گفتوگوی کبنانیوز با نیروی اورژانس 115 کهگیلویه و بویراحمد که از سانحه سقوط بالگرد نجات یافت / افضلی: دردم بخاطر سیمرغ استان است (+ فیلم )
این کابل فشار قوی برق از کجا سر برآورد، که خلبان آن را ندید، و باعث سقوط سیمرغ شد. مردم روستاایستاده بودند به تماشا. یک عده شاید از داخل زمینهای کشاورزی از دور دوربین گوشی را به سمت سیمرغ گرفته و شروع کرده بودند به فیلم گرفتن، یک عده هم کنار بیمار اورژانسی از بالگرد فیلم میگرفتند. خلاصه از دو صحنه افتادن سیمرغ به تماشا گذاشته شد. ولی برای من خیلی عجیب بود که مردم چرا از این صحنه فیلم میگرفتند، همیشه همینطور از سیمرغ فیلم میگیرند یا اینکه متوجه حرکتهای ناهنجارش شده بودند.
این کابل فشار قوی برق از کجا سر برآورد، که خلبان آن را ندید، و باعث سقوط سیمرغ شد. مردم روستاایستاده بودند به تماشا. یک عده شاید از داخل زمینهای کشاورزی از دور دوربین گوشی را به سمت سیمرغ گرفته و شروع کرده بودند به فیلم گرفتن، یک عده هم کنار بیمار اورژانسی از بالگرد فیلم میگرفتند. خلاصه از دو صحنه افتادن سیمرغ به تماشا گذاشته شد. ولی برای من خیلی عجیب بود که مردم چرا از این صحنه فیلم میگرفتند، همیشه همینطور از سیمرغ فیلم میگیرند یا اینکه متوجه حرکتهای ناهنجارش شده بودند!؟
به گزارش کبنانیوز، روز دوشنبه همزمان با سفر هیئت دولت به کهگیلویه و بویراحمد خبر افتادن هلی کوپتر اورژانس در منطقه سرآسیاب آجم دیشموک میان اخبار افتتاحیهها گم شد. ولی بعد از سفر حالا همه از ماجرای هلی کوپتر سراغ میگیرند. هلی کوپتر یا همان سیمرغ زاگرس در حادثه سقوط ظهر آن روز از دست رفت، و بعد از سقوط بالگرد، داوود افضلی کارشناس اورژانس هوایی مثل رزمندهای که دستور دارد تا آخرین نفس مبارزه کند، وقتی حس میکرد هنوز میتواند روی پاهایش بلند شود، از حرکت نایستاد و در پی همکاران خود و همچنین بیمار تنفسیِ در خطر مرگِ روستای سرآسیاب آجم رفت.
کارشناس سیمرغسوار حالا خودش روی تخت بیمارستان، سه روز و دو شب است که یک ساعت نخوابیده، بخاطر بدن درد؟ نه، میگوید:
بخشی از دردم بخاطر درد فیزیکی است، بخشی از دردم بخاطر این است که سیمرغ را از دست دادهایم. نام سیمرغ را او روی هلی کوپتر اورژانس گذاشته، گاهی هم میگوید فرشتۀ آهنی. ولی به نظر من سیمرغ خیلی برازندهتر است.
اولین تصویری که از افضلی منتشر شد، عکسی بود که روی تخت بیمارستان با یک گردن بند در گردنش دراز کشیده بود. او شرح ماجرا را میگوید: روز دوشنبه ساعت ۱۱: ۲۵ دقیقه اعلام ماموریت شدیم که یک کودک ۱۲ ساله با مشکلات شدید تنفسی نیازمند کمک است، با توجه به فاصله دور ۲۰۰ کیلومتری با مرکز استان و صعب العبور بودن جاده، و اینکه با اورژانس زمینی ۵ ساعت طول مسیر داشت، با پیدا کردن نقطه سرآسیاب آجم دیشموک به سمت محل پرواز کردیم. پس از نیم ساعت به نقطه مورد نظر رسیدیم، در منطقهای که مردم را مشاهده کردیم، خلبان اقدام به فرود کرد، ولی هنگام فرود یک کابل بدون هیچ علائمی جلوی هلی کوپتر مشاهده کردیم، وقتی کابل دیده شد، دیر شده بود، کاپیتان هلی کوپتر را بالا کشید، ولی به دلایل تخصصی پرواز هوایی، پس از آن هلی کوپتر به سمت زمین رفت. خلبان با تجربه بود و در جای خوبی هلی کوپتر را فرود آورد، ولی دچار سانحه شدیم. بالگرد از سمت من به زمین خورد، من روی صندلی نشسته بودم، در باز شد، من بر اساس عادت کمربند را باز کرده بودم که بتوانم سریع از هلی کوپتر خارج شوم، ضربه خورده بودم، در ناحیه گردن، کمر، هر دو پا و همه جای بدنم درد داشت. پیاده شدم و برای ارزیابی وضعیت هلی کوپتر ده متری فاصله گرفتم، در تصورم بود که هر لحظه امکان آتش گرفتن هلی کوپتر وجود دارد. مشاهده کردم که موتور بالگرد در حال سوختن است. خلبانها در بالگرد گیر افتاده بودند، مردم نیز نزدیک صحنه بودند و احتمال آسیب به افراد زیادی وجود داشت.
همه این اتفاقات در چند دقیقه افتاد و همزمان جان مردم، بیمار حاد تنفسی و خلبانها درخطر بود، تصور اینکه آن لحظه اگر داوود افضلی جوان ۳۰ ساله، متأهل و دارای زن و فرزند نتواند آتش موتور بالگرد را خاموش کند، چه اتفاقی میافتاد، نگرانکننده است.
پرسنل ایثارگر اورژانس ادامه داد: به سمت کپسول آتش نشانی رفتم که داخل گل و لای رفته بود. خلبانها را صدا کردم، وقتی فهمیدم حالشان خوب است، کمیامیدوار شدم و به سمت موتور رفتم، در مسیر چندین بار زمین خوردم، اصلاً تعادل نداشتم، ولی خدا رو شکر از دعای خیر مردم استان، توانستم به سمت موتور بروم و آتش را خاموش کنم. بعد به کمک خلبانها رفتم و در را باز کردم. بعد از آن، از مردم خواستم که مرا به سمت بیمار ببرند.
افضلی در ادامه میگوید که وقتی بیمار را دیدم متوجه وضعیت حاد اورژانسی او شدم، صورت و دستهایش سیاه شده بود، از یکی از مردم خواستم که به سمت بالگرد برود و کیف قرمز و کپسول ابی را بیاورد، افضلی میگوید: دارودرمانی را انجام دادم، کپسول اکسیژن را نصب کردم، خدا را شکر وضعیت بیمار عادی شد.
افضلی آن لحظهای که بیمار به حال عادی درآمد، دیگر نمیتوانست حتی ده سانتیمتر جابجا شود، شوک به او وارد شده بود و در عین حال درد زیادی را تحمل میکرد، تصویر او که در کنار بیمارش افقی شده، عجیب صحنه را برایم بازسازی میکند، وقتی که حتی نمیتواند خودش را به زیر سایه درخت منتقل کند و همانجا دستش را جلوی آفتاب میگیرد تا بتواند این شوک را هضم کند و هلی کوپتر سقوط کرده را بهتر ببیند. افضلی که در بین صحبتهایش از خلبانان تشکر میکند، میگوید: به مردم گفتم مراقب خلبانها باشید.
بر اساس آنچه که داوود به من میگوید زمانی که یک هلی کوپتر اورژانس ماموریتش را میگیرد، همزمان نزدیکترین آمبولانس زمینی فعال میشود و به سمت منطقه حرکت میکند، این همزمانی مأموریت به این دلیل است که احتمال اتفاقات غیرمترقبهای وجود دارد. به گفته پرسنل اورژانس، در این حادثه، اورژانس زمینی شهرستان مارگون پس از ۳۰ دقیقه و خیلی به موقع رسید و پرسنل مصدوم اورژانس به همراه بیمار حاد تنفسی در آمبولانس با هم به سمت یاسوج حرکت کردند.
از داوود می پرسم بچه کجایی؟ می گوید: زیلایی محروم. بعد از آن انگار که تازه دوباره یاد محرومیت ها افتاده باشد، از مسافت طولانی و صعب العبور بودن جاده های مناطق محروم میگوید: من و بیمارم با هم بودیم، تقریباً ۶ ساعت طول کشید که ما با آمبولانس به بیمارستان یاسوج رسیدیم، ولی ما وقتی با بالگرد ماموریت می رویم حدودا ۳۵ دقیقه پرواز، ۵ دقیقه سوار کردن مریض، ۱۰ دقیقه کارهای درمانی را انجام میدادیم، نهایتاً یک ساعت و ۱۰ دقیقه بیمار به بیمارستان میرسید.
او درباره نقش حیاتی بالگرد برای استان کهگیلویه و بویراحمد میگوید:
سیمرغ زاگرس نجات دهنده مردم بود، بیمار ترومایی کمترین آسیب را با بالگرد میبیند، چون هیچ لرزشی ندارد، در حالی که با آمبولانس و در جاده خاکی و وضعیت جادهای ممکن است با آسیب بیمار مواجه شویم.
چه بسیار نوزادهایی که در اورژانس هوایی متولد شدند، چه بسیار بیمارانی که اگر اورژانس هوایی نبود به مقصد نمیرسیدند و هیچ وقت دیگر نمیتوانستند با خانوادهشان دیدار کنند، هیچ وقت از یادم نمیرود فیلم آن زن بارداری که با برانکارد و با دشواری از روی کمر پرسنل اورژانس به داخل بالگرد انتقال داده شد، هیچ وقت تصاویر لبخند پرسنل اورژانس با نوزادان تازه متولد شده را از یاد نمیبرم، اینها زیباییهایی است که سیمرغ با فداکاری پرسنل اورژانس رقمزده است.
افضلی درباره حرکت ایثارگرانهاش میگوید:
رسالت اورژانس ایثار است، فقط وقتی بحرانی پیش بیاید، اورژانس دیده میشود. نه فقط من، بلکه هر کدام از بچههای اورژانس بودند قطعاً همین کار را میکردند. من از درد نمیتوانستم بایستم، ولی از درد وجدان هم نمیتوانستم بنشینم. وقتی توان داشتم، دستم توان داشت، پایم توان داشت، تمرکز داشتم، میتوانستم به بیمار کمک کنم، این کار را کردم. هدف ما نجات بیمار بود که خدا را شکر به هدفمان رسیدیم. هر چند که فرشته آهنی سیمرغ زاگرس را از دست دادیم، ولی بیمارمان زنده به بیمارستان رسید.
او ادامه میدهد:
دو شب است که یک ساعت نخوابیدم، از درد بدن و درد و ناراحتی از دست دادن بالگرد. با این بالگرد سه سال است که ماموریت میروم، واقعاً میبینم که چه بیمارانی را نجات میدهد، ما وسیلهایم خداوند نجات میدهد. در کهگیلویه و بویراحمد مناطق صعب العبوری داریم و این بالگرد واقعاً نیاز استان ما بود، واقعاً فرشته نجات ما بود.
افضلی تمام دغدغههایش را به کلام میآورد و با تأکید از مسوولان میخواهد که بالگرد مجهزی در اختیار اورژانس قرار دهند، او میگوید: سال گذشته حدوداً ۲ ماه بالگرد برای تعمیر و نگهداری رفته بود، چندین مورد اورژانسی به دلیل اینکه در منطقه صعب العبور بودند و به دلیل نبود بالگرد فوت شدند. دوستانم که به من در بیمارستان سر می زنند میگویند تو دوباره متولد شدی، من واقعاً در این دو روزه حال خاصی دارم، با همین حس و حال خاص از مسوولان مربوطه درخواست میکنم، یک بالگرد در خور شأن مردم ما به استان بدهند، چون واقعاً و واقعاً نیاز هست.
او از فداکاری پرسنل اورژانس میگوید: کار اورژانس واقعاً ایثارگری است، مثلاً آمبولانسهای زمینی ما برایشان اتفاق افتاده که تصادف کردهاند ولی با همان وضعیت بالای سر مریض رفتهاند. من کار بزرگی نکردم وظیفهام را انجام دادم.
حرکت ایثارگرانه داوود افضلی مرا به یاد پرستارهای در دوران جنگ میاندازد که شرح حال انها را در کتابهای مستند خواندهام، وقتی که افضلی بدون توجه به وضعیت خود به فکر اطرافیانش است، مرا به یاد پرستارهایی میاندازد که در بیمارستانها حتیایستاده میخوابیدند و زخمهای رزمندهها را زیر وضعیت قرمز، بمباران، خاموشی، گرسنگی، رنج و هزار سختی دیگر، درمان میکردند، وقتی این اتفاقات را الان و در این زمانه میبنیم، حس میکنم که در این دنیای پر از اتفاقات بد، هنوز فداکاری و انسانیت زنده است و انسانهای فداکار هم کم نیستند.
داوود افضلی در انتهای سخنان خود از رئیس اورژانس هوایی، رئیس اورژانس استان کهگیلویه و بویراحمد، مسوول هماهنگی اورژانس و همه همکارانش تشکر میکند.
او میگوید: از خلبانان عزیز تشکر میکنم که در این ۷ ساله همراه ما بودند، خلبانان بازنشسته و همچنین خلبانانی که در این سانحه بودند. امیدوارم سالم و سلامت باشند، روح بلندی دارند و فرشته گونه هستند، ازطرف همه مردم استان از این دوستان تشکر میکنم که این رشادت و کار بزرگ را انجام دادند.
پس از این به سراغ استاندار رفتیم تا از او برای اورژانس هوایی مطالبه کنیم، احمدزاده در گفت و گو با خبرنگار کبنانیوز گفت:
برای جایگزینی هلی کوپتر اورژانس استان از رئیس جمهور محترم و مردمی درخواست کمک و مساعدت کردم، حتما این موضوع را مکاتبه و پیگیری خواهیم کرد.
رئیس اورژانس استان کهگیلویه و بویراحمد نیز در گفت و گو با خبرنگار کبنانیوز در این خصوص گفت: جا دارد که از شرکت هلی کوپتری ایران تشکری داشته باشم که تاکنون خدمات ۷ ساله به استان داشتهاند و بهترین خلبانها را در اختیار استان گذاشتهاند، شاید اگر خلبان در این حادثه زبردست نبود، طور دیگری اتفاق میافتاد.
جهانبخش وحدت نژاد اظهار کرد: نمیتوانیم بگوییم حادثه سقوط هوایی با بالگرد طبیعی است، ولی دور از انتظار هم نیست، حتی در کشورهای توسعه یافته دنیا نیز اتفاق سقوط بالگرد میافتد.
وی در خصوص نقش حیاتی بالگردهای اورژانس خاطرنشان کرد: انتقال هوایی جزء امنترین انتقالها است که بر اساس آمار و ارقام ثابت شده است.
وی افزود: از رسانهها انتظار داریم در چنین حوادثی سنجیدهتر عمل کنند، و اخبار را جویا شوند و سپس آن را انتشار دهند.
وحدت نژاد گفت: در مورد بالگرد قطعاً مسوولان مطالبهگر خواهند بود، از ریاست جمهور و رئیس دانشگاه علوم پزشکی یاسوج نیز تقاضای بالگرد داریم.
وی افزود: خواهش ما این است که بالگردی به استان تخصیص دهند که متناسب با وضعیت استان باشد و قابلیت نشست و برخاست در شرایط آب و هوایی سخت استان را داشته باشد. وزش باد و جریانهای ناگهانی در این استان زیاد است، توپوگرافی استان نیازمند بالگرد جوانتر و سیستم به روزتری است تا شرمنده عزیزان در نقاط دوردست استان نباشیم.