در خطبههای نماز جمعه این هفته (جمعه، 24 دی ماه 1400) سوق مطرح شد
امام جمعه سوق: انسانی که افسار خودش را به دست چیزی میسپارد، عاقبت خوبی برایش متصور نمیشود
24 دی 1400 ساعت 14:43
ظهر امروز (جمعه 24 دی ماه 1400) خطبههای نماز جمعه این هفته شهر سوق به امامت حجتالاسلام مهدی کیانیاصل برگزار شد.
ظهر امروز (جمعه 24 دی ماه 1400) خطبههای نماز جمعه این هفته شهر سوق به امامت حجتالاسلام مهدی کیانیاصل برگزار شد.
به گزارش کبنا، مشروح بیانات امام جمعه شهر سوق به شرح زیر است:
یشبب این آدم و تشبب معه خصلتان: الحرص و طول الامل
روزی هارون الرشید به افراد دربارش گفت: من دوست دارم شخصی که خدمت پیامبر شرف شده باشد و از آن حدیثی را شنیده باشد زیارت کنم تا بلا واسطه از آن حضرت حدیثی را برای من نقل کند.
خوب مشخص است که با توجه به فاصله زمانی میان پیامبر و هارون رشید، چنین کسی باقی نمانده یا اگر باقی باشد در نهایت پیری خواهد بود.
خادمان هارون در صدد پیدا کردن چنین شخصی بر آمدند و در اطراف و اکناف تفحص کردند، هیچکس را نیافتند جز پیرمرد عجوزی که قوای طبیعی خود را از دست داده و از حال رفته و فتور و ضعف کانون و بنیاد هستی او را در هم شکسته بود و جز نفس و یک مشت استخوان از او چیزی باقی نمانده بود.
او را در زنبیلی گذاشتند و در نهایت مراقبت و مواظبت نزد هارون آوردند؛ هارون بسیار خوشحال شد که به منظور خود رسیده است. گفت: ای پیرمرد خودت پیامبر را دیدهای؟ عرض کرد: بله؛ هارون گفت: کی دیدهای؟ عرض کرد: در طفولیت بودم روزی پدرم دست من را گرفت و خدمت رسول الله آورد و من دیگر خدمت آن حضرت نرسیدم تا از دنیا رحلت فرمودند. هارون گفت: بگو ببینم در آن روز از رسول خدا سخنی شنیدهاید یا نه؟ عرض کرد: بله آن روز از رسول خدا این سخن را شنیدم که فرمود: (یشبب این آدم و تشبب معه خصلتان: الحرص و طول الامل یعنی: فرزند آدم پیر میشود و هر چه به سوی پیری میرود به موازات آن دو چیز در او جوان میگردد: یکی حرص و دیگری آرزوی دراز)؛ هارون بسیار خوشحال شد که روایتی را فقط با یک واسطه از پیامبر شنیده و دستور داد یک کیسه ضرب و به عنوان جایزه بدهند و او را بیرون بردند؛ همین که از صحنه دربار بیرون رفت پیرمرد ناله ضعیف خود را بلند کرد و گفت مرا نزد هارون ببرید، با او سخنی دارم؛ گفتند: نمیشود، گفت: چارهای نیست باید سوالی اظهار کنم و بعد مرا ببرید درون زنبیل حامل؛ پیرمرد را دوباره نزد هارون آوردند، هارون گفت: چه خبر است؟ پیرمرد عرض کرد: سوالی دارم! هارون گفت: بفرمایید، پیرمرد عرض کرد: این کیسه زری که به من دادید فقط مال همین سال است یا هر ساله عنایت میکنید؟ آروم صدای خندهاش بلند شد و از روی تعجب گفت: صدق رسول الله یشبب ابن آدم و تشب معه خصلتان: (الحرص و طول الامل یعنی: راست فرمود پیامبر خدا که هر چه آدم به سوی پیری و فرسودگی میرود، دو صفت حرص و آرزوی دراز در اون جوان میگردد.
آدمی پیر که شد حرص جوان میگردد خواب در وقت سحرگاه گران میگردد.
این پیرمرد رمق ندارد و خیال میکردم تا در دربار زنده نمیماند ولی بعد میگوید این دادن کیسه زر برای هر سال است یا فقط مال امسال؟؟
در جلسه قبل مباحثی را در رابطه با یکی از رذائل اخلاقی: حرص و طمع خدمت عزیزان مطرح کردیم و گفتیم که در آیات و روایات درباره مذمت حرص و طمع در امور دنیوی وارد شده است که آیات قرآن را خدمت عزیزان مطرح کردیم و الان روایات اهل بیت را خدمتتان مطرح خواهیم کرد.
امام هادی علیه السلام میفرماید: طمع اخلاق ناپسند است.
پیامبر گرامی اسلامی میفرماید: الطمع یذهب الحکمه من قلوب العلما: مجتمع حکمت را از دل دانشمندان میزداید:
امام علی علیه السلام میفرماید: قلیل الطمع یفسد کثیر الورع: یعنی طمع اندک ورع بسیار را فاسد میکند.
امام صادق علیه السلام میفرماید: اگر میخواهی دیدهات روشن باشد و به خیر دنیا و آخرت برسی طمع خود را نسبت به آنچه در اختیار مردم است قطع کن.
امام علی علیه السلام میفرمایند: هرکس بخواهد تمام دوره زندگیاش آزاد باشد، طمع را در قلب خودش جایی ندهد، حریص همواره در رنج است.
قرار و خواب زحافظ طمع مدار ای دوست قرار چیست؟ صبوری کدام و خواب کجا!
عزت به قناعت است و خواری ز طمع با عزت خود بساز و خواری مطلب. انسانی که گرفتار طمع هست، افسار خودش را به دست چیزی میسپارد و او را به هر جایی میکشاند و عاقبت خوبی برایش متصور نمیشود.
حکایت انسان حریص و طمعکار به دنیا، حکایت کرم ابریشم است که هرچه بیشتر به خود میتند، بیرون آمدن از پیله سختتر میشود تا آنکه از غم و اندوه میمیرد.
طمع به خاک فرو میبرد حریصان را ز حرص بر سر قارون رسید آنچه رسید. حکایت انسان طمعکار و حریص حکایت مورچه و قطره عسل است. قطره عسلی بر زمین افتاد و مورچه کوچکی آمد از آن چشید و میخواست برود ولی مزه عسل برایش اعجاب انگیز بود؛ یک بار دیگر یک جرعه از آن نوشید و باز عزم رفتن کرد ولی احساس کرد خوردن لبه عسل کفایت نمیکند و مزه واقعی را نمیکشد، لذا بر این شد که خود را به داخل ظرف عسل بیندازد که تا هر چه بیشتر لذت ببرد؛ مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت میبرد ولی افسوس که نتوانست از آن خارج شود و پاهایش چسبیده بود و توان حرکت نداشت و در این حال ماند تا نهایتاً مرد. (دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی)
کد مطلب: 443495