یادداشتی از عبدالصادق خاک نژاد مدرس دانشگاه در خصوص دستگاههای فرهنگی؛
باغدار زیاد و باغبان کم
12 مهر 1401 ساعت 9:42
نگارنده بدون غرض در هر میزگردی برای اثبات فرسودگی دستگاههای فرهنگی در نیروی انسانی و اندیشه برنامهریزی و حتی عدم شناخت مسألههای واقعی اجتماع فولک کهگیلویه و بویراحمد توسط مدیران فرهنگی در همه سطوح و ناکارآمدی مجریان در حوزه فرهنگ، آماده مناظره و اثبات است و این از سر دغدغه و دلسوزی و غرق شدن فرزندانمان در هجمههایی از تبلیغات در همه سطوح خارجی و داخلی بوده و جز این تکلیفی بر خود ارجح نمیداند که شخصی نگری را ملاک قرار دهد.
عبدالصادق خاک نژاد - مدرس دانشگاه فرهنگیان و فعال فرهنگی و هنری- فرهنگ در تعریف خاصی نگنجد، زیرا منابع مختلف تعاریف زیادی از زباناندیشمندان مختلفی در این معنا تفسیر نموده و هر کدام از معبر علمی خویش و شرایط اجتماعی دوران، جغرافیا و شاید نوستالژی ذهنی خود تعریفی از این واژه عمیق ایراد نمودند. اما کلیت و جمعبندی تعاریف در معنای کلاسیک آن مجموعه از هنجارهای اجتماعی که ریشه در آیین، باور، دین، ادبیات و حتی جغرافیای یک قوم، ملت یا در سطح گسترده جامعهای فرا مرزی با اشتراکات تاریخی دارد میتواند تعریف فرهنگ را بهتر و بازتر مشخص نماید. فرهنگ، راه مشترک زندگی، اندیشه و کنش انسان در یک جامعه است. فرهنگ، دربرگیرندهٔ این چیزهاست: سازگاری کلی با نیازهای غریزی و فطری و اقتصادی یا محیط جغرافیایی پیرامون؛ سازمان مشترکی که برای فرونشاندن نیازهای اجتماعی و سیاسی که از محیط پیرامون برخواستهاند، پیدا شدهاست؛ مجموعهٔ مشترکی ازاندیشهها و دستاوردها. فرهنگ، شامل هنر، ادبیات، علم، آفرینشها، فلسفه و دین است. هنجار فرهنگی رفتار قابل قبول یک جامعه را تعیین میکند؛ و به عنوان راهنمای نحوه رفتار، پوشش لباس، زبان، و حرکت در یک موقعیت خاص و همچنین انتظارات در یک گروه اجتماعی عمل میکند. در کشور ایران با قدمتی تاریخی و اجتماعی که مزین به باورهای دینی اسلامی است، فرهنگ چگونه تعریف و تحریف شده است که گاهاً باعث انفکاک نسلهایی از جامعه با ماهیت فرهنگ ایرانی اسلامی میشود؟ این سؤالی است که کلاف سردرگمی شده و کودکان، نوجوانان و جوانان این مرزو بوم را مبهوت مینماید. چیستی، چرایی و چگونگی این مقوله بحث مفصلی است که باید دستگاههای فرهنگی نظام مقدس اسلامی از برنامهریزی تا اجرا خود را بابت آن شرمسار بدانند. در سیر تاریخی ایران بزرگ مؤلفههایی مانند باورهای دینی، اخلاق، احترام، عفت و اصول رعایت آداب دینی و انسانی تأکید و هماره در زندگی اقوام جاری و ساری بوده است. اما در این دهه که با رشد تکنولوژی و تقابل فرهنگی و شاید هجمه امپرئالیستی پر فراز ونشیب است، ما چه برنامه نافذ و هوشمندانه واندیشمندانهای داشتیم که نسلهای اجتماعی دچار تغییر و نشیب شده و گاهاً ناهنجاری موج میزند؟ نخبگان فرهنگی نسخههای خویش را چگونه بر بستر بیمار فرهنگ که ریشه در نابسامانی اقتصادی و روانی جامعه دارد، تجویز کرده که ناکارآمدی آن را هنوز به معنای واقعی حس نگردهایم و آیا این گروه جایگاهی برای ایفای نقش دارند؟ تعدد دستگاههای فرهنگی در همه حوزهها از دفاتر ائمه جمعه، امور اجتماعی وزارت کشور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، کانونهای مساجد، فرهنگی سپاه پاسداران، بسیج هنرمندان، حوزه هنری، جبهه فرهنگی، هیئتهای مذهبی و نهادهای عریض و طویل که اقتصاد فرهنگ را چنبره زدهاند، درشان فرهنگی این جامعه با پشتوانه دینی و ملی چه تدبیری داشتهاند که امر به معروف و نهی از منکر بر شناخت جامعه از معروف و منکر مقدم شده است؟ سیاست زدگی فرهنگی در دستگاههای فرهنگی و پیچاندن نسخههای موقتی و عدم گردش نظراتاندیشمندان متخصص و متعهد هر مقولهای باعث شده که برای رسیدن به هدف اصلی که همانا تقویت، حفظ و ارتقا جامعه است، کلافها به هم گره خورده و گاهاً نگاه رسانههای خارج از ایران، اشخاص و تیک آبیهای فضای مجازی اثر بیشتری داشته هر چند مخرب و شاید ویرانکننده. با نگاهی به فرهنگستانهای تاریخ، هنر، زبان و ادب و…. می توان گفت فرسودگی در سطوح مدیریت باعث شده تا شناخت امروزی از جامعه مدرن با نسلهای در حال تغییر، فاصله زیادی داشته و برنامهها را منسوخ و گاهاً بیمعنا مینماید. جامعه ایرانی نسخهای میخواهد از جنس فرهنگ ایرانی اسلامی، مدیرانی میخواهداندیشمند و متعهد، مدیرانی میخواهد که داروهای تجویزی خود را برای جامعه، خودشان نیز نوش نمایند و پس از سلامت خویش به جامعه توصیه نمایند. این که در هر زمینهای برای تریبون به دستان شعار باشد و برای مستمع، قانون یا هنجار، بزرگترین آفت فرهنگی برای ایجاد خشمهای ناصواب اجتماعی است. مدیران فرهنگی برای کدام آسیب به خصوص در استان کهگیلویه و بویراحمد برنامهای مبتنی برآگاهی داشتند، نیاز به بحث ندارد زیرا بیشتر این عزیزان خود شناختی ندارند که بتوانند هزینههای مادی و اجتماعی را هدر نداده و بهره وری نسبی داشته باشند. بیگمان کار فرهنگی و برنامهریزی در این مقوله زمانبر بوده و باید از نهاد اثرگذاری مانند آموزش و پرورش شروع شود و در این بسترسایر دستگاهها تقویت کرده و نهادینه گرایی کنند. سری به دستگاههای فرهنگی بزنیم متوجه خواهیم شد که اگربخشی از اهالی فرهنگ و هنر مرهمی بر دمل چرکین فرهنگی و شاید هنری نباشند، جز بیلان و بیکاری چیزی را نخواهید دید. مروری بر برنامههای فرهنگی هر انسان آگاهی را به این فکر فرو خواهد برد که نقش این برنامهها در ارتقا جامعه چیست؟ شناخت دستگاهها از آسیبهای فرهنگی چه اندازه است و مرهم این دستگاهها بر جراحتهای اجتماعی و فرهنگی تا چه میزان مؤثر است؟ رفتارها، باورهای امروزی نسل نو با پدران و مادرانشان متفاوت است و انتظار برای همسانی و همخوانی بر سفرهای مشابه بدون شناسایی مؤلفههای دینی و ایرانی به فرزندانمان امکانپذیر نخواهد بود، و این در فهم ودرک مدیران فرهنگی نمیگنجد جز با همراهی و همکاری همه دستگاهها و صرف هزینهها در یک بستراندیشمندانه، خلاق و مشارکتآمیز. مشارکت از نوع سازمانی، نهادهای علمی و اجتماعی و مردم. در پایان چند آسیب جدی را که در آینده نه چندان دور از زیر خاکستری از ندانمهای ما زبانه خواهد کشید در حد وسع علمی و آگاهی و تجربه بازگو مینمایم کهامیدوارم فرصت تا دیر نشود، چاره گردد: -فاصله در باورهای دینی نسلها و کم رنگ شدن مؤلفهای اساسی در حوزه اخلاق و انسانیت -مادی گرایی در زندگی و تجمل گرایی در نگاه نسل نوبا توجه به جلوههای آن در فضای مجازی و رسانههای ماهوارهای -عدم شناخت و آگاهی فرزندان این دیار از باورهای صحیح انسانی و اخلاقی در عرف جامعه سنتی کهگیلویه و بویراحمد -نگاه کاملاً سیاسی و در سالهای اخیر همراه با تعصبات سیاسی بر پایه قومیت و جغرافیا -عدم توجه به سرمایههای طبیعی استان برای ایجاد بستر کار و اشتغال جوانان به دلیل خواستههای شخصی و منطقهای به تمام مقولهها -استفاده از مدیران بر اساس خواستههای نمایندگان، مسئولین و تلاش مدیران برای اقناع نگاه و خواستههای بالادستی اداری -عدم آشنایی و شناخت غالب مدیران فرهنگی از مقوله فرهنگ، برنامهریزی فرهنگی و نداشتن منبع دقیق و علمی از آسیبهای فرهنگی و اجتماعی استان با در نظر گرفتن شرایط هر منطقه یا شهرستان -تعدد دستگاههای فرهنگی و عدم ارتباط منطقی و صحیح برای مشارکت در برنامه اساسی مردم نهاد -تفاوت زندگی مدیران با مردم و نهادینه کردن قومیت گرایی از طرف این گروه بدون در نظر گرفتن نخبه گرایی و ……. در آخر نگارنده بدون غرض در هر میزگردی برای اثبات فرسودگی دستگاههای فرهنگی در نیروی انسانی واندیشه برنامهریزی و حتی عدم شناخت مسألههای واقعی اجتماع فولک کهگیلویه و بویراحمد توسط مدیران فرهنگی در همه سطوح و ناکارآمدی مجریان در حوزه فرهنگ، آماده مناظره و اثبات است و این از سر دغدغه و دلسوزی و غرق شدن فرزندانمان در هجمههایی از تبلیغات در همه سطوح خارجی و داخلی بوده و جز این تکلیفی بر خود ارجح نمیداندکه شخصی نگری را ملاک قرار دهد. در کشور ایران با قدمتی تاریخی و اجتماعی که مزین به باورهای دینی اسلامی است، فرهنگ چگونه تعریف و تحریف شده است که گاهاً باعث انفکاک نسلهایی از جامعه با ماهیت فرهنگ ایرانی اسلامی میشود؟ این سؤالی است که کلاف سردرگمی شده و کودکان، نوجوانان و جوانان این مرزو بوم را مبهوت مینماید. چیستی، چرایی و چگونگی این مقوله بحث مفصلی است که باید دستگاههای فرهنگی نظام مقدس اسلامی از برنامهریزی تا اجرا خود را بابت آن شرمسار بدانند. در سیر تاریخی ایران بزرگ مؤلفههایی مانند باورهای دینی، اخلاق، احترام، عفت و اصول رعایت آداب دینی و انسانی تأکید و هماره در زندگی اقوام جاری و ساری بوده است. اما در این دهه که با رشد تکنولوژی و تقابل فرهنگی و شاید هجمه امپرئالیستی پر فراز ونشیب است، ما چه برنامه نافذ و هوشمندانه واندیشمندانهای داشتیم که نسلهای اجتماعی دچار تغییر و نشیب شده و گاهاً ناهنجاری موج میزند؟ نخبگان فرهنگی نسخههای خویش را چگونه بر بستر بیمار فرهنگ که ریشه در نابسامانی اقتصادی و روانی جامعه دارد، تجویز کرده که ناکارآمدی آن را هنوز به معنای واقعی حس نگردهایم و آیا این گروه جایگاهی برای ایفای نقش دارند؟ تعدد دستگاههای فرهنگی در همه حوزهها از دفاتر ائمه جمعه، امور اجتماعی وزارت کشور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، کانونهای مساجد، فرهنگی سپاه پاسداران، بسیج هنرمندان، حوزه هنری، جبهه فرهنگی، هیئتهای مذهبی و نهادهای عریض و طویل که اقتصاد فرهنگ را چنبره زدهاند، درشان فرهنگی این جامعه با پشتوانه دینی و ملی چه تدبیری داشتهاند که امر به معروف و نهی از منکر بر شناخت جامعه از معروف و منکر مقدم شده است؟ سیاست زدگی فرهنگی در دستگاههای فرهنگی و پیچاندن نسخههای موقتی و عدم گردش نظراتاندیشمندان متخصص و متعهد هر مقولهای باعث شده که برای رسیدن به هدف اصلی که همانا تقویت، حفظ و ارتقا جامعه است، کلافها به هم گره خورده و گاهاً نگاه رسانههای خارج از ایران، اشخاص و تیک آبیهای فضای مجازی اثر بیشتری داشته هر چند مخرب و شاید ویرانکننده. با نگاهی به فرهنگستانهای تاریخ، هنر، زبان و ادب و…. میتوان گفت فرسودگی در سطوح مدیریت باعث شده تا شناخت امروزی از جامعه مدرن با نسلهای در حال تغییر، فاصله زیادی داشته و برنامهها را منسوخ و گاهاً بیمعنا مینماید. جامعه ایرانی نسخهای میخواهد از جنس فرهنگ ایرانی اسلامی، مدیرانی میخواهداندیشمند و متعهد، مدیرانی میخواهد که داروهای تجویزی خود را برای جامعه، خودشان نیز نوش نمایند و پس از سلامت خویش به جامعه توصیه نمایند. این که در هر زمینهای برای تریبون به دستان شعار باشد و برای مستمع، قانون یا هنجار، بزرگترین آفت فرهنگی برای ایجاد خشمهای ناصواب اجتماعی است. مدیران فرهنگی برای کدام آسیب به خصوص در استان کهگیلویه و بویراحمد برنامهای مبتنی برآگاهی داشتند، نیاز به بحث ندارد زیرا بیشتر این عزیزان خود شناختی ندارند که بتوانند هزینههای مادی و اجتماعی را هدر نداده و بهره وری نسبی داشته باشند. بیگمان کار فرهنگی و برنامهریزی در این مقوله زمانبر بوده و باید از نهاد اثرگذاری مانند آموزش و پرورش شروع شود و در این بسترسایر دستگاهها تقویت کرده و نهادینه گرایی کنند. سری به دستگاههای فرهنگی بزنیم متوجه خواهیم شد که اگربخشی از اهالی فرهنگ و هنر مرهمی بر دمل چرکین فرهنگی و شاید هنری نباشند، جز بیلان و بیکاری چیزی را نخواهید دید. مروری بر برنامههای فرهنگی هر انسان آگاهی را به این فکر فرو خواهد برد که نقش این برنامهها در ارتقا جامعه چیست؟ شناخت دستگاهها از آسیبهای فرهنگی چه اندازه است و مرهم این دستگاهها بر جراحتهای اجتماعی و فرهنگی تا چه میزان مؤثر است؟
رفتارها، باورهای امروزی نسل نو با پدران و مادرانشان متفاوت است و انتظار برای همسانی و همخوانی بر سفرهای مشابه بدون شناسایی مؤلفههای دینی و ایرانی به فرزندانمان امکانپذیر نخواهد بود، و این در فهم ودرک مدیران فرهنگی نمیگنجد جز با همراهی و همکاری همه دستگاهها و صرف هزینهها در یک بستراندیشمندانه، خلاق و مشارکتآمیز. مشارکت از نوع سازمانی، نهادهای علمی و اجتماعی و مردم. در پایان چند آسیب جدی را که در آینده نه چندان دور از زیر خاکستری از ندانمهای ما زبانه خواهد کشید در حد وسع علمی و آگاهی و تجربه بازگو مینمایم کهامیدوارم فرصت تا دیر نشود، چاره گردد: -فاصله در باورهای دینی نسلها و کم رنگ شدن مؤلفهای اساسی در حوزه اخلاق و انسانیت -مادی گرایی در زندگی و تجمل گرایی در نگاه نسل نوبا توجه به جلوههای آن در فضای مجازی و رسانههای ماهوارهای -عدم شناخت و آگاهی فرزندان این دیار از باورهای صحیح انسانی و اخلاقی در عرف جامعه سنتی کهگیلویه و بویراحمد -نگاه کاملاً سیاسی و در سالهای اخیر همراه با تعصبات سیاسی بر پایه قومیت و جغرافیا -عدم توجه به سرمایههای طبیعی استان کهگیلویه و بویراحمد برای ایجاد بستر کار و اشتغال جوانان به دلیل خواستههای شخصی و منطقهای به تمام مقولهها -استفاده از مدیران بر اساس خواستههای نمایندگان، مسئولین و تلاش مدیران برای اقناع نگاه و خواستههای بالادستی اداری -عدم آشنایی و شناخت غالب مدیران فرهنگی از مقوله فرهنگ، برنامهریزی فرهنگی و نداشتن منبع دقیق و علمی از آسیبهای فرهنگی و اجتماعی استان با در نظر گرفتن شرایط هر منطقه یا شهرستان -تعدد دستگاههای فرهنگی و عدم ارتباط منطقی و صحیح برای مشارکت در برنامه اساسی مردم نهاد -تفاوت زندگی مدیران با مردم و نهادینه کردن قومیت گرایی از طرف این گروه بدون در نظر گرفتن نخبه گرایی و ……. در آخر نگارنده بدون غرض در هر میزگردی برای اثبات فرسودگی دستگاههای فرهنگی در نیروی انسانی و اندیشه برنامهریزی و حتی عدم شناخت مسألههای واقعی اجتماع فولک کهگیلویه و بویراحمد توسط مدیران فرهنگی در همه سطوح و ناکارآمدی مجریان در حوزه فرهنگ، آماده مناظره و اثبات است و این از سر دغدغه و دلسوزی و غرق شدن فرزندانمان در هجمههایی از تبلیغات در همه سطوح خارجی و داخلی بوده و جز این تکلیفی بر خود ارجح نمیداند که شخصی نگری را ملاک قرار دهد.
کد مطلب: 452982