بازخوانی ارتباط احمدشاه مسعود با ایران؛
چریک ضد جنگ
روزنامه شرق , 18 شهريور 1399 ساعت 3:15
اگرچه ما عطش فراوانی به قهرمانسازی داریم، اما او بیشباهت به قهرمان نبود؛ «آمرصاحب»، مردی در اندیشه افغانستانی آرام و باثبات؛ مرد جنگی که دلش با صلح بود نه جنگ. برای رودخانههای خروشان، مزارع گندم و کوههای سر به فلک کشیدهاش، دنبال آرامش بود و برای سرزمینش استقلال و دوستی میخواست، اما دریغ آنکه این آرامش گویی تنها از لوله تفنگ بیرون میجهید. در سرزمینی که همه با زبان آتش سخن میگویند، نمیتوان غیر از این گفت.
اگرچه ما عطش فراوانی به قهرمانسازی داریم، اما او بیشباهت به قهرمان نبود؛ «آمرصاحب»، مردی در اندیشه افغانستانی آرام و باثبات؛ مرد جنگی که دلش با صلح بود نه جنگ. برای رودخانههای خروشان، مزارع گندم و کوههای سر به فلک کشیدهاش، دنبال آرامش بود و برای سرزمینش استقلال و دوستی میخواست، اما دریغ آنکه این آرامش گویی تنها از لوله تفنگ بیرون میجهید. در سرزمینی که همه با زبان آتش سخن میگویند، نمیتوان غیر از این گفت.
نزدیک به دو دهه، هر روز جنگیده است؛ از جنگ در کوهستانهای پنجشیر با اشغالگران ارتش سرخ تا جنگ داخلی و جنگ با طالبان. همیشه پای یکی از همسایگان در میانه آن جنگ باز بوده است و احمد شاهمسعود به دنبال حفظ سرزمینش از تجاوز دشمن و ایجاد اتحاد بین گروههای مختلف که هرکدام به سوی پول بیشتر و وعده بیشتر یک قدرت درمیغلتیدند. در سرزمین پولپرستان و قدرتدوستان، دیگریبودن عجیب سخت است و او اینگونه بود. اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، در کشورهای توسعهنیافته میل شدیدی به مبارزه موج میزد؛ مبارزاتی عمدتا به شکل چریکی از آمریکای لاتین تا آفریقای جنوبی و آسیا. ازقضا اغلب آنها در ایران بسیار شناختهشدهاند، اما یکی از متبحرترین آنها در همسایگی شرقی ما بوده، ولی چندان معروف نیست. آمرصاحب که او را در ایران به نام «احمد شاهمسعود» میشناسیم، مبارزه چریکی را به خوبی میشناسد و رهبر جریانی میشود با عنوان «مجاهدین». «پکول» (کلاه کج سنتی افغانستان) به سر، با اورکتهای برزنتی و تفنگهایی که از آنها جدا نمیشد، نمازشان را از یاد نمیبردند، اما در امور دینی سختگیری به دیگران نداشتند. مسعود موفق میشود در همه دورههایی که افغانستان درگیر جنگ بوده، پنجشیر زیبا را از گزند دشمن در امان بدارد؛ اگرچه موقعیت جغرافیایی این درههای محاصرهشده در کوهستان نیز به او و یارانش کمک میکند. نکته متفاوت اینکه او علیرغم مشغولیت به طراحی نقشه جنگ، هیچگاه از امور خرد غافل نمیشود؛ از ممنوعیت بر ورود دخانیات به پنجشیر، لباس یارانش و حتی هدیه عید دادن به فرزندان شهیدان.
همین ویژگیها موجب میشود عکاسان و مستندسازان زیادی از نقاط مختلف دنیا به دیدن مسعود و یارانش بروند و از آنها فیلم بگیرند و مصاحبه کنند. در آن تصاویر، دورهمنشینی مجاهدین با آمرصاحب و همفکری، قلمبهدست در تفکر بودن او، نماز جماعت بجاآوردن و خندانبودنش پرتکرار است. احمد مسعود زندگی را دوست میداشت، حتی اگر بخش خانوادگیاش را باید تا سالها مخفیانه میزیست. آنچه در خانه و خانواده مسعود میگذرد، به زیبایی در روایت زنانه صدیقه مسعود، همسر او، در کتابی جمع شده است.
اگرچه ما تمایل شگرفی به قهرمانسازی داریم، اما این قهرمان افغانستانی پاشنهآشیلی دارد که هنوز تمام وجوه آن آشکار نشده است. بعد از پیروزی مقابل شوروی و بیرونراندن دولت کمونیست نجیب، مجاهدین کابل را در دست میگیرند (اویل دهه 70) اما در شرق و غرب کابل مقابل یکدیگر صفآرایی میکنند و در این بین شیعیان کشته میشوند. در سرزمینی چندقومیتی مانند افغانستان، این حادثه زخم عمیقی است بر پیکر مسلمانی که برخی مسعود را بر سر آن تکفیر میکنند و برخی دیگر این ادعا را نمیپذیرند که در این پرونده با پسر احمد شاهمسعود درباره او گپ زدهایم.
درست 19 سال پیش، تنها دو روز قبل از وقوع حادثه 11 سپتامبر در شهر پرهیاهوی نیویورک، این سوی کره خاکی، در بهشت زیبای پنجشیر، با کارگذاشتن بمب در دوربین فیلمبرداری، آمرصاحب ترور میشود؛ مبارزی که در آن زمان دستکم دو دهه مبارزه بیوقفه را تجربه کرده بود.
سالها پیش از آن حادثه، در نوبتی به دلیل بازرسیهای زیاد یک تیم تصویربرداری اذیت میشوند و گلایه میکنند و بعد از آن تصمیم میگیرند بازرسیها را حذف کنند و تنها به خبرنگارانی اجازه دهند که یکی از آشنایان معرفی کرده باشند. اینگونه میشود که دو مرد عرب به بهانه تهیه مستند و مصاحبه، میتوانند در مقابل آمرصاحب قرار گیرند و با بمب انتحاری جاسازیشده در دوربین، او را از صحنه شرق آسیای پرتنش حذف کنند؛ آنها بیش از یک هفته منتظر انجام آن مصاحبه بودند.
18 شهریور 1380 که این اتفاق رخ داد، او 48 سال داشت؛ در میانسالی که رد خشکی، گرما و سرمای تیز هوا بر خطوط صورتش پیدا بود؛ درست زمانی که او در مبارزه با طالبان قرار داشت و پیش از آنکه افراطیگری، افغانستان را درنوردد. دو روز بعد از کشتن آمرصاحب، مردانی با اعتقاداتی مشابه آنها که آمرصاحب را کشتند، سوار دو هواپیما، برجهای دوقلوی نیویورک را نشانه میگیرند و بعد از آن، ایران، افغانستان و عربستان در سخنرانی رئیسجمهور آمریکا محور شرارت لقب میگیرند و مجوز حمله و لشکرکشی به افغانستان از واشنگتن صادر میشود و یک بار دیگر افغانستان وارد جنگ خارجی.
حالا بعد از 19 سال جای این پرسش خالی است که اگر آمرصاحب کشته نمیشد، آیا افغانستان اکنون سرنوشت دیگری را تجربه میکرد؟ کشورهای دیگر ازجمله ایران، پاکستان، عربستان و شوروی در معادله افغانستان دنبال چه بودهاند؟ چرا پاکستان در همه پنج دهه بحران افغانستان، از آنها که نقش منفی را برعهده میگیرند، حمایت میکند و از آشوب و جنگ در این سرزمین چه نصیبی برده است؟ چرا مذهب و دین در همین نقطه جغرافیا به افراطیترین شکلش رواج مییابد و از هزارتوی آن برای غیرانسانیترین کارها، نسخه درمیآورند. بدون شک پاسخ این سؤالات و بسیاری از ابهامات دامنهدار اینچنینی حتی در تمام صفحات یک روزنامه نمیگنجد، اما فرصتی است برای تأمل. در این پرونده که همزمان با برگزاری مراسم سالگرد احمد شاه مسعود در پنجشیر، میخوانید، سعی کردهام بیشتر به رابطه ایران و حمایتکردنها یا حمایتنکردنهای ایران از او بپردازم. اینکه در جریان مقاومت، چقدر او بهعنوان یک رهبر مبارز مسلمان اما سنی در نظرگاه جمهوری اسلامی ایران قابل اعتماد و مورد حمایت بوده است. تعداد آنهایی که میتوانستند در این پرونده مطلبی ارائه کنند یا نظری بنویسند و ارتباط مستقیمی با مجاهدین و شخص مسعود داشتند، بیش از انگشتان دو دست بودند، اما به چند دلیل در این پرونده جایشان خالی است؛ برخی از آنها نگران این بودند که نوشتن درباره مسعود به معنای پررنگکردن یک طیف در مقابل طیف دیگر در افغانستان امروز تلقی شود. دسته دیگری نیز بودند که آن زمان و اکنون در مسئولیتها و نقشهایی قرار دارند که علیرغم میلشان جواب منفی دادند، چون نگران برهمخوردن عدم جانبداری فعلی حاکمیت بودند. گروه دیگری هم بودند که مسعود را در دو تصویر متفاوت باید روایت میکردند؛ تصویر قهرمان ملی و مبارزی که دنبال اتحاد بود و تصویر مبارز سنی که به روی شیعیان در غرب کابل آتش گشود؛ این گروه هم به این دلیل خود را از نوشتن و حتی از چاپ نوشته منع کردند تا مبادا تصویر این مجاهد با خدشه مواجه شده و در رابطه تهران- کابل سردی ایجاد شود. پیگیریهای بینتیجه یا نتایج ملغاشده در روزهای آخر، آنچه را میخوانید، از آنچه میخواستم کمرنگتر کرد که متأسفانه پیگیری بسیار و سعی در ترغیب نویسندگان بیش از این افاقه نکرد که اگر آن مطالب بود، دستکم تصویر روشنتری از احمد شاه مسعود به دست میآمد. برای آنها که تمایل دارند شیر دره پنجشیر را بهتر بشناسند، حتما توصیه میکنم کتاب «فرمانده مسعود»، مجموع مصاحبههای روزنامهنگار ایرانی خانم ژیلا بنییعقوب با یاران و منتقدان مسعود را بخوانید. این کتاب توانسته اتفاقاتی را که بهنوعی پاشنهآشیل دوران مجاهدت مسعود است، در گفتوگو با فعالان آن زمان بشکافد؛ بهویژه موضوع جنگهای داخلی افغانستان و درگیریها در کابل در دولت برهانالدین ربانی که حتما برش تاریخی مهمی است. در این پرونده و طراحی سؤالات نیز از این کتاب و اطلاعات مصاحبهشوندگان و همفکری دوست روزنامهنگارم خانم بنییعقوب بسیار بهره بردهام.
کد مطلب: 425312