واشنگتن چگونه باید در مقابل تحولات اخیر خاورمیانه واکنش نشان دهد؟
استراتژی ترامپ در خاورمیانه: نیاز به ثبات و دیپلماسی
30 دی 1403 ساعت 12:31
دونالد ترامپ در مورد سیاست بینالمللی خیلی تند سخن میگوید، اما بارها بر بیمیلیاش نسبت به جنگهای تازه در خاورمیانه تاکید کردهاست. بهترین راه برای اجتناب از جنگهای تازه، تعامل غیراحساسی اما هدفمند با نظامی در ایران است که هیچ نشانهای از تزلزل آن در آینده نزدیک دیده نمیشود.
اف. گرگوری گاوس، استاد روابط بینالملل، به تحلیل وضعیت خاورمیانه در دوران دوم ریاستجمهوری ترامپ پرداخته و به تغییرات بنیادین در این منطقه اشاره میکند. او معتقد است که خاورمیانهای که ترامپ با آن مواجه خواهد شد، بهطور قابل توجهی متفاوت از دوران اول ریاستجمهوریاش است.
سوریه بهدلیل تحولات داخلی و ظهور دوباره داعش، چالشهای جدیدی را برای آمریکا ایجاد کرده است. آمریکا باید از نیروهای دموکراتیک سوریه حمایت کند و با ترکیه بهدنبال آتشبس باشد. همچنین، تهدید داعش بهویژه در شرق سوریه همچنان وجود دارد. ایران در حال حاضر نسبت به گذشته ضعیفتر شده و نارضایتیهای داخلی آن افزایش یافته است. گاوس هشدار میدهد که سیاست «فشار حداکثری» ممکن است به بیثباتی بیشتر منجر شود و تأکید میکند که آمریکا باید از وسوسه تغییر نظام در ایران دوری کند. او پیشنهاد میکند که ترامپ باید به جای فشار، زمینههای مذاکره را فراهم کند.
عربستان سعودی در حال حاضر به سمت سیاستهای ملایمتری در قبال ایران حرکت کرده و بهدنبال ثبات در منطقه است. محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان، بهدنبال تقویت روابط با ایران و کاهش تنشها است. گاوس معتقد است که این تغییرات ممکن است بر روابط عربستان با اسرائیل تأثیر بگذارد. مسائل بنیادین در منازعه اعراب و اسرائیل همچنان لاینحل باقی مانده و هیچ نشانهای از حلوفصل آنها وجود ندارد. گاوس تأکید میکند که هرگونه تلاش برای حل این مسائل باید با توجه به واقعیتهای موجود در منطقه انجام شود.
گاوس بر این باور است که دولت جدید ترامپ باید از سیاستهای غیرواقعگرایانه دوری کند و بهدنبال ایجاد ثبات در خاورمیانه باشد. او سه قانون کلیدی را برای موفقیت سیاستهای آمریکا در خاورمیانه پیشنهاد میکند: دوری از تغییر نظام در ایران، اجتناب از اولویت دادن به راهکار نهایی برای منازعه اعراب و اسرائیل، و حمایت از حکومتهایی که بتوانند بر جوامع خود حکمرانی کنند.
اف. گرگوری گاوس استاد روابط بینالملل دانشگاه تگزاس ای.اند.ام: وقتی ترامپ کار خود را در کاخ سفید آغاز کند، خاورمیانهای بسیار متفاوت نسبت به آنچه در دور نخست ریاستجمهوریاش تجربه کردهبود، پذیرای او میشود. سوریه به شکل بنیادین تغییر کردهاست که هم فرصتها و هم مشکلات جدیدی را به وجود میآورد. ایران تضعیف شدهاست، که البته اتفاق خوبی است ولی باید درست با آن مواجه شد تا از حرکت ایران به سمت سلاح هستهای اجتناب شود.
عربستان سعودی اعتمادبهنفس بیشتری پیدا کردهاست و احتمال همکاریاش با یک سیاست تهاجمی ضدایرانی بسیار کمتر شدهاست. آنچه تغییر نکردهاست دورنمای غیرمحتمل حل و فصل مسائل بنیادین در منازعه اعراب و اسرائیل است. این مسائل لاینحل احتمالاً در برابر هر تلاشی برای گسترش دادن توافقهای ابراهیم مشکل ایجاد میکند. مثل همیشه در خاورمیانه همه این مسائل به هم مرتبط هستند، در نتیجه اقدام در مورد هر یک از این مسائل تعیینکننده چشمانداز موفقیت آمریکا در دیگر موارد خواهد بود.
وسوسه بهرهبرداری از ضعفهای ایران برای تغییر نظام در این کشور، میتواند آمریکا را وارد یک ماجراجویی جدید در خاورمیانه کند که به احتمال زیاد شکست خواهد خورد و حتی ممکن است جواب عکس بدهد. با این حال فرصتهایی برای پیشبرد منافع آمریکا برای یک خاورمیانه باثباتتر و کممنازعهتر وجود دارد؛ خاورمیانهای که نیازمند مداخله و تعهد شدید آمریکا که در طول ۲۵ سال گذشته شاهد آن بودیم، نباشد. چشمانداز چنین فرصتهایی تا یک سال پیش وجود نداشت.
سوریه
دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب آمریکا زمانی که ماه گذشته در شبکههای اجتماعی نوشت سوریه از جمله منافع اساسی ایالات متحده محسوب نمیشود و تحولات این کشور توجیهکننده افزایش حضور نظامی آمریکا نیست اما درستی این اظهارات به معنای این نیست که واشنگتن باید اتفاقات سوریه را نادیده بگیرد. در شرایطی که آمریکا از اهرمهای کافی برای اثرگذاری در جزئیات تشکیل دولت جدید در آمریکا برخوردار نیست، لازم است برای اجتناب از سناریوهای بدتر تلاش کند.
دو سناریوی وحشتناک برای آمریکا، یکی ظهور مجدد داعش در شرق سوریه و دیگری احتمال درگیری مستقیم ترکیه و اسرائیل، دو متحد آمریکا در خاک سوریه است. مهمترین ابزارهای قابل استفاده آمریکا در سوریه، شبهنظامیان کُرد در شرق سوریه و این واقعیت است که «نیروهای دموکراتیک سوریه» (گروههای مسلح کُرد تحت حمایت آمریکا) منطقه نفتخیز شرق سوریه را کنترل میکند و آمریکا همچنان ۲۰۰۰ نیرو در این منطقه دارد. در عین حال آمریکا به ابزار تحریم دسترسی دارد و این قدرت را دارد که با وعده برداشتن تحریمهای بسیار سنگینی که در دوران جنگ داخلی سوریه اعمال شد، بر شرایط اثرگذار باشد.
تهدید داعش، یک خطر واقعی است. تعداد حملات سال ۲۰۲۴ داعش در عراق و سوریه نزدیک به دو برابر تعداد حملات در سال ۲۰۲۳ شدهاست. «نیروهای دموکراتیک سوریه» زندانهایی برای نگهداری تروریستهای داعش ایجاد کردهاند و اردوگاههایی را هم برای نگهداری از خانوادههای آنها در شرق سوریه اداره میکنند. اگر کنترل این تاسیسات از نیروهای دموکراتیک سوریه گرفتهشود، آنگاه احتمال احیای داعش به شدت افزایش پیدا خواهد کرد.
مشکل اینجاست که ترکیه، که پدرخوانده نیروهایی است که رژیم اسد را سرنگون کردند، نیروهای دموکراتیک سوریه را امتداد اپوزیسیون کُرد ترکیه میداند. شبهنظامیان تحت حمایت ترکیه، با پشتیبانی مستقیم ترکیه که بخشهایی از سرزمین سوریه را در شمال اشغال کردهاست، در حال حمله به مواضع نیروهای دموکراتیک سوریه در شمال و شمال شرق سوریه هستند. دولت بایدن مذاکراتی برای آتشبس میان دو گروه شبهنظامی انجام داد، اما این آتشبس دوام نیاورد.
مسئله نیروهای دموکراتیک سوریه و ترکیه، یک مشکل فوری است، اما در عین حال دورنمای مواجهه بین اسرائیل و ترکیه در بلندمدت هم وجود دارد. رجبطیباردوغان، از منتقدان جدی جنگ اسرائیل در غزه بود. احمدالشرع، رهبر گروه هیئت تحریرالشام که اکنون کنترل دمشق را در اختیار دارد، کنیه نظامی خود را ابومحمدالجولانی انتخاب کردهاست که به معنای «اهل جولان» است. (بلندیهای جولان تحت اشغال اسرائیل است.) نه اردوغان و نه جولانی موضع مثبتی نسبت به استمرار اشغال سرزمینهای سوریه توسط اسرائیل ندارند.
بعد از سرنگونی رژیم اسد، نهتنها نیروهای اسرائیلی منطقه حائل غیرنظامی که بعد از جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل در بلندیهای جولان ایجاد شدهبود، تصرف کردند، بلکه سرزمینهای بیشتری از سوریه را هم به اشغال خود درآوردند. احتمال اینکه نیروهای ترکیه و اسرائیل روزی در نزدیکی بلندیهای جولان با یکدیگر مواجه شوند، دور از ذهن نیست. دولت جدید آمریکا از جایگاه مناسبی برای حل این مسائل، چه مسئله فوری خصومت میان نیروهای دموکراتیک سوریه و ترکیه و چه مسئله بلندمدت تنش میان اسرائیل و ترکیه برخوردار است.
ترکیه علاقهمند است که دولت جدید در دمشق موفق باشد. واشنگتن باید از اهرم وعده برداشتن تحریمها استفاده کند تا ترکیه تعهد بدهد که نیروهای نیابتی آنکارا از حمله به نیروهای دموکراتیک سوریه خودداری میکنند و با همه طرفهای مرتبط برای پیدا کردن راهکاری برای زندانیان داعش همکاری کنند. دولت جدید سوریه به دنبال راهی برای کنترل مرکزی بر تولید نفت در مناطقی خواهد بود که تحت کنترل نیروهای دموکراتیک سوریه قرار دارد. این امتیاز فقط در صورتی باید به تحریرالشام دادهشود که حقوق اقلیت کُرد در دولت جدید به اندازه کافی به رسمیت شناختهشدهباشد.
اینکه این حقوق چه باشند، اهمیت اساسی برای ایالات متحده آمریکا ندارد. هیچ ضرورتی وجود ندارد که آمریکا از خودمختاری نسبی مناطق کردنشین، مانند آنچه در عراق اتفاق افتاد حمایت کند. با این حال نوعی توافق میان نیروهای دموکراتیک سوریه و رهبران دولت جدید دمشق لازم است که باعث تثبیت وضعیت داخلی سوریه شود.
با رسیدن به چنین شرایطی، وقتی نیروهای دموکراتیک سوریه با نیروهای مرزبانی منطقه تحت نظارت دولت مرکزی ادغام شدند و ترکیه تعهد داد که نیروهایش را به نزدیکی مرزهای اسرائیل اعزام نکند، آنگاه میتوان ۲۰۰۰ نیروی آمریکایی را در سوریه که از نیروهای دموکراتیک سوریه حمایت میکنند و تحرکات داعش را تحت نظر دارند، از سوریه خارج کرد. واشنگتن باید این نیروها را تا زمانی که راهحل رضایتبخشی برای مسئله داعش پیدا شود، آنجا نگه دارد. با توجه به ائتلاف واشنگتن با اسرائیل و ترکیه، آمریکا میتواند برای تعیین قواعد بلندمدت درگیری در خاک سوریه میانجیگری کند. تعهد ترکیه به خودداری از اعزام نیروهایش به جنوب دمشق بعلاوه تعهد دولت سوریه به رعایت توافق ترک مخاصمه ۱۹۷۴ سوریه و اسرائیل، میتواند برای واشنگتن کافی باشد تا برای بازگشت نیروهای اسرائیلی به خطوط تعیینشده در توافق ۱۹۷۴ پادرمیانی کند.
ایران
ایرانی که دولت نخست ترامپ در سال ۲۰۱۷ با آن مواجه بود، در خاورمیانه دست بالا داشت. متحدان و گروههای نیابتی ایران در چهار کشور عربی (لبنان، سوریه، عراق و یمن) نیروهای سیاسی مسلط بودند و روابطش با حماس به تهران جایگاه تعیینکنندهای در سیاست فلسطین میداد. اما ایران اکنون نسبت به آن زمان ضعیفتر شدهاست.
متحد سوریهای ایران رفتهاست. حزبالله، بهعنوان قدیمیترین و موفقترین گروه نیابتی ایران در منطقه، ضربههای بسیار سختی از اسرائیل خوردهاست. حملات مستقیم ایران به اسرائیل بیاثر بود، هرچند که حملات تلافیجویانه اسرائیل براساس برخی گزارشها باعث آسیب دیدن سامانههای دفاعی و تاسیسات تولید موشک بالستیک ایران شدهاست و تهران را نسبت به حملات بعدی آسیبپذیر کردهاست. جنگ ویرانگر اسرائیل در غزه، برای مدتی حماس را از معادله اعراب و اسرائیل خارج کردهاست. شاید بتوان گفت که موقعیت ایران در منطقه، نسبت به هر زمان دیگری در یک قرن گذشته ضعیفتر شدهاست.
در عین حال ایران در شش سال گذشته با نارضایتیهای گسترده داخلی هم مواجه است که به دلیل مشکلات اقتصادی و سختگیریهای اجتماعی حکومت، بهویژه در مواجهه با زنان، تشدید شدهاست. طبیعی است که در چنین شرایطی مخالفان ایران خواستار فشار بیشتر از طریق تقویت تحریمها، فشار سیاسی، حمله نظامی یا ترکیبی از اینها، با هدف سرنگون کردن حکومت اسلامی این کشور شوند. هم مارکو روبیو، گزینه وزارت خارجه و هم مایک والتز، مشاور آینده امنیت ملی رئیسجمهور در دوران خدمتشان در کنگره علناً خواستار سیاستهای سختگیرانهتر علیه ایران شدهبودند.
موضع دولت نخست ترامپ در قبال ایران، صرفاً بر استفاده از چماق استوار بود: رویکرد «فشار حداکثری» با استفاده از تحریمهای شدید و خروج از توافق هستهای مذاکره شده در دولت اوباما که قرار بود توانمندی ایران برای ساخت سلاح هستهای را محدود کند. وسوسه از سرگیری این سیاست برای دور دوم، شدید خواهد بود. چنین تمایلی احتمالاً با توجه به ادعاهای مرتبط با تلاش ایران برای ترور دونالد ترامپ در دوران تبلیغات ریاستجمهوری در انتقام ترور ژنرال قاسم سلیمانی در سال ۲۰۲۰، خیلی بیشتر تشدید میشود.
اما باید از وسوسه «فشار حداکثری» دوری کرد یا دستکم آن را با تمایل علنی به ورود به مذاکره با ایران همراه کرد. اینکه ایران ضعیفتر شدهاست دلیل نمیشود که از معادله خارج شدهباشد. نظام حاکم بر ایران در چهار دهه گذشته همه اعتراضات داخلی را پشت سر گذاشتهاست. حکومت ایران سازمان امنیتی و نظامی قدرتمند و قابل اتکایی دارد که هیچ نشانهای مبنی بر پشت کردن آنها به رهبران کشور، مانند آنچه در سوریه رخ داد، وجود ندارد. تعداد زیادی از دولتهای آمریکایی، از جمله دولت نخست ترامپ، سیاستهایی را، حتی اگر علنی نبود، با هدف تغییر نظام در ایران تنظیم کردند. هیچیک از این سیاستها موفق نبود.
نهتنها در شرایط فعلی حتی با ضعف نسبی ایران، سیاست قطعی تغییر نظام بخت پائینی برای توفیق دارد، بلکه حتی دنبال کردن چنین سیاستی ممکن است نتیجه عکس دهد و در بلندمدت به ضرر آمریکا تمام شود. تهران همچنان داراییهای منطقهای قابل توجهی در اختیار دارد، از جمله نفوذ مسلط در سیاست عراق و حوثیها که به تازگی در یمن قدرتی تازه پیدا کردهاند. ایران میتواند حملات تروریستی، سایبری و نظامی علیه منافع آمریکا انجام دهد، از جمله میتواند صادرات نفت خلیج فارس را هدف قرار دهد.
حمله به صادرات نفت در شرایط عادی غیرقابل تصور است، اما اگر آمریکا به سرنگونی نظام اسلامی در ایران تعهد جدی داشتهباشد، آنگاه چنین حملهای کاملاً ممکن خواهد بود. بدتر از همه اینکه اگر ایران با سیاست آشتیناپذیر آمریکا برای بیثباتسازی حکمرانی داخلی خود مواجه شود، آنگاه اقدام به عبور از آستانه هستهای برای دستیابی به بازدارندگی نهایی، بسیار محتملتر خواهد شد. چنین اقدامی بدون تردید باعث وقوع جنگ میان ایران و اسرائیل میشود که پای آمریکا هم تقریباً ناگزیر به چنین جنگی کشیدهخواهد شد. پیامد احتمالی چنین منازعهای، حمله ایران به پایگاههای نظامی و نظامیان آمریکا در کشورهای جنوب خلیج فارس و همچنین حمله به تاسیسات نفتی متحدان عرب آمریکا در خلیج فارس خواهد بود.
بهتر است که دونالد ترامپ، رئیسجمهور منتخب آمریکا به غریزه معاملهگری خودش اعتماد کند و همزمان با فشار سیاسی و اقتصادی به رهبران ایران مسیری برای توافق ارائه دهد و به وضوح اعلام کند که قصدی برای تغییر نظام در ایران ندارد. توافق جدید میتواند بر مبنای بازتابی از جایگاه ضعیفتر ایران در منطقه باشد. مذاکرات دولت اوباما با ایران برای توافق هستهای شامل زرادخانه موشکی ایران و سیاست گسترده دخالت ایران در سیاست کشورهای منطقه نمیشد. این بار هر دو مسئله میتواند در کنار مسئله هستهای روی میز قرار بگیرد.
حمایت ایران از حوثیها در یمن که به سمت اسرائیل موشک شلیک میکنند و به دریانوردی بینالمللی در دریای سرخ حمله میکنند، باید پایان یابد. حزبالله باید به یک عضو عادی از نظام سیاسی (همیشه معیوب) لبنان تبدیل شود و نه اینکه یک گروه شبهنظامی باقی بماند که سیاست خارجی خودش را دنبال میکند. تهران البته اجازه نمیدهد دولتی در عراق روی کار بیاید که مانند صدام حسین در دهه ۱۹۸۰ تهدیدی علیه ایران باشد، اما در عین حال باید به حاکمیت ملی و استقلال بغداد احترام بگذارد.
دونالد ترامپ در مورد سیاست بینالمللی خیلی تند سخن میگوید، اما بارها بر بیمیلیاش نسبت به جنگهای تازه در خاورمیانه تاکید کردهاست. بهترین راه برای اجتناب از جنگهای تازه، تعامل غیراحساسی اما هدفمند با نظامی در ایران است که هیچ نشانهای از تزلزل آن در آینده نزدیک دیدهنمیشود. عناصری در حکومت ایران، از جمله رئیسجمهور جدید، مسعود پزشکیان هستند که به صورت علنی تمایلشان را برای چنین تعاملی نشان دادهاند. اعتماد به این عناصر بسیار کممخاطرهتر از استراتژی بازی با آتش سیاست شکستخورده و بیاعتبار تغییر نظام در ایران است.
عربستان سعودی
عربستان سعودی کانون سیاست خاورمیانهای ترامپ در دور نخست ریاستجمهوری او بود. نخستین سفر خارجی او بهعنوان رئیسجمهور به ریاض انجام شد. داماد ترامپ، جُرد کوشنر با محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی روابط مستقیم «خارج از کانالهای عادی» برقرار کردهبودند که قاعدتاً باعث خشم وزارت خارجه شدهبود. عربستان سعودی مشتاقانه از سیاست «فشار حداکثری» علیه ایران استقبال کرد و میلیاردها دلار اسلحه آمریکایی خرید.
هرچند عربستان سعودی به دستاورد کلیدی ترامپ و کوشنر در خاورمیانه، یعنی توافقهای ابراهیم، نپیوست اما با پیوستن متحدان نزدیکش یعنی امارات متحده عربی و بحرین به این توافقها مخالفتی نکرد. عربستان روابط پنهانی خودش را با اسرائیل آغاز کرد و وعده داد که بعدها روابط دیپلماتیک رسمی برقرار کند. اگر دولت دوم ترامپ روی همین هدفها تمرکز کند، احتمالاً انتظار دارد که بار دیگر سعودیها حمایت کنند.
اما چنین پیشفرضی ممکن است چندان درست نباشد. درست همان اندازه که کل خاورمیانه نسبت به دور نخست ریاستجمهوری دونالد ترامپ تغییر کردهاست، عربستان سعودی هم با تحولات زیادی مواجه شدهاست. زمانی که ترامپ در دور نخست به کاخ سفید راه یافت، رهبری جدید سعودی هنوز به اندازه کافی جا نیفتادهبود. محمد بنسلمان از حمایت ترامپ استفاده کرد تا بر رقبایش فائق آید. او ژوئن ۲۰۱۷ شاهزاده محمد بننایف، ولیعهد وقت را مدت کوتاهی بعد از سفر دونالد ترامپ از صف جانشینی کنار زد.
رهبر جوان و ناکارآزموده سعودی که اداره امور روزمره کشور را از پدر کهنسالش گرفتهبود، با خرسندی از سیاست دونالد ترامپ در قبال ایران دنبالهروی کرد. هفت سال بعد از آن زمان، حالا محمد بنسلمان با قاطعیت تمامی امور کشور را در اختیار خود دارد. او در سالهای اخیر تاکید کردهاست که ثبات منطقهای عنصر ضروری در رسیدن به چشمانداز ۲۰۳۰، برنامه جاهطلبانه او برای تحول اساسی در اقتصاد عربستان سعودی و پایان دادن وابستگی این کشور به صادرات نفت خام است. او سال ۲۰۲۳ روابط دیپلماتیکش را با تهران با میانجیگری چین از سر گرفت.
هرچند او هنوز هم به اهداف نهایی ایران خوشبین نیست، اما در واقع سیاست کاملاً متضادی با «فشار حداکثری» در قبال تهران در پیش گرفتهاست. سررشته رویکرد محمد بنسلمان را به تعامل با ایران میتوان در بیمیلی ترامپ به حمایت از عربستان سعودی پس از حمله موشکی جسورانه ایران به تاسیسات نفتی عربستان سعودی در سپتامبر ۲۰۱۹، جستوجو کرد. آن حمله واکنش به فشاری بود که سیاست «فشار حداکثری» به اقتصاد ایران وارد میکرد. ترامپ اهمیت حمله را دستکم گرفت و اعلام کرد که واکنش به این حمله مسئولیت آمریکا نیست.
عربستان سعودی از این بیعملی بهتزده شد. هم آشتی محمد بنسلمان با ایران و هم مذاکرات او با دولت بایدن بر این مبنا که ریاض تنها در صورتی اسرائیل را به رسمیت میشناسد که یک پیمان رسمی دفاعی بین عربستان سعودی و ایالات متحده منعقد شود، ریشه در واکنش ترامپ به حملات ۲۰۱۹ به تاسیسات نفتی عربستان داشت. با توجه به این سابقه، بعید است که ریاض به کارزار مجدد «فشار حداکثری» علیه ایران بپیوندد.
تحولات در خاورمیانه در عین حال باعث شدهاست که احتمال موافقت عربستان سعودی با پیوستن به توافقهای ابراهیم و شناسایی رسمی اسرائیل بسیار کمتر شود. تمایل و منافع عربستان سعودی به روابط با اسرائیل بر این بنیان استوار بود که هر دو طرف ایران را به عنوان یک تهدید بزرگ تلقی میکردند و بر این پایه استوار بود که اهمیت مسئله فلسطین در سیاستهای عربی به طور کلی کاهش یافتهبود.
با ضعیفتر شدن ایران در ماههای گذشته، نیاز عربستان نیز به روابط علنی با اسرائیل از بین رفتهاست. جنگ غزه بار دیگر مسئله فلسطین را به مسئله اصلی افکار عمومی عرب تبدیل کردهاست و هزینههای داخلی را در عربستان برای آشتی با اسرائیل افزایش میدهد. این محاسبات ممکن است با تحولات آینده منطقه تغییر کند. با شرایط کنونی فشار آوردن به سعودیها برای پیوستن به توافقهای ابراهیم کار خامدستانه و بینتیجهای است.
پرونده اعراب و اسرائیل
با توجه به تخریب گسترده غزه بر اثر جنگ اسرائیل پس از حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل و تلاشهای گسترده دیپلماتیک و توجه رسانهها به این جنگ، میتوان به دولت بعدی ترامپ حق داد که فکر کند آنچه در خاورمیانه بیش از هر چیز تغییر کردهاست، مسئله فلسطین و اسرائیل است اما این تصور اشتباه است. بهرغم کشتار گسترده و آسیب اساسی به زیرساختها، پویاییهای بنیادین منازعه اسرائیل و فلسطین همچنان مشابه آنچه پیش از ۷ اکتبر بود باقی ماندهاست.
دولت بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل هیچ علاقهای ندارد امتیازهای سرزمینی ضروری ارائه دهد که لازمه ایجاد هرگونه کشور فلسطینی قابل قبول است که طرفهای فلسطینی بپذیرند. افکار عمومی اسرائیل در پی حملات ۷ اکتبر بسیار از پذیرش یک راهکار دودولتی دورتر شدهاند. دولت نتانیاهو هیچ علاقهای به تقویت تشکیلات خودگردان فلسطینی نشان نمیدهد تا این تشکیلات اداره امور در غزه را برعهده بگیرد. نگرانی نتانیاهو این است که یک نمایندگی واحد از سوی فلسطینیان که طرف مذاکرات راهکار دوکشوری باشد، باعث فشار مضاعف بینالمللی برای رسیدن به چنین توافقی خواهد شد. به همین دلیل یک پیشنهاد آمریکایی جدید برای صلح، به سرنوشت همه پیشنهادهای صلح پیشین دچار خواهد شد و ارزش تلاش کردن ندارد.
معنایش این نیست که واشنگتن میتواند استمرار منازعه در غزه و اقدامهای نظامی اسرائیل را در لبنان و سوریه نادیده بگیرد. هرگونه امید برای ثبات در خاورمیانه منوط به توقف درگیریها در غزه است که توجه عمومی را در منطقه و فراتر از آن به خود جلب کردهاست. در شرایطی که کشتار در غزه ادامه دارد، هیچ همکاری عملی بین اسرائیل و دولتهای عربی ممکن نیست.
غزه در عین حال بهانهای است که حوثیها برای حملاتشان به دریانوردی بینالمللی در دریای سرخ به آن متوسل میشوند. یک توافق آتشبس برای آزادی اُسرا گامی ضروری برای ثبات منطقهای است، اما بعید است که این گام باعث حرکتی جدی به سمت راهکار پایدار سیاسی شود. کمکهای بشردوستانه در غزه، اقدامی است که به خودی خود اهمیت دارد، اما نباید چنین اقداماتی را با فرآیند دیپلماتیک برای حل و فصل مسائل گستردهتر اسرائیل و فلسطین اشتباه گرفت. اما این راهکار دیپلماتیک با توجه به شرایط کنونی سیاست در اسرائیل در دسترس نیست.
در جبهههای لبنان و سوریه، ایالات متحده میتواند از روابطش با اسرائیل برای نقش سازندهتر سیاسی استفاده کند. همانگونه که بالاتر ذکر شد آمریکا در موضوع سوریه میتواند با ترکیه با دست پر صحبت کند، چراکه آمریکا تنها طرفی است که میتواند به اسرائیل فشار بیاورد که از سرزمینهای تازهاشغالشده در سوریه خارج شود. با تضعیف رهبری حزبالله، ایالات متحده آمریکا باید با شرکای عربی و فرانسه همکاری کند تا دولت جدید لبنان بتواند قدرت خود را در سراسر لبنان اعمال کند و آتشبس نوامبر ۲۰۲۴ را با اسرائیل اجرایی کند.
در عین حال واشنگتن این قدرت را دارد که اسرائیلیها را وادار کند سهم خود را از توافق اجرایی کنند و از سرزمینهای لبنانی خارج شوند. موفقیت در این اقدامات باعث افزایش ثبات در منطقه خواهد شد اما در نهایت نمیتواند مسائل بنیادین باقیمانده در منازعه اعراب و اسرائیل را حل و فصل کند و باعث به رسمیت شناختن اسرائیل توسط کشورهای عربی، به رسمیت شناختن کشور فلسطینی توسط اسرائیل و عقبنشینی اسرائیل از سرزمینهای اشغالی شود. شوربختانه به نظر میرسد که دورنمای رسیدن به چنین اهدافی بسیار دور از دسترس باشد.
نتیجهگیری
دولت جدید ترامپ، درست مانند اسلاف خودش از حزب دموکرات و همچنین مانند نسخه دوره نخست خودش، در حالی وارد کاخ سفید میشود که امیدوار است تمرکز شدید آمریکا را بر خاورمیانه که مشخصه اصلی سیاست خارجی و نظامی آمریکا از زمان ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تاکنون بودهاست، کاهش دهد. این رویکرد هوشمندانهای است.
تحولات اخیر در خاورمیانه این چشمانداز را ایجاد کردهاست که ایالات متحده آمریکا بتواند منابع و تعداد مسئولیتهای کمتری برای تضمین منافعش در منطقه صرف کند اما این مهم در صورتی ممکن است که آمریکا کارتهایش را درست بازی کند. معنایش این نیست که کارتها را رها کند و منطقه را کاملاً کنار بگذارد. خاورمیانه همچنان برای نقش جهانی آمریکا بسیار مهم است. آمریکا باید از اهرمهایش برای رسیدن به اهداف و تامین منافعش استفاده کند.
رسیدن به چنین هدفی نیازمند پایبندی به سه قانون است؛ قانون نخست اینکه از دام تغییر نظام در ایران دوری کند، چراکه چنین کاری میتواند دولت جدید را وارد دور جدیدی از بحرانها و جنگ در منطقه کند. قانون دوم اینکه از دام اولویت دادن به یک راهکار نهایی برای مسئله اعراب و اسرائیل اجتناب کند، چراکه این موضوع انرژی بسیار زیادی را مصروف خود خواهد کرد و جلوی رسیدن به اهداف قابل دسترس دیگر در جهان را میگیرد.
قانون سوم اینکه یک خاورمیانه باثبات، نیازمند حکومتهایی است که بتوانند واقعاً بر جوامع خود حکمرانی کنند و سرزمینهایشان را کنترل کنند. خاورمیانه صرفاً دولتهایی نمیخواهد که عضو کلوپ دموکراسیها باشند. با تعیین اهداف ساده، انتظارات واقعگرایانه و دیپلماسی مستمر، دولت دوم ترامپ میتواند خاورمیانه چهار سال بعد را به جایی بهتر از آن چیزی تبدیل کند که امروز تحویل میگیرد.
آیا فشار حداکثری علیه ایران در دوران ترامپ بازمیگردد؟
«جاناتان لیمیر» (Jonathan Lemire) روزنامهنگار و خبرنگار سیاسی در نشریههای آمریکایی پولیتیکو و آتلانتیک، نوشت: هنگامی که «دونالد ترامپ» رئیس جمهور منتخب ایالات متحده به کاخ سفید بازگردد، با جهانی بسیار خشونتبارتر و بیثباتتر از زمانی روبهرو خواهد شد که چهار سال پیش مجبور به ترک آن شد. حضور او در جایگاه ریاست جمهوری به نظر میرسد خود، عاملی برای افزایش ناامنی در جهان باشد. او برنامههایی نامشخص و نامطمئن برای خاتمه سریع جنگهای جاری در اوکراین و خاورمیانه ارائه کرده است. ترامپ با متحدان ایالات متحده دشمنی کرده، به بازگشت به دوران امپریالیسم آمریکا میاندیشد؛ دورانی که در آن ایالات متحده بهراحتی سرزمینهای موردنظرش را تصرف میکرد. او و مشاورانش تهدیدهایی را در زمینه آغاز جنگهای تجاری مطرح کرده و از جنبشهایی حمایت نمودهاند که دموکراسیها را تضعیف و اقتدارگرایان رو به رشد را تقویت کردهاند.
آیا سیاست «اول آمریکا» دولت ترامپ، جهانی ناامنتر میسازد؟
ترامپ بار دیگر آماده است سیاست خارجی مبتنی بر «اول آمریکا» را در پیش گیرد؛ سیاستی که بر معاملهگری و تمرکز بر منافع داخلی استوار است. این مسأله نیز در شرایطی رخ میدهد که ضعف در رهبری قدرتهای بزرگ میتواند چین را به حمله به تایوان ترغیب کند یا موجب بروز مجدد درگیریهایی در خاورمیانه شود؛ منطقهای که اکنون در آستانه یکی از بزرگترین دگرگونیهای تاریخی خود قرار گرفته است.
«جیمز استاوریدیس» (James Stavridis) فرمانده سابق نیروهای ناتو در این رابطه میگوید: «این بار ترامپ شاید کمتر باعث شگفتی شود، اما همچنان آزمونی دشوار خواهد بود. سیستم بینالمللی آگاه است که ترامپ بهطور طبیعی حامی متحدان نبوده و مواضعش غیرقابل پیشبینی است. متحدان و دشمنان به یک اندازه خواهند دانست که هیچچیز رایگان نیست؛ همهچیز قابل مذاکره است.» مقامات دولتهای ترامپ و بایدن در محافل خصوصی با تلخی اذعان دارند که ترامپ با میراثی قابلتوجه وارد کاخ سفید خواهد شد. او اقتصاد سالمی را در اختیار خواهد گرفت و برخلاف بسیاری از رؤسای جمهور پیشین، در زمانی به قدرت خواهد رسید که آمریکا درگیر حضور گسترده نظامی در میدانهای جنگ خارج از کشور نیست.
دو بحران پیچیده اوکراین و غزه که ترامپ وعده پایان سریع آنها را داده، به نقطهای رسیدهاند که طرفین خسته از درگیری تمایل به مذاکره نشان دادهاند. رئیسجمهور منتخب هشدار داده که اگر حماس گروگانهای ۷ اکتبر ۲۰۲۳ را تا زمان مراسم تحلیف او آزاد نکند، «خاورمیانه تاوان سنگینی خواهد پرداخت». پس از ماهها مذاکره تیم بایدن، اکنون توافقی برای توقف جنگ و آزادی گروگانها شکل گرفته است. در روزهای پایانی دولت فعلی، ترامپ با سرعت تلاش کرده این دستاوردها را به نام خود ثبت کند؛ بطوریکه توافق انجام شده نیز با مشارکت نماینده او انجام شده است. با این حال، دستیابی به یک توافق دائمی فعلا امری نامشخص است؛ هرچند به نظر میرسد مداخله او نقش مهمی در این پیشرفت داشته است. بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل مشتاق است دوران دوم ترامپ را با روابط مثبت آغاز کند و به نظر میرسد حماس نیز از تهدیدات ترامپ نگران شده باشد. با این حال، همانطور که آتشبس تدریجاً اجرایی میشود، رفتار غیرقابل پیشبینی ترامپ میتواند این توافق شکننده را به خطر بیندازد.
آیا سیاست ترامپ در اوکراین قدرت روسیه را تقویت میکند؟
دونالد ترامپ در کارزار انتخاباتی خود بارها مدعی شده بود که جنگ میان روسیه و اوکراین را «کمتر از ۲۴ ساعت» پایان خواهد داد، اما بعداً این ادعا را تعدیل کرد. کییف با نگرانی مراسم تحلیف او را دنبال میکند، زیرا ترامپ مدتهاست ناتو—اتحادی که به اوکراین کمک کرده—را مورد انتقاد قرار داده است. با وجود کمکهای نهایی دولت بایدن به اوکراین، روسیه هنوز پیشرویهای محدودی داشته است. تمایل ترامپ برای پایان سریع و مذاکرهشده این درگیری، احتمالاً به شکلی ضمنی دستاوردهای سرزمینی روسیه را به رسمیت خواهد شناخت.
کاخ سفید ترامپ و مجلس نمایندگان تحت تسلط هواداران شعار «عظمت را دوباره به آمریکا بازگردانیم» تمایلی به ارسال کمکهای قابلتوجه یا تجهیزات نظامی به خطوط مقدم اوکراین نشان ندادهاند. هرچند اروپا ممکن است تلاش کند این خلأ را پر کند، اما بدون حمایت ایالات متحده توانایی اوکراین برای دفاع از خود بهشدت تضعیف خواهد شد. برتری انسانی روسیه، که اکنون با اعزام نیروهای کره شمالی بهعنوان نیروی کمکی تقویت شده است، افزایش خواهد یافت. این موضوع میتواند «ولادیمیر پوتین» را به این باور برساند که قادر است تنها با راهبرد جنگ فرسایشی به پیروزی برسد.
یکی از مقامات ارشد آمریکا، که به شرط ناشناس ماندن درباره دولت آینده صحبت کرده است، از تمایل دیرینه ترامپ به پوتین بهعنوان نگرانیای جدی یاد کرده است؛ بهویژه اگر تجاوز روسیه موجب فعال شدن پیمان دفاع متقابل ناتو شود. این مقام هشدار داده است: «اگر ترامپ کوچکترین امتیازی به پوتین بدهد، پوتین از آن حداکثر بهره را خواهد برد. اگر ترامپ بهطور کامل از اوکراین حمایت نکند و پوتین را برای پیشروی فراتر از این کشور تشویق کند، هزینه درگیری بهمراتب بیشتر خواهد شد. فعال شدن ماده پنج ناتو، ایالات متحده را مستقیماً درگیر خواهد کرد.»
در درون تیم ترامپ، اختلافنظرهایی درباره بهترین راهکار برای مواجهه با اوکراین و فراتر از آن در حال شکلگیری است. «استیو بنن» (Steve Bannon) مشاور ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری، بهشدت مخالف جهانیگرایی است. از سوی دیگر، ایلان ماسک، میلیاردر حوزه فناوری و یکی از تأثیرگذارترین مشاوران غیررسمی ترامپ، از نفوذ و ثروت خود در شبکههای اجتماعی برای حمایت از راستگرایان در بریتانیا و آلمان استفاده کرده است؛ گروههایی که تمایل دارند از کییف فاصله بگیرند. این دیدگاهها با سیاستهای «جی. دی. ونس»، معاون منتخب ترامپ همخوانی دارد.
با این حال، همه اعضای تیم ترامپ با این رویکرد موافق نیستند. مارکو روبیو، گزینه احتمالی برای وزارت خارجه، از حامیان جدی ناتو است و مایک والتز، مشاور امنیت ملی آینده، بر اعمال تحریمهای شدیدتر علیه بخش انرژی روسیه اصرار دارد تا فشار اقتصادی بیشتری به دولت پوتین وارد شود.
آیا غیرقابل پیشبینی بودن ترامپ یک مزیت استراتژیک است؟
این اختلافات برای کسانی که دوره اول ریاستجمهوری ترامپ را به یاد دارند، کاملاً آشناست. تیمهای دیپلماتیک و امنیت ملی او در آن دوره که در ابتدا شامل جمهوریخواهان سنتی با دیدگاههایی نزدیک به اصول دیرینه حزب بودند، غالباً درگیر کشمکشهای داخلی میشدند. هر دو جناح بارها از رئیسجمهوری که تنها هدف ثابتش دریافت ستایش و تحسین بود، سرخورده میشدند.
نتیجه این وضعیت، سیاست خارجیای بیثبات و پراکنده بود. «کیم جونگ اون»، رهبر کره شمالی ابتدا با تهدید «آتش و خشم» روبهرو شد، اما پس از آن نامههایی دریافت کرد که ترامپ آنها را «نامههای زیبا» نامید. چین از دشمن به شریک و سپس دوباره به دشمن تبدیل شد؛ حتی زمانی که دولت ترامپ تحریمهای شدید علیه روسیه اعمال میکرد، خود او مکرراً به پوتین نزدیک میشد و در نشست هلسینکی، آشکارا از پوتین حمایت کرد و گزارشهای نهادهای امنیتی کشور خود را نادیده گرفت.
در حالی که این رفتار غیرقابل پیشبینی در دوره اول موجب هرجومرج شد، مشاوران جدید ترامپ معتقدند که این بار انجام چنین کاری میتواند یک مزیت راهبردی به حساب آید. به باور آنها، هیچ دشمن خارجی جرأت نخواهد کرد ترامپ را به چالش بکشد؛ وقتی واکنش او را نمیتوان از پیش حدس زد. خود ترامپ نیز این ایده را در مصاحبهای با روزنامه والاستریت ژورنال تقویت کرد. او در این مصاحبه اعلام کرد که برای جلوگیری از محاصره تایوان به نیروی نظامی نیازی ندارد، چرا که «شی جینپینگ»، رهبر چین «به من احترام میگذارد و میداند که من کاملاً غیرقابل پیشبینیام».
این رویکرد شاید کمتر از نظریه «مرد دیوانه» ریچارد نیکسون حسابشده باشد و بیشتر به هوسهای شخصی و میل به تمجید از سوی ترامپ مربوط شود، اما مشاورانش معتقدند که میتواند به نتیجهای مشابه منجر شود. این ذهنیت بهویژه در دوره انتقال قدرت آشکار بود. در محافل آنلاین، نقشههایی که نیمکره غربی را با مرزهای اغراقآمیز ایالات متحده نشان میدادند، به محبوبیت رسیدند. در این نقشهها، ناگهان گرینلند بخشی از ایالات متحده شده بود. کانال پاناما نیز همینطور و کانادا، همسایه محترم و آرام ایالات متحده در شمال، اکنون پنجاهویکمین ایالت آمریکا تصور میشد.
از گرینلند تا کانادا؛ سیاستهای غیرمنتظره ترامپ و نگرانیهای جهانی
حتی در فضای خاص دوران ترامپ نیز برخی این اقدامات را بجای تلاشهای جدی برای گسترش قلمرو، بیشتر بهعنوان بازیهای سیاسی تعبیر میکنند. برای مثال، ارسال دونالد ترامپ جونیور به گرینلند یا اشاره به «جاستین ترودو»، نخست وزیر کانادا با عنوان «فرماندار» بیشتر به شوخیهای تحریکآمیز شبیهاند. با این حال، دولتهای خارجی مدتهاست که یاد گرفتهاند ترامپ را هم در سطح لفظی و هم بهصورت جدی در نظر بگیرند.
تمایل ترامپ به گرینلند، که به دلیل موقعیت راهبردی و منابع طبیعی غنی این جزیره است، موجب نگرانی دانمارک، که مسئولیت اداره گرینلند را بر عهده دارد، و همچنین دیگر اعضای ناتو شده است. این نگرانیها با امتناع ترامپ از رد احتمال استفاده از نیروی نظامی برای تصرف این منطقه تشدید شده است. در همین راستا، تهدیدهای او علیه پاناما و فشارهای شدید بر کانادا، از جمله هشدار به اعمال تعرفههای سنگین، نشان میدهد که در دوران ریاستجمهوری او نمیتوان روی نقش آمریکا بهعنوان حامی نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین حساب باز کرد.
ترامپ در برابر تهران؛ آیا فشار حداکثری بازمیگردد؟
در دوره اول ریاستجمهوری ترامپ، خروج از توافق هستهای ایران و اجرای کمپین فشار حداکثری از طریق تحریمها، همراه با ترور قاسم سلیمانی، به انزوای تهران و کاهش نفوذ آن در منطقه انجامید. اکنون، ترکیب کابینه ترامپ با افراد تندرو علیه ایران، از جمله «مایک والتز» میتواند او را در تضاد با متحدان خلیج فارس قرار دهد که به نظر میرسد به دنبال کاهش تنشها با تهران هستند. چیزی که به وضوح مشخص است، افزایش ابهام در سیاستهای آتی ترامپ است. رئیسجمهور منتخب ایالات متحده خود نیز آشکارا از این آشفتگی استقبال میکند؛ زمانی که در یک کنفرانس مطبوعاتی از او درباره برنامههایش برای ایران سؤال شد، با پاسخی مبهم گفت: «چگونه میتوانم الان چیزی در این باره بگویم؟ این موضوعی نیست که پیش از وقوع یا عدم وقوع چیزی بخواهم در موردش صحبت کنم. نمیخواهم شما را ناراحت کنم، اما فکر میکنم این موردی نیست که بخواهم الان در مورد ایران یا هر جای دیگری از جهان به آن پاسخ بدهم.»
کد مطلب: 495092