مدیران به جای تعامل با محیط، گاهاً صدای منتقدان را نیز تحت عناوین بیمار، معاند و حقوقبگیر خفه میکنند.
مدیران به جای تعامل با محیط، گاهاً صدای منتقدان را نیز تحت عناوین بیمار، معاند و حقوقبگیر خفه میکنند.
به گزارش کبنا، ارتباط مدیران با نخبگان در کهگیلویه و بویراحمدی گسستی تاریخی دارد. نه اکنون بلکه در گذشته نیز تعامل چندانی بین این دو گروه وجود نداشته است. این استان مملوء از نخبهها و سرآمدانی است که رد پای آنها در تاریخ به جا مانده است. مگر میشود یاد مبارزات آیت الله سید کرامت الله ملک حسینی از خاطر مردم زدوده شود. مگر میشود پروفسور ملک حسینی را نادیده گرفت و از دکتر دسترنج که نمونه آرمانی جوان نخبه دهه شصتی این جامعه هست، سخنی نگفت.
بخش زیادی از مسائل فرهنگی را از طریق همین نخبگان فرهنگی و علمی که اصطلاحاً به آنها رهبران افکار گفته میشود، میتوان رفع کرد. اما با این وجود گسستی که مدیران و مسئولین بانی آن هستند موجب شده از ظرفیت امثال این نخبگان استفادهای نشود.
کهگیلویه و بویراحمد در بسیاری از مسائل میلنگد. اما ترافیک یکی از مثالهایی است که به وضوح میتوان از ظرفیت این رهبران افکار استفاده کرد. با وجود اینکه بارها در همین پایگاه خبری گزارشهایی در مورد
غده سرطانی ترافیک منتشر شده است، اما گویا شورای ترافیک استان گوش خود را بر روی انتقادات بسته و یا شاید توانایی کنترل ترافیک را ندارد.
ساعات 11 تا 14 شهر یاسوج مملوء از خودروهای شخصی است و گره ترافیکی، اغلب خیابانهای یاسوج را میبندد. اما هیچ خبری از پایانههای درونشهری و اتوبوسرانی نیست و گویی مانور شهردار و معاون عمرانی برای راهاندازی خط اتوبوسرانی در حد همان مانور مانده است.
پرسش این است که اشکال در کجاست؟ چرا چنین شهری باید درگیر چنین سطحی از ترافیک باشد. هر چند عوامل مختلفی از قبیل مورفولوژی شهر یاسوج، ایرادات تاریخی شهر و توپوگرافی آن و برخی موارد دیگر در این زمینه دخیل هستند. اما این موارد به راحتی قابل رفع نیستند. در این میان میتوان از گزینههای آلترناتیو دیگری استفاده کرد که هر چند آنها نیز در کوتاهمدت جوابگو نیستند اما هزینه کمتری و در نتیجه تلاش کمتری را نیاز دارند. یکی از راهها استفاده از ظرفیت نخبگان و یا همان رهبران افکار است.
نخبگان که میتوانند در شهروندان تأثیر بیشتری داشته باشند و با راه حلها مسائل را مرتفع سازند، متأسفانه توسط مدیران به فراموشی سپرده شدهاند. اصطلاحاً اگر مدیران استراتژی خاصی برای رفع چنین مشکلی ندارند، میتوانند از نخبگان فکری و فرهنگی، استراتژی را به عاریت بگیرند تا قدمی برای رفع این مشکل برداشته شود.
فرهنگ همچون اکسیژن است و همانطور که یک انسان بدون اکسیژن دوام نمیآورد، بقای یک جامعه نیز بر پایه تداوم فرهنگ آن جامعه است. در خصوص پدیدهای همچون ترافیک باید روشهای رفع آن که در دست مردم است به طور مداوم از طریق رسانهها به گوش آنها برسد. اما تاکنون چند بار از سوی دستگاههای فرهنگی، شهرداری، استانداری و صدا و سیمای کهگیلویه و بویراحمد در مورد فرهنگ ترافیکی صحبت شده است. روشن است که مسأله ترافیک تنها به فرهنگ رانندگی برنمیگردد، اما بخشی از آن همین است.
استفاده از ظرفیت نهادهای مردمی میتواند در این زمینه راهگشا باشد. اما چون مدیران این ارتباط را قطع کردهاند، نهادهای مردمیِ چندانی شکل نگرفته است.
در اغلب کشورهای توسعهیافته ما در محلهها شاهد
انجمن محله هستیم که در مشارکت با یکدیگر، مسائل آن محله را رفع میکنند. در مورد همین مسأله ترافیک، فرض کنید در یک محله پنج دانشآموز وجود دارد که روزانه باید به مدرسه بروند. در آن محله، روزی یکی از خانوادهها دانشآموزان را به مدرسه میبرد. در نتیجه به جای اینکه از ساعت 11 تا 2 ظهر 5 خودرو در آن محله رفت و آمد کنند، تنها یک خودرو عبور و مرور میکند.
پیگیری این انجمنها وظیفه شهرداری و شورای شهر است. اما در یاسوج شوراهای شهر در ادوار مختلف به جای اینکه به دنبال حل و رفع مشکلات شهروندان باشند، همچون خروس جنگی به هم میپرند. تاکنون نه راهکار فنی و علمی از آنها دیدهایم و نه راهکار فرهنگی و اجتماعی.
از طرفی درب اتاق بعضی از مسئولین و مدیران نیز بر روی نخبگان فکری و فرهنگی بسته است. آنها به جای اینکه با محیط تعامل داشته باشند، گاهاً صدای منتقد را نیز تحت عناوین
بیمار، معاند و حقوقبگیر خفه میکنند. این در حالی است که منتقدان اهل همین سرزمین هستند و از اکسیژن همینجا استفاده میکنند و دلسوز جامعه هستند.
اگر مدیران و مسئولین خود استراتژی ندارند، باید از همین منتقدان، نخبگان، صاحبان فکر و اندیشه، رسانههای کارآمد خواهش کنند که استراتژیهای خود را در اختیار آنها قرار دهند.
آنها نه تنها چنین کاری نمیکنند، بلکه برخی از رسانهها را به صورت گزینشی به نشستهایشان راه میدهند و از ورود رسانههای مستقل و آزاد جلوگیری میکنند. حتی خود آنها تولید اطلاعات نیز نمیکنند.
این در حالی است که حل مسائل استان کهگیلویه و بویراحمد نیازمند تعامل قوی با رسانهها، ریش سفیدان، بزرگان، تحصیلکردگان، صاحبان قلم و اندیشه، تولید اطلاعات، استفاده از ظرفیت نهادهای مردمی و رهبران فکری است.
ولی گویی این زنجیره عامدانه توسط برخی از مسئولین کهگیلویه و بویراحمدی قطع شده است. چرا که در همین برف 18 سانتی که کهگیلویه و بویراحمد را زمینگیر کرد، مدیران از ظرفیت نخبگان و رسانهها استفاده نکردند.
چند وقتی است که گفته میشود قرار است رئیس جمهور به کهگیلویه و بویراحمد سفر کند، امیداوریم سفر به زودی انجام شود؛ چرا که سخنها با او داریم.