تحلیلی بر کارشکنیهای گسترده ترامپ برای دولت "جو بایدن":
پارادوکسِ ترامپ؛ آیا شکافهای سیاسی در آمریکا عمیقتر میشوند؟
13 دی 1399 ساعت 11:55
دونالد ترامپ بارها و بارها در دوره حضور خود در قدرت گفته است که وی آنگونه که منتقدانش میگویند، حامل تهدیدی جدی بر علیه لیبرال دموکراسی آمریکایی نیست. او حتی مدام تاکید میکرد که منتقدانش، بیش از او در این زمینه خطرناک هستند. باید اذعان کرد که رویه سیاسی ترامپ، از اساس بر پارادوکسهایی بنا شده که دیگر رهبران اقتدارگرای جهان، برخلاف او، به خوبی میدانند که چگونه از آنها اجتناب کنند. "دونالد ترامپ" در واپسین روزهای حضور خود در کاخ سفید، به طرق مختلف در حال بحران سازی برای دولت آتی آمریکا به ریاست جمهوری "جو بایدن" است. در این چهارچوب نیز ترامپ به جایِ در اولویت قرار دادنِ منافع ملی آمریکا، صرفاً اهداف و منافع جاه طلبانه خود را دنبال میکند. امری که میتواند خسارات و تبعات منفی گستردهای را برای ایالات متحده آمریکا به دنبال داشته باشد و بر عمق منازعات سیاسی و اجتماعی در این کشور بیفزاید.
اریک پانسر حقوقدان و استاد دانشگاه شیکاگو، در مقالهای برای "پایگاه خبری پراجکت سیندیکیت"، به پارادوکس حاکم بر رفتار و رویههای دونالد ترامپ به عنوان یک رهبرِ اقتدارگرا اشاره کرده و این مساله را عامل اصلیِ حذف وی از صحنه قدرت در آمریکا میداند. پانسر در این رابطه مینویسد:
«همزمان با نزدیک شدن به زمان خروج دونالد ترامپ از قدرت، بایستی یک پرسش را که به طور خاص از چهار سال گذشته (از زمان پیروزی ترامپ در انتخابات سال ۲۰۱۶)، بارها و بارها مطرح شده، بار دیگر مورد بررسی قرار دهیم: آیا آمریکا در آستانه اِشغال شدن توسط یک قدرت استبدادی بود؟ پیش از حضور ترامپ در قدرت، هیچگاه در تاریخ آمریکا تا به این اندازه، کارشناسان و تحلیلگران در مورد احتمال سقوط ایالات متحده آمریکا و نهادهای قانونی آن در ورطه استبداد و بی قانونی، اعلام هشدار نکرده بودند. اگر ترامپ را خودکامه بدانیم، باید اذعان کنیم که وی چندان هم رهبر اقتدارگرایِ مؤثر و کارآمدی نبود. متاسفانه او توانست تا طرحهای خاص خود را در بسیاری از موراد با پشتیبانی حزب جمهوریخواه و حتی در چهارچوب نهادهای قانونی ایالات متحده آمریکا، به پیش برد».
اقدامات و رویههای ترامپ در دوره چهار ساله حضورش در قدرت موجب شد تا کتابها و آثار پژوهشی با نامهایی نظیرِ "مردم علیه دموکراسی: چرا آزادی ما در خطر است و چگونه باید آن را نجات دهیم" و "احیای اقتدارگرایی"، افزایش بگیرند و نسبت به زوال دموکراسی و آزادی در آمریکا، به نحو فزایندهای هشدار داده شود. ترامپ از همان آغازین روزهای حضورش در قدرت، به نحو عجیبی دروغ میگفت، دیکتاتورها در اقصی نقاط جهان را ستایش میکرد، به منتقدانش توهین و آنها را تهدید به حبس میکرد، قضات و سایر مقامهای رسمی را تحقیر میکرد، حرمت مسلمانان و دیگر اتباع خارجی را میشکست، از روزنامه نگاران تصویری شیطانی عرضه میکرد، و بیش از هر رئیس جمهور دیگری در تاریخ آمریکا بر آتش نزاعهای نژادی میدمید. یکچنین رئیس جمهوری واقعاً در تاریخ آمریکا فاجعه بود.
ترامپ همچنین به کرات منافع تجاری و اقتصادی خود را با منافع دولت آمریکا یکسان گرفت و فرزندان و داماد خود را به سمتهای کلیدی در چهارچوب دولت آمریکا منصوب کرد. وی بارها و بارها به گونهای سخن گفت که انگار دولت آمریکا جز املاک شخصی اوست. در نهایت، ریاست جمهوری ترامپ پس از ادعاهای بی اساس او در مورد وقوع تقلب در انتخابات ۲۰۲۰ و همچنین شکست مکرر دعاوی قضایی او در این رابطه، فروپاشید و او باید در تاریخ ۲۰ ژانویه، قدرت را به رقیب خود جو بایدن واگذار کند.
برخی ناظران و تحلیلگران سیاسی بر این باورند که حوادث یک ماه و نیم گذشته به راحتی میتوانست به نفع ترامپ تمام شود. با این حال، ترامپ همواره نشان داده که بیش از آنکه یک انسان عملگرا باشد، فقط حرف میزند. ترامپ در بسیاری از مواردی که آنها را جز موفقیتهای خود به حساب میآورد، نظیر کاستن از میزان مالیاتها و یا انتصاب قضات محافظه کارِ فدرال، تا حد زیادی از کمک نمایندگان جمهوریخواه در کنگره آمریکا استفاده کرده است. وی همچنین جهت ایجاد مانع برای مهاجرانِ به آمریکا نیز قویاً از حمایتهای سیاسی جمهوریخواهان برخوردار بود.
با این همه، از چشم انداز حقوقی، اقدامات ترامپ در زمینه مسائل مرتبط با مهاجران، از فرمانهای اجرایی باراک اوباما رئیس جمهور پیشین آمریکا که بر حمایت از افرادی تاکید داشتند که به صورت غیرقانونی و البته غیرارادی به آمریکا شده بودند (نظیر کودکان)، کمتر چالش برانگیز بود. حتی فرمان ترامپ مبنی بر ایجاد محدودیت برای ورود برخی اتباع کشورهای مسلمان به خاک آمریکا نیز توسط دیوان عالی آمریکا تأیید شد.
دیگر اقدامات ترامپ که در راستای تضعیف قواعد و ضوابط زیست محیطی، امنیتی و مالی آمریکا انجام شدند نیز کم و بیش از مشروعیت قانونی برخوردار بودند. در عرصه سیاست خارجی نیز، ترامپ، دریایی از تغییرات را ایجاد و موقعیت رهبری جهانی آمریکا را عملاً زیر سؤال برد. وی به نحو گستردهای از تعهدات بین المللی آمریکا عقب نشست، آمریکا را از سازمانهای بین المللی زیادی خارج کرد، بر متحدان آمریکا تعرفههای تجاری سنگینی وضع کرد، به نحو عجیبی از متحدان آمریکاانتقاد کرد و در عین حال، به شدت برخی دیکتاتورها را مورد ستایش قرار میداد. در این چهارچوب نیز، ترامپ به نوعی از اختیارات قانونی خود استفاده نمود (اختیاراتی که در بحث مسائل سیاست خارجی، بسیار گسترده هستند). کنگره آمریکا تقریباً به رئیس جمهور این کشور، اختیارات نامحدودی جهت نظارت و حتی وضع تعرفههای تجاری آمریکا داده و دادگاههای آمریکا نیز بارها و بارها در مسائل سیاست خارجی، حرف رئیس جمهور را ملاک قرار دادهاند. اضافه بر این، ترامپ برخلاف اغلب روسای جمهور قبل از خود، از طریق دور زدن کنگره، هیچ جنگ خارجی بزرگی را آغاز نکرده و یا به یک توافق و تعهد خاص، وارد نشده است.
بله ترامپ سعی کرد در تحقیقات مرتبط با دخالت روسیه در انتخابات ۲۰۱۶ آمریکا مداخله کند. وی همچنین تمام تلاش خود را کرد تا کمکهای نظامی آمریکا به اوکراین را متوقف سازد تا دولت اوکراین را مجبور به پرونده سازی در مورد هانتربایدن، پسر جو بایدن نماید. با این حال، تلاشهای وی در هر دو زمینه، با شکستهای قابل توجهی رو به رو شدند. در نهایت باید گفت که ترامپ با صدور فرمان عفو در مورد نزدیکان خود که اغلب گناهکار هستند، عملاً از قدرتِ حقوقیاش سواستفاده کرده است.
تمامی این اقدامات ترامپ از لحاظ اخلاقی غلط بوده و از منظر سیاسی نیز غیرمسولانه بودهاند. با این حال، از حیث تأثیر و نقششان در اجرایی کردن و همچنین افزایش قدرت وی به عنوان رئیس جمهور آمریکا، تا حد زیادی اقداماتی جزئی به نظر میرسند. اگر به تاریخ اآمریکا بنگریم، تقریباً هر رئیس جمهوری در این کشور، تا حدی رویههای غیرقانونی داشته است. اگر ترامپ در قامتِ یک رهبر اقتدارگرا جلوه گر شد و مرزهای اعمال قدرتش را گسترش بخشید، تقریباً میتوان گفت اغلب روسای جمهوری قبلی آمریکا نیز از زمان رونالد ریگان، یکچنین رویهای را در پیش گرفتهاند. با این حال در این میان فرق اساسی این است که هیچکدام از آنها (غیر از ترامپ)، به مثابه تهدیدی جدی علیه دموکراسی آمریکایی در نظرگرفته نمیشدند.
آیا شکافهای سیاسی در آمریکا عمیقتر میشوند؟
بسیاری بر این باورند که دو مساله اصلی موجب شدند تا ترامپ از قدرت حذف شود و اکثریت جامعه آمریکا وی را به مثابه تهدیدی جدی علیه کشورشان بپندارند:
اولاً، منصوبانِ خودِ ترامپ، به دلیل اینکه رئیسشان به طور مکرر از نهادهای تحت امرش انتقاد میکرد، به او احساس وفاداری نمیکردند. در این چهارچوب، آنها بیش از همه به آبروی خود میاندیشیدند. بسیاری از آنها از انجام آنچه ترامپ میگفت، طفره رفته و آنها را انجام نمیدادند. به عنوان مثال، "جف سشنز" دادستان کل سابق آمریکا، درخواست ترامپ مبنی بر اخراج رابرت مولر بازپرس ویژه پرونده دخالت روسیه در انتخابات آمریکا را رد کرد.
"ویلیام بار" دادستانکل دیگر آمریکا نیز که همواره رسانههای امریکایی او را وفادار به ترامپ خطاب میکردند هم از درخواست او جهت به چالش کشیدن نتیجه انتخابات ۲۰۲۰، خودداری کرد. قضات منصوب ترامپ در دیوان عالی آمریکا هم از زیرسوال بردن نتیجه انتخابات این کشور خودداری کردند. نیروهای نظامی آمریکا نیز به کرات از اجرای دستوران ترامپ جهت سرکوب معترضان نژادی در این کشور خودداری کردند. همه آنها به خوبی میدانستند که نباید با آبرو و اعتبارشان به خاطر فردی مثل ترامپ باز کنند (این نتیجه گیریِ آنها در مورد ترامپ، تا حد زیادی محصول اقدامات و رویههای خودِ ترامپ بود).
ثانیاً، ترامپ به کرات از مردم آمریکا میخواست که باور کنند که بی کفایتیِ دولت وی تا حد زیادی به دلیل اقدامات و رویههای یک "دولت مخفی" (در آمریکا) است. این در حالی است که ترامپ در عین حال به اقدامات دولت خود در اخراج مهاجران، سرکوب اعتراضات، به راه انداختن جنگ تجاری بر علیه چین، و به چالش کشیدن نتایج انتخابات امریکا، میبالید (چرا دولت مخفی در رابطه با این مسائل، کارشکنی نکرده است؟). حتی بسیاری از سیاستمداران جمهوریخواه میترسند که رویههای ترامپ در بی اعتمادسازی مردم آمریکا به انتخابات این کشور، نتلایج فاجعه باری را به دنبال داشته باشد. جدای از همه اینها، اقدامات ترامپ در تضعیف علم و دانش و همچنین اعتماد به مقامهای حوزه بهداشت و سلامت آمریکا در بحبوحه پاندمی ویروس کرونا، موجب شده تا آمریکا، هم صحنه شیوع گسترده این ویروس باشد و هم مردم در این کشور، اعتماد چندانی به نظام بهداشت و سلامت در بحبوحه واکسیناسیون گسترده در آمریکا نداشته باشند.
رهبران اقتدارگرایِ واقعی، تصویری متعالی از دولتشان ارائه میکنند به نحوی که مردم در برابر پلیس، دادگاهها و نهادهای نظارتی، نرم شده و تسلیم آنها میشوند. این در حالی است که ترامپ، رهبری اقتدارگرا بود، اما این رویه و سیاست را در پیش نگرفت و عملاً خودش، زیر پای خودش را خالی کرد. وی اقتدارگرایی را، هم ترویج و هم زیر سؤال برد و در نهایت، مردم او را از قدرت حذف کردند.
انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا را باید اتفاقی خاص و ویژه در تاریخ سیاسی این کشور به حساب آورد. در این سال، دونالد ترامپ رئیس جمهور مستقر آمریکا نتوانست برای دومین دوره پیاپی در انتخابات ریاست جمهوری کشورش پیروز شود و در نتیجه، کرسی ریاست جمهوری را به رقیب خود از حزب دموکرات یعنی جو بایدن واگذار کرد. امری که ترامپ را وارد باشگاه روسای جمهور تک دورهای ایالات متحده آمریکا نمود و به زعم بسیاری، به دورهای از تنش و ماجراجویی در عرصه سیاست داخلی و خارجی آمریکا خاتمه داد.
با این همه، دیدگاههای گوناگونی در مورد شکست ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ مطرح میشود. عدهای کسب بیش از ۷۳ میلیون رأی توسط وی را نوعی پیروزی برایش به حساب آوردهاند و حتی "موسسه گالوپ" در نظرسنجی اخیر خود، عنوان "تحسین برانگیزترین فرد آمریکا در سال ۲۰۲۰ " را به ترامپ اختصاص داد. این عده بر این باورند که سبد رأی ترامپ نشان داد که اولاً پیش بینیهای گستردهای که در مورد شکست مفتضحانه وی در انتخابات ۲۰۲۰ ارائه میشدند تا چه اندازه بی اعتبار بودند و ثانیاً، نباید فراموش کرد که میزان رأی مردمی که ترامپ به خود اختصاص داد، در نوع خود یک رکورد برای بازنده انتخابات ریاست جمهوری آمریکا (در تاریخ این کشور) محسوب میشود. با این حال، عدهای دیگر شکست ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا را نمودی از سومدیریتهای وی (مخصوصاً در بحث مدیریت بحران شیوع ویروس کرونا در آمریکا و همچنین تبعات منفی اقتصادی گسترده آن) میدانند و بر این باورند که حضور گسترده مردم آمریکا در انتخابات ۲۰۲۰ این کشور، به نوعی نمودی از احساس خطر آنها از اقدامات و رویههای چالشبرانگیز ترامپ بوده که نه به منافع ملی آمریکا، بلکه کاملاً به منافع شخصِ ترامپ معطوف بوده است. امری که خساراتی جدی را برای منافع ملی آمریکا در دوره چهار ساله حضور ترامپ در کاخ سفید به دنبال داشته است.
با این همه، رویکردهای ترامپ مخصوصاً پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ در آمریکا نشان میدهند که او همچنان سعی در جنجال افکنی دارد و نمیخواهد در مقام یک بازنده ظاهر شود. در واقع، وی سبد رأی بیش از ۷۳ میلیون نفری خود را ظرفیتی قدرتمند میبیند که سعی دارد با تنش آفرینی، همچنان خود را در مرکز توجهات نگه داشته و از این سبد رأی، برای نقش آفرینیهای احتمالی در آینده در عرصه سیاسی آمریکا استفاده کند. درست به همین دلیل است که در مدت اخیر بارها و بارها گمانه زنیهای مختلفی در مورد اراده قاطع ترامپ جهت شرکت در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ آمریکا مطرح شده است. در این راستا، ترامپ با طرح مکرر ادعای وقوع تقلب در انتخابات آمریکا (که حتی صدای برخی متحدان سیاسی و رسانهای وی را نیز درآورده است) و همچنین عدم انجام همکاریهای کافی با تیم انتقال قدرت در آمریکا، عملاً به همگان نشان داده که "ترامپیسم" تا آخرین روزهای حضور خود در قدرت، منافع شخصِ ترامپ و نه آمریکا را در اولویت قرار خواهد داد و در این زمینه هیچ حد و مرز خاصی را نیز برای خود تعریف نکرده است.
در این راستا، به تازگی جو بایدن رئیس جمهور منتخب آمریکا شدیداً از دولت ترامپ و مقامهای وزارت دفاع (پنتاگون) وی به دلیل متوقف کردن روند ارسال روزانه گزارشهای امنیتی برای تیم امنیت ملی دولت جدید آمریکا انتقاد کرده و رویههای بودجهای ترامپ را نیز به شدت نکوهش کرده و تاکید نموده که عدم شفافیت دولت ترامپ در این زمینه موجب شده تا دولت جدیدی آمریکا هیچ تصور روشنی از آینده بودجه در این کشور نداشته باشد. در این راستا، یک پرسش مهم مطرح میشود: مهمترین محرکها و انگیزههای ترامپ برای تنش آفرینیهایی از این نوع، چه هستند؟ وی دقیقاً چه اهدافی را از این رویههای خود دنبال میکنند؟ به نظر میرسد با توجه به روند جاری تحولات در عرصه سیاسی آمریکا بتوان سه دلیل عمده برای این مساله ذکر کرد.
ترامپ و دستور کارِ بحرانسازی برای دولت بایدن
ترامپ در دوره ریاست جمهوری خود (و مخصوصاً در جریان کارزار انتخاباتیاش در سال ۲۰۱۶)، همواره سعی داشته تا تصویر یک انسان موفق و "همیشه برنده" را از خود به افکار عمومی آمریکا عرضه کند. در واقع، او به نوعی سعی داشته تا خود را ناجی و حلال نهایی تمام مشکلات آمریکا تصویر کند. فردی که که "بار دیگر عظمت و شکوه را به آمریکا بازخواهد گرداند" و شعار "اول آمریکا" را در رأس همه رویکردها و سیاستهای دولت این کشور قرار خواهد داد. با این همه، وی آنگونه که برندِ خود را تبلیغ میکرد و در این زمینه موفق بود، نتوانست در عرصه عمل موفقیتهای قابل توجهی به دست آورد و شاید همین مساله (وقتی با بی کفایتیهای وی در سال ۲۰۲۰ که پاندمی کرونا اتفاق افتاد همراه شد)، نقشی اساسی در شکست وی در انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا بازی کرد.
از این رو، آنگونه که "سوزان گلسر" نویسنده و تحلیلگر "نشریه نیویورکر" میگوید: «زین پس لقب اصلی ترامپ را باید "بازنده" دانست. همان کلمهای که وی به شدت از آن فراری و متنفر است». در این چهارچوب، پس از مسجل شدن شکست ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا، وی هرکاری انجام داده تا به افکار عمومی این کشور و همچنین حامیان خود نشان دهد که نتیجه انتخابات به نفع وی بوده و توطئه گران، دوره دوم ریاست جمهوریاش را از او دزدیدهاند. در واقع، ترامپ سعی کرده بر این نکته تاکید کند که وی همچنان برنده است. بدون تردید محقق شدن این شعار و کسب دستاوردهای عملی از آن، تا حدی نیازمندِ تضعیف شدن بایدن و دولت آتی وی است.
در واقع، ضعف دولت بایدن و بی کفایتی آن رد مسائل مختلف میتواند دستاورد بزرگی در راستای منافع ترامپ باشد. در این راستا میتوان گفت که اقدام اخیر پنتاگون مبنی بر عدم ارسال روزانه گزارشهای امنیتی به تیم امنیت ملی بایدن و یا عدم اطلاع رسانی درست به مقامهای اقتصادی دولت بایدن در زمینه بودجه ایالات متحده آمریکا را بایستی در همین راستا تحلیل کرد. بدون تردید ترامپ تا واپسین روزهای حضور خود در کاخ سفید، از هیچ حربهای جهت بحران آفرینی علیه بایدن و دولتش دریغ نخواهد کرد و حتی این روند را در دوره پساریاست جمهوری خود نیز ادامه خواهد داد. امری که صرفاً با اغراض سیاسی و جهت تأمین اهداف و منافعِ شخص ترامپ عملیاتی میشود.
ترامپ و مشروعیت زدایی از دولت جو بایدن
یکی دیگر از محرکهای اصلی ترامپ جهت کارشکنی برای دولت آتی آمریکا، ترویج ضمنیِ ایده نامشروع بودن آن و پیروزی این دولت با استفاده از تقلب در جریان انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ آمریکا است. در واقع، ترامپ با ادعاهی گسترده و دور و درازش مبنی بر وقوع تقلب در انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا، اساساً سعی داشته و دارد که مشروعیت پیروزی بایدن و دولت آتی آمریکا را زیر سؤال ببرد. از این رو، عدم همکاری ترامپ و دولتش با دولت بایدن نیز به نوعی نمودی از اعتقاد رئیس جمهور کنونی آمریکا مبنی بر نامشروع بودن پیروزی بایدن در انتخابات ۲۰۹۲۰ آمریکا و به نمایش گذاشتن این مساله در عرصه سیاسی آمریکا است. در این چهارچوب، ترامپ که خود را رئیسِ دولت مشروع در آمریکا میداند، عدم همکاری با دولتِ برآمده از تقلب در آمریکا (ادعای ترامپ مبنی بر پیروزی بایدن با استفاده تقلب در انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا) را به جلوهای از اعتراضات خود به نتیجه انتخابات اخیر در آمریکا تبدیل کرده و سعی دارد از همین حالا، کارآمدی و مؤثر بودنِ این دولت را تضعیف نماید.
ترامپ و تعلق خاطر به رویههای شومنگونه
در نهایت باید گفت یکی دیگر از محرکهای اصلی ترامپ در انجام اقدامات کارشکنانه بر علیه دولت بایدن، مرتبط با شخصیت خاص ترامپ است که سعی دارد خود را متمایز از دیگر روسای جمهور تاریخ آمریکا نشان دهد و با نوعی رفتارهای پوپولیستی و ماجراجویانه، عملاً خود را سیاستمداری خاص و به ظاهر قدرتمند نشان دهد. از این منظر، اقدامات جنجالی ترامپ پس از مسجل شدن شکستش در انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا را باید تابعی از تنش آفرینیها، ماجراجوییها و رویکردهای هرج و مرج طلبانهای دانست که ترامپ به خوبی و به وضوح، آنها را در قالب یک مکتب فکری (ترامپیسم)، به جامعه آمریکا و همچنین جامعه بین المللی عرضه کرده است. رویههایی که ماهیتی هیجانی و فراقانونی دارند و اساساً به منافع ملی آمریکا، هیچگونه تعهدی ندارند و صرفاً سعی دارند با تحریک افکار عمومی و دوری از منطق و عقل، اهداف و منافع آنی و مقطعی شخص ترامپ را تأمین کنند.
کد مطلب: 429206