تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۳ ساعت ۰۱:۴۲
کد مطلب : ۴۹۳۶۹۱
حشمتالله فلاحتپيشه ردپاي تحولات سوريه را در ارتباط با ايران تحليل ميكند
تصميم با مردم است
۰
کبنا ؛صبح روز يكشنبه در شرايطي براي ايران آغاز شد كه خبر سقوط دمشق و خروج بشاراسد از پايتخت سوريه پس از 24سال حكومت بر سوريه، افكار بسياري از ايرانيان را به خود معطوف كرده بود. بسياري از چهرههاي سياسي و ارتباطي هم نسبت به موضوع واكنش نشان دادند. احمد زيدآبادي فعال سياسي اصلاحطلب، در كانال تلگرامي خود نوشت: «دولت بشار اسد در عرض 10 روز تمامي سرزمينهاي تحت كنترل خود را از شمال تا جنوب سوريه از دست داد و سقوط كرد. برف هم به اين سرعت ذوب نميشود! گويي بر آب بنا شده بود. يا انگار سيل آمد و آن را با خود برد. گرچه سيل هم به اين سرعت عمل نميكند! داستان دقيقا چه بود؟ توطئه؟ تباني؟ خيانت؟ حماقت؟» حسامالدين آشنا، استاد دانشگاه امام صادق موضوع غفلت حاكمان را مورد توجه قرار داد و نوشت: «همه ميدانستند در سوريه چه خبر است جز بشار اسد! ظاهرا همه در مورد سوريه با هم هماهنگ كردهبودند؛ فقط ايران در بازي نبود...» حميد رسايي، نماينده مجلس و عضو جبهه پايداري از زاويه متفاوتي به اين موضوع نگاه كرد و نوشت: « بشار اسد هم ميخواست به غربيها ثابت كند دنبال جنگ نيست.» اظهاراتي كه نشان ميدهد، موضوع رخدادهاي سوريه در ايران با برداشتهاي متفاوتي مواجه شده و هر فرد و گروه سياسي از زاويه ديد مدنظر خود به اين موضوع مينگرد. در كشاكش اين ديدگاههاي متفاوت و متضاد اما بايد ديد كدامين راهبرد و رويكرد ايران را زودتر و نزديكتر به منافع ملي خود ميرساند.
به گزارش کبنا، حشمتالله فلاحت پيشه نماينده ادواري مجلس كه سالها قبل با صداي بلند از مقامات سوري درخواست كرد بدهي دهها ميلياردي خود به ايران را بپردازند در گفتوگو با اعتماد ضمن بازخواني زمينههاي سقوط اسد، به راهبرد دولت چهاردهم در مواجهه با اين تحولات سريع ميپردازد. به اعتقاد فلاحتپيشه رويكرد دولت چهاردهم در به رسميت شناختن مطالبات مردم سوريه و پرهيز از تنش رويكرد عاقلانهاي است كه بايد تداوم يابد. او همچنين خطاب به افراد و جريانات تندرويي كه تلاش ميكنند رابطهاي ميان اين رخدادها و عملكرد دولت پزشكيان بيابند، ميگويد كه اين رخدادها برآمده از نحوه سياستگذاريها و رويكردهاي راديكال در عرصه سياست خارجي است. او مردم را محور همه تصميمسازيهاي سياسي و راهبردي در همه كشورها ارزيابي ميكند.
راهبرد دولت ايران در مواجهه با رخدادهاي اخير سوريه را چطور ارزيابي ميكنيد؟ راهبرد ايران را ذيل چه نوع واكنشها و كنشگريهايي ميتوان قرار داد؟
چند نكته در تحولات اخير بايد مدنظر قرار گيرد؛ نخست اينكه معتقدم تصميم دولت ايران براي عدم مداخله در دور جديد ناآراميهاي سوريه تصميم عاقلانهاي بود. به رغم اينكه برخي طيفهاي تندروي داخلي تلاش ميكردند، ايران يا گروههاي نزديك به ايران را درگير جنگ در سوريه كنند اما اينبار با يك تصميم منطقي در راستاي ايده تنشزدايي، ايران وارد جنگ و منازعه نشد. اين در حالي است كه گروههاي راديكال و تندرو سياست توهين و تحقير عليه دولت چهاردهم را در پيش گرفتهاند، اما اين گروهها ابتدا بايد پاسخگوي عملكرد و سياستهاي گذشته خود باشند، چرا كه اين گروهها، سوريه را به يك چاه ويل بدل كرده بودند كه منافع ملت ايران را ميبلعيد!
چه نسبتي ميتوان ميان رخدادهاي سوريه و مساله مقاومت در منطقه ايجاد كرد. برخي تحولات سوريه را به معناي تضعيف مقاومت فرض ميكنند. آيا اينگونه است؟
ببينيد، شكست دولت بشار اسد در سوريه به هيچوجه به معناي شكست مقاومت در منطقه نيست. وضعيت حزبالله لبنان و مقاومت با شرايطي كه در سوريه وجود دارد، كاملا متفاوت است. خاندان اسد هرگز در مواجهه با موضوع فلسطين، نگاه اصيلي نداشتند. بلكه بر حسب شرايط از اوضاع استفاده و بقاي خود را امتداد ميبخشيدند! در ادامه هم بشاراسد حمايت همه طرفها را از دست داده بود. اينكه برخي افراد و جريانات در داخل كشورمان، شكست دولت بشار اسد را شكست مقاومت معرفي ميكنند، ادامه همان هدف كهنه است كه همواره تحت عنوان سيبلسازي ايران اجرايي ميشد. برخي افراد براي اينكه همواره منافع آنها در تنش و تحريم است، ايران را سيبل همه حملات و تحولات قرار ميدهند. در صورتي كه آنچه كه در سوريه رخ داد، شكست همگان بود نه شكست يك يا چند طرف. سوريه مدل اسد، سالها وقت داشت كه به يك روند آرام سياسي و حقوقي و اقتصادي برسد كه نرسيد. در واقع اسد نتوانست مردم را پشت سر خود داشته باشد. موضوع بعدي مربوط به واكنش برخي طيفهاي تندرو در ايران است. ديدم برخي روزنامههاي ايراني امروز تيتر زدند و گروههاي پيروز در دمشق را با اسراييل و صهيونيستها مقايسه كردند. اين هم ادامه همان سياست عاديسازي منافع ملي است. اين در حالي است كه دومين پرچمي كه طرفداران اين گروهها در اختيار دارند، پرچم اسراييل است و اسراييل بيشترين نگراني را از تحولات اخير در سوريه دارد.
در يك چنين شرايطي چه وضعيتي را براي آينده روابط ايران و سوريه ميتوان متصور شد؟
رفتار آينده ايران بستگي به رفتار متقابل جريانات حاكم در سوريه دارد. هرچند گروه تحريرالشام سعي كرد از حمله به سفارت ايران اعلام برائت كند، اما به هر حال هر دولتي كه در سوريه روي كار بيايد، مسوول منافع ايران، مسوول حفاظت از اماكن زيارتي و مقدسه در سوريه و همچنين مسوول قراردادهاي منعقد شده ميان ايران و سوريه است. در اين شرايط دولت چهاردهم نبايد مسير افراطيون را در پيش بگيرد .بلكه بايد خود را به عنوان بخشي از راهحل و طرف كمككننده به دوران گذار، معرفي كرده و نقاط مشترك با سوريه را برجسته و روي اين نقاط مشترك به سمت همكاري حركت كند.
اما برخي طيفهاي داخلي، تحولات سوريه را به عملكرد دولت چهاردهم مرتبط ميدانند. مثلا معاون پارلماني دولت قبل سلسله رخدادهاي اخير را به دوران پس از دولت سيزدهم مرتبط دانسته بود. آيا اين ادعا منطقي است يا ريشه رخدادهاي اخير را بايد در تصميمسازيهاي سالهاي قبل جستوجو كرد؟
مردم ايران معتقدند كه فرصت راديكالها و افراطيها در عرصه سياست خارجي ايران به پايان رسيده است و اين مطالبه را از دولت دارند كه اجازه ندهد دوباره ديدگاههاي افراطي سكان هدايت سياست خارجي كشور را به دست بگيرد. تندروها همه فرصتهاي خود را از دست دادهاند. 40سال است كه اين ديدگاهها در عرصه سياست خارجي كشورمان، سيطره يافتهاند اما مسائل بنيادين و مهم كشور همچنان حل نشده باقي ماندهاند. اين جريانات افراطي در مسائل معيشتي مردم مشكلات زيادي درست كرده، منافع ملي را محقق نكردهاند و مصالح عمومي را اساسا نميشناسند. لذا معتقدم اين نوع ادعاها نوعي فرافكني و فرار به جلوست. اين طيفهاي افراطي، هزينههاي بسياري بر دوش ملت گذاشتهاند. در همين سوريه، هزينههای فراوانی بر دوش ملت و كشور گذاشتهاند. اين طيفها به جاي اينكه پاسخگوي راهبردهاي اشتباه خود شوند، مدعي دولتي شدهاند كه به دنبال تنشزدايي است. من به عنوان فردي كه از دولت پزشكيان حمايت تمام قد داشتهام، از رييسجمهور تقاضا ميكنم فريب تندروها را نخورند. دولت پزشكيان بايد با ايده تنشزدايانه قوي وارد عرصه شود و نگران تهديدهاي جبهه پايداري نباشند. به نظرم اگر انرژي انتخاباتي دولت جديد از بين نرود، تحولاتي به سود منافع ملي ايران محقق ميشود. بنده از جمله افرادي هستم كه آسيبهاي بسياري از مساله سوريه محتمل شدم. نخستين فردي بودم كه از بشار اسد و نخست وزيرش پول ملت ايران را درخواست كردم اما در عين حال معتقدم ايرانيان نبايد تحولات سوريه را بدل به يك نقطه اختلافي در داخل كنند. واقع آن است كه دولت پزشكيان ميراثدار افراطيگري در حوزه سياست خارجي است و بيشترين آسيبهاي اين تندرويها به دولت پزشكيان وارد شده است.
ايران در مواجهه با اين رخدادها چگونه بايد رفتار كند تا منافع ملياش تامين شود؟
هنوز دولت مستقر در سوريه و طيفهاي حاكم بر آن مشخص نيست، چرا كه همين امروز در سوريه شكافهاي عميقي ميان طيفهاي مختلف وجود دارد. از سوي ديگر، براي برخي از بازيگران سوريه، آينده اين كشور اهميتي ندارد، بلكه مشكلات مرزي و سياسي خودشان اهميت دارد. نمونه بارز اين نوع طرفها اسراييل است كه اشغالگري خود در جولان را گسترش داد. يا تركيه كه سعي ميكند جريانات نظامي نزديك به خود را تقويت كند تا زمينه سركوب جريانات كرد به وسيله جريان حاكم بر دمشق فراهم شود. به نظرم در اين كشاكشها، عدم مداخله ايران در تحولات اخير نشان داد كه ايران به دنبال آن است كه در دوران گذار نقش مثبتي ايفا كند. نقاط مشتركي ميان ايران و سوريه وجود دارد كه بايد از آنها استفاده كرد. حتما بايد كانالهاي ارتباطي با گروههاي حاكم در سوريه ايجاد شود. ايران بايد به دنبال ثبات و آرامش در سوريه باشد، همين موضوع در ساير ابتكارات و ايدهها هم تكرار شود. ابتكار توسعهيافته آستانه نمونهاي است كه ايران ميتواند آن را دنبال كند. ايران بايد كمك كند تا مردم سوريه خودشان تعيينكننده سرنوشتشان باشند و همه بازيگران از دخالت در امور داخلي اين كشور خودداري كنند. مگر در مواردي كه بر اساس اصول مشترك يا ويژگيهاي يكسان، درخواست گسترش مناسبات مطرح شود.
موضوع تحليل درست تحولات بسيار مهم است. ديدگاههاي كارشناساني كه درك درستي از تحولات سوريه ندارند، بازتابهاي وسيعي در شبكههاي اجتماعي پيدا كرده. كارشناسان و مجرياني كه مدام اعلام ميكردند سقوط اسد به هيچوجه محتمل نيست اما كمتر از 2ساعت بعد خبر سقوط كامل اسد مخابره شد. اين تحليلهاي افراطي و غلط در صدا و سيما و ساير رسانههاي حكومتي تا چه اندازه ميتواند مخرب باشد؟
به نظرم مسائلي كه در رخدادهاي سوريه شكل گرفت و حتي تا بامداد فرار اسد و سقوط دولت سوريه ادامه داشت، نشاندهنده سيطره نوع خاصي از تحليلهاي سطحي، افراطي و توام با بلوف تبليغاتي بود. مردم ديدند كه چقدر فاصله ميان واقعيتها و برخي تحليلها در رسانههاي افراطي وجود دارد. در حالي كه مسوولان جمهوري اسلامي ايران تصميم به عدم مداخله در تحولات اخير سوريه داشتند، رسانهها به گونهاي ايران را حاضر در صحنه نشان ميدادند كه انگار نبردي ميان ايران و نيروهاي معارض سوري جريان دارد. در حالي كه سياست واقعي دولت عدم مداخله در سوريه بود. اين رسانههاي افراطي بودند كه خلاف سياست رسمي كشور عمل كردند. از جمله اين رسانهها صدا و سيما و برخي روزنامههاي بولتننماي داخلي بود كه تا آخرين ساعات و دقايق بر دژ مستحكم دمشق ميكوبيدند. به نظرم اين رسانهها هم به منافع ملي كشور ظلم كردند و هم نشان دادند تا چه اندازه از بازتاب واقعيتها مبتني بر اصول حرفهاي فاصله دارند.
به گزارش کبنا، حشمتالله فلاحت پيشه نماينده ادواري مجلس كه سالها قبل با صداي بلند از مقامات سوري درخواست كرد بدهي دهها ميلياردي خود به ايران را بپردازند در گفتوگو با اعتماد ضمن بازخواني زمينههاي سقوط اسد، به راهبرد دولت چهاردهم در مواجهه با اين تحولات سريع ميپردازد. به اعتقاد فلاحتپيشه رويكرد دولت چهاردهم در به رسميت شناختن مطالبات مردم سوريه و پرهيز از تنش رويكرد عاقلانهاي است كه بايد تداوم يابد. او همچنين خطاب به افراد و جريانات تندرويي كه تلاش ميكنند رابطهاي ميان اين رخدادها و عملكرد دولت پزشكيان بيابند، ميگويد كه اين رخدادها برآمده از نحوه سياستگذاريها و رويكردهاي راديكال در عرصه سياست خارجي است. او مردم را محور همه تصميمسازيهاي سياسي و راهبردي در همه كشورها ارزيابي ميكند.
راهبرد دولت ايران در مواجهه با رخدادهاي اخير سوريه را چطور ارزيابي ميكنيد؟ راهبرد ايران را ذيل چه نوع واكنشها و كنشگريهايي ميتوان قرار داد؟
چند نكته در تحولات اخير بايد مدنظر قرار گيرد؛ نخست اينكه معتقدم تصميم دولت ايران براي عدم مداخله در دور جديد ناآراميهاي سوريه تصميم عاقلانهاي بود. به رغم اينكه برخي طيفهاي تندروي داخلي تلاش ميكردند، ايران يا گروههاي نزديك به ايران را درگير جنگ در سوريه كنند اما اينبار با يك تصميم منطقي در راستاي ايده تنشزدايي، ايران وارد جنگ و منازعه نشد. اين در حالي است كه گروههاي راديكال و تندرو سياست توهين و تحقير عليه دولت چهاردهم را در پيش گرفتهاند، اما اين گروهها ابتدا بايد پاسخگوي عملكرد و سياستهاي گذشته خود باشند، چرا كه اين گروهها، سوريه را به يك چاه ويل بدل كرده بودند كه منافع ملت ايران را ميبلعيد!
چه نسبتي ميتوان ميان رخدادهاي سوريه و مساله مقاومت در منطقه ايجاد كرد. برخي تحولات سوريه را به معناي تضعيف مقاومت فرض ميكنند. آيا اينگونه است؟
ببينيد، شكست دولت بشار اسد در سوريه به هيچوجه به معناي شكست مقاومت در منطقه نيست. وضعيت حزبالله لبنان و مقاومت با شرايطي كه در سوريه وجود دارد، كاملا متفاوت است. خاندان اسد هرگز در مواجهه با موضوع فلسطين، نگاه اصيلي نداشتند. بلكه بر حسب شرايط از اوضاع استفاده و بقاي خود را امتداد ميبخشيدند! در ادامه هم بشاراسد حمايت همه طرفها را از دست داده بود. اينكه برخي افراد و جريانات در داخل كشورمان، شكست دولت بشار اسد را شكست مقاومت معرفي ميكنند، ادامه همان هدف كهنه است كه همواره تحت عنوان سيبلسازي ايران اجرايي ميشد. برخي افراد براي اينكه همواره منافع آنها در تنش و تحريم است، ايران را سيبل همه حملات و تحولات قرار ميدهند. در صورتي كه آنچه كه در سوريه رخ داد، شكست همگان بود نه شكست يك يا چند طرف. سوريه مدل اسد، سالها وقت داشت كه به يك روند آرام سياسي و حقوقي و اقتصادي برسد كه نرسيد. در واقع اسد نتوانست مردم را پشت سر خود داشته باشد. موضوع بعدي مربوط به واكنش برخي طيفهاي تندرو در ايران است. ديدم برخي روزنامههاي ايراني امروز تيتر زدند و گروههاي پيروز در دمشق را با اسراييل و صهيونيستها مقايسه كردند. اين هم ادامه همان سياست عاديسازي منافع ملي است. اين در حالي است كه دومين پرچمي كه طرفداران اين گروهها در اختيار دارند، پرچم اسراييل است و اسراييل بيشترين نگراني را از تحولات اخير در سوريه دارد.
در يك چنين شرايطي چه وضعيتي را براي آينده روابط ايران و سوريه ميتوان متصور شد؟
رفتار آينده ايران بستگي به رفتار متقابل جريانات حاكم در سوريه دارد. هرچند گروه تحريرالشام سعي كرد از حمله به سفارت ايران اعلام برائت كند، اما به هر حال هر دولتي كه در سوريه روي كار بيايد، مسوول منافع ايران، مسوول حفاظت از اماكن زيارتي و مقدسه در سوريه و همچنين مسوول قراردادهاي منعقد شده ميان ايران و سوريه است. در اين شرايط دولت چهاردهم نبايد مسير افراطيون را در پيش بگيرد .بلكه بايد خود را به عنوان بخشي از راهحل و طرف كمككننده به دوران گذار، معرفي كرده و نقاط مشترك با سوريه را برجسته و روي اين نقاط مشترك به سمت همكاري حركت كند.
اما برخي طيفهاي داخلي، تحولات سوريه را به عملكرد دولت چهاردهم مرتبط ميدانند. مثلا معاون پارلماني دولت قبل سلسله رخدادهاي اخير را به دوران پس از دولت سيزدهم مرتبط دانسته بود. آيا اين ادعا منطقي است يا ريشه رخدادهاي اخير را بايد در تصميمسازيهاي سالهاي قبل جستوجو كرد؟
مردم ايران معتقدند كه فرصت راديكالها و افراطيها در عرصه سياست خارجي ايران به پايان رسيده است و اين مطالبه را از دولت دارند كه اجازه ندهد دوباره ديدگاههاي افراطي سكان هدايت سياست خارجي كشور را به دست بگيرد. تندروها همه فرصتهاي خود را از دست دادهاند. 40سال است كه اين ديدگاهها در عرصه سياست خارجي كشورمان، سيطره يافتهاند اما مسائل بنيادين و مهم كشور همچنان حل نشده باقي ماندهاند. اين جريانات افراطي در مسائل معيشتي مردم مشكلات زيادي درست كرده، منافع ملي را محقق نكردهاند و مصالح عمومي را اساسا نميشناسند. لذا معتقدم اين نوع ادعاها نوعي فرافكني و فرار به جلوست. اين طيفهاي افراطي، هزينههاي بسياري بر دوش ملت گذاشتهاند. در همين سوريه، هزينههای فراوانی بر دوش ملت و كشور گذاشتهاند. اين طيفها به جاي اينكه پاسخگوي راهبردهاي اشتباه خود شوند، مدعي دولتي شدهاند كه به دنبال تنشزدايي است. من به عنوان فردي كه از دولت پزشكيان حمايت تمام قد داشتهام، از رييسجمهور تقاضا ميكنم فريب تندروها را نخورند. دولت پزشكيان بايد با ايده تنشزدايانه قوي وارد عرصه شود و نگران تهديدهاي جبهه پايداري نباشند. به نظرم اگر انرژي انتخاباتي دولت جديد از بين نرود، تحولاتي به سود منافع ملي ايران محقق ميشود. بنده از جمله افرادي هستم كه آسيبهاي بسياري از مساله سوريه محتمل شدم. نخستين فردي بودم كه از بشار اسد و نخست وزيرش پول ملت ايران را درخواست كردم اما در عين حال معتقدم ايرانيان نبايد تحولات سوريه را بدل به يك نقطه اختلافي در داخل كنند. واقع آن است كه دولت پزشكيان ميراثدار افراطيگري در حوزه سياست خارجي است و بيشترين آسيبهاي اين تندرويها به دولت پزشكيان وارد شده است.
ايران در مواجهه با اين رخدادها چگونه بايد رفتار كند تا منافع ملياش تامين شود؟
هنوز دولت مستقر در سوريه و طيفهاي حاكم بر آن مشخص نيست، چرا كه همين امروز در سوريه شكافهاي عميقي ميان طيفهاي مختلف وجود دارد. از سوي ديگر، براي برخي از بازيگران سوريه، آينده اين كشور اهميتي ندارد، بلكه مشكلات مرزي و سياسي خودشان اهميت دارد. نمونه بارز اين نوع طرفها اسراييل است كه اشغالگري خود در جولان را گسترش داد. يا تركيه كه سعي ميكند جريانات نظامي نزديك به خود را تقويت كند تا زمينه سركوب جريانات كرد به وسيله جريان حاكم بر دمشق فراهم شود. به نظرم در اين كشاكشها، عدم مداخله ايران در تحولات اخير نشان داد كه ايران به دنبال آن است كه در دوران گذار نقش مثبتي ايفا كند. نقاط مشتركي ميان ايران و سوريه وجود دارد كه بايد از آنها استفاده كرد. حتما بايد كانالهاي ارتباطي با گروههاي حاكم در سوريه ايجاد شود. ايران بايد به دنبال ثبات و آرامش در سوريه باشد، همين موضوع در ساير ابتكارات و ايدهها هم تكرار شود. ابتكار توسعهيافته آستانه نمونهاي است كه ايران ميتواند آن را دنبال كند. ايران بايد كمك كند تا مردم سوريه خودشان تعيينكننده سرنوشتشان باشند و همه بازيگران از دخالت در امور داخلي اين كشور خودداري كنند. مگر در مواردي كه بر اساس اصول مشترك يا ويژگيهاي يكسان، درخواست گسترش مناسبات مطرح شود.
موضوع تحليل درست تحولات بسيار مهم است. ديدگاههاي كارشناساني كه درك درستي از تحولات سوريه ندارند، بازتابهاي وسيعي در شبكههاي اجتماعي پيدا كرده. كارشناسان و مجرياني كه مدام اعلام ميكردند سقوط اسد به هيچوجه محتمل نيست اما كمتر از 2ساعت بعد خبر سقوط كامل اسد مخابره شد. اين تحليلهاي افراطي و غلط در صدا و سيما و ساير رسانههاي حكومتي تا چه اندازه ميتواند مخرب باشد؟
به نظرم مسائلي كه در رخدادهاي سوريه شكل گرفت و حتي تا بامداد فرار اسد و سقوط دولت سوريه ادامه داشت، نشاندهنده سيطره نوع خاصي از تحليلهاي سطحي، افراطي و توام با بلوف تبليغاتي بود. مردم ديدند كه چقدر فاصله ميان واقعيتها و برخي تحليلها در رسانههاي افراطي وجود دارد. در حالي كه مسوولان جمهوري اسلامي ايران تصميم به عدم مداخله در تحولات اخير سوريه داشتند، رسانهها به گونهاي ايران را حاضر در صحنه نشان ميدادند كه انگار نبردي ميان ايران و نيروهاي معارض سوري جريان دارد. در حالي كه سياست واقعي دولت عدم مداخله در سوريه بود. اين رسانههاي افراطي بودند كه خلاف سياست رسمي كشور عمل كردند. از جمله اين رسانهها صدا و سيما و برخي روزنامههاي بولتننماي داخلي بود كه تا آخرين ساعات و دقايق بر دژ مستحكم دمشق ميكوبيدند. به نظرم اين رسانهها هم به منافع ملي كشور ظلم كردند و هم نشان دادند تا چه اندازه از بازتاب واقعيتها مبتني بر اصول حرفهاي فاصله دارند.