شعر متبلور است:
«آنچه تو از بی وفایی کردهای /نه به نور آشنایی کردهای /گر کسی عمری زند بر طاس دست /کار ناشایست تو زین بیش هست /باش تا از خواب بیدارت کنند / در نهاد خود گرفتارت کنند.»
ب) در این بخش گذار و گذری داریم از آنچه در سایت کبنا علیه مهندس پناه عنوان شده و افترانامه ای که تدارک دیده شده.
«گشتی به وقوف بر مواقف قانع /شد قصد مقاصدت زمقصد مانع /هرگز نشود تا نکنی کشف حجب / انوار حقیقت از مطالع طالع»
ابتدا اینکه جناب مهندس پناه بیش از 3 سال است که در مجموعه اقتصادی کوثر حضور ندارد و کسی که در مجموعه مسئولیتی ندارد، نمیتوان او را در خصوص کاری که نه مسئولیتی داشته و نه اختیاری، مسئول دانست؛ پس هرگونه تخلف و کم کاری کارخانه گلوکز از نظر بهداشتی به مهندس پناه ربطی ندارد و مسئولین زیربط میبایست پاسخگو باشند. اینکه نویسنده مطلب صادق نبوده و خواسته از این نمد کلاهی برای خود ببافد کاملاً عیان است، چرا که اگر اینهمه دغدغه پروژههای بر زمین مانده، مشکلات بهداشتی کارخانه و،،، را داشتهاند چرا در این 3 سال هیچ دودی از این خانه (سایت کبنا) که رگ غیرتشان از تصب بیرون زده، تاکنون بلند نشده و فریاد «واسفا ها» تاکنون سر ندادهاند، همین که مهندس پناه شامل ترفیع مقام شدند، به یاد مشکلات برجای مانده از زمان مدیریت ایشان شدند؟!
عجله و دستپاچگی بانیان این نبشته خود نیز حدیث مفصل دیگری است که از هول حلیم در دیگ افتادهاند، هنوز حکم معاونت جناب پناه خشک نشده به قصد تخریب، انتقام، تسویه سیاسی و هر مورد انتقامی دیگری با هر عنوان و مضمون دیگری، به "نخبه کشی"دست زدهاند. مردم سرزمینی که برای بالندگی بیش از آنکه به نفرت، حسد، کینه احتیاج داشته باشند، به "نخبگان" و "نخبه پروری" احتیاج دارند تا در مناسبات و راهروهای قدرت بتوانند با لابی و چانه زنی سهم آورده برای استان و زیست بوم خود را توسعه دهند؛ اینچنین غرض ورزیهایی از سر "موقع ناشناسی" ضمن قربانی کردن نیروهای نخبه بومی، به عدم توسعه سیاسی و اقتصادی منطقه و استان منجر میشود و دل دلسوزان واقعی توسعه استان که برای تملک بیشتر سهم استان یا مشغول لابیهای چند لایه و یا مشغول جنگهای روانی، لفاظی و منطقی و احساسی هستند با انتشار چنین افترانامه هایی آزرده و دلسرد میشود.
پیشتر که میرویم تنگ نظریهایی در این افترانامه رخ نمایی میکند که نمیشود چشم بست و هیچ نگفت، البته که باید فریاد "واسفاها" سر داد از اینهمه بخل و تنگ نظری؛ از بردار مهندس پناه که 2 سال پس از حضور مهندس پناه بعنوان نگهبان در کارخانه مشغول کار شده بعنوان غنیمت جنگی و خرج کار طرقه بازیهای ناشیانه خود استفاده کردند، دریغ و افسوس که این کمترین، کمترین حقی است که کسی طلب کند. تنها تفکرات مرتجع و پوسیده هستند که هیچ حقی اعم از اشتغال، مال و مقام برای خادمان ملت و خانواده و اقاربشان قائل نیستند و معتقدند خانواده و اقارب هر صاحب منصبی میبایست جور منصب و خدمت ایشان را بدهند و از حق و حقوق خود چشم بپوشانند.
اینکه نویسنده افترانامه، فعالیتهای مهندس غلامرضا پناه را نادیده انگاشته و از اینکه از ظرفیت 140 نفری کارخانه قند و 120 نفری کارخانه آرد، نشاسته و گلوکز نه تنها جانانه و شجاعانه دفاع نمود بلکه باعث جذب اعتبار شده، ندیده گرفته شده ولی وضعیت برادر مظلوم ایشان که از نگهبانی به سرنگهبانی ارتقاء داده شده در بوق و کرنا میشود، حکایت غریبی است که نویسنده افترانامه سرگاو را ندیده اما موی بز را میبیند...
اینچنین تنگ نظریهایی فقط باعث فرصت سوزی میشود. در ادامه در میابیم که مهندس در دوران هیات مدیره شرکت هیچ مبلغی بعنوان حق جلسه و یا هر عنوان دیگری که حق طبیعی و قانونی ایشان بوده برداشت ننموده و حتی از حق قانونی خود استفاده ننموده، پس با خیالی آسوده ه از بخل و تنگ نظریهای حاکم دامنش تر نخواهد شد.
در حوزه بازرگانی نیز هیچ یک از بستگان درجه یک و دو مهندس پناه قرارداد و معاملهای با کارخانه نداشته (که اگر داشته باشند هم اشکالی وارد نیست) و پس اینکه فردی که با کارخانه همکاری میکرده با شرایط کارخانه حاضر به همکاری نشده و پس از مزایده و باز انصراف نفر اول از همکاری به دلیل دشواری، ضمن ضبط ضمانت نامه به نفر دوم قبولی، مزایده واگذار گردید که در آن زمان نیز نهندس پناه در مجموعه حضور نداشته و مسئولیتی متوجه ایشان نیست.
در خصوص بقیه موارد مطرح شده در این افترانامه با توجه به بی ارزشی ادعاها و ارزشمند بودن وقت مخاطبان جهت جلوگیری از اطاله کلام، سکوت میکنیم و میگذریم، چرا که عاقلان را یک اشارت کفایت میکند.
ج) حکایت نخبه کشی، برادر کشی و فرزند کشی:
"همه کار شاهان شوریده آب / از اندازه نشناختن شد خراب"
از زمانی که" قابیل"، "هابیل" را بخاطر رشک و حسد کشت تا زمانی که رستم سینه سهراب را بخاطر دام دسیسه و تزویر درید (اسطوره)، تا زمانی که میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی بخاطر بخل و توطئه در باغ خفه شد، تا زمانی که میرزا تقی خان امیر کبیر بخاطر جهالت و حسادت در باغ فین کاشان در خون خود غلطید و تا زمانی که محمد مصدق بخاطر کج فهمی در تبعید و انزوا مرگ سراغش آمد و هکذا از این مثالها که تاریخ بویراحمد و استان نیز پر است از این کشتار جسم و کشتنهای جان؛ کشتن و نابودی در انواع و انحاء مختلف در میان بشر رواج داشته و در جوامع کمتر توسعه یافته بر میزان این کشتنها افزوده شده، از حذف فیزیکی، نابودی تن تا ترور شخصیت، نابودی جان و روان. میر غضبی که در نهاد هر کدام از ماست اگر مهار نشود، آموزش نبیند، مراقبه نشود و رام نشود، به توالی توتالیتاریسم و خوانخواری دامنه دار منجر میشود. این "من"مستبد خفته در درون هر بشر بخصوص ایرانی خو کرده به ظلم و ستم و گیر کرده در باتلاق قرائتهای بیمارگونه از مذهب و تحجر آمیخته و آویخته با سنت، اگر فربه شود، به قول شاملو مجبور میشود "سنگ زندان خویش"را بر دوش بکشد.
جامعه بیمار ما آنقدر دچار نخبه کشی، فرزند کشی و برادر کشی شده و در هر فرصتی این پدیده بروز و ظهور میکند که بیم آن میرود فرصت توسعه در این استان به آفت خودسوزی دچار شود، اگر به سنت "کشتن"و "ترور شخصیت"لگام نزنیم و "من"مستبد خود را مهار نکنیم، سرمایه گذاران را فراری و نخبگان را متواری خواهیم کرد و سهم توسعه استان را در بزنگاههای بودجههای استانی بخاطر فرهنگ نگاه حذفی خود به صفر نزدیک خواهیم کرد. بهتر آن است تنگ نظریهای معمول و مرسوم را لاک گیریم و با توسعه نگاه همزیستی مسالمت آمیز و تلفیق آن با "پلورالیسم" از فرصتهای پیش آمده بجای "خودی"و "غیرخودی کردن"، بجای دامن زدن به "طبقه سالاری"، بجای تقسیم جامعه به "فقیر"و"غنی"، "خان"و"رعیت"،"بالا"و "پایین"،"کدخدازاده "و"بی اصل و نصب" و هکذا از این دست، با همدلی به نفع تک تک جامعه و آیندگانمان گام برداریم و با حمایت از "پناه" ها و امثال "پناه" ها که از آبشخور فرهنگ بومی و منطقهای سیراب شدهاند وجزء فرزندان خلف این استان هستند و دل در گرو آزادی و آبادانی سرزمینشان دارند، فرصت حضور و ظهور سرمایه، سرمایه گذار و توسعه را که توسط فرزندان خلف این استان تدارک دیده میشود را پاس بداریم و قدر بدانیم.
به امید تحقق چنین آرزویی که بقول شاعر:
"ای نهال آرزو، خوش زی که بار آوردهای / غنچه بی باد صبا، گل بی بهار آوردهای".
کد مطلب: 414046