یادداشت سیاسی |
مرگ تدریجی اصلاحات/ آسیبشناسی اصلاحطلبی در ایران / اصلاحطلبی و دولت روحانی
بشارت جعفری
17 دی 1397 ساعت 8:40
نداشتن همین انسجام فکری باعث شده تا برداشتهای شخصی و همینطور نگاههای متاثر از تضاد منافع و عدم تناسب هزینه و فایده بین نیروهای (خصوصاً لیدرها) این جریان/ حزب به وجود آید و با توجه به نوع و فرم شعارهایی که عموماً خواست بخش اعظم مردم هستند کندی و تندی و عدم همسویی در تعبیر و تفسیر خواست، رای و مطالبهی مردم را رقم بزند.
متن ارسالی: پیروزی و یا عدم توفیق کنشگران و کنشهایی (سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی) که داعیه نمایندگی بخشی از مردم را دارند در گرو عوامل مختلفی میتواند باشد.
از جملهی این عوامل میتوان به: توان تجمیع و مدیریت بخشهای بیشتری از مطالبات مردم، هدفمندی (با در نظر گرفتن عنصر زمان و مکان و ...) توان ایجاد و یا استفاده از زبان مشترک با متن جامعهی هدف و داشتن ابزار کافی برای عملیاتی و اجرایی کردن شعارها و راهبردهای نظری خود اشاره کرد.
با در نظر گرفتن سرفصلهای بالا آنچه را که به نام جریان (movment)/ حزب اصلاحات در ایران میشناسیم در طول دستکم دو دهه اخیر و در کوران تحولات مختلف دچار فراز و فرودهایی شده است که امروزه بیش از پیش هواخواهان این جریان/ حزب سیاسی را به واکنش در خصوص اصول اولیه و تعریف کلی مورد نظر خود از آنچه به نام اصلاحات مینامند و میدانند وادار کرده است.
حتی برخی از لیدرهای اصلی این جریان حرف از به بن بست رسیدن اصلاحات یا ناکارامدی آن متناسب با سطح و جنس مطالبات مردمی به میان آوردهاند.
نوشتهی پیش رو سعی در ترسیم و تصویر واضحتر (با تکیه بر شاه فصلهایی (هم در بخش سلیی و هم ایجابی) که تا کنون اصلاحات خود را به وسیلهی آنها تعریف کرده) از آنچه به نام اصلاحات (دستکم در دایرهی فهم من از اصلاحات) میشناسیم (با کمک گرفتن از متون مرجع) خواهد بود، پس از آن (در نوشتههای آینده) با تکیه بر مؤلفهی " قدرت و نحوهی مواجهه با نهادهای قدرت ساز را از طرف اصلاح طلبان به عنوان یکی از مهمترین میزانها و چالش برانگیزترین مفاهیمی که اصلاح طلبان متاثر از شرایط مختلف، رفتارهای متفاوت و بعضاً متضاد با هم (بخشهای مختلف اصلاح طلبان) در مواجهه با آن (ساخت قدرت) از خود نشان دادند میپردازم و سپس و با در نظر گرفتن مطالب فوق از دولت روحانی، لیست امید شورای شهر و مجلس در دورهی اخیر به عنوان ملموسترین مثال برای بررسی و مقایسهی رفتار شقوق اصلاح طلبان با هم، با شعارها و با مبانی بعضاً متناقض آنها و همچنین ریشه یابی بروز اختلافات بزرگ بین شقوق اصلاح طلبی در طی این مدت خواهم پرداخت.
انگونه که از متون مرجع بر میآید نهاد نطفه بند، زادگاه و خواستگاه اصلاح طلبی در ابتدا ذیل جریانهای با گرایشات چپ در جامعه شناسی سیاسی تعریف نشر و نمو گرفته است.
اصلاح طلبی یک جریان و یک ایده با بن مایهی تغییرات تدریجی(در همه شئون از جمله اقتصادی
، فرهنگی و...) در مرحلهی گذار، در مقابل با هواخواهان دگرگونیهای زیربنایی و انقلابی (در بین گروههای سوسیالیستی) برای از نو بنیاد نهادن نهادهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و ...میباشد.
انچه که به نام اصلاحات در ایران میبینیم و میشناسیم در تفاوت عمده با مفهوم اصلی و مرجعان میباشد
انگونه که از فحوای نوشتهها، مواضع و گفتههای نیروهای مرجع و نظریه پردازان جریان (movment)/ حزب اصلاحات در ایران بر میآید آنان نه به دنبال تغییر بنیادین که اتفاقاً به دنبال تغییر تدریجی رفتار ساخت قدرت و همینطور تلاشهای فرهنگی جهت تجهیز مردم برای زیست در دنیای جدید (تاکید بر اهمیت قانون مداری، جایگاه قانون و تلاش برای اصلاح قوانین یا وضع قوانین جدید برای زیست بهتر در جامعهای با بنای کیفیتر و مستحکمتر متناسب با جامعهی ایرانی) آن هم در درون ساختار سیاسی حاکم با تکیه بر تغییرات ناچیز در حوضهی «فرهنگ» میباشند و همین است که بعضاً جریان اصلاح طلبی در ایران را نومحافظه کاری میخوانند و میدانند.
در تعریف دامنهی گرایشی اصلاح طلبی تعریف جملهی معروف سعید حجاریان (از سروش تا گوگوش) سنجهی قابل قبولی به نظر میآید، که البته از یک منظر این گفته خود گویای ناتوانی و سردرگمی این جریان در تعریف ایجابی خود در سپهر کنشگری (یا کنشگریهای سیاسی، اجتماعی و..) ایران است
فهم من از این جمله و از سایر مواضع لیدرهای اصلاح طلبی این است که اصلاحات در مقام تعریف یک حرکت مختص دوران گذار با همهی گرایاشات و نحلههای فکری (در همهی شئون از جمله اقتصاد) منهای جریانات با نگاه و منش براندازانه میباشند. این گفته و این تعریف (اصلاحات با چتر گسترده بر همهی نحلههای فکری (به عنوان مثال گرایشهای فکری نزدیکر به لیبرالها تا گرایشهای سوسسالیستی) از یک طرف نقطهی قوت (گسترش چتر خود برای گرایشهای فکری متفاوت و توان تجمیع) آنها میباشد اما همین نقطهی قوت در بلند مدت و برای دوران بعد از گذار و حتی برای کوتاه مدت و در مدت زمان تصدی قدرت خود پاشنه اشیل این جریان/ حزب به نظر میآید.
(نشان به آن نشان که بعد از قدرت گرفتن روحانی و پیشتر از آن خاتمی و برای تشکیل دولت و اتخاذ منش و راهبرد کلی دولت و بحثها در عدم انسجام تیم سیاسی و مشخصتر تیم اقتصادی روحانی در چینش وزیران با گرایش اقتصاد دولتیتر یا آزادتر بالا گرفته بود) همچنین گستردگی چتر این جریان بر سر طیفهای فکری با نحلههای و ریشههای فکری متفاوت و حتی متضاد برای دوران بعد از گذار از مهمترین چالشهای این جریان میباشد.
اکنون که دامنه تغییرات طیفهای فکری و منفعتی ذیل اصلاح طلبی تا به این اندازه گسترده میباشد، بالطبع تعریف حدود و ثغور اصلاح طلبی در اقلیم ایجابها و تعیین نقاط اشتراک متناسب با نحلههای فکری ذیل اصلاحات به نظر سخت یا شاید ناممکن باشد برای تعریف این جریان شاید بیش از ایجابها باید حد و مرزان را در اقلیم سلبها و نبایدها و نیستن ها تعیین و تکلیف کرد (به عنوان مثال نسبت و نسب خود با قدرت).
برای تعیین و مشخص کردن آنچه که باید اصلاح گردد و چیستی امور مد نظر اصلاحطلبی ضرب المثل از کوزه همان برون تراود که دروست تعبیر مناسبی برای تاکید بر این گفتهی جامعه شناسان است که: حاکمیتها بر ساخته و معدل فکری و فرهنگی مردمان هر جامعهای هستند بنابراین اگر قرار بر اصلاح و اصلاح طلبی باشد این جریان و نیروهای مرجع آن رسالت اصلاح رفتار متن جامعه و مردم (اصلاحاتی متناسب با روابط و ساختارهای انسانها در دنیای جدید و در نهایت تشکیل جامعهای همسو و نزدیک با این ساختارها و روابط) و همچنین رفتار ساخت قدرت و نهادهای قدرت را به صورت هم افزایی برای رسیدن گامی بهتر از دیروز با حداکثر بهره مندی و حداقل هزینه کرد را دارند.
یعنی جریان اصلاح طلبی باید به عنوان یک کاتالیزور سعی در اصلاح رفتار در دو سطح مردم و دولتمردان را داشته باشد.
نبود انسجام فکری و رفتاری (متاثر از گستردگی طیفهای فکری ذیل اصلاحات) در برابر رفتار طیف مقابل اصلاح طلبان، در برابر گرایشهای محتلف اصلاح طلبی، در برابر پدیدهها و رخدادهای دو دهه اخیر، کنش و واکنش مردم در پی رخدادها و پدیدههای نو (تغییر نگرش مردم به ساخت قدرت و تغییر فرم اعتراضی خواستهای مردم به فرم مطالبهگری از ساخت قدرت موجود در کشور و همینطور تسری مطالبهگری به بخشهای بیشتری از ساخت قدرت) و راستی آزمایی شعارهای اصلاح طلبان در مقام عمل از یک سو و تغییر و تسلیح طرف مقابل به شیوهها و رفتارهای جدید باعث شده تا آسیبها و آفات جدی و بنیان برکن بر حیات این جریان/حزب سایه افکند.
به عنوان مثال نداشتن همین انسجام فکری باعث شده تا برداشتهای شخصی و همینطور نگاههای متاثر از تضاد منافع و عدم تناسب هزینه و فایده بین نیروهای (خصوصاً لیدرها) این جریان/ حزب به وجود آید و با توجه به نوع و فرم شعارهایی که عموماً خواست بخش اعظم مردم هستند کندی و تندی و عدم همسویی در تعبیر و تفسیر خواست، رای و مطالبهی مردم را رقم بزند.
---------------------------------
بشارت جعفری
--------------------------------
کد مطلب: 406171