در این جریان بیشتر حواسم به آن دوربینی رفت که یواشکی داشت اتفاق را ضبط می کرد و بعد آرام برای اینکه دیده نشود پایین آمد، هر چند باید این را یاد بگیریم که «هر اتفاقی» را نباید ضبط و منتشر کرد، ولی حواسمان باشد که این ابزار «فضای مجازی» که فی نفسه صفت ناشایستی ندارد را برای «نظارت کردن» نباید از دست بدهیم، باید برای داشتنش تلاش کنیم و از حقوقمان کوتاه نیاییم.
هشتگ زن_بندرعباسی در فضای مجازی و توئیتر پر شده، و نظرات مختلفی در این خصوص داده شده، ولی پرسشی که پاسخ به آن دردناک است این است که؛
اگر دوربینی نبود تا این بی اخلاقی را در فضای مجازی منتشر کند، باز هم مسئولان از این زن عیادت می کردند و حال او را می پرسیدند؟ خوشبختانه در عصری هستیم که فضای مجازی بستری ایجاد کرده که آدمها در مقابل برخی از قدرت ها و ابرقدرت های پوشالی بایستند و برخی ها را متوجه کنند و تلنگر بزنند که عوض خدمت رسانی دارند کارهای دیگری می کنند، کارهایی که شاید حواسشان نیست که اشتباه است!
در این جریان بیشتر حواسم به آن دوربینی رفت که یواشکی داشت اتفاق را ضبط می کرد و بعد آرام برای اینکه دیده نشود پایین آمد، هر چند باید این را یاد بگیریم که «هر اتفاقی» را نباید ضبط و منتشر کرد، ولی حواسمان باشد که این ابزار «فضای مجازی» که فی نفسه صفت ناشایستی ندارد را برای «نظارت کردن» نباید از دست بدهیم، باید برای داشتنش تلاش کنیم و از حقوقمان کوتاه نیاییم.
اما در خصوص واقعه ی زن بندرعباسی؛ در واقع فضای مجازی این بستر را ایجاد کرده که مردم بتوانند کم کم به جایگاه واقعی خود و «مطالبه» از مسئولان برسند. این فرافکنی مسئولان که می گویند «برخی دارند مردم را ناامید می کنند»، ناشی از فشار افکار عمومی است. احتمالا خواسته ی مسئولان از مردم منفعل بودن بجای کنشگری است، وگرنه کنش مردم باید فراتر از«ناامیدبودن» یا «امید داشتن» باشد، چیزی شبیه مطالبه گری و کنشگری. که اگر غیر از این باشد از جامعه ای تعامل گرا و توسعه طلب دور خواهیم بود.
برخی از افشاگران اینستاگرامی پیش از این بارها در خصوص تخریب منازل مردم آگاهی رسانی کرده اند، و بعد از این ماجرا نیز، خیلی ها نوشتند که این اولین تخریب خانه ی یک بی پناه نبوده است.
مصطفی جوزانی فعال فضای مجازی به تبعیض در اجرای قانون اشاره کرده و نوشته است: چه شرح و توضیحی هست که بنویسیم؟
توجیه باید بشه که کار یک مامور درجه چندم شهرداری بوده؟ همونطور که خونه آسیه پناهی رو روی سرش خراب کردن! یا برخورد بد چند مامور نیروی انتظامی به پای کل سیستم انتظامی نوشته نشه تا تشبیه به قتل وحشیانه جورج فلوید نشه!
اصلا چه دلیلی داره که برخوردهای به شدت وحشیانه نیروهای انتظامی یا نیروهای شهرداری رو با برخورد این تیپ نیروها در دیگر کشورها تشبیه کنیم؟
ناسلامتی ما برای یک شبه اتفاق تاریخی مثل ناله های این دختر بچه هر ساله عزاداریم! دهه محرم و رفتار وحشیانه ای که ماموران ابن زیاد با حضرت رقیه داشتند! و تا اینجای تاریخ هر لعن و نفرینی بوده برای ابن مرجانه ها بوده و نه شرطه های تحت امر او!
مشکل از قانون نیست! مشکل از ضعف سیستماتیک نیست!
مشکل اونجاییه که به اون مامور انتظامی و شهرداری و اون شهردار، استاندار و فرماندار القا شده که قانون باید حتما اجرا بشه!
اما از سلسله مراتب بالاتر نشنیده که برای همه یکسان، حتی برای داماد شمخانی!
از همه مهمتر برای او تفهیم نشده که در ایران و زیر پرچم جمهوری اسلامی به سبکی که روی هر قوم وحشی را در تاریخ سفید نکند، قانون اجرا کند؟
برخی از واکنش های دیگر به این اتفاق را در ادامه بخوانید: