در پاسخ توهین و هتاکی به قوم اصیل لر و دیار آریوبرزن؛
چه کوته است لباس هنر بر قامت ناسازت ای «بهار» نازیبا!!
عظیم یوسفی
18 آذر 1399 ساعت 13:56
تو آن هنرمند بی هنری هستی که ذات خبیث خویش را در قالب کلماتی سخیف که نشانگر نفس ضعیفت میباشد هویدا کردهای و به دنبال اثبات برتری نفس خویش بر دیگرانی که از تو برترند تاختهای و ناشیانه و جسورانه قومی را حرمت شکستهای.
«لر» اکنون نه؛ که سالهاست زخمی جهل نامردمانی چون تو میباشد که عاطفه را نمیفهمند و احساس را قربانی نادانی خویش نمودهاند. فریادم را در دل جای دادهام و خشم درونم را با سکوت به مصداق این سخن معروف که «جواب ابلهان خاموشی است» شکنجه و آنگاه مهار میکنم شاید دریابی سخن ناساز و نسنجیدهات را ای «رهنمای» گمراه که به بیراهه رفتهای و به هیچ و پوچ گره خوردهای.
زبان به یاوهگویی باز کردهای در حالی که نمیدانی بین یاوه و حقیقت فرسنگها فاصله است.
غبار کدورت و زنگار جهل بر دلت نشسته است و در تاریکی قدم بر میداری در حالی که خود را «فاتح قله فرهنگ» میدانی اما بدسرشتی هستی که ضعف درونت را در قالب کلماتی سخیف به دیگرانی که از تو برترند نسبت میدهی. «دندان عقلت» را کشیدهای و مهر بی اصالتی بر پیشانی دیگرانی میزنی که باز هم از تو برترند. سالهاست که در زنجیر اوهام باطل گرفتار آمدهای اسیر توهم گشتهای به چه قیمتی؟ به قیمت به بازی گرفتن اصالت لر؟ به قیمت توهم؟ «این تذهبون».
آخر این چه معاملهای است که با خود کردهایای «هنرپیشه بی هنر»!! این چه زخمی است که بر پیکر خود وارد کردهای؟ این چه تیری است که برگرده خویش رها کردهای؟ عصر، عصر عاطفه است و انسانیت که تو از آن تهی گشتهای. عصر گذر از جاده انسانیت است که تو از آن خارج شدهای و به بیراهه رفتهای و چنین هتاکانه به حریم دیار «آریوبرزن» تاختهای و اوصافی را بدانان نسبت دادهای که از فطرت ناجوانمردانهات سرچشمه میگیرد بدان و آگاه باش که یاوه سرایی تو دال بر بی ریشگی کسانی میباشد که این چنین بی پرده و گستاخ سخن میرانند و باز هم بگویم نمیفهمی که بین یاوه و حقیقت فرسنگها فاصله است که در ذهن حقیری چون تو نمیگنجد. تو آن هنرمند بی هنری هستی که ذات خبیث خویش را در قالب کلماتی سخیف که نشانگر نفس ضعیفت میباشد هویدا کردهای و به دنبال اثبات برتری نفس خویش بر دیگرانی که از تو برترند تاختهای و ناشیانه و جسورانه قومی را حرمت شکستهای. اکنون حکایتی را برایت یادآوری میکنم که حکایت امروز تو و امثال تو میباشد که با تمام حقارت، بزرگی و منش قومی را زیر سؤال بردهای. امید که با دیدن این نوشته زنجیر جهل و نادانی از ذهن حقیرت برداشته شود و از زندان کوچک اندیشهی ضعیفت برون آیی. خواستم بدانی که تحمل و تفکر «لر» اندیشه کسانی چون تو را برنمی تابد.
بیشتر بخوانید:
توهین بهاره رهنما به قوم لر
واکنش روشنفکر نماینده مجلس به توهین به دختران لر توسط بهاره رهنما
پاسخ دختر بلادشاپور به بهاره رهنما
واکنش بسیار جالب بازیکن تیم استقلال به توهین بهاره رهنما
حال با عرض پوزش از محضر تمامی خوانندگان ارجمند...
مگسی بر پَرِ کاهی نشست که آن پَر کاه بَر اِدرار خری روان بود،
مگس مغرورانه بر ادرار خر کشتی میراند و میگفت: من علم دریا نوردی و کشتی رانی خواندهام.
و در این کار بسیار تفکر کردهام،
ببینید این دریا و این کشتی را و مرا که چگونه کشتی میرانم.
او در ذهن کوچک خود بر سر دریا کشتی میراند، آن ادرار، دریای بی ساحل به نظرش میآمد و آن برگ کاه کشتی بزرگ، زیرا آگاهی و بینش او اندک بود.
جهان هر کس به اندازه ذهن و بینش اوست.
آدمِ مغرور و کج اندیش مانند این مگس است و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و پرکاه!
چگونه میشود که کسی که از فرهنگ میگوید در بیانی که نماد فرومایگی خود اوست از چنین کلمات سخیفی در باب چنین قوم بزرگی سخن براند.
آیا اهانت به یک قوم آن هم قومی که سهم بزرگی در صحنههای متفاوت این جامعه داشته جایز است و اینکه یک آدم با بی ادبی و هتاکی تمام مهر بی اصالتی به پیشانی چنین قومی بچسباند رواست؟؟؟
بگذاریم و بگذریم
باز هم از محضر همه خوانندگان ارجمند پوزش میطلبم. ...
کد مطلب: 428322