تاریخ انتشار
دوشنبه ۷ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۷:۳۸
کد مطلب : ۴۰۴۱۳۹
به بهانه حضور سید محمدعلی افشانی در خیابان بهشت؛
ارادهای برای زدن یک قوم خاص وجود دارد؟
۰
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛متن ارسالی
در هفتههای اخیر مسئله ماندن یا رفتن محمدعلی افشانی شهردار محترم تهران، که اهمیت کرسیای که بر آن مینشیند برهیچ گروهی پوشیده نیست، موضوعی داغ در سطح کشور و البته شاید داغتر از آن در بین فعالان فرهنگی و سیاسی استان کهگیلویه و بویراحمد بوده است.
این نوشته قصد بررسی احتمالات رفتن یا ماندن آقای افشانی را ندارد، همچنین بنا ندارد که حول یک جنبه خاص از موضوع مورد بحث بچرخد. اما اگر قرار باشد یکی از این جنبهها برجستهتر شود؛ همان جنبهای است که مخالفان افشانی بیشتر از هر موضوع دیگر بر روی آن مانور دادند و آن موضوع قوم گرایی است. و دیگری رسیدن به این تجربه بود که ما آنچنان که باید قوی نیستیم و اگر بخواهیم مناسبتر و بجاتر بیان کنیم بیش از این چیزی که هست باید برای متخصص شدن خودمان بخصوص در حوزه رسانه تلاش کنیم.
اهمیت ماندن افشانی در خیابان بهشت
یک واقعیت غیرقابل انکار این است که موضوع ماندن یا رفتن شهردار تهران به اندازه و یا حتی شاید بیشتر از ساکنین تهران از طرف ما کهگیلویه و بویراحمدیها مورد پیگیری قرار گرفته است. و به دلایل و انگیزههای مختلف برای ما ماندن افشانی مهم شده است، حتی شاید در حد توان برای حمایت کردن از وی تلاش میشود. اما دلایل این تلاشها چه بوده است؟
عدهای به افشانی و یاران افشانی نزدیک هستند و به طبع و به تبع آن موقعیت و منفعت شخصیشان به این شکل ایجاب میکند که از وی حمایت کنند. البته این موضوع بار منفی ندارد و این گزاره، معمولاً خاصیت دست به فعالیت زدن است.
عدهای هم استانی بودن افشانی را مورد توجه قرار میدهند. میدانند از این طریق کم یا بیش عدهای از جوانان هم استانی به کار گرفته خواهند شد و البته از یاد نمیبرند که اعلام امیدواری کنند: ان شاءالله این به کار گرفته شدهها از جنس افراد شایسته باشند.
عدهای حملههای پیاپی و به گفتار خودشان بی امان و غیرمنصفانه بر افشانی را ناعادلانه میدانند. بخصوص وقتی که اکثر این حملات از طریق برخی سایتها و کانالهای تلگرامی که ظاهراً وابسته یا نزدیک به برخی افراد و خانوادههای خاص میباشند، صورت میگیرد، خاصه اینکه بجا یا نابجا بیشتر این حملات بر محوریت و تأکید بر قوم گرایی میچرخد.
عدهای حتی پا را فراتر میگذارند و با یادآوری حملاتی که در زمان گذشته به صفدر حسینی و محمدعلی وکیلی صورت گرفت، حملات اخیر به افشانی را که میبینند، این فکر را از سر میگذرانند: نکند ارادهای وجود دارد که میخواهد از رسیدن یک قوم خاص به لایههای قدرت جلوگیری کند؟ و یا این طور آن را بیان میکنند: ساختار قدرت به گونهای است که ضعیف کشی میکنند و در میان همهی افرادی که تخلفی کردهاند یا غیرقانونی برجایی نشستهاند، برای آن ضعیفترین پیراهن عثمان پیدا میکنند و آن بی پشتوانهترین، به اصطلاح کله پا میشود.
نه اینکه صاحبان این فکر بخواهند از صفدر حسینی دفاع کنند. آنها بیان میدارند: مگر تنها نجومی بگیر صفدر حسینی بوده است؟ اما بیشترین حملات به وی صورت گرفت، هرچند دفاع ناشیانه دخترش و گفتار "سفره انقلاب" در کم و کیف حملات و برجسته شدن وی بی تأثیر نبوده است. و نه اینکه آنها بخواهند محمدعلی وکیلی را بی تقصیر جلوه دهند که اتفاقاً، بعضاً برخی از اعمال وکیلی را شاید ناشیانه نیز میدانند، اما مگر محمدعلی وکیلی تنها نمایندهای بوده است که درصدد معامله و استفاده از موقعیت خویش بر آمده است، چرا حملات صورت گرفته به وی بی رحمانه تر و پردامنهتر بوده است؟
این نگاهها و برخی نگاههای دیگر که احیاناً از قلم افتادهاند نگاههای مخالف رفتن افشانی است. اما نگاههای موافق رفتن افشانی هم وجود دارد که احتمالاً مهمترینشان نگاه قانونی یا به گمان عدهای نگاه آرمانی است که میگوید: بالاخره قانونی گذاشته شده است. برای این قانون نباید استثنأ قائل شد و نباید با اضاف کردن تبصره و ماده روح قانون را خدشه دار کرد.
این نگاه در جواب کسانی که می گویند: چرا این اعتراضات برای کسانی که سالها و اتفاقاً با سن زیاد بر صندلیها تکیه دادهاند و گاها خانوادگی بر کرسیهای قدرت چمباتمه زدهاند ایجاد نمیشود؟ پاسخ میدهند: ما باید اعتراض کنیم که چرا برای آقای فلان تبصره و استثنا قائل میشوید نه اینکه اعتراض کنیم چرا برای آقای افشانی استثنا قائل نمیشوید؟ و البته اینان دوباره پاسخ میشنوند: تردید نکنید اگر فردی چون قالیباف یا محسن هاشمی (به فرض بازنشسته بودن) به جای افشانی شهردار تهران میبود، خیلی زودتر از اینها استثنا را قائل شده بودند.
یک نگاه موافق دیگر (موافق رفتن افشانی) هم احتمالاً وجود دارد؛ یک نوع نگاه ناشی از دید منطقهای (گرمسیری، سردسیری، گچسارانی، یاسوجی و ...) که از قضا و مایه تعجب اینکه اتفاقاً در سطح گردانندگان رسانههای استان کهگیلویه و بویراحمد معمولاً نمود و بروز پیدا میکند. کما اینکه در هفتههای اخیر شاید در پستترین سطح ممکن در یکی از کانالهای استانی بروز پیدا کرد آنجا که در زیر عکس توییت یاشار سلطانی نوشتند " اعتراض یک خبرنگار به حاشیه سازی های شهردار بازنشسته و رفتنی تهران" که یک نوع ذوق زدگی بی حد را از رفتن و تحت فشار قرار گرفتن افشانی نمایان میکرد. هر چند شهامتشان در قبول و تصحیح اشتباه، با این توضیح که تیتر نوشته از ما نبوده است و ما تنها آن را بازنشر دادهایم و در واقع کپی - پیست کردهایم، نیز باید دیده شود.
مخلص کلام اینکه، همه نگاههای توضیح داده شده که در بالا آمدهاند، وجود دارند. اما این نیست که هر گروه فقط یک دلیل را برای خود داشته باشد و لاغیر. شاید کم یا بیش و با درصدهای متفاوت، یک شخص یک، دو، سه، چهار و یا حتی همه دلایل بالا را با هم داشته باشد. و آنگاه به جمع بندی حمایت از افشانی و یا رای به رفتن افشانی برسد.
ارادهای برای زدن یک قوم خاص وجود دارد؟
هر چند کم رنگ اما با توجه به نوع حملههایی که به افشانی صورت گرفت، این فرضیه مطرح شد که نکند چون افشانی از یک قوم خاص است باید برود. صاحبان این فرضیه حملههای رسانهای به صفدر حسینی و محمدعلی وکیلی را نیز به خاطر میآورند، تا بیش از پیش فرضیهشان قوت بگیرد که انگار ارادهای قدرتمند وجود دارد تا افرادی از یک قوم خاص به درجات بالاتری نرسند و این اراده، این طور میپسندد که چون فلان شخص از بهمان قوم میباشد، باید زده شود، باید برود. نه اینکه بخواهیم این فرض را دایی جان ناپلئونی تصور کنیم، اما میتوان دلایلی را به یاد آورد که نشان میدهد این اراده خاص (که افرادی از یک قوم خاص باید بروند) حداقل به این شکل مطرح شده وجود ندارد.
درست است که بسیاری از واکنشها با محوریت قوم گرایی ساماندهی میشود و کلید واژه حمله به افشانی "قوم گرایی" بوده است. اما برجسته کردن مسئله قوم گرایی حتماً معنایش این نیست که اینان دارند یک قوم خاص را میزنند بلکه میتواند حربهای تعریف شود که برای زدن محمدعلی افشانی پیدا کردهاند. و بین این دو، تفاوت ریز اما بسیار مهمی است. تفاوتی که دو داستان و فرضیه متفاوت خلق میکند. کرسی شهرداری تهران خواستنی و مهم است، حتی شاید خواستنیتر از کرسیهای وزارت. هر فردی که بر این کرسی بنشیند، خودیها و غیرخودیهایی که به این صندلی چشم دارند، راههایی پیدا میکنند برای زدن شخص نشته بر کرسی. خواه فرد نشسته بر کرسی قالیباف باشد خواه نجفی باشد یا افشانی. حربه انتقاد از قالیباف از یک مسیر میگذرد. حربه انتقاد از نجفی از مسیری دیگر. پس حربه انتقاد از افشانی نیز مسیری دارد. اما این، عمر دوام است که تفاوت ایجاد میکند و این تفاوت را بازی قدرت مدیریت میکند.
مخالفان هم مسیر قانونی رفتن شهردار تهران را پیدا کردند و هم راه تلاش برای استثناء قائل شدن برای وی را پرهزینه کردند. آنها به هر دلیلی (چه منفعت شخصی، چه ضعف افشانی و چه هر دلیل دیگری) به این جمع بندی و نتیجه رسیدهاند که شهردار فعلی تهران باید برود. بنابراین یکی از مهمترین حربههایشان را مسئله قوم گرایی قرار دادند. بخصوص اینکه بعضاً انتصابهای محمدعلی افشانی فضا را مطابق میل مخالفان، برای کوبیدن بر طبل قوم گرایی ترسیم میکرد.
امتیاز دیگری که مخالفان از این حربه گرفتند، این مورد حیاتی است که آنچنان فضا را سنگین کردهاند که حتی هم تباران محمدعلی افشانی که از قضا از اصلاح طلبان و دارای پتانسیل نزدیک شدن به افشانی بودهاند از ترس متهم شدن به قوم گرایی، در بهترین حالت سکوت میکنند.
توضیحات بالا وجود یک اراده خاص و قدرتمند را رد کردهاند اما احتمالاً نتوان وجود گاها حساسیتهایی را نادیده گرفت.
قدرت رسانه
در ابتدای نوشته اشاره داشتیم که واقعیت غیرقابل انکار این است که به دلایب مختلف ماندن افشانی برای اکثریت کهگیلویه و بویراحمدیها مهم شده بود و مهم میباشد. البته منظور از این "اکثریت" نه افراد در قدرت هم استانی که بیشتر فعالان فرهنگی و سیاسی، خاصه نسل جوان میباشد.
مطمئناً اکثریت مردم ایران مسابقه فوتبال ایران – پرتغال در جام جهانی اخیر را مشاهده کردهاند. شما صحنه دویدن میلاد محمدی را به یاد بیاورید. همه انرژیاش را جمع کند. تمام توانش را به کار میگیرد. اما نمیشود. به توپ نمیرسد.
احتمالاً در مسائل مربوط به شهرداری تهران هر کدام از ما یک میلاد محمدی بودهایم. حق محمد علی افشانی را ماندن می دانیم. حرص میخوریم. توییت میکنیم. کامنت میگذاریم. اما دیده نمیشویم. موجی به راه نمیافتد. تغییری پدید نمیآید. نتیجهای حاصل نمیشود.
ما به هر دلیلی (امکانات، تخصص و ...) توانش را نداشتهایم، اگر هم استعداد و پتانسیاش را داشتهایم، تجربهاش را نه.
آنچنان فضا سنگین شد که هم استانیهای رسانهایمان در سطح کشوری، از ترس متهم شدن به قوم گرایی حداکثر کاری که از دستشان بر میآمد و میآید سکوت بوده و است. ابتکار (محمد علی وکیلی)، همدلی (ولی الله شجاع پوریان)، ایرنا (سید ضیا هاشمی) و ... را از نظر بگذرانید. (چون اشاره به سکوت روزنامه ابتکار صورت گرفت و در جاهای دیگر نوشته نیز نام محمدعلی وکیلی مورد اشاره قرار گرفت، ناقص گفتهایم اگر به تلاشهای وی در جریان "استفساریه مستثنی شدن شهردار تهران" اشاره نشود، تلاشهایی که وکیلی میدانست احتمالاً برایش حساسیتها و هزینههایی نیز به همراه دارد. در این مورد خاص عملکرد دیگر نمایندگان هم استانی نیز قابل بررسی میباشد.)
اشاره داشتیم؛ حداکثر کاری که هم استانیهای رسانهای در سطح کشور از دستشان برآمد سکوت بود. چه اینکه اتفاقاً توسط برخی از آنها (حالا به هر دلیل منطقی یا غیر منظقی ای) حملاتی به افشانی صورت گرفت. هر چند آنها نیز احتمالاً به دلیل درخواست دوستانشان، سرانجام همان سکوت کردن را ترجیح دادند.
این اشارات پایانی و به این شکل، ممکن است خواننده را به اشتباه به این تصور سوق دهد که انگار نویسنده این سطور انتظارش این بوده است که همه هم استانیها بدون استثنا از محمدعلی افشانی، تنها به دلیل هم استانی بودن حمایت کنند. خیر! پاسخ قاطع نگارنده خیر است. بخصوص اینکه ظاهراً صحبت غالب این است که افشانی در برخی موارد، مانند: انتصابهایش، مدیریت روابطش با امینی و همدل کردن نیروهایی که پتانسیل همراهی کردن با وی را داشتهاند، کم نقص عمل نکرده است. بخصوص اینکه عدهای عملکرد تیم رسانهای وی را در ضعیفترین حد ممکن میدانند.
به هر حال، افشانی اصلاح طلب است. از اعضای حزب اعتماد ملی و از چهرههای نزدیک به شیخ محصور میباشد. به عنوان یک مدیر با تجربه، توانمند و البته موفق شناخته میشود. پس همه شرایط برای حمایت کردن از وی فراهم است. اتفاقاً با همین پشتوانه به کمک امینی به خیابان بهشت پا گذاشت. بنابراین شواهد و دلایل موجود نشان میدهند که هم استانیها به ماندن افشانی بی میل نبودهاند. پس بی راه نیست اگر بگوییم: ما حرص خوردیم. تلاش کردیم. مشتها را گره کردیم. دندانها را به هم فشردیم. اما (چه افشانی بماند چه برود) واقعیت این است که حداقل در تجربه اخیر؛ ما، میلاد محمدی در بازی ایران – پرتغال بودیم.
این نوشته به پایان خود رسید، اما خیابان بهشت هست سید محمدعلی افشانی نیز. بازی خیابان بهشت همچنان ادامه دارد.
---------------------------------
نصرالدین پارسه
در هفتههای اخیر مسئله ماندن یا رفتن محمدعلی افشانی شهردار محترم تهران، که اهمیت کرسیای که بر آن مینشیند برهیچ گروهی پوشیده نیست، موضوعی داغ در سطح کشور و البته شاید داغتر از آن در بین فعالان فرهنگی و سیاسی استان کهگیلویه و بویراحمد بوده است.
این نوشته قصد بررسی احتمالات رفتن یا ماندن آقای افشانی را ندارد، همچنین بنا ندارد که حول یک جنبه خاص از موضوع مورد بحث بچرخد. اما اگر قرار باشد یکی از این جنبهها برجستهتر شود؛ همان جنبهای است که مخالفان افشانی بیشتر از هر موضوع دیگر بر روی آن مانور دادند و آن موضوع قوم گرایی است. و دیگری رسیدن به این تجربه بود که ما آنچنان که باید قوی نیستیم و اگر بخواهیم مناسبتر و بجاتر بیان کنیم بیش از این چیزی که هست باید برای متخصص شدن خودمان بخصوص در حوزه رسانه تلاش کنیم.
اهمیت ماندن افشانی در خیابان بهشت
یک واقعیت غیرقابل انکار این است که موضوع ماندن یا رفتن شهردار تهران به اندازه و یا حتی شاید بیشتر از ساکنین تهران از طرف ما کهگیلویه و بویراحمدیها مورد پیگیری قرار گرفته است. و به دلایل و انگیزههای مختلف برای ما ماندن افشانی مهم شده است، حتی شاید در حد توان برای حمایت کردن از وی تلاش میشود. اما دلایل این تلاشها چه بوده است؟
عدهای به افشانی و یاران افشانی نزدیک هستند و به طبع و به تبع آن موقعیت و منفعت شخصیشان به این شکل ایجاب میکند که از وی حمایت کنند. البته این موضوع بار منفی ندارد و این گزاره، معمولاً خاصیت دست به فعالیت زدن است.
عدهای هم استانی بودن افشانی را مورد توجه قرار میدهند. میدانند از این طریق کم یا بیش عدهای از جوانان هم استانی به کار گرفته خواهند شد و البته از یاد نمیبرند که اعلام امیدواری کنند: ان شاءالله این به کار گرفته شدهها از جنس افراد شایسته باشند.
عدهای حملههای پیاپی و به گفتار خودشان بی امان و غیرمنصفانه بر افشانی را ناعادلانه میدانند. بخصوص وقتی که اکثر این حملات از طریق برخی سایتها و کانالهای تلگرامی که ظاهراً وابسته یا نزدیک به برخی افراد و خانوادههای خاص میباشند، صورت میگیرد، خاصه اینکه بجا یا نابجا بیشتر این حملات بر محوریت و تأکید بر قوم گرایی میچرخد.
عدهای حتی پا را فراتر میگذارند و با یادآوری حملاتی که در زمان گذشته به صفدر حسینی و محمدعلی وکیلی صورت گرفت، حملات اخیر به افشانی را که میبینند، این فکر را از سر میگذرانند: نکند ارادهای وجود دارد که میخواهد از رسیدن یک قوم خاص به لایههای قدرت جلوگیری کند؟ و یا این طور آن را بیان میکنند: ساختار قدرت به گونهای است که ضعیف کشی میکنند و در میان همهی افرادی که تخلفی کردهاند یا غیرقانونی برجایی نشستهاند، برای آن ضعیفترین پیراهن عثمان پیدا میکنند و آن بی پشتوانهترین، به اصطلاح کله پا میشود.
نه اینکه صاحبان این فکر بخواهند از صفدر حسینی دفاع کنند. آنها بیان میدارند: مگر تنها نجومی بگیر صفدر حسینی بوده است؟ اما بیشترین حملات به وی صورت گرفت، هرچند دفاع ناشیانه دخترش و گفتار "سفره انقلاب" در کم و کیف حملات و برجسته شدن وی بی تأثیر نبوده است. و نه اینکه آنها بخواهند محمدعلی وکیلی را بی تقصیر جلوه دهند که اتفاقاً، بعضاً برخی از اعمال وکیلی را شاید ناشیانه نیز میدانند، اما مگر محمدعلی وکیلی تنها نمایندهای بوده است که درصدد معامله و استفاده از موقعیت خویش بر آمده است، چرا حملات صورت گرفته به وی بی رحمانه تر و پردامنهتر بوده است؟
این نگاهها و برخی نگاههای دیگر که احیاناً از قلم افتادهاند نگاههای مخالف رفتن افشانی است. اما نگاههای موافق رفتن افشانی هم وجود دارد که احتمالاً مهمترینشان نگاه قانونی یا به گمان عدهای نگاه آرمانی است که میگوید: بالاخره قانونی گذاشته شده است. برای این قانون نباید استثنأ قائل شد و نباید با اضاف کردن تبصره و ماده روح قانون را خدشه دار کرد.
این نگاه در جواب کسانی که می گویند: چرا این اعتراضات برای کسانی که سالها و اتفاقاً با سن زیاد بر صندلیها تکیه دادهاند و گاها خانوادگی بر کرسیهای قدرت چمباتمه زدهاند ایجاد نمیشود؟ پاسخ میدهند: ما باید اعتراض کنیم که چرا برای آقای فلان تبصره و استثنا قائل میشوید نه اینکه اعتراض کنیم چرا برای آقای افشانی استثنا قائل نمیشوید؟ و البته اینان دوباره پاسخ میشنوند: تردید نکنید اگر فردی چون قالیباف یا محسن هاشمی (به فرض بازنشسته بودن) به جای افشانی شهردار تهران میبود، خیلی زودتر از اینها استثنا را قائل شده بودند.
یک نگاه موافق دیگر (موافق رفتن افشانی) هم احتمالاً وجود دارد؛ یک نوع نگاه ناشی از دید منطقهای (گرمسیری، سردسیری، گچسارانی، یاسوجی و ...) که از قضا و مایه تعجب اینکه اتفاقاً در سطح گردانندگان رسانههای استان کهگیلویه و بویراحمد معمولاً نمود و بروز پیدا میکند. کما اینکه در هفتههای اخیر شاید در پستترین سطح ممکن در یکی از کانالهای استانی بروز پیدا کرد آنجا که در زیر عکس توییت یاشار سلطانی نوشتند " اعتراض یک خبرنگار به حاشیه سازی های شهردار بازنشسته و رفتنی تهران" که یک نوع ذوق زدگی بی حد را از رفتن و تحت فشار قرار گرفتن افشانی نمایان میکرد. هر چند شهامتشان در قبول و تصحیح اشتباه، با این توضیح که تیتر نوشته از ما نبوده است و ما تنها آن را بازنشر دادهایم و در واقع کپی - پیست کردهایم، نیز باید دیده شود.
مخلص کلام اینکه، همه نگاههای توضیح داده شده که در بالا آمدهاند، وجود دارند. اما این نیست که هر گروه فقط یک دلیل را برای خود داشته باشد و لاغیر. شاید کم یا بیش و با درصدهای متفاوت، یک شخص یک، دو، سه، چهار و یا حتی همه دلایل بالا را با هم داشته باشد. و آنگاه به جمع بندی حمایت از افشانی و یا رای به رفتن افشانی برسد.
ارادهای برای زدن یک قوم خاص وجود دارد؟
هر چند کم رنگ اما با توجه به نوع حملههایی که به افشانی صورت گرفت، این فرضیه مطرح شد که نکند چون افشانی از یک قوم خاص است باید برود. صاحبان این فرضیه حملههای رسانهای به صفدر حسینی و محمدعلی وکیلی را نیز به خاطر میآورند، تا بیش از پیش فرضیهشان قوت بگیرد که انگار ارادهای قدرتمند وجود دارد تا افرادی از یک قوم خاص به درجات بالاتری نرسند و این اراده، این طور میپسندد که چون فلان شخص از بهمان قوم میباشد، باید زده شود، باید برود. نه اینکه بخواهیم این فرض را دایی جان ناپلئونی تصور کنیم، اما میتوان دلایلی را به یاد آورد که نشان میدهد این اراده خاص (که افرادی از یک قوم خاص باید بروند) حداقل به این شکل مطرح شده وجود ندارد.
درست است که بسیاری از واکنشها با محوریت قوم گرایی ساماندهی میشود و کلید واژه حمله به افشانی "قوم گرایی" بوده است. اما برجسته کردن مسئله قوم گرایی حتماً معنایش این نیست که اینان دارند یک قوم خاص را میزنند بلکه میتواند حربهای تعریف شود که برای زدن محمدعلی افشانی پیدا کردهاند. و بین این دو، تفاوت ریز اما بسیار مهمی است. تفاوتی که دو داستان و فرضیه متفاوت خلق میکند. کرسی شهرداری تهران خواستنی و مهم است، حتی شاید خواستنیتر از کرسیهای وزارت. هر فردی که بر این کرسی بنشیند، خودیها و غیرخودیهایی که به این صندلی چشم دارند، راههایی پیدا میکنند برای زدن شخص نشته بر کرسی. خواه فرد نشسته بر کرسی قالیباف باشد خواه نجفی باشد یا افشانی. حربه انتقاد از قالیباف از یک مسیر میگذرد. حربه انتقاد از نجفی از مسیری دیگر. پس حربه انتقاد از افشانی نیز مسیری دارد. اما این، عمر دوام است که تفاوت ایجاد میکند و این تفاوت را بازی قدرت مدیریت میکند.
مخالفان هم مسیر قانونی رفتن شهردار تهران را پیدا کردند و هم راه تلاش برای استثناء قائل شدن برای وی را پرهزینه کردند. آنها به هر دلیلی (چه منفعت شخصی، چه ضعف افشانی و چه هر دلیل دیگری) به این جمع بندی و نتیجه رسیدهاند که شهردار فعلی تهران باید برود. بنابراین یکی از مهمترین حربههایشان را مسئله قوم گرایی قرار دادند. بخصوص اینکه بعضاً انتصابهای محمدعلی افشانی فضا را مطابق میل مخالفان، برای کوبیدن بر طبل قوم گرایی ترسیم میکرد.
امتیاز دیگری که مخالفان از این حربه گرفتند، این مورد حیاتی است که آنچنان فضا را سنگین کردهاند که حتی هم تباران محمدعلی افشانی که از قضا از اصلاح طلبان و دارای پتانسیل نزدیک شدن به افشانی بودهاند از ترس متهم شدن به قوم گرایی، در بهترین حالت سکوت میکنند.
توضیحات بالا وجود یک اراده خاص و قدرتمند را رد کردهاند اما احتمالاً نتوان وجود گاها حساسیتهایی را نادیده گرفت.
قدرت رسانه
در ابتدای نوشته اشاره داشتیم که واقعیت غیرقابل انکار این است که به دلایب مختلف ماندن افشانی برای اکثریت کهگیلویه و بویراحمدیها مهم شده بود و مهم میباشد. البته منظور از این "اکثریت" نه افراد در قدرت هم استانی که بیشتر فعالان فرهنگی و سیاسی، خاصه نسل جوان میباشد.
مطمئناً اکثریت مردم ایران مسابقه فوتبال ایران – پرتغال در جام جهانی اخیر را مشاهده کردهاند. شما صحنه دویدن میلاد محمدی را به یاد بیاورید. همه انرژیاش را جمع کند. تمام توانش را به کار میگیرد. اما نمیشود. به توپ نمیرسد.
احتمالاً در مسائل مربوط به شهرداری تهران هر کدام از ما یک میلاد محمدی بودهایم. حق محمد علی افشانی را ماندن می دانیم. حرص میخوریم. توییت میکنیم. کامنت میگذاریم. اما دیده نمیشویم. موجی به راه نمیافتد. تغییری پدید نمیآید. نتیجهای حاصل نمیشود.
ما به هر دلیلی (امکانات، تخصص و ...) توانش را نداشتهایم، اگر هم استعداد و پتانسیاش را داشتهایم، تجربهاش را نه.
آنچنان فضا سنگین شد که هم استانیهای رسانهایمان در سطح کشوری، از ترس متهم شدن به قوم گرایی حداکثر کاری که از دستشان بر میآمد و میآید سکوت بوده و است. ابتکار (محمد علی وکیلی)، همدلی (ولی الله شجاع پوریان)، ایرنا (سید ضیا هاشمی) و ... را از نظر بگذرانید. (چون اشاره به سکوت روزنامه ابتکار صورت گرفت و در جاهای دیگر نوشته نیز نام محمدعلی وکیلی مورد اشاره قرار گرفت، ناقص گفتهایم اگر به تلاشهای وی در جریان "استفساریه مستثنی شدن شهردار تهران" اشاره نشود، تلاشهایی که وکیلی میدانست احتمالاً برایش حساسیتها و هزینههایی نیز به همراه دارد. در این مورد خاص عملکرد دیگر نمایندگان هم استانی نیز قابل بررسی میباشد.)
اشاره داشتیم؛ حداکثر کاری که هم استانیهای رسانهای در سطح کشور از دستشان برآمد سکوت بود. چه اینکه اتفاقاً توسط برخی از آنها (حالا به هر دلیل منطقی یا غیر منظقی ای) حملاتی به افشانی صورت گرفت. هر چند آنها نیز احتمالاً به دلیل درخواست دوستانشان، سرانجام همان سکوت کردن را ترجیح دادند.
این اشارات پایانی و به این شکل، ممکن است خواننده را به اشتباه به این تصور سوق دهد که انگار نویسنده این سطور انتظارش این بوده است که همه هم استانیها بدون استثنا از محمدعلی افشانی، تنها به دلیل هم استانی بودن حمایت کنند. خیر! پاسخ قاطع نگارنده خیر است. بخصوص اینکه ظاهراً صحبت غالب این است که افشانی در برخی موارد، مانند: انتصابهایش، مدیریت روابطش با امینی و همدل کردن نیروهایی که پتانسیل همراهی کردن با وی را داشتهاند، کم نقص عمل نکرده است. بخصوص اینکه عدهای عملکرد تیم رسانهای وی را در ضعیفترین حد ممکن میدانند.
به هر حال، افشانی اصلاح طلب است. از اعضای حزب اعتماد ملی و از چهرههای نزدیک به شیخ محصور میباشد. به عنوان یک مدیر با تجربه، توانمند و البته موفق شناخته میشود. پس همه شرایط برای حمایت کردن از وی فراهم است. اتفاقاً با همین پشتوانه به کمک امینی به خیابان بهشت پا گذاشت. بنابراین شواهد و دلایل موجود نشان میدهند که هم استانیها به ماندن افشانی بی میل نبودهاند. پس بی راه نیست اگر بگوییم: ما حرص خوردیم. تلاش کردیم. مشتها را گره کردیم. دندانها را به هم فشردیم. اما (چه افشانی بماند چه برود) واقعیت این است که حداقل در تجربه اخیر؛ ما، میلاد محمدی در بازی ایران – پرتغال بودیم.
این نوشته به پایان خود رسید، اما خیابان بهشت هست سید محمدعلی افشانی نیز. بازی خیابان بهشت همچنان ادامه دارد.
---------------------------------
نصرالدین پارسه