متن ارسالی؛
نژاد پرستی مدرن
سید غلامعباس موسوی نژاد
7 شهريور 1399 ساعت 20:59
ما بازماندگان چنگیز و نادر و آقامحمدخان و لطفعلی خان و...هستیم. هیچ برتری و مهتری و کهتری در جامعه امروز جز به فرهیختگی و انسانیت نیست، بلکه برتری و سخن گفتن از برتری، خنده دار می نماید.
متن ارسالی: گاهی درفضای مجازی مطالبی منتشر میشود که واقعاً مَجاز است و از حقیقت خالی.
مطالبی دال بر اصالت، سیادت، نصب عالی و عقبه طلایی افرادی که اکثراً خالی از استناد تاریخی دقیقی هستند.
گاهی بر هم و یا بردیگری فخر میفروشیم و پادشاهان وتمدن یا تکنولوژی را باعث برتری خودمان می دانیم.
بسیاری از ما دچار نوعی نژاد پرستی مدرن شدهایم. مطالبات ترکها، لرها، کردها و...را پیگیری میکنیم و نکته جالب این است که دلایل برتریمان را در تاریخ پیدا میکنیم و یا دلایلی میسازیم که نشانه برتری ماباشد.
برای تفهیم مطلب، به عمق تاریخ میرویم. فرض میکنیم ده هزار سال پیش، تمام انسانهای روی زمین دوخانواده اصغر و اکبر بودند و هر کدام چند فرزند داشتند. فرزندان آنها مجبور به تقسیم کار بودند ودر مزرعه مشغول کارشدند. منطقاً بر حسب نیاز، یکی شخم میزد و دیگری حیوانات را تیمار میکرد و دیگری به ساخت منزل و اصطبل و... مشغول بود.
شرایط آنروز جامعه دوخانواده، ایجاب میکرد که گوسفندان و حیوانات اهلی را نگهداری کنند. به تدریج هر فردی در اموری که به او محول شده بود، چیزهایی یاد گرفتند که دیگری، نمیدانست. اطلاعات از طریق آموزش چهره به چهره به فرزندان منتقل میشد و آهسته آهسته، طبقه کشاورز، صنعتگر، نجار، دامدار و... ایجاد شد. قاعدتاً هرکسی در مهارتی که از پدر آموخته بود، کار میکرد. مثلاً فرزند صنعتگر به کار صنعتی و فرزند نجار به نجاری پرداختند. بعضی هم علاقه مند به مدیریت بودند. عموماً تنبلها که دوست داشتند کارشان را به دیگری محوّل کنند ویا برای دیگران وظیفه بتراشند برای مدیریت تلاش میکردند و...
تقریباً طبقات اجتماعی اینگونه شکل گرفت. طبقه مدیران، خود را بالاتر از سایر طبقات و طبقه صنعتگر به خاطر مهارت خود را بالاتر از دامدار و... احساس میکردند. به تدریج طبقه بندی اجتماعی و اختلافِ طبقاتی شروع شد. نگهبانان معابد و جادوگران و غیره هم خود را از همه بالاتر میپنداشتند، زیرا آنها با عالم بالا ارتباط داشتند و مشکلات مردم را حل میکردند. وقتی فرزند فلان جادوگر یا فلان مدیر به دنیا میآمد، والدینش تلاش کردند که یا در طبقه خود بماند ویا به طبقه بالاتری راه بیابد. هر کدام هم ناتوان بودند به تدریج به طبقات پایینتر اجتماع سقوط میکردند. طبقات پایینتر، مجموع افراد ناکام طبقات بالا دست بودند.
به تدریج طبقات اجتماعی تشکیل دهنده هویت فرد شدند یا به عبارتی دیگر هویت فرد را تشکیل میدادند. وقتی کسی را از طبقه اجتماعی خود به سایر طبقات میآوردند ویا سقوط میکرد، دچار نوعی بی هویتی می شدو...
وقتی میوههای درختان یا علوفه دام در منطقه محل سکونتشان کاهش پیدا کرد، عدهای به خاطر دامهایشان به سمتی دیگر رفتند و نام اروپا را برای خود انتخاب کردند. عدهای به غرب وشرق و شمال و جنوب مسافرت کردند و نام جنوبی وشمالی برخویش نهاده وبرحسب نیاز یکی به پرورش اسب، یکی به پرورش مرغ و... پرداختند.
تا قبل از رشد جمعیت، مردم همدیگر را به نام کوچک میشناختند. وقتی جمعیت زیاد شد، هزاران اکبر و هزاران اصغر متولد شدند که برای شناخت بهتر و آدرس دهی، یکی را اصغر کرمانی، یکی اصغر خراسانی و... نام گذاشتند. در شهرها هم جمعیت افزایش یافت و اکبرهای زیادی به دنیا آمدند و برای شناختن بهتر یکی شد اکبرنجار ویکی شد حاجی اکبر ویکی شد اکبر آذری ودیگری شد اکبر عرب وبلوچ ولر و ...
خانوادههای پرجمعیت تشکیل طایفه وقبیله دادند و قبیلهها دور هم جمع شدند و تشکیل ایل دادند. ایلها جمع شدند و تشکیل منطقه وشهر و کشور وحکومت دادند.
به فرمایش قرآن: جَعلنا قبائل و شعوبا لتعارفو، به شعبهها و قبایل مختلف تقسیم شدیم که همدیگر را بهتر بشناسیم. درواقع چون نمیتوانستیم همدیگر را با شماره بشناسیم، مجبور بودیم خودمان را حسن دامغانی و جعفر گچسارانی و اکبر کرمانی و ستار همدانی، نامگذاری کنیم تا بتوانیم اسامی همدیگر را به خاطر بسپاریم.
حالا متاسفانه عدهای برای خود از این نمد کلاه میبافند. یکی خودش را برتر میداند و یکی خودش را اصیل و یکی خودش را آقا و...
اما آنچه توجه نمیشود این است که ما همه فرزندان یک خانواده و ساکن یک زمین و زیر یک آسمانیم. در فرهنگ اسلامی برتری به تقوی و تهذیب نفس است. در فرهنگ ایرانی برتری به داد و دهش و کاهش خواهش است.
هیچ کس از قبل بهشت رانخریده و هیچ کسی به خاطر طایفه وشغلش، ساکن جهنم نخواهد شد. جامعه امروز همانقدر که به پزشک و متخصص نیاز دارد به مکانیک و نانوا و رُفتگر نیازمند است. هیچ کسی بر دیگری برتری ندارد. اینکه عدهای خود را تُرک اصیل یا عرب اصیل یا ایرانی اصیل بدانند وبه دیگران فخر بفروشند، کاری کودکانه است. نژادهای مختلف و حتی بذر گیاهان در تمام نقاط زمین در هم ترکیب وآمیخته شدهاند. نیمی از یک انگلیسی آلمانی، نیمی از یک هلندی نروژی و نیمی از یک تاجیک، چینی و مغولی و... است. گاهی نادر به هند حمله کرده و گاهی خشایار شاه به یونان ولیدی و... گاهی اعراب و چنگیز به ایران، اندلس و اسپانیا و... حمله کردهاند. نژادها و افراد درتاریخ ممزوج شدهاند.
عدهای در این میانه دَم از اصالت و خلوص و برتری نژادی و قومی میزنند. گویی نژادشان از ابتدا، در فریزر تاریخ بود و حالا از فریزر خارج شد و دست نخورده باقی مانده است.
ما بازماندگان چنگیز و نادر و آقامحمدخان و لطفعلی خان و...هستیم. هیچ برتری و مهتری و کهتری در جامعه امروز جز به فرهیختگی و انسانیت نیست، بلکه برتری و سخن گفتن از برتری، خنده دار مینماید.
به سمت بلوغ گام برداریم واز قید محله و قبیله و نژاد و رنگ، رهایی یابیم.
در جامعه جهانی امروز، هرکدام از ما مانند پیچ ومهره ای از یک کارخانه بزرگیم و باید وظیفه خود را به خوبی انجام بدهیم.
خود را از قید بند الفاظ، القاب، قومیت و مَنیّت برهانیم و به برابری و انسانیت واخلاق احترام بگذاریم.
_________________________
سید غلامعباس موسوی نژاد
کد مطلب: 424921