علی اکبر گرجی استاد دانشگاه در یادداشتی نوشت
رابطه فقر و نظام مدیریتی
5 ارديبهشت 1401 ساعت 14:20
شواهد، تجربهها و آمارها نشان ميدهد که تعداد قابل توجهي از کشورهاي برخوردار از منابع طبيعي سرشار مانند نفت، گاز و منابع معدني دچار پديده «آفرين منابع» شدهاند. نفرين، اما دروغ فريبکارانهاي بيش نيست، زيرا فساد و فقر گسترشيافته در اين جوامع ريشه در مديريت نامعقول و فقدان جامعه مدني قوي است. جامعه مدني آزاد و توانمند، بيشک، نقش بسيار موثري در ايجاد شفافيت، جلوگيري از تعارض منافع، پاسخگو کردن و نظارت بر دولت کاهش فساد ايفا ميکند.
علی اکبر گرجی استاد دانشگاه - ريشه اصلي فقر در جوامع مختلف را ميتوان در سوء مديريت دانست. آيا کشورهاي آفريقايي و آسيايي فقير ذاتياند؟ خير. بسياري از اين کشورها از منابع خدادادي بينظيري برخوردارند، اما مديريت بد مانع از ريشهکن کردن فقر شده است. به گمانم، ترديد روا نيست. تا زماني که ساختار توزيع قدرت و در نتيجه ساز وکارهاي مديريتي اصلاح نشود، فقر در ايران ريشهکن نخواهد شد. سازکارهاي مديريتي هم تا زماني که اصلاحات ساختاري صورت نگيرد، قابل بهبود نيست. اصلاح ساختاري هم نبايد با جايگزين کردن اين يا آن شخص اشتباه شود. اگر جهتگيري اصلاحات ساختاري به سمت تقويت مردمسالاري، تضمين حقوق و آزاديهاي گوناگون مردم و پرهيز از ظاهرگرايي در حوزه مديريت نباشد، وضعيت به سمت بدتر شدن پيش خواهد رفت. سالهاست روي ايده گران بودن مديريت در ايران تاکيد ميکنم. حال اين پرسش مطرح ميشود که عامل اين گراني چيست؟ پاسخ مديريت بد است. مديريت بد شبيه خانوادهاي است که اموال و ثروت فراواني دارد، اما شيوه بهرهمندي از آنها را بلد نيست. مديريت بد متخصص اتلاف منابع است. هيچگاه فراموش نميکنم، در دوران دبيرستان مستاجر خانزادهاي بودم که منزل چند هزار متري در بهترين نقطه شهر داشت، اما زندگي او بيشتر به متکديان شباهت داشت. حتي، برخي از دوستان نقل ميکردند که همسر او را در حال تکديگري در خيابان ديدهاند. وقتي در احوالات رئيس خانواده غور ميکردم، متوجه بيتدبيري ايشان در مديريت امور ميشدم. آثار فقر و فلاکت در کشورهاي داراي ثروت خدادادي ظاهر ميشود، ترديد نکنيد که آن کشور دچار بيماري تخصصستيزي و سوء مديريت شده است. سوء مديريت يعني ناداني و ناتواني در بهرهمندي از شرايط و منابع موجود براي ايجاد يک زندگي خوب و عقب انداختن آن به بهانههاي نامعقول. به عنوان مثال، نظامي که نميتواند روابط نهادهاي سياسي را به گونهاي تنظيم کند تا کمترين نزاع بين آنها رخ دهد، قطعا نميتواند مديريت درستي اعمال کند. مثال ديگر: اگر دولتي براي انجام هر کاري به تاسيس نهادهاي متعدد و موازي اقدام کرد، بيشک، ره به خطا برده است، زيرا آن دولت، اولا متوجه نيست که تعدد نهادها يعني افزايش بدون دليل هزينه، آن هم از جيب ملت، ثانيا، اين افزايش هزينه مساوي است با کاهش قدرت مالي مردم و ازدياد فقر، ثالثا، نتيجه اوليه تعدد نهادها ايجاد رقابت ناسالم بين آنها، خنثي کردن همديگر، سردرگمي مردم و ناکارآمدي است.
بديهي است در چنين فضايي از مديريتي، فساد، فقر و فلاکت رو به توسعه خواهد رفت و انديشه مديريت شايسته و مديريت خردپايه اصولا، ممکن به نظر نميرسد. دولتها نميتوانند با نگاه خيريهاي و يارانهاي به ريشهکنسازي فقر بپردازند و رفاه، آسايش و امنيت عمومي را براي شهروندان خود به ارمغان بياورند. مديريت نياز به دانش و تنظيمات هوشمندانه دارد؛ تنظيماتي که خروجي طبيعي آن صلح، رفاه، تضمين حقوق و آزاديهاي شهروندان باشد. شواهد، تجربهها و آمارها نشان ميدهد که تعداد قابل توجهي از کشورهاي برخوردار از منابع طبيعي سرشار مانند نفت، گاز و منابع معدني دچار پديده «آفرين منابع» شدهاند. نفرين، اما دروغ فريبکارانهاي بيش نيست، زيرا فساد و فقر گسترشيافته در اين جوامع ريشه در مديريت نامعقول و فقدان جامعه مدني قوي است. جامعه مدني آزاد و توانمند، بيشک، نقش بسيار موثري در ايجاد شفافيت، جلوگيري از تعارض منافع، پاسخگو کردن و نظارت بر دولت کاهش فساد ايفا ميکند.
کد مطلب: 447330