فایننشال تایمز:
چرا فقط چند قدم با جنگ بزرگ در خاورمیانه فاصله داریم؟ / ایران فعلا استراتژی «مرگ با هزار چاقو» را برای اسرائیل ترجیح میدهد
17 دی 1402 ساعت 11:14
نگاهی به جنگ سال ۲۰۰۶ بین اسرائیل و حزب الله، و ترورهای قبلی ایالات متحده و اسرائیل علیه رهبران مهمتر حماس، حزب الله و ایران، باعث میشود نفس راحتی بکشیم، چون این رخدادها باعث نشد که ایران و حزب الله منازعه بزرگتری را کلید بزنند. اما تفاوت فعلی، زمینه، دامنه، سرعت و ادراک ماجراست. اکنون چهرههای ارشد بیشتری کشته شدهاند و حملات مهم بیشتری در مناطق بیشتری در یک دوره کوتاه رخ داده است. در همین حال، حمله اسرائیل به غزه ادامه دارد و مردم منطقه را به ستیز با این دولت میاندازد.
فایننشال تایمز در مطلبی به قلمامیل هوکایم، مدیر امنیت منطقهای در مؤسسه بینالمللی مطالعات استراتژیک نوشت: در خاورمیانه، جنگها در داخل مرزهای کشورها باقی نمیمانند. احساسات و اندوههای موجود، مداخله خارجی، فقدان یک فرآیند امنیتی منطقهای و ضعف مداوم دیپلماسی محلی در کنار هم قرار میگیرند و احتمال سرایت درگیری به سایر نقاط را بیشتر میکنند.
به گزارش کبنا، در ادامه این مطلب آمده است: بیست سال پیش، تهاجم غرب به عراق، توازن منطقهای را به نفع ایران برهم زد و دوران جدیدی از جهادگرایی فراملی را آغاز کرد. یک دهه پیش، سوریه وارد یک جنگ داخلی ویرانگر شد که قدرتهای بزرگ و جنگجویان افراطی را به خود جذب کرد. در ماههای گذشته، فراتر از تلفات انسانی عظیم فلسطینیها، پیامدهای منطقهای جنگ جاری غزه احتمالاً به همان اندازه مهم خواهد بود.
قرار دادن اجباری فلسطین در دستور کار منطقهای یکی از اهداف متعدد حماس بود که در ۷ اکتبر حمله خود را در اسرائیل آغاز کرد. تنها چند روز بعد، به لطف فشار ایالات متحده، از حمله گسترده اسرائیل به حزب الله لبنان جلوگیری شد. از آن زمان، سوریه، لبنان و یمن هم به هدف و هم به سکوی پرتاب تبدیل شدهاند. شگفتانگیزترین رخداپ ژئوپلیتیکی، موفقیت حوثیها در ایجاد اختلال در ترافیک دریایی در تنگه باب المندب است.
۱۰ روز گذشته نشان میدهد که منطقه چقدر به لبه پرتگاه نزدیک است. قتل افرادی از جمله فرمانده ارشد ایرانی در سوریه و معاون رهبر سیاسی حماس در لبنان توسط اسرائیل و ترور یک فرمانده ارشد عراقی مورد حمایت ایران توسط امریکا صورت گرفته است. حرکت آشکار به سمت اقدامی به رهبری ایالات متحده علیه حوثیها در یمن نیز میتواند نشانهای از افزایش تنشها باشد.
نگاهی به جنگ سال ۲۰۰۶ بین اسرائیل و حزب الله، و ترورهای قبلی ایالات متحده و اسرائیل علیه رهبران مهمتر حماس، حزب الله و ایران، باعث میشود نفس راحتی بکشیم، چون این رخدادها باعث نشد که ایران و حزب الله منازعه بزرگتری را کلید بزنند. اما تفاوت فعلی، زمینه، دامنه، سرعت و ادراک ماجراست. اکنون چهرههای ارشد بیشتری کشته شدهاند و حملات مهم بیشتری در مناطق بیشتری در یک دوره کوتاه رخ داده است. در همین حال، حمله اسرائیل به غزه ادامه دارد و مردم منطقه را به ستیز با این دولت میاندازد.
ایران و اسرائیل تصمیم خواهند گرفت که این درگیری به جنگی همه جانبه تبدیل شود یا رقابتی برای نفوذ منطقهای باقی بماند. در حالی که تهران نگران از بین رفتن اعتبار و قدرت بازدارندگی خود است، اما همچنان معتقد است اهداف نهایی خود از طریق مرگ با هزار ضربه چاقو بهتر محقق میشود تا رویارویی پرهزینه. حزب الله، نیرومندترین شریک آن، یک نیروی آب دیده با قابلیتهای موشکی پیشرفته و عمق استراتژیک است. این گروه از طریق دو عامل محدود میشود: ترس و خستگی در جامعه لبنان و ترجیح ایران به حفظ آن برای بازدارندگی در مقابل اسرائیل و ایالات متحده در صورت جنگ موجودیتی در آینده.
در عوض، شرکای منطقهای ایران از مناقشه برای تقویت مواضع داخلی خود و تأکید بر مقاومت خود در برابر امپرئالیسم غرب استفاده میکنند. شمارش معکوس برای پایان حضور آمریکا در سوریه و عراق آغاز شده است. یک دولت قوی در لبنان قادر به تشکیل نیست، چه برسد به محدود کردن رفتار حزب الله.
مهمتر از همه، اسرائیل آسیب دیده، آستانهی تحمل بیشتری از خود برای خطر کردن و بیرحمی بسیار بالاتری از آنچه مقامات غربی انتظار داشتند از خود نشان داده است. شکست نظامی حماس یک هدف دست یافتنی از طریق صبوری بود. در عوض، اسرائیل اهداف گستردهتری را بیان کرده و شیوههای نظامیای را در پیش گرفته که فاجعهای بشردوستانه ایجاد کرده و دورنمای شکست استراتژیک را افزایش داده است. در حالی که حماس به دنبال انتقام جویی است، این گروه اما با زمان بازی میکند تا در نبرد روایتها پیروز شود.
با این حال، قریب الوقوعترین خطر، شاید انفجار ناگهانی خشونت در سراسر منطقه نباشد، بلکه عادیسازی آهسته برای جهانیان و حساسیت زدایی نسبت به آن چیزی است سطح بالا و غیرقابل قبول خشونت و بدبختی انسانی است.
سه ماه پس از ۷ اکتبر، تصویر دیپلماتیک چیزی جز آشفتگی نیست. گروهی از وزرای خارجه مسلمان که از پایتختهای بزرگ بازدید کردند، نتوانستند شتاب دیپلماتیک زیادی ایجاد کنند. به نظر میرسد تلاشها برای آزادی گروگانهای اسرائیلی نیز کم رمق شده است. اگر اسرائیل غزه را همچنان منطقه عملیات نظامی ببیند، فارغ از اینکه چه کسی آن را اداره میکند و از پیوستن به روندی که منجر به تشکیل کشور فلسطین شود امتناع کند، ایدههای دارای حسن نیت برای روز پسا جنگ بیمعنی است.
دولتهای منطقه هم ناکام بودهاند. مثلاً، همین ماجرای تهدید تجارت دریایی جهانی را در نظر بگیرید. عربستان سعودی نگران است که اقدام تند میتواند مذاکرات خود با حوثیها را از ریل خارج کند. مصر هم که برای تقویت اقتصاد درگیر خود به درآمدهای کانال سوئز وابسته است، برای حفاظت از کشتیرانی دریایی کار چندانی انجام نمیدهد. بار دیگر این امر بر دوش ایالات متحده است تا ائتلافی را تشکیل دهد که در نهایت هم احساسات ضد آمریکایی را در منطقه تشدید خواهد کرد.
ایالات متحده برای جلوگیری از جنگ همه جانبه منطقهای تا کنون مستحق اعتبار است. اما به نظر میرسد فاقدایده است، قادر به اعمال اهرم فشار نیست و با ناهنجاریهای اخلاقی دست و پنجه نرم میکند. به نظر میرسد تنها جوزپ بورل، مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، اهداف روشنی را برای حل و فصل صلح تعیین میکند. اما او هیچ اختیار واقعی و نفوذ کمی بر بازیکنان کلیدی ندارد.
جنگ غزه یادآور این است که درگیریها را نمیتوان متوقف کرد و نادیده گرفت. همانطور که در چند دهه گذشته به طرز دردناکی آشکار شده است، نمیتوان آنها را صرفاً در میدان جنگ به دست آورد. آنها باید به طور منصفانه حل شوند، هر چند انجام این کار پیچیده و خستهکننده باشد.
کد مطلب: 471137