روایت اعضای تیم «سحر» هلال احمر از وضع روحی و روانی زلزلهزدگان سی سخت؛
حرفت را به من بگو / روزهای سخت هلال احمریها در سیسخت
4 اسفند 1399 ساعت 22:58
پس از گذشت 5 روز از وقوع زلزله 5.6 ریشتری در سیسخت حالا نوبت سفیران حمایت روانی است تا با حضور در میان سیسختیهای زلزلهزده و دور کردن آنها از ترس و استرس، آرامش را به زندگیشان بازگردانند. روانشناسان، روانکاوان، کارشناسان مذهبی و متخصصان حوزه کودک تخصصهای تشکیل دهنده تیمهای حمایت روانی یا همان «سحر» را تشکیل میدهند. خوشبختانه تلفات جانی در زلزله سیسخت بهحدی نبوده که این تیمها خارج از استان برای مداخله روانی به این منطقه وارد شوند و این مسئولیت امروز توسط تیم سحر استان کهگیلویه و بویراحمد دنبال میشود.
29 بهمن سال 96 بود که سقوط هواپیمای مسافربری تهران- یاسوج در دنا زخم بزرگی بر دل مردم کهگیلویه و بویراحمد نشاند. حالا درست زمانی که مردم خود را برای گرامیداشت یادوخاطره سومین سالگرد جانباختگان این سقوط تلخ آماده میکردند، 29 بهمنماه زمین لرزهای به بزرگی 5.6 ریشتر خواب را از چشم مردم ربود و ترکهای عمیقی این بار هم بر قلب هم بر قامت درودیوار خانههایشان نشاند. حالا مردم ماندهاند و بازار داغ شایعاتی که این روزها در فضاهای مجازی و در دورهمیهای بومیشان بین هم ردوبدل میکنند. ترس از تکرار حوادث تلخ به جانشان نشسته و هراسانند.
بعد از زلزله بم بود که تشکیل تیمهای حمایت روانی بعد از حوادث و بلایای طبیعی در دستور کار جمعیت هلال احمر قرار گرفت. حالا اعضای این تیم در کهگیلویه و بویراحمد از روز گذشته میکوشند تا از نگرانیها، ترسها و اضطرابی که به جان مردم منطقه افتاده است، بکاهند.
دعوت به آرامش
دکتر مهدی حیدری، روانشناس یکی از اعضای تیم سحر است. درحالی با ما صحبت میکند که از منطقه زلزلهزده سیسخت برمیگردد: «تیمهای سحر معمولا چند روز بعد از تیمهای امدادی در مناطق حادثهدیده حاضر میشوند. در استان کهگیلویه و بویراحمد علیرغم اعلام آمادگی تیمهای سحر در استانهای مجاور اعم از اصفهان، کرمان، فارس و … با توجه به ارزیابیهای صورت گرفته مشخص شد تیم سحر استان میتواند در قالب 4 تیم به تنهایی در این برهه از زمان خدمات لازم را به زلزلهزدهها ارایه کند.»
از سایه ترسی میگوید که به جان مردم شهر افتاده است: «متاسفانه درست در سالگرد حادثه دنا ما شاهد وقوع این زلزله بودیم. در گفتوگو با مردم پی به ترس آنها بردیم؛ ترس از تکرار این حوادث در این تاریخ، ترس از زنده نماندن و ترس از تنهایی. همه اینها مشکلاتی است که اهالی سیسخت از آنها دم میزنند و اعضای کارشناس تیم سحر با گفتوگوهای تخصصی، آنها را به آرامش فراخوانده و از مردم میخواهند فارغ از شایعات و خرافات سعی کنند، آرامش هر چه سریعتر به منطقه برگردد.»
مشارکت نکردن هم حاصل ترس است
یکی دیگر از مشکلاتی که این روزها امدادگران جمعیت هلال احمر در سیسخت با آن دستوپنجه نرم میکنند عدم مشارکت و همراهی مردم با آنهاست: «وقتی برای حل این مشکل در میان زلزلهزدهها حاضر شدیم متوجه حس بیاعتمادی آنها در سایه ترس غلبه شده بر وجودشان شدیم. مردم آنقدر ترسیدهاند که فکر میکنند هیچکس یاریگرشان نیست به همین علت سعی میکنند با شیوه خود، این روزها را طی کنند. این شیوه هم درنهایت موجب نارضایتیشان میشود. اعضای تیم سحر میکوشند تا به زلزلهزدهها اطمینان دهند که تمامی مسئولان کشوری و استانی برای کمک به آنها کنارشان هستند و تنهایشان نمیگذارند.»
او ماموریتهای زیادی را در موقع بروز حوادث بلایای طبیعی در کشور انجام داده از زلزله بوشهر گرفته تا زلزله کرمانشاه و ورزقان و خوب میداند در این شرایط مردم چه حالوهوایی دارند: «در هنگام بروز چنین حوادثی مردم، هم ترسیدهاند هم حیران هستند. حالوهوای نامساعدشان گاه آنها را طلبکار از دنیا میکند، گاه برای پایان دادن به زندگیشان نقشه میکشند. فکر به خودکشی از سوی بازماندگان در حوادثی که شاهد فوتیهای بسیار هستیم بهوفور دیده میشود و اعضای تیم سحر نقش موثری در پیشگیری از این اتفاقات دارند.»
در هنگام بروز چنین حوادثی مردم، هم ترسیدهاند هم حیران هستند. حالوهوای نامساعدشان گاه آنها را طلبکار از دنیا میکند، گاه برای پایان دادن به زندگیشان نقشه میکشند. فکر به خودکشی از سوی بازماندگان در حوادثی که شاهد فوتیهای بسیار هستیم بهوفور دیده میشود و اعضای تیم سحر نقش موثری در پیشگیری از این اتفاقات دارند.
از زلزله کرمانشاه خاطرهای شیرین دارد: «در زلزله کرمانشاه به یکی از روستاها رفتیم که پسربچه کوچکی در آن به علت ترس ناشی از زلزله، جمعگریز شده بود و از همه فرار میکرد. طی صحبتهای بسیار و جلسات متعدد «ایلیا» بهبود یافت. بعد از این ماجرا هر ماه با اعضای تیم سحر استان به یکی دیگر از روستاهای کرمانشاه میرفتیم. در حین عبور از یک روستا صدای پسربچهای به گوش رسید که میگفت مامان، آقای حیدری! ماشین را نگه داشتیم وقتی پیاده شدیم «ایلیا» را دیدم که حالش خوب خوب شده بود. ما را به خانه دعوت کردند. آنجا بود که فهمیدیم او در خانه با 4 عمه نابینایش زندگی میکند که با قالیبافی مخارج زندگی را تأمین میکنند. در تماس با مددکاران اجتماعی و صحبت با آنها زمینه فروش قالیها را فراهم کردیم و خوشحالی، میهمان خانه آنها شد.»
کد مطلب: 431191