سیری اجمالی در کارنامۀ فرهنگی آقا میر احمد تقوی مقدم؛
قسمت سوم ) حدیث بندگی و آزادگی / ساواک و آمیراحمد تقوی / چماق به دستان دیروز چگونه انقلابی شدند
18 شهريور 1400 ساعت 17:59
در منطقهای که روزگاری آمیر احمد از نبودن افراد فاضل مقیم در آن رنج میبُرد و بر سر آن دسته از علمای منطقه که زندگی در شهرها را برگزیده بودند فریاد میکشید و به امثال حضرت آیتاللهالعظمی سید محمدرضا گلپایگانی نامه مینوشت که کهگیلویه چون خرمنزاری است که در آتش جهل و فقر و هجمۀ فرهنگی طاغوت میسوزد و مشک کوچک آب او به تنهایی برای فرونشاندن آن کافی نیست؛ هم اکنون مدیران و مدرّسین حوزۀ علمیۀ ولیعصر دهدشت، مدیران حوزۀ علمیۀ یاسوج، بیشتر ائمۀ جمعۀ استان کهگیلویه و بویراحمد، بسیاری از ائمۀ جماعت مساجد استان (بهویژه در شهرها و روستاهای منطقۀ کهگیلویه) از پرورشیافتگان همین حوزه و دستاورد این اقدام و ابتکارات فرهنگی وی هستند.
دکتر سید مصطفی تقوی پژوهشگر تاریخ در مقالهای کارنامه فرهنگی آقا میراحمد تقویمقدم را مورد بررسی قرار داد که این مقاله در چند قسمت تقدیم خوانندگان میشود.
به گزارش کبنا، در قسمت اول و دوم این مقاله پیرامون تحصیلات، سفر به نجف، اخلاص در بندگی، ویژگیهای علمی، معنوی و سیر و سلوک این عالم ربانی مطالبی آمد و در قسمت سوم آن به نقش آقا میراحمد تقویمقدم در تأسیس حوزه علمیه و آشنایی مردم با انقلاب اسلامی پرداخته شده است که در آمده آن را میخوانید.
بیشتر بخوانید:
قسمت اول؛ عدم ارتزاق از وجوهات شرعی
قسمت دوم ) پاسخ جالب آمیر احمد تقوی به خاتمی رئیس جمهور / قادر به فیصلۀ چنین معضلاتی
9. نقد علما و حوزههای علمیه
در روزگاری که بر خلاف سلاطین قدیم ایران، بهویژه از صفویه به بعد که شاهان معتقد به تشیّع بوده و خود را ملتزم به پاسداری از آیین تشیّع میدانستند، حکومت پهلوی به علت وابستگی به نظام سلطۀ جهانی و قدرتهای استعماری، سیاست سکولاریسم و اسلامزدایی را در پیش گرفته و ادب و هنر و سینما و مطبوعات و مدرسه و دانشگاه و ادارات کشور را برای این هدف خود به کار گرفته بود؛ آمیر احمد نسبت به رسالت خطیر حوزههای علمیه و علمای دینی حساسیت خاصی داشت. از این رو، ضمن تکریم حوزهها و علمای عامل و تأکید بر اینکه نشر و گسترش اسلام مرهون زحمات آنان است، عملکرد برخی از افراد این صنف را به شدت مورد انتقاد قرار میدادند. وی که خود به هنگام رفتن به منطقهای فقیر برای تبلیغ، در مواردی حتی خوراکی خود را با خود میبُرد، قیاس به نفس میکرده و از اشخاصی که در صنف علما و مبلغان دینی بودند، انتظار بیشتری داشتند. از طلاب و علمایی که برایش ثابت میشد در پی گردآوری ثروت و زندگی اشرافی از وجوهات دینی بودند و دستکم متناسب با مقداری که از بیتالمال هزینه میکردند به اسلام و مسلمانان خدمت نمیکردند، بسیار بیزار بودند. البته چنین افرادی هم متقابلاً از ایشان بسیار متنفر بودند و از مخالفت با او دریغ نمیکردند؛ زیرا علاوه بر بیانات انتقادی آمیر احمد، سبک زندگی و سیرۀ عملی او نیز رفتار و موقعیت و مشروعیت آنان در اذهان مردم را به چالش میکشاند. ایشان به درستی معتقد بودند که اینگونه معممین خود یک عامل مهم ضد فرهنگی هستند؛ زیرا عملکرد اینها به کمک تهاجم فرهنگی دشمن آمده و باعث دینگریزی برخی از مردم میشود. بارها درد دل خود را به این مضمون اظهار میکردند که: در چنین وضعیت وانفسایی برای من قابل درک نیست که چرا یک واعظ مثلاً در ایام تبلیغ محرم و صفر و رمضان، محاسبه میکند که کدام شهر یا منطقه حقالتبلیغ بیشتری میپردازند تا آن شهر یا منطقه را برای تبلیغ خود انتخاب کند، ولی محاسبه نمیکند که کدام شهر یا منطقه دچار فقر فرهنگی بیشتری بوده و یا در معرض تهاجم فرهنگی بیشتری بوده و نیاز بیشتری دارد تا آنجا را انتخاب کند؟ از این رو وی از چنین اشخاصی بهویژه از آن دسته از همصنفان خود که زندگی در شهرها را ترجیح داده و نسبت به مناطق محروم، ازجمله زادگاه خود، احساس مسئولیت نمیکردند به شدت و بیمحابا انتقاد میکردند. در برابر، آن دسته از علمایی را که در مسیر ساده زیستی و پیوند علم و عمل و خدمت به مناطق محروم میدیدند، بسیار مورد تکریم و حمایت قرار میدادند
ایشان در راستای همین احساس نیاز دینی و فرهنگی جامعه و انتظاری که از علما و حوزههای علمیه داشتند، نه تنها منتقد آنگونه طلاب و وعاظ بودند، بلکه با همۀ احترام و اعتقادی که به مراجع تقلید داشتند، منتقد آنان نیز بودند و قبل از انقلاب مکاتبات تندی با برخی از ایشان داشتند. انتظار او این بود که مراجع عظام در امر سازماندهی حوزهها و تنظیم رفتار طلاب و فضلا و مدیریت دورۀ تحصیل و تدریس و تبلیغ و چگونگی توزیع و اعزام آنها به شهرها و مناطق مختلف بر حسب نیاز، و نیز در نظام پذیرش و آموزش حوزهها، متناسب با نیازهای جامعه، تجدید نظر و اقدامات اساسی انجام دهند. در آن روزگار بارها به این مضمون میفرمودند: محمد رضاشاه که از نظر ما وارث معاویه است کار خودش [غربگرایی و اسلامزدایی] را به درستی انجام میدهد، ولی آیا ما [حوزههای علمی و علمای دینی] که ادعا داریم وارث امیرالمؤمنین علیع هستیم کار خودمان را به نحو احسن انجام میدهیم؟!
10. مهاجرتها
آمیر احمد پس از بازگشت از نجف، نزدیک به هشت سال در منطقۀ چرام سکونت داشت. ایشان طبق اصول سیرۀ خود مبنی بر دفاع از حقوق مردم، در برابر مظالم مالکان محلی سکوت نمیکردند. این سیرۀ ایشان برای برخی از مالکان آن منطقه قابل تحمل نبوده، برای وی مزاحمت ایجاد گردید. از این رو، در چنین وضعیتی ادامۀ اقامت در آن منطقه را با اصول و مبانی سیرۀ خود ناسازگار میدید و به ناگزیر از ساختمان و زمین زراعتیای که با دست خود احیا کرده بود دست کشید و در سال 1348 ش منطقۀ چرام را ترک کرده و به دهدشت مهاجرت کردند. شهر جدید دهدشت در کنار ویرانۀ شهر قدیمی و تاریخی دهدشت، تازه در حال تأسیس بود و بخش قابل توجهی از جمعیت اندک آن شهر را کارکنان ادارات دولتی و نیروهای امنیتی و انتظامی (ژاندارمری) تشکیل میدادند. حضور تأثیرگذار آمیر احمد در این شهر نوپا و فعالیتهای دینی او حساسیت مقامهای حکومتی را نسبت به ایشان بر انگیخت.
از سوی دیگر چون ایشان همچنان مصمم بودند که معیشت خود را با کسب و کار شخصی خود اداره کنند و از وجوهات شرعی ارتزاق نکنند و امکان کشاورزی و دامداری هم در شهر دهدشت برایشان فراهم نبود، زندگیاش در این شهر دشوار گشت، اندوختۀ مختصر قبلی مصرف گشته و مقروض نیز شدند. ناگزیر پس از دو سال اقامت در دهدشت، این شهر را ترک و به روستای کوشک دشمن زیاری مهاجرت کردند. در کوشک امکان کشاورزی و دامپروری مختصری پیدا کرد و همچنان در مناطق مختلف به ارشاد مردم میپرداختند. با اوجگیری انقلاب اسلامی در سال 1357 به ضرورت هدایت تظاهرات و فعالیتهای انقلابی در دهدشت مستقر شدند و پس از پیروزی انقلاب، خانواده را نیز به دهدشت انتقال دادند.
11. تأسیس نخستین حوزۀ علمیه در استان کهگیلویه و بویراحمد
با توجه به فرط نیاز منطقه به رشد فرهنگی و کسب معارف دینی، آمیر احمد برای نخستین بار از دورۀ صفویه تا کنون، در صدد یک اقدام ابتکاری مهم و اساسی در استان کهگیلویه و بویراحمد برآمدند و آن تأسیس حوزۀ علمیه در دهدشت بود. فقر اقتصادی آن منطقه بیش از فقر فرهنگی آن بود و تأمین هزینۀ ساخت حوزه بسیار دشوار مینمود. حکومت پهلوی هم پس از نهضت امام خمینی، مسیر ستیز با حوزههای علمیه و سرکوب آنها را در پیش گرفته بود و به انحاء مختلف در تضعیف و مقابله با آنها میکوشید. این وضع نیز بر دشواری موضوع میافزود. در چنین شرایطی، تصمیم به تأسیس حوزۀ علمیه جز با توکّل بر خداوند عملی نمیشد. آمیر احمد با قرائنی دریافتند که حکومت مانع از تأسیس حوزه علمیه در این شهر خواهد شد، لذا برای دفع خطر مزاحمت رژیم، در مجامع عمومی اظهار میکردند که هدفش احداث یک حسینیه است و جز خصّیصین، کسی از تصمیم او برای احداث مدرسه علمیه خبر نداشت. در نخستین گام تصمیم گرفت 500 متر مربع از زمین[1] خود را به حوزه اهدا کند، حجتالاسلام سید بمونی صالحی زاده که از این تصمیم آقا مطلع شدند نیز 250 متر مربع از زمین خود را که در جوار زمین مذکور بود اهدا کردند. بدین ترتیب، 750 متر مربع زمین برای ساخت حوزه تأمین گردید. آمیر احمد با مذاکره و با کمک مؤمنانی، ظرف چند سال به تدریج مبالغی تهیه کردند. ایشان در خاطرات خود نوشتهاند: «از سنۀ 54 تا اواسط 57 کمکم در حدود پنجاه هزار تومان موجودی برای ساخت مدرسه فراهم شد».[2] به هر حال، بهرغم همۀ دشواریها و مشکلات، از سال 1356 ش بنای نخستین حوزۀ علمیۀ استان کهگیلویه و بویراحمد، یعنی حوزۀ علمیۀ ولیعصر (عج) دهدشت را در دو طبقه آغاز کردند.
ناگفته نماند که وی در جریان احداث ساختمان همواره حضور داشته و گاهی اوقات شخصاً نیز کار میکردند. در یکی از این روزها، فرماندار کهگیلویه (آقای عموئیان) از آن محدوده عبور کرد و آقا را در حال کار دید، ظاهراً تحت تأثیر قرار گرفته از ماشین پیاده شد با آقا احوالپرسی کرد و اظهار داشت که فرمانداری آماده است مبلغی به ساخت حسینیه کمک کند، اما آقا با توجه به سیاستهای رژیم پهلوی که به آنها اشاره شد، اعلام بی نیازی کردند.
12. طلوع انقلاب اسلامی در کهگیلویه
از آبان ماه سال 1356، در پی مرگ مشکوک مرحوم آقا سید مصطفی فرزند ارشد امام خمینی و انتشار مقالۀ اهانتآمیز به امام و قیام 19 دی مردم قم، موج انقلاب اسلامی در شهرهای بزرگ و متوسط خروشیدن آغاز کرد و در سال بعد در مناطق حاشیهای و دوردستتری چون کهگیلویه و بویراحمد نیز به تدریج نسیم آن وزیدن گرفت. در یکی از روزهای اوایل آبان ماه 1357، دانش آموزانی که چند روز قبل، آمیر احمد تعدادی از آنان را تشویق به بسیج جوانان و تحرکات انقلابی کرده بود، در دهدشت به خیابانها آمده و شعارهایی بر ضد رژیم پهلوی و به پشتیبانی از انقلاب و امام سردادند. تعدادی از اهالی شهر به تحریک برخی از متنفذینی که با رژیم پیوند داشته و تحت تأثیر تبلیغات رژیم، هنوز با اهداف انقلاب آشنا نشده بودند، دانشآموزان را به باد کتک گرفته از شاه تمجید کرده و به امام خمینی نیز جسارت کردند. آقا که در همان روز، طبق معمول مشغول بنای حوزه بودند، با شنیدن این خبر، بلافاصله دست از کار کشید و در حالی که وسیله و امکان چاپ و تکثیر عمومی اعلامیه هم در آن شهر وجود نداشت، به خط خود اعلامیهای نوشت و پس از تکثیر آن به تعدادی محدود در یک مغازۀ عکاسی، دستور داد در شهر منتشر کنند و به دیگر ولایات نیز ارسال کنند.[3] برای نشان دادن اهمیت مسئله، شخصاً نیز تعدادی از آنها را به دیوار مسجد و یکی دو تا از مغازهها نصب کردند. خبر این اقدام شخصی آقا در شهر و ولایات پیچید. با توجه به شخصیت و موقعیت ایشان، چنین اقدامی از ناحیۀ وی موجی ایجاد کرد و تأثیر فوقالعادهای در تنبّه مخالفان و بیدارگری مردم و جذب آنان به انقلاب داشت. گروهان ژاندارمری منطقه و ساواک استان کهگیلویه و بویراحمد این اقدام آقا را با موضوع: «پخش فتوای میر احمد تقوی روحانی مقیم دهدشت» در همان روز به مرکز منعکس کردند.[4]
آقای کَی عطا طاهری بویراحمدی، از بزرگان ایل بویراحمد و فرهنگی آگاه و خوشنامی که از سالها قبل با آقا آشنا بوده و با ایشان مراودۀ فرهنگی داشتند، وساطت کرده متنفذینی را که دستور سرکوبی دانش آموزان را داده بودند خدمت آقا آورده و آنها ضمن اظهار ندامت از کار خود، قول همراهی و همکاری با انقلاب را دادند و به قول خود هم عمل کردند. در بخشی از یادداشتهای آقا در این باره چنین آمده است:
حقیر به این نتیجه رسید که با نشر اعلامیهای مردم شهر و سایر اهالی کهگیلویه را تشویق به تظاهرات و مخالفان را تهدید کنم. این بود که اعلامیهای قریب به این مضمون نوشتم که از اول زندگی آدم تاکنون بین هابیل و قابیل و بین ابراهیم و نمرود و بین موسی و فرعون و بین محمد و ابوجهل و بین علی و معاویه و بین امام حسین و یزید و بین خمینی و پهلوی و خلاصه بین ایمان و کفر درگیری بوده و خواهد بود و اکنون نوایی که از حلقوم خمینی بیرون میآید همان نوایی است که از حلقوم ابراهیم و موسی و محمد و علی و حسین بیرون میآید و هرکس از اهالی کهگیلویه بخواهد با این نوا مخالفت و مقابله نماید در زمرة نمرودیان و فرعونیان و یزیدیان محسوب میشود و اگر با این حالت بمیرد به جنازۀ او نماز خوانده نمیشود. بعد از نوشتن و تکثیر اعلامیه از راه فتوکپی، صبح زود آنها را به تیر برقها و سر چهار راهها و دَرِ مغارهها و مسجد چسبانیدم و خودم با یکی دو مغازه که ارتباط و حساب داشتم حساب و ارتباط خود را قطع کردم و با هر که برخورد میکردم از اهل بازار، خود را بسیار عبوس و خشمگین جلوه میدادم.
یکی دو روز بیشتر از نشر اعلامیه نگذشت که اهل اهالی بازار یک یک و دُو دُو نزد ما میآمدند، بعضی اقدام علیه تظاهرات را انکار و بعضی به واسطة نادانی و اظهار ندامت و توبه خود را تبرئه میکردند و من هم میپذیرفتم. تا اینکه در نهایت سردمداران قوم، خود را تنها دیده، آنها نیز آمدند، یکی از آنها بعد از آنکه نشست ـ البته نشستگاه ما روزها در محل کاربنائی مدرسه بود، بنّا و کارگرها کار میکردند و ما هم بر کار آنها نظارت داشته و هم مراجعین را همانجا میپذیرفتیم ـ بعد از اظهار ندامت و نادانی بلند شد که بیاید دست به دست حقیر بدهد که از این به بعد هر چه فرمودید انجام میدهم. گفتم چون شنیدم شما به آقای خمینی توهین کردید تا توبه نکنید با شما مصافحه نمیکنم. بعد از بلند شدن سر جای خود نشست و گفت توبه به زبانم بگذار. ماهم جملاتی مشعر بر پشیمانی و توبه تلقین وی کردیم. همان روز بنا شد که فردا از مردم دعوت به عمل آمده تا در مسجد تجمع کنند. روز بعد از آن، تجمع انبوهی در مسجد صورت گرفت و حقیر طی سخنانی مبنی بر نکوهش از مخالفت با تظاهرات و کنارهگیری از انقلاب و تشویق مردم به وحدت و شرکت در انقلاب، مخالفان دیروز را با فرهنگیان تظاهرکننده در یک خط قرار داده و همان چماق به دستان دیروز شعارگویان امروز شدند و همه با هم با شعار درود بر خمینی از مسجد بیرون آمده و تظاهرات کردند.[5]
بدینگونه نخستین تظاهرات گسترده انقلابی استان در دهدشت انجام گرفت.[6] با آغاز انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، آمیر احمد همۀ آمال دینی خود را در تحقق این انقلاب و استقرار نظام جمهوری اسلامی میدیدند. از این رو، با رسیدن موج انقلاب به منطقۀ کهگیلویه و فراهم شدن امکان فعالیت انقلابی، ایشان اگرچه منزلشان همچنان در کوشک دشمن زیاری بود، اما خود برای رهبری امور انقلاب، در دهدشت مستقر شده آن شهر را مرکز فعالیتهای خود قرار دادند و از آنجا امور انقلابی دیگر شهرها و ولایات منطقۀ کهگیلویۀ بزرگ(چرام، سوق، لنده، طیبی و بهمئی سردسیر و گرمسیر، دشمنزیاری) را هدایت میکردند. شرح تدابیر او برای حضور گستردۀ مردم در فعالیتهای انقلابی، جذب غیر انقلابیون و مخالفان و چگونگی تعامل او با متنفذین منطقه و مقامات رژیم و رفع موانع انقلاب با توجه به ویژگیهای منطقه، از حوصله و هدف این نوشته بیرون است و میبایست در کارنامۀ فعالیتهای سیاسی ایشان به آن پرداخته شود. در مجموع، وی همۀ وجود و اعتبار معنوی خود را یکسره در خدمت ترویج و پیشبرد انقلاب قراردادند و با موقعیت معنوی و نفوذ اجتماعی منحصر به فردی که داشتند توانستند افزون بر جذب غیر انقلابیون و مخالفان و دفع دسیسههای مختلفی که از ناحیۀ رژیم پهلوی چیده میشد، مقامهای دولتی را نیز از سرکوب انقلابیون باز دارند و زمینۀ حضور گستردۀ مردم برای انجام فعالیتهای انقلابی را فراهم سازند و بدین ترتیب انقلاب را در منطقۀ کهگیلویۀ بزرگ با درایت و بدون خسارت تا تحقق پیروزی هدایت و رهبری کنند.
13. دستاوردهای حوزۀ علمیه ولیعصر (عج)
آمیر احمد پس از پیروزی انقلاب نیز همت و تلاش خود را اولاً متوجه تأسیس و استقرار نهادهای انقلابی جمهوری اسلامی در کهگیلویه و ثانیاً جلب توجه اولیای امور به نیازهای اساسی و گستردۀ این منطقه کردند. وی بهرغم دلبستگی به نظام مقدس جمهوری اسلامی و ضمن اینکه با تمام وجود در خدمت انقلاب و نظام بودند و در همۀ عرصههای سیاسی و اجتماعی خرد و کلان آن حضور داشتند، از پذیرش مناصب رسمی از قبیل امامت جمعه و نمایندگی مجلس خبرگان قانون اساسی و مجلس خبرگان رهبری و مجلس شورای اسلامی اجتناب کردند. حتی در دیداری که با حضرت امام خمینی داشتند، امام به ایشان پیشنهاد کردند که امامت جمعۀ دهدشت را بپذیرند، ایشان در کمال تواضع از پذیرش این سمت عذر خواستند.[7] در همان دیدار، امام ضمن تحسین تأسیس حوزۀ علمیۀ دهدشت، بر تقویت و توسعۀ آن تأکید کردند و با توجه به اهمیت آن، به آقا تأکید فرمودند که کثرت مشاغل و فعالیتهای انقلابی و اهمیت این امور، نباید فعالیت برای حوزه و توسعۀ آن را تحت الشعاع قرار بدهد.
بهرغم توغّل در امور انقلاب و نظام که در مقطع پس از پیروزی انقلاب، تمام گستره استان کهگیلویه و بویراحمد را در بر میگرفت، ایشان حوزۀ علمیه را امری اساسی و زیربنایی میدانستند و اداره آن را همچنان در رأس اولویتهای کاری خود قرار دادند. به هر حال، ساختمان حوزه در سال 1360 ش تکمیل شد و در همان سال آمادۀ افتتاح و پذیرش طلاب گردید. تأسیس حوزۀ علمیه بنیادیترین اقدام فرهنگی آمیر احمد بود که البته برکات سیاسی ـ اجتماعی فراوانی برای جامعه نیز داشت. در آن ایام حوزۀ علمیۀ قم سازماندهی کنونی را نیافته بود و حوزههای علمیۀ سراسر کشور تحت مدیریت آن قرار نگرفته بودند. حوزههای شهرستانها هر کدام شیوۀ مدیریتی خاص خود را اعمال میکردند و هزینههای خود را نیز میبایست تأمین میکردند. آمیر احمد نیز فرصتی یافت تا همۀ تجارب حوزوی خود را به کار بگیرد و حوزۀ علمیۀ ولیعصر (عج) دهدشت را از کاستیها و آفاتی که در دیگر حوزهها مشاهده کرده بود، در حدّ امکان مصون بدارد. وی با چنین هدفی، به شیوۀ خاصی به جذب و تربیت طلاب همت گماشتند؛ اما تحقق چنین هدف بلندی با توجه به ضوابط سختگیرانۀ او در اخذ و مصرف وجوهات، کاری بس دشوار بود که فقط از عهدۀ شخصیتی با عزم و اراده و اخلاص خود این بزرگوار برمیآمد.
ایشان در اخذ وجوهات نیز بسیار سختگیر و محتاط بودند و تا به نحوی مطمئن نمیشدند که شخصی برای پرداخت وجوهاتش خلوص دارد از دریافت وجوهش اجتناب میکردند. بارها در پاسخ به علت این سختگیریها و مقاومت در برابر اصرارهای برخی اشخاص برای پرداخت وجوهات خود، با اشاره به مشاهدات و تجاربشان از رفتار برخی افراد با علما، میفرمودند برخی افراد نیّت خالصی ندارند، فقط میخواهند با پرداخت یک چندم از دیون شرعیشان، قبضی از آقا دریافت کنند و پیش دیگران تبلیغ کنند که اهل حساب هستند! با چنین شیوهای، با توجه به فقر اقتصادی جامعه، از وجوهات چیز چندانی عاید ایشان نمیشد و آن مقداری هم که عاید میشد، یک چندم نیاز فقرا و بیماران را هم برآورده نمیساخت. بدین ترتیب، تأمین هزینۀ حوزه و طلاب با دشواریهایی مواجه میشد. حضرت امام پس از دریافت گزارشی از وضع منطقه و اهمیت تأسیس حوزه در این منطقه، حوزۀ علمیۀ دهدشت را مورد عنایت ویژه قرار دادند. آقای دکتر سید محمدتقی لواسانی فرزند آیتالله سید محمدصادق لواسانی که از دی 1358 تا آبان 1360 استاندار استان بوده و از نزدیک با موقعیت و خدمات آقا آشنایی یافته و ارادتی پیدا کرده بود، ضعف اقتصادی منطقه و نیاز حوزه را به پدرشان منتقل کرد. آیتالله لواسانی که از یاران قدیم امام خمینی و نماینده تام الاختیار ایشان در وجوهات شرعی بودند، مطلب را به استحضار امام رساندند و امام به ایشان امر فرمودند که شهریهای اختصاصی برای حوزۀ علمیۀ دهدشت مقرر داشته و مستمرّاً ارسال کنند.
همانگونه که اشاره شد، آمیر احمد در پذیرش طلاب نیز روش ابتکاری خاص خود را داشتند. با شناختی که از ساختار اجتماعی منطقه و بافت قبیلهای و نیازهای فرهنگی مناطق مختلف آن داشتند، اولاً تصمیم گرفتند که از میان طوایف سادات، طلبه پذیرش نکنند مگر در موارد استثنایی و اصرار داشتند که طلبهها از طوایف خلقی (غیر سادات) باشند که تا آن زمان طلبه شدن نزد آنان معهود نبود و تقریباً تمام معمّمین منطقه به استثنای دو سه مورد، همه از طوایف سادات بودند. ثانیاً با شناخت دقیقی که از طوایف داشت، بر حسب شدت نیاز آنها به سراغشان میرفت تا از میان آنان افرادی را برای تحصیل علوم دینی جذب کند، بدان امید که از باب وَ مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِي الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[8] پس از طی مدارج علمی به مناطق دور افتادۀ خود بازگردند و پاسخگوی نیازهای دینی و فرهنگی منطقه و قوم خود بشوند. در این میان، موضوعی که برای وی اهمیت داشت این بود که افراد مورد نظر خود را از میان خانوادههای متدین و موجه و دانشآموزان مستعد و دارای نمرات درسی بالا برگزیند و به شدت از پذیرش افراد بیاستعداد و کماستعداد، بهرغم اصرار فراوان آنها، اجتناب میکردند. او که در اخذ وجوهات سختگیر بود، در مصرف آن سختگیرتر بود و مصرف بیتالمال را برای اشخاصی که بازدهی مناسب برای اسلام نداشته باشند، جایز نمیدانست. بنابراین، طلّابی را که پس از طی مراحل یاد شده جذب میکرد، در تربیت آنان نیز سختگیر بود. نظم خاصی بر طلاب از مدرسه و رفتن آنان به مرخصی برای دیدار خانواده و اوقات درس و مطالعه و مباحثۀ آنان حاکم بود. دو نفر از فضلای محلی مقیم قم را برای تدریس در مدرسه دعوت کردند و خود نیز با همۀ گرفتاریها و کثرت مراجعاتی که داشتند، دروس پایه را تدریس میکردند. بر مدرسه و رفتار و اخلاق طلاب نظارت شبانه روزی داشتند، با اینکه دروس رسمی او نیز سرشار از نکتههای ناب اخلاقی بود، علاوه بر این هر هفته یک درس اخلاق برای عموم طلاب حوزه برگزار میکردند که بسیار تأتیرگذار و سازنده بود، این درس اخلاق نزدیک به 30 سال استمرار داشت.
حاصل این روش تا کنون، پذیرش و تربیت بیش از 550 طلبۀ فاضل و متعهد است که در شهرها و مناطق مختلفی از کشور در قامت مدرّس حوزۀ علمیه، استاد دانشگاه، قاضی، امام جمعه، امام جماعت، واعظ، نمایندگی ولیفقیه در ادارات و نهادهای مختلف و غیره مشغول خدمت هستند. در منطقهای که روزگاری آمیر احمد از نبودن افراد فاضل مقیم در آن رنج میبُرد و بر سر آن دسته از علمای منطقه که زندگی در شهرها را برگزیده بودند فریاد میکشید و به امثال حضرت آیتاللهالعظمی سید محمدرضا گلپایگانی نامه مینوشت که کهگیلویه چون خرمنزاری است که در آتش جهل و فقر و هجمۀ فرهنگی طاغوت میسوزد و مشک کوچک آب او به تنهایی برای فرونشاندن آن کافی نیست؛ هم اکنون مدیران و مدرّسین حوزۀ علمیۀ ولیعصر دهدشت، مدیران حوزۀ علمیۀ یاسوج، بیشتر ائمۀ جمعۀ استان کهگیلویه و بویراحمد، بسیاری از ائمۀ جماعت مساجد استان (بهویژه در شهرها و روستاهای منطقۀ کهگیلویه) از پرورشیافتگان همین حوزه و دستاورد این اقدام و ابتکارات فرهنگی وی هستند.
کد مطلب: 438805