کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

تقدیم به همسر دردآشنای فریدون داوری؛

نمی‌توانم از این درد نگویم که برای تدفین فریدون داوری‌ها در این پهنه پهن آبادی که برایش سرود، جا نباشد! / چرا پیکر این شاعر جان‌بخش در یاسوج دفن نشود تا حلقه اتصال هنرمندان شود؟

2 آذر 1403 ساعت 21:50

​​​​​​​ لیلا حسین‌زاده - فعال فرهنگی و روزنامه‌نگار استان کهگیلویه و بویراحمد در یادداشتی به فوت فریدون داوری اشاره کرد و نوشت: نمی‌توانم از این درد نگویم که برای دفن فریدون داوری‌ها در این پهنه پهن آبادی که برایش سرود، جا نباشد. چرا پیکر بی‌جان این شاعر جان‌بخش اندیشه‌های این دیار، در مرکز استان و در یکی از بوستان‌ها و یا کتابخانه‌های عمومی دفن نشود تا حلقه اتصال هنرمندانی باشد که هر کدام در گوشه‌ای گوشه‌ی عزلت گرفته‌اند.


لیلا حسین‌زاده - فعال فرهنگی و روزنامه‌نگار استان کهگیلویه و بویراحمد در یادداشتی به فوت فریدون داوری اشاره کرد و نوشت: نمی‌توانم از این درد نگویم که برای دفن فریدون داوری‌ها در این پهنه پهن آبادی که برایش سرود، جا نباشد. چرا پیکر بی‌جان این شاعر جان‌بخش اندیشه‌های این دیار، در مرکز استان و در یکی از بوستان‌ها و یا کتابخانه‌های عمومی دفن نشود تا حلقه اتصال هنرمندانی باشد که هر کدام در گوشه‌ای گوشه‌ی عزلت گرفته‌اند.

 داوری را بسرایید، او خود داماد رنج بود و همسرش عروس درد. خبر رحلت جان‌گداز و کوچ ابدی فردوسی دیارمان، فرهنگی دل‌سوخته، معلم هنر و هنرمند انقلابی، شاعر حماسه‌سرای ایل زاگرس و تاریخ‌نگار میراث ماندگار قوم لر، استاد حاج فریدون داوری که دو دهه با درد و رنج، پنجه انداخته بود و باروح لطیف هنری‌اش، درد بی‌رحم را مهربان و میهمان کرده بود، انبوهی از اندوه را بر سر اصحاب هنر و ادب فروریخت. او یک معلم واقعی بود که به کار معلمی عشق می‌ورزید و حرفه و مهارت ذاتی هنری و ادبی خود را در کالبد یک معلم به جامعه عرضه می‌داشت.
او در میان گسست نسلی و دوران گذار از سنت به مدرنیته، در اوایل دهه هفتاد و در اوج تهاجم و شبیه خون فرهنگی که فرهنگ، آداب‌ورسوم مطلوب بومی را بی‌رحمانه در می‌نوردید و کلیدواژه‌های حماسی و روح پرجنب‌وجوش ایلی، عشایری و تمدن کهن قوم لر را نشانه رفته بود و آهنگ هی هی بیدارباش ایل بزرگ زاگرس را به سکون و رکود کشیده بود و می‌رفت تا ظلم‌های رفته بر ایل و حماسه‌های بی‌نظیر مردم این دیار در مقابل قداره‌بندان تاریخ حکام ظالم را، از جمله قیام جنوب، دفاع جانانه در تنگ نامرادی و گجستان و امثالهم را از ذهن‌ها بزداید؛ استاد فریدون داوری با صدای رسای شعر و موسیقی یه تنه به مقابله با جنگ ترکیبی علیه هویت ایلیاتی نسل جدید برخاست و با سرودن ایل حساس، آهنگ مشک و ملار را بامهارت و ابداع منحصربه‌فرد او در طبع شعر، به ایدئولوژی انتظار پیوندی عجیب زد.
ستاد داوری حماسه تنگ تا مرادی را تا معرکه بی‌مانند دفاع رزمندگان اسلام در پد خندق در امتداد تاریخ حماسی دیار کهگیلویه و بویراحمد با زر مطلق نوشت و به کام تشنه نسل میانی قوم لر ریختند تا در میان صخره‌های ادبی سرگردان نباشند. این‌گونه بود که ایل زاگرس با ایل احساس فریدون داوری بار دیگر در فضای عمومی عیناً به حرکت در آمد و این‌چنین شعر و موسیقی لری به‌مثابه یک حرکت هویت‌بخش فرهنگی به علاقه‌مندان فرهنگ فاخر بومی جان دوباره‌ای بخشید و در پی آن نوحه‌های لری در ۸ سال دفاع مقدس و بعد مداحی لری، صحنه عاشورای سال ۶۰ قمری را چنان به‌روز کرد که سرودن شروه و نوحه ((ماه هاشمی)) در هر مجلس و هیئتی صحنه عاشورا را به تصویر می‌کشید و شیون و زاری از مرد و زن بلند می‌نمود.
او در عین هنرمندی هیچگاه شغل مقدس معلمی و عرصه فرهنگ را فراموش نکرد، عاشق بی‌قراری بود که همواره در تب‌وتاب هنر، شعر و موسیقی محلی می‌سوخت، شعرهایش بعضاً شرح و حال روزگار پرتلاطمی بود که گاهی به او هم بی‌مهری می‌کرد. فریدون داوری در شعرهای طنز خود، سیاست‌ورزی‌های نابخردانه‌ی تند و کند را نیز به سخره گرفت تا جوانان جویای نام اسیر سیاسیون ازخدابی‌خبر نشوند، استاد داوری همواره درد فرهنگ غنی ایرانی و اسلامی داشت و از این درد گاهی چنان به ستوه می‌آمد که تب می‌کرد و به طبیب دردها خداوند متعال متوسل می‌شد.
در میانه راه از اوایل دهه ۸۰ اما درد بی‌رحم روزگار با شاعر روزگار ما در افتاد و به هر گامی می‌آمد تا فریدون این ایل بزرگ را از پا در آورد؛ ولی با لبخندی که همیشه به دنیا می‌زد و با استقامت مثال‌زدنی همسر صبور این اسطوره ادبی، آن درد بی‌رحم و بی‌درمان شرمنده می‌شد.
فریدون ایل از ۲۰ سال پیش تا دیروز به مصداق شعر خود، خودش داماد رنج شد و همسرش عروس درد. همسری که خم به ابرو نیاورد و در کنار روح بزرگ و جسم رنجور استاد ادب و همسر عاشقش، عاشقانه زندگی را در می‌نوردید. روح بزرگ و ناآرام آن شاعر ایل احساس، امروز پرکشید و آرام گرفت.
از قلم به دستان و شاعران و علاقه‌مندان آن استاد فرزانه راحل تمنا دارم تا در میانه گرامی داشت و اظهار همدردی، صبوری همسر باوفا و باوقار مرحوم استاد را فراموش نکنند که روح او را بی شک شادتر خواهید کرد.
نمی‌توانم از این درد نگویم که برای دفن فریدون داوری‌ها در این پهنه پهن آبادی که برایش سرود، جا نباشد. چرا پیکر بی‌جان این شاعر جان‌بخش اندیشه‌های این دیار، در مرکز استان و در یکی از بوستان‌ها و یا کتابخانه‌های عمومی دفن نشود تا حلقه اتصال هنرمندانی باشد که هر کدام در گوشه‌ای گوشه‌ی عزلت گرفته‌اند.
خوش به حال دهدشت و صد آفرین به شورای شهر دهدشت که فریدونش را به آغوش کشید تا در آینده یکی از جلوه‌های و مرجع رجوع اهالی فرهنگ و هنر کشور باشد. ازدست‌دادن این خدمتگزار پاک عرصه فرهنگ را به همه اهالی فرهنگ و هنر و جامعه آموزش‌وپرورش و خصوصاً خانواده و فرزندانش به نوبه خود تسلیت می‌گویم.


کد مطلب: 493129

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/493129/نمی-توانم-این-درد-نگویم-تدفین-فریدون-داوری-ها-پهنه-پهن-آبادی-برایش-سرود-جا-نباشد-چرا-پیکر-شاعر-جان-بخش-یاسوج-دفن-نشود-حلقه-اتصال-هنرمندان-شود

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1