تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۶ فروردين ۱۴۰۱ ساعت ۰۱:۳۳
کد مطلب : ۴۴۶۵۵۵
گفتگو با یک پژوهشگر فلسفه:
سیاستمداران برای فرار از مسئولیت به حرف مفت رو میآورند
۰
کبنا ؛محسن کرمی مترجم کتاب «در باب حرف مفت» و پژوهشگر فلسفه دربارهی رواج حرف مفتزنی بین سیاستمداران میگوید:«سیاستمداران از این شیوه بهره میبرند تا بتوانند هر چه بیشتر و آسانتر از زیر بار مسئولیّت سخنانی که گفتهاند شانه خالی کنند؛ برای این که بهسادگی نتوان تقصیرها و، بالاتر از آن، قصورهایشان را نشان داد».
به گزارش کبنا، حرف مفت گونه ای از سخن گفتن است که نه راست است و نه دروغ. در واقع حرف مفت زن کسی است که دغدغهی ارتباط سخنش با حقیقت را ندارد و فقط به دنبال جلوهفروشی است؛ این گونه حرف زدن در بین سیاستمداران بیشتر مورد استفاده قرار گرفته و امروزه شبکههای اجتماعی هم به دیده شدن بهتر آن کمک کرده اند. همین غایت جلوه فروشی باعث میشود تا سیاستمداران از این شیوهی سخن گفتن بیشتر استفاده کنند و الفاظ و عباراتی را بهکار ببرند که دوپهلو باشد و معنای مشخصی نداشته باشد. از سوی دیگر گریز از مسوولیت هم هدف دیگری است که سیاستمداران را راضی میکند تا از این شیوه بهره ببرند؛ وقتی معنای سخنی واضح و روشن نباشد و دوپهلو بیان شده باشد، میتوان معانی متعددی برای آن درنظر گرفت و از زیر بار مسوولیت آن سخنان شانه خالی کرد. محسن کرمی این دو هدف را از جمله اهداف سیاستمداران برای استفاده از حرف مفت زدن میداند.
در طیّ سالهای اخیر، نطقها و سخنرانیهای سیاستمداران ایرانی بواسطهی شبکههای اجتماعی بیشتر از قبل محلّ توجّه بوده است و بعضاً از جهت معنا این سخنرانیها نامفهوم، دوپهلو و بیمعنا تلقّی شده است. چرا این سبک از سخنرانی مورد استفادهی سیاستمداران قرار میگیرد؟ زمینههای فرهنگی این سبک سخن چیست؟
محسن کرمی: پیش از پرداختن به دو پرسش شما که در یک سؤال طرح شدهاند، لازم میدانم که به مسألهی دیگری توجّه دهم: این که آیا سیاستمداران ایرانی فیالواقع بیش از قبل نامفهوم، دوپهلو، و بیمعنا سخن میگویند یا خیر؟ برای پیبردن به پاسخ این پرسش باید بر طبق روششناسی علوم تجربی عمل کرد. یعنی، باید به نحو تجربی نمونهها را بررسی کرد و از بررسی نمونهها استنتاج کرد. مثلاً، ۱۰ سیاستمدار را از دورههای مختلف انتخاب کنیم؛ بعد ۱۰ سخنرانی مهمّ ایشان را مشخّص کنیم؛ و آنگاه به بررسی ۱۰۰ سخنرانیِ انتخابشده بپردازیم و ببینیم که چقدر از مباحث طرحشده در این سخنرانیها نامفهوم، دوپهلو، و بیمعنا یند و چقدر غیر از این اند. البتّه، یک روش میانبر هم وجود دارد، که قطعاً به این دقّت نیست، ولی در مسائل اجتماعیای از این دست جواب میدهد. این که به تجربهی شخصی خودمان رجوع کنیم و ببینیم که تجربهمان از شنیدن سخنرانی سیاستمداران دلالت بر چه میکند.
خود من معتقدم که اکثر سیاستمداران، چه ایرانی و چه غیرایرانی، چه در دهههای اخیر و چه در طول تاریخ، غالباً به نحوی عامدانه مبهم و پرایهام و غامض و حتّی بیمعنا سخن میگویند و، به تعبیر فرانفکورت، حرفمفت میزنند. به گمان من، این تا حدّ زیادی ناشی از سرشت عالم سیاست است، که آن هم حتماً به روانشناسیِ انسانها ربط دارد؛ که چیز تازهای نیست و دستکم قرنها است که به همین نحو بوده است. امّا در دوران مدرن عوامل تازهای نیز بر اینها افزوده شده که، شاید بشود گفت، حرفمفت را بیشتر رواج داده است. ولی، حالا میخواهم بگویم که به نظرم حرفمفتزنی چیز تازهای در عالم سیاست نیست. شاید امروزه ما بیشتر متوجّه آن شدهایم.
به تعبیر دیگر، همان شبکههای اجتماعی و امکانات تازه شاید بیشتر از گذشته امکانِ ثبتوضبط و بررسیِ سخنان را فراهم آوردهاند. بررسیهایی که در فرهنگهای انگلیسیزبان صورت گرفته است این امر را تأیید میکند که در گذشتهها نیز وضع عالم سیاست از بابت حرفمفتزنی بهتر از اکنون نبوده. به عبارت دیگر، سخن من این است که نسبت حرفهای مفت به حرفهای حساب چندان تغییر نکرده. این که به نظر ما حرفهای مفت بیشتر شدهاند، ناشی از این است که سیاستمداران خیلی بیش از گذشته حرف میزنند. و بالتّبع، هر چه بیشتر حرف بزنند، حرفمفت هم بیشتر میزنند. ولی، این امر نشان نمیدهد که نسبتِ حرفمفت به حرفحساب بیشتر شده.
هدفِ حرفِ مفتزن جلوه فروشی است
امّا نکتهی بعدی که باید روشن کنم این است که اصلاً حرفمفت چیست. حرفمفت در مقابل حرفحساب عبارت از سخنی است که در آن گوینده غرضش از سخنگفتن نه بیان حقیقت و نه کتمان آن، بل صرفاً سخنگفتن است؛ و این صرفِ سخنگفتن البتّه برای حرفمفتزن هدف غایی نیست، بلکه از طریق آن میخواهد خودش را بهتر از آن چه هست در نزد مخاطبان جلوه دهد. مثلاً میخواهد خودش را وطنپرستتر، پاکتر، زیرکتر، و خبرهتر از آن چه واقعاً هست در نظرها جلوه دهد.
وقتی غرض کسی بیان حقیقت باشد، سخنش از دو حال خارج نیست: یا مطابق با واقع سخن میگوید یا گمان میکند که مطابق با واقع سخن میگوید. این فرد در هر حال در پی حقیقت است، هر چند به خطا گمان کرده باشد که حقیقت را بیان میکند. فرقِ فارقِ فردی که حقیقت را کتمان میکند (دروغگو) با فردی که صرفاً به خطا چیزی غیر از حقیقت را به زبان میآورد در همین جا است. سخن دروغ و سخن کاذب ممکن است ظاهرشان شبیه به هم باشند، ولی فیالواقع با هم تفاوت دارند.
امّا حرفمفتزن غرضش فقط جلوهفروشی است. فقط میخواهد خودش را به مخاطبان بهتر از آن چه هست نشان دهد. بنابراین، تلاش میکند تا به نحوی سخن بگوید که نشود روشن کرد که راست گفته است یا نه. و یکی از بهترین راهها برای این گونه سخنگفتن توسّلجستن به ابهام و ایهام و غموض در سخن است. یعنی، از الفاظ و مفاهیمی که حدّشان روشن نیست استفاده میکند (ابهام)؛ مثلاً میگوید «برخی معتقد اند که ما باید به این روند فعلی ادامه دهیم و برخی مخالف این هستند». در این جا هیچ کس نمیتواند معلوم کند که این سیاستمدار راست گفته یا نه، چون معلوم نیست که این برخی که هستند. یا: از تعابیر ایهامآلود استفاده میکند، که چند معنا به ذهن متبادر میکنند؛ مثلاً میگوید: «ما مخالف پیشرفت نیستیم؛ ما میخواهیم هویّت ملّیمان را حفظ کنیم.»
میدانیم که تعبیر پیشرفت و هویّت ملّی از آن تعابیری اند که معانی عدیدهای دارند و هیچ اتّفاقنظری در خصوص آنها در میان عالمان رشتههای مختلف علمی نیز وجود ندارد. پس، سیاستمدار ما از آنها استفاده میکند تا هر وقت خواستی مچش را بگیری، بگوید: «منظور من این معنای پیشرفت یا آن معنای هویّت ملّی نبود». و یا: به نحوی غامض و پیچیده سخن میگوید که فقط ظاهر سخنش مطنطن باشد، امّا نشود فهمید که دقیقاً موضوع سخنش چیست، یا دقیقاً چه موضعی در قبال مسألهی مورد بحث دارد.
از این جا میرسم به پرسش نخست شما: چرا سیاستمداران از این شیوه بهره میبرند؟ به این خاطر که بتوانند هر چه بیشتر و آسانتر از زیر بار مسئولیّت سخنانی که گفتهاند شانه خالی کنند؛ برای این که بهسادگی نتوان تقصیرها و، بالاتر از آن، قصورهایشان را نشان داد.
محسن کرمی دربارهی زمینههای فرهنگی که استفاده از حرف مفت را رواج داده است میگوید:« ما ایرانیان خیلی در پی راضیکردن همه ایم، در حالی که در هر امری هر موضعی که بگیریم قطعاً برخی را راضی میکند و برخی را ناراضی: رضی النّاس غایت لاتترک. سیاستمدار ما برای این که همه را راضی کند، باید اصلاً موضعی نگیرد. پس، به حرفمفت رو میآورد».
مخاطب بایدهای سیاستمداران نامشخص است
امّا اینها تنها سه شیوهی حرفمفتزنی است. شیوههای دیگری نیز وجود دارد، خاصه در میان سیاستمداران، که شاید بد نباشد در این جا به سه نمونهی آنها اشارهای کنم. اوّلین روش به کار بردن جملات مجهول است و شبهمجهول، که در آنها فاعل روشن و مشخّص نیست. سخنان سیاستمداران ما پر است از این که: باید این کار را کرد، باید آن روش را به کار بست، باید این جور افراد را کنار گذاشت، باید آن جور افراد را به کار گماشت و… . در این جا مخاطب با سیاستمدار همدل است، امّا غافل است از این که بالاخره خطاب این بایدها چه کسی است! گرفتن ژست منتقد و طلبکارانه سخنگفتن را نیز میتوان در ذیل این روش مندرج کرد.
دومین روش سخنگفتن بر طبق خوشایند مخاطبان است، به جای آن که بر طبق عقیدهی خودش سخن بگوید، یا این که مواضعش را با دلیل موجّه کند. طبعاً مخاطبان وقتی کسی مطابق با خوشایندشان سخن بگوید مطالبهی دلیل از او نمیکنند. و این سادهترین راه برای جا کردن در دل مردم از سوی سیاستمداران است، که خودش بهترین روش برای حرفمفتزنی است. چون دغدغهی چنین سیاستمداری در این جا نه حقیقت که جا کردن خود در دل مخاطبان است.
و سومین روش پروبالدادن به آرزواندیشی (wishful-thinking) در مخاطبان است. آرزواندیشی یکی از مغالطات (fallacies) مشهور در میان انسانها است، و عبارت از این است که: من خوش دارم الف ب باشد، بنابراین معتقد میشوم که الف ب است. مثلاً، ما خوش داریم که باهوشترین مردمان روی زمین باشیم، بنابراین معتقد میشویم که باهوشترین مردمان روی زمین هستیم. پرواضح است که این شیوهی استدلالکردن سراپا غلط است؛ امّا برای انسان جذّابیّت دارد. و سیاستمداران از این امر بهرهها میبرند و بدین سان، بدون این که کاری بکنند و قولی بدهند، با پروبالدادن به آرزواندیشی ما ظاهراً همهی مشکلات را به دست خود ما حلّ میکنند. مثلاً به ما میگویند: شما مردم بزرگی هستید و هر کاری که بخواهید، میتوانید انجام دهید!
سیاستمدار ما برای آنکه همه را راضی کند به حرف مفت رو میآورد
و پرسش دیگرتان راجع به زمینههای فرهنگی این سبک سخنگویی بود. به نظرم، این نوع سخنگفتن زمینهها و ریشههای گوناگونی دارد، که بخشی از آنها به زمینههای فرهنگیِ آن در کشور ما ربط پیدا میکند. من در این جا به برخی از آنها اشاره میکنم. یکی این که ما ایرانیان خیلی در پی راضیکردن همه ایم، در حالی که در هر امری هر موضعی که بگیریم قطعاً برخی را راضی میکند و برخی را ناراضی: رضی النّاس غایت لاتترک. در این حال، سیاستمدار ما برای این که همه را راضی کند، باید اصلاً موضعی نگیرد. پس، به حرفمفت رو میآورد.
دیگری تعلیموتربیتِ ما در زمینهی عدم صراحت است. ما در نظام تعلیم و تربیتمان هیچ برنامهی مشخّصی برای این که به فرزندانمان بیاموزیم که چه طور میشود واضح و صریح سخن گفت نداریم. بهعکس، به نحوی ضمنی آموزش میدهیم که غیرصریح و ناواضح سخن بگوییم. خب، این امر، از سویی، مخاطبان را آمادهی شنیدن حرفمفت میکند و، از سوی دیگر، سیاستمداران را آمادهی گفتن حرفمفت. البتّه، این که چرا تعلیم و تربیت ما چنین است خودش علل و عوامل تاریخی و فرهنگی دیگری دارد که در این مجال نمیگنجد.
عامل سوم را من نبودِ تفکّر نقّادانه (critical thinking) میدانم. تفکّر نقّادانه مجموعهای از مهارتهای ذهنی است که به وسیلهی آنها فرد میتواند سخنان را، اعمّ از مکتوب و ملفوظ، تحلیل، تفسیر، و در نهایت ارزیابی کند.
با تفکّر نقّادانه است که میتوان بررسی کرد که مثلاً در یک سخنرانی (۱) موضوع یا مسأله چیست، (۲) فرد سخنران در قبال آن موضوع یا مسأله چه موضعی دارد، (۳) آیا به نفع موضع خود دلیلی هم اقامه کرده است، (۴) میزان قوّت و ضعفِ ادلّهی مذکور چگونه است، (۵) سخنان بیربط با موضوع اصلی کدام اند، (۶) و در نهایت، چه ارزیابیِ عقلانیای باید از کلّیّت سخنرانی داشت و، به مقتضای آن ارزیابی، چه موضعی در قبال آن اتّخاذ کرد.
در یک کلام، تفکّر نقّادانه به ما کمک میکند تا در دام مغالطات لفظی و غیرلفظی نیفتیم و سخنرانان کمتر بتوانند با لفّاظی و حرفمفتزنی ما را بفریبند. به گمان من، عامل سومی در فرهنگ ما که به رواج حرفمفتزنی کمک کرده است کمبود تفکّر نقّادانه است، که امروزه در رسانههای جمعی به آن سواد رسانهای نیز میگویند. مراد از سواد رسانهای در واقع همین طرز تفکّر نقّادانه یا سنجشگرانهاندیشی است. یعنی سوادِ آن را داشته باشیم که سخنان را بسنجیم و ارزیابیِ درست کنیم.
اخلاق دیگر غایت زندگی مردم نیست
و عامل فرهنگیِ چهارم افول اخلاق در جامعهی ما است. مرادم از اخلاق در این جا اخلاق به معنای دقیق کلمه است، و نه هر مجموعهای از بایدها و نبایدها. آن چه از شواهد و قرائن برمیآید این است که اخلاق در جامعهی ما رو به افول گذاشته است و چیزهای دیگری غایت زندگیها شده است. غایت قصوای عمومِ مردم چیزهایی از این دست است: ثروت، قدرت، جایگاه اجتماعی، شهرت، و … . حتّی اخیراً مدرک دانشگاهی نیز، که خودش از همین قماش است، دیگر چندان اعتبار ندارد، چون ثروت به بار نمیآورد.
بعید میدانم شنیده باشید که موضوع صحبت در یک مهمانی میزان تواضع یک نفر باشد، یا کیفیّتِ اصیل زندگی کسی، یا شفقت، یا احسان، یا صداقت، یا بردباری، یا سایر فضائل اخلاقیای از این دست باشد. خب، حالا تصوّر کنید در جامعهای زندگی میکنید که هدف و غایت عموم مردم ثروت و قدرت و اموری از این قماش است، و نه اخلاق و فضائل اخلاقی. در این جامعه طبعاً بهترین راه برای رسیدن سیاستمداران به قدرت این است که با زیرپاگذاشتن اخلاق مخاطبانشان را بفریبند. و چه راهی برای فریفتن مردم بهتر از حرفمفتزدن!
فرانکفورت در کتاب در باب حرفمفت دستهای سخن را معرّفی میکند که نه راست است و نه دروغ. بر طبق تعریف او، حرفمفت هیچ نوع ارتباطی با حقیقت ندارد. چه اهدافی در استفاده از این نوع سخنگفتن برای شخص حرفمفتزن وجود دارد و در بین چه قشرهایی میتوان استفاده از آن را بیشتر دید؟
محسن کرمی: اگر بخواهم دقیقتر بگویم، باید بگویم که حرفمفتزن دغدغهی حقیقت ندارد، نه این که حرفمفت هیچ نوع ارتباطی با حقیقت ندارد. از سخنِ یک سیاستمدار چه بسا شما حقایقی هم استنباط کنید و دریابید، امّا مسأله این است که غرض او اصلاً حقیقت نیست. او میخواهد خودش را در نظر شما مهمّ جلوه دهد. ممکن است حتّی چیزهایی بگوید که مطابق با واقع اند، امّا غرضش از گفتن این سخنانِ مطابقِ با واقع اصلاً حقیقتگویی و افشای حقایق نیست؛ فقط میخواهد در دل مخاطبان جا بازکند و از این طریق به قدرتی برسد. پس، بر طبق تعریف حرفمفت در پاسخ به سؤال قبلی، باید بگویم که هدف از حرفمفتزنی جلوهفروشی است.
امّا به این پرسش که حرفمفت در میان کدام اقشار بیش از همه دیده میشود، به نظرم، شاید نشود پاسخ دقیقی داد. به جای آن من ترجیح میدهم که پرسش را کمی عوض کنم و بپرسم: حرفمفتزنی در میان کدام اقشار اجتماعی خطر بیشتری دارد؟ گمان میکنم که این پرسش مهمّتر و خطیرتر باشد و چه بسا اصلاً منظور شما هم همین باشد.
دین، علم و سیاست سه قلمروی خطرناک حرف مفت
همان طور که در مقدّمهی کتاب هم اشاره کردهام، به نظر من، حرفمفتزنی در عالم سیاست، در قلمرو معنویّت و دین، و در ساحت علم از همه جا خطرناکتر است. و از قضا، در این سه قلمرو حرفمفتزنهای بسیار قهّاری هم در طول تاریخ به ظهور رسیدهاند. نهاد سیاست، دستکم در دوران ما، مهمّترین نهاد اجتماعی است و سایر نهادهای اجتماعی را در زیر مهار خود دارد. بنابراین، هر رخداد مثبت یا منفیای در این نهاد بالتّبَع بر سایر نهادها هم تأثیرات مثبت یا منفی خود را خواهد داشت، از نهاد اقتصاد گرفته تا نهاد تعلیموتربیت و حقوق و… . قلمرو معنویّت و دین با درون انسانها سر و کار دارند؛ یعنی ساحتهای عقیدتی، احساسی، و ارادی وجود ایشان.
و روشن است که هر عملی که آدمیان در بیرون مرتکب میشوند برآیندِ درونیّات ایشان است. و علم به معنای عامّ آن، خواه علوم تجربی و خواه علوم عقلی و خواه علوم تاریخی، جملگی تأثیر ژرفشان بر ساحتهای درونی و بیرونی زندگی ما روشن است. از این رو است که، به گمان من، هر گونه فریبکاری از طریق حرفمفتزنی در هر کدام از این سه قلمرو میتواند آسیبهای بسیار مهلکی بر جامعهی انسانی وارد آورد. در یک کلام، خطرناکترین حرفمفتها در این سه قلمرو گفته میشوند و، از این جهت، باید بیش از سایر قلمروها در این سه قلمرو مراقب حرفمفتزنها بود.
آیا دموکراسی و شکلگیری شبکههای اجتماعی که امکان اظهارنظر افراد در هر زمینهای را که شاید تخصّص و دانشی هم در آن نداشته باشند فراهم کردهاند سبب نشده تا حرفمفتزنی رواج گیرد؟
محسن کرمی: به نظرم، عوامل عدیدهای در رواج حرفمفتزنی دخیل اند، که فرانکفورت در کتابش به برخی از آنها اشاره میکند، از جمله همین مردمسالاری که مورد سؤال شما است؛ عامل دیگر شکّاکیّت و نسبیانگاری در روزگار ما است؛ و عامل سوم عدم انطباق مسئولیّتهای افراد با تخصّص و دانش آنها است.
حال، در این میان، فرهنگ مردمسالارانه چگونه به رواج حرفمفت انجامیده است؟ در نظامهای مردمسالار مردم حقّ دارند در باب هر مسأله و موضوعی که به نحوی به ایشان مرتبط است سخن بگویند و اظهارنظر کنند؛ امّا از این امر برنمیآید که مردم وظیفه هم دارند که راجع به هر مسأله یا موضوعی سخن بگویند.
این مغالطهای است که در فرهنگ مردمسالار رواج پیدا کرده است. حقّ همیشه روی دیگرِ وظیفه نیست. این از آن مغالطههایی است که در فرهنگ ما نیز رواج پیدا کرد که حقّ روی دیگرِ وظیفه است. برای مثال، از این که احمد حقّ دارد ازدواج کند برای هیچ دختری وظیفهای ایجاد نمیشود دالّ بر این که باید با احمد ازدواج کند.
در مسألهی حقّ سخنگفتن و اظهارنظر هم قضیّه از همین قرار است: از این که انسانها حقّ دارند در خصوص همهی مسائل کشورشان سخن بگویند برنمیآید که وظیفه هم دارند که در خصوص همهی مسائل کشورشان سخن بگویند و اظهارنظر کنند. برای احراز وجوبِ وظیفه باید شرایطی محقّق شود، که یکی از آنها داشتن تخصّص و دانش کافی در خصوص آن مسأله یا موضوع است. و روشن است که هر کس در حیطههای بسیار اندکی تخصّص و دانشِ اظهارنظر دارد و، بنابراین، سخنگفتن در خارج از تخصّصش لاجرم کارش را به حرفمفتزنی میکشاند.
با از بین رفتنِ ارزشِ سکوت، حرفِ مفت زدن رونق گرفته است
امّا، من میخواهم دو عامل دیگر را نیز بر اینها بیفزایم، که به رواج حرفمفت انجامیدهاند: نخست این که در دنیای جدید ارزش و اهمّیّت سکوت و گزیدهگویی از میان رفته است و بهعکس سخنگفتن و پرگویی دارای اهمّیّت تلقّی میشود. به بیان دیگر، میتوان گفت که در عصر ما کمّیّت سخن غلبهی قابلملاحظهای بر کیفیّت سخن پیدا کرده است. و روشن است که هر چه کمّیّت سخن افزایش پیدا کند، از سویی دقّت سخنگو کم میشود و از سوی دیگر احتمال این که از حیطهی تخصّص و دانش خودش بیرون برود بیشتر میشود. و این هر دو سبب میشوند که حرفمفت افزایش پیدا کند.
عامل دیگر ناشی از دستاوردهای تکنولوژی جدید است. زمانی فقط یک شبکهی رادیویی وجود داشت با یک ساعت برنامه. طبعاً برای این یک ساعت برنامه میشد وقت زیادی صرف کرد و دقّت زیادی به خرج داد. بعد، تلویزیون هم اضافه شد. بعد از آن، ساعتهای برنامهها و تعداد شبکهها افزایش پیدا کرد. در این شرایط، خواه ناخواه، آنتنهای خالی گویندگان بیشتری را جذب کردند. و در دو دههی اخیر، با انفجار شبکههای اجتماعی، هر کسی تریبونی برای سخنگفتن دارد و، به خطا، گمان میکند که این امکانِ سخنگفتن به معنای الزامِ به سخنگفت هم هست. پس، میبینیم که حرفمفتهای ناشی از شبکههای اجتماعی هم جای خود را باز میکنند.
واقعیّت این است که هر چه کمّیّت برنامهها و شبکهها افزایش پیدا میکنند، از سویی، تولیدکنندهها نمیتوانند معیارهایی حداکثری برای برنامههایشان لحاظ کنند و، از سوی دیگر، مخاطبان هم در این بمباران مطالب فرصتی برای تأمّل و نکتهسنجی و خردهگیری و نقد پیدا نمیکنند. و این دو مدام به نحوی متقابل یکدیگر را تشدید میکنند و به قهقرا میبرند.
به گزارش کبنا، حرف مفت گونه ای از سخن گفتن است که نه راست است و نه دروغ. در واقع حرف مفت زن کسی است که دغدغهی ارتباط سخنش با حقیقت را ندارد و فقط به دنبال جلوهفروشی است؛ این گونه حرف زدن در بین سیاستمداران بیشتر مورد استفاده قرار گرفته و امروزه شبکههای اجتماعی هم به دیده شدن بهتر آن کمک کرده اند. همین غایت جلوه فروشی باعث میشود تا سیاستمداران از این شیوهی سخن گفتن بیشتر استفاده کنند و الفاظ و عباراتی را بهکار ببرند که دوپهلو باشد و معنای مشخصی نداشته باشد. از سوی دیگر گریز از مسوولیت هم هدف دیگری است که سیاستمداران را راضی میکند تا از این شیوه بهره ببرند؛ وقتی معنای سخنی واضح و روشن نباشد و دوپهلو بیان شده باشد، میتوان معانی متعددی برای آن درنظر گرفت و از زیر بار مسوولیت آن سخنان شانه خالی کرد. محسن کرمی این دو هدف را از جمله اهداف سیاستمداران برای استفاده از حرف مفت زدن میداند.
در طیّ سالهای اخیر، نطقها و سخنرانیهای سیاستمداران ایرانی بواسطهی شبکههای اجتماعی بیشتر از قبل محلّ توجّه بوده است و بعضاً از جهت معنا این سخنرانیها نامفهوم، دوپهلو و بیمعنا تلقّی شده است. چرا این سبک از سخنرانی مورد استفادهی سیاستمداران قرار میگیرد؟ زمینههای فرهنگی این سبک سخن چیست؟
محسن کرمی: پیش از پرداختن به دو پرسش شما که در یک سؤال طرح شدهاند، لازم میدانم که به مسألهی دیگری توجّه دهم: این که آیا سیاستمداران ایرانی فیالواقع بیش از قبل نامفهوم، دوپهلو، و بیمعنا سخن میگویند یا خیر؟ برای پیبردن به پاسخ این پرسش باید بر طبق روششناسی علوم تجربی عمل کرد. یعنی، باید به نحو تجربی نمونهها را بررسی کرد و از بررسی نمونهها استنتاج کرد. مثلاً، ۱۰ سیاستمدار را از دورههای مختلف انتخاب کنیم؛ بعد ۱۰ سخنرانی مهمّ ایشان را مشخّص کنیم؛ و آنگاه به بررسی ۱۰۰ سخنرانیِ انتخابشده بپردازیم و ببینیم که چقدر از مباحث طرحشده در این سخنرانیها نامفهوم، دوپهلو، و بیمعنا یند و چقدر غیر از این اند. البتّه، یک روش میانبر هم وجود دارد، که قطعاً به این دقّت نیست، ولی در مسائل اجتماعیای از این دست جواب میدهد. این که به تجربهی شخصی خودمان رجوع کنیم و ببینیم که تجربهمان از شنیدن سخنرانی سیاستمداران دلالت بر چه میکند.
خود من معتقدم که اکثر سیاستمداران، چه ایرانی و چه غیرایرانی، چه در دهههای اخیر و چه در طول تاریخ، غالباً به نحوی عامدانه مبهم و پرایهام و غامض و حتّی بیمعنا سخن میگویند و، به تعبیر فرانفکورت، حرفمفت میزنند. به گمان من، این تا حدّ زیادی ناشی از سرشت عالم سیاست است، که آن هم حتماً به روانشناسیِ انسانها ربط دارد؛ که چیز تازهای نیست و دستکم قرنها است که به همین نحو بوده است. امّا در دوران مدرن عوامل تازهای نیز بر اینها افزوده شده که، شاید بشود گفت، حرفمفت را بیشتر رواج داده است. ولی، حالا میخواهم بگویم که به نظرم حرفمفتزنی چیز تازهای در عالم سیاست نیست. شاید امروزه ما بیشتر متوجّه آن شدهایم.
به تعبیر دیگر، همان شبکههای اجتماعی و امکانات تازه شاید بیشتر از گذشته امکانِ ثبتوضبط و بررسیِ سخنان را فراهم آوردهاند. بررسیهایی که در فرهنگهای انگلیسیزبان صورت گرفته است این امر را تأیید میکند که در گذشتهها نیز وضع عالم سیاست از بابت حرفمفتزنی بهتر از اکنون نبوده. به عبارت دیگر، سخن من این است که نسبت حرفهای مفت به حرفهای حساب چندان تغییر نکرده. این که به نظر ما حرفهای مفت بیشتر شدهاند، ناشی از این است که سیاستمداران خیلی بیش از گذشته حرف میزنند. و بالتّبع، هر چه بیشتر حرف بزنند، حرفمفت هم بیشتر میزنند. ولی، این امر نشان نمیدهد که نسبتِ حرفمفت به حرفحساب بیشتر شده.
هدفِ حرفِ مفتزن جلوه فروشی است
امّا نکتهی بعدی که باید روشن کنم این است که اصلاً حرفمفت چیست. حرفمفت در مقابل حرفحساب عبارت از سخنی است که در آن گوینده غرضش از سخنگفتن نه بیان حقیقت و نه کتمان آن، بل صرفاً سخنگفتن است؛ و این صرفِ سخنگفتن البتّه برای حرفمفتزن هدف غایی نیست، بلکه از طریق آن میخواهد خودش را بهتر از آن چه هست در نزد مخاطبان جلوه دهد. مثلاً میخواهد خودش را وطنپرستتر، پاکتر، زیرکتر، و خبرهتر از آن چه واقعاً هست در نظرها جلوه دهد.
وقتی غرض کسی بیان حقیقت باشد، سخنش از دو حال خارج نیست: یا مطابق با واقع سخن میگوید یا گمان میکند که مطابق با واقع سخن میگوید. این فرد در هر حال در پی حقیقت است، هر چند به خطا گمان کرده باشد که حقیقت را بیان میکند. فرقِ فارقِ فردی که حقیقت را کتمان میکند (دروغگو) با فردی که صرفاً به خطا چیزی غیر از حقیقت را به زبان میآورد در همین جا است. سخن دروغ و سخن کاذب ممکن است ظاهرشان شبیه به هم باشند، ولی فیالواقع با هم تفاوت دارند.
امّا حرفمفتزن غرضش فقط جلوهفروشی است. فقط میخواهد خودش را به مخاطبان بهتر از آن چه هست نشان دهد. بنابراین، تلاش میکند تا به نحوی سخن بگوید که نشود روشن کرد که راست گفته است یا نه. و یکی از بهترین راهها برای این گونه سخنگفتن توسّلجستن به ابهام و ایهام و غموض در سخن است. یعنی، از الفاظ و مفاهیمی که حدّشان روشن نیست استفاده میکند (ابهام)؛ مثلاً میگوید «برخی معتقد اند که ما باید به این روند فعلی ادامه دهیم و برخی مخالف این هستند». در این جا هیچ کس نمیتواند معلوم کند که این سیاستمدار راست گفته یا نه، چون معلوم نیست که این برخی که هستند. یا: از تعابیر ایهامآلود استفاده میکند، که چند معنا به ذهن متبادر میکنند؛ مثلاً میگوید: «ما مخالف پیشرفت نیستیم؛ ما میخواهیم هویّت ملّیمان را حفظ کنیم.»
میدانیم که تعبیر پیشرفت و هویّت ملّی از آن تعابیری اند که معانی عدیدهای دارند و هیچ اتّفاقنظری در خصوص آنها در میان عالمان رشتههای مختلف علمی نیز وجود ندارد. پس، سیاستمدار ما از آنها استفاده میکند تا هر وقت خواستی مچش را بگیری، بگوید: «منظور من این معنای پیشرفت یا آن معنای هویّت ملّی نبود». و یا: به نحوی غامض و پیچیده سخن میگوید که فقط ظاهر سخنش مطنطن باشد، امّا نشود فهمید که دقیقاً موضوع سخنش چیست، یا دقیقاً چه موضعی در قبال مسألهی مورد بحث دارد.
از این جا میرسم به پرسش نخست شما: چرا سیاستمداران از این شیوه بهره میبرند؟ به این خاطر که بتوانند هر چه بیشتر و آسانتر از زیر بار مسئولیّت سخنانی که گفتهاند شانه خالی کنند؛ برای این که بهسادگی نتوان تقصیرها و، بالاتر از آن، قصورهایشان را نشان داد.
محسن کرمی دربارهی زمینههای فرهنگی که استفاده از حرف مفت را رواج داده است میگوید:« ما ایرانیان خیلی در پی راضیکردن همه ایم، در حالی که در هر امری هر موضعی که بگیریم قطعاً برخی را راضی میکند و برخی را ناراضی: رضی النّاس غایت لاتترک. سیاستمدار ما برای این که همه را راضی کند، باید اصلاً موضعی نگیرد. پس، به حرفمفت رو میآورد».
مخاطب بایدهای سیاستمداران نامشخص است
امّا اینها تنها سه شیوهی حرفمفتزنی است. شیوههای دیگری نیز وجود دارد، خاصه در میان سیاستمداران، که شاید بد نباشد در این جا به سه نمونهی آنها اشارهای کنم. اوّلین روش به کار بردن جملات مجهول است و شبهمجهول، که در آنها فاعل روشن و مشخّص نیست. سخنان سیاستمداران ما پر است از این که: باید این کار را کرد، باید آن روش را به کار بست، باید این جور افراد را کنار گذاشت، باید آن جور افراد را به کار گماشت و… . در این جا مخاطب با سیاستمدار همدل است، امّا غافل است از این که بالاخره خطاب این بایدها چه کسی است! گرفتن ژست منتقد و طلبکارانه سخنگفتن را نیز میتوان در ذیل این روش مندرج کرد.
دومین روش سخنگفتن بر طبق خوشایند مخاطبان است، به جای آن که بر طبق عقیدهی خودش سخن بگوید، یا این که مواضعش را با دلیل موجّه کند. طبعاً مخاطبان وقتی کسی مطابق با خوشایندشان سخن بگوید مطالبهی دلیل از او نمیکنند. و این سادهترین راه برای جا کردن در دل مردم از سوی سیاستمداران است، که خودش بهترین روش برای حرفمفتزنی است. چون دغدغهی چنین سیاستمداری در این جا نه حقیقت که جا کردن خود در دل مخاطبان است.
و سومین روش پروبالدادن به آرزواندیشی (wishful-thinking) در مخاطبان است. آرزواندیشی یکی از مغالطات (fallacies) مشهور در میان انسانها است، و عبارت از این است که: من خوش دارم الف ب باشد، بنابراین معتقد میشوم که الف ب است. مثلاً، ما خوش داریم که باهوشترین مردمان روی زمین باشیم، بنابراین معتقد میشویم که باهوشترین مردمان روی زمین هستیم. پرواضح است که این شیوهی استدلالکردن سراپا غلط است؛ امّا برای انسان جذّابیّت دارد. و سیاستمداران از این امر بهرهها میبرند و بدین سان، بدون این که کاری بکنند و قولی بدهند، با پروبالدادن به آرزواندیشی ما ظاهراً همهی مشکلات را به دست خود ما حلّ میکنند. مثلاً به ما میگویند: شما مردم بزرگی هستید و هر کاری که بخواهید، میتوانید انجام دهید!
سیاستمدار ما برای آنکه همه را راضی کند به حرف مفت رو میآورد
و پرسش دیگرتان راجع به زمینههای فرهنگی این سبک سخنگویی بود. به نظرم، این نوع سخنگفتن زمینهها و ریشههای گوناگونی دارد، که بخشی از آنها به زمینههای فرهنگیِ آن در کشور ما ربط پیدا میکند. من در این جا به برخی از آنها اشاره میکنم. یکی این که ما ایرانیان خیلی در پی راضیکردن همه ایم، در حالی که در هر امری هر موضعی که بگیریم قطعاً برخی را راضی میکند و برخی را ناراضی: رضی النّاس غایت لاتترک. در این حال، سیاستمدار ما برای این که همه را راضی کند، باید اصلاً موضعی نگیرد. پس، به حرفمفت رو میآورد.
دیگری تعلیموتربیتِ ما در زمینهی عدم صراحت است. ما در نظام تعلیم و تربیتمان هیچ برنامهی مشخّصی برای این که به فرزندانمان بیاموزیم که چه طور میشود واضح و صریح سخن گفت نداریم. بهعکس، به نحوی ضمنی آموزش میدهیم که غیرصریح و ناواضح سخن بگوییم. خب، این امر، از سویی، مخاطبان را آمادهی شنیدن حرفمفت میکند و، از سوی دیگر، سیاستمداران را آمادهی گفتن حرفمفت. البتّه، این که چرا تعلیم و تربیت ما چنین است خودش علل و عوامل تاریخی و فرهنگی دیگری دارد که در این مجال نمیگنجد.
عامل سوم را من نبودِ تفکّر نقّادانه (critical thinking) میدانم. تفکّر نقّادانه مجموعهای از مهارتهای ذهنی است که به وسیلهی آنها فرد میتواند سخنان را، اعمّ از مکتوب و ملفوظ، تحلیل، تفسیر، و در نهایت ارزیابی کند.
با تفکّر نقّادانه است که میتوان بررسی کرد که مثلاً در یک سخنرانی (۱) موضوع یا مسأله چیست، (۲) فرد سخنران در قبال آن موضوع یا مسأله چه موضعی دارد، (۳) آیا به نفع موضع خود دلیلی هم اقامه کرده است، (۴) میزان قوّت و ضعفِ ادلّهی مذکور چگونه است، (۵) سخنان بیربط با موضوع اصلی کدام اند، (۶) و در نهایت، چه ارزیابیِ عقلانیای باید از کلّیّت سخنرانی داشت و، به مقتضای آن ارزیابی، چه موضعی در قبال آن اتّخاذ کرد.
در یک کلام، تفکّر نقّادانه به ما کمک میکند تا در دام مغالطات لفظی و غیرلفظی نیفتیم و سخنرانان کمتر بتوانند با لفّاظی و حرفمفتزنی ما را بفریبند. به گمان من، عامل سومی در فرهنگ ما که به رواج حرفمفتزنی کمک کرده است کمبود تفکّر نقّادانه است، که امروزه در رسانههای جمعی به آن سواد رسانهای نیز میگویند. مراد از سواد رسانهای در واقع همین طرز تفکّر نقّادانه یا سنجشگرانهاندیشی است. یعنی سوادِ آن را داشته باشیم که سخنان را بسنجیم و ارزیابیِ درست کنیم.
اخلاق دیگر غایت زندگی مردم نیست
و عامل فرهنگیِ چهارم افول اخلاق در جامعهی ما است. مرادم از اخلاق در این جا اخلاق به معنای دقیق کلمه است، و نه هر مجموعهای از بایدها و نبایدها. آن چه از شواهد و قرائن برمیآید این است که اخلاق در جامعهی ما رو به افول گذاشته است و چیزهای دیگری غایت زندگیها شده است. غایت قصوای عمومِ مردم چیزهایی از این دست است: ثروت، قدرت، جایگاه اجتماعی، شهرت، و … . حتّی اخیراً مدرک دانشگاهی نیز، که خودش از همین قماش است، دیگر چندان اعتبار ندارد، چون ثروت به بار نمیآورد.
بعید میدانم شنیده باشید که موضوع صحبت در یک مهمانی میزان تواضع یک نفر باشد، یا کیفیّتِ اصیل زندگی کسی، یا شفقت، یا احسان، یا صداقت، یا بردباری، یا سایر فضائل اخلاقیای از این دست باشد. خب، حالا تصوّر کنید در جامعهای زندگی میکنید که هدف و غایت عموم مردم ثروت و قدرت و اموری از این قماش است، و نه اخلاق و فضائل اخلاقی. در این جامعه طبعاً بهترین راه برای رسیدن سیاستمداران به قدرت این است که با زیرپاگذاشتن اخلاق مخاطبانشان را بفریبند. و چه راهی برای فریفتن مردم بهتر از حرفمفتزدن!
فرانکفورت در کتاب در باب حرفمفت دستهای سخن را معرّفی میکند که نه راست است و نه دروغ. بر طبق تعریف او، حرفمفت هیچ نوع ارتباطی با حقیقت ندارد. چه اهدافی در استفاده از این نوع سخنگفتن برای شخص حرفمفتزن وجود دارد و در بین چه قشرهایی میتوان استفاده از آن را بیشتر دید؟
محسن کرمی: اگر بخواهم دقیقتر بگویم، باید بگویم که حرفمفتزن دغدغهی حقیقت ندارد، نه این که حرفمفت هیچ نوع ارتباطی با حقیقت ندارد. از سخنِ یک سیاستمدار چه بسا شما حقایقی هم استنباط کنید و دریابید، امّا مسأله این است که غرض او اصلاً حقیقت نیست. او میخواهد خودش را در نظر شما مهمّ جلوه دهد. ممکن است حتّی چیزهایی بگوید که مطابق با واقع اند، امّا غرضش از گفتن این سخنانِ مطابقِ با واقع اصلاً حقیقتگویی و افشای حقایق نیست؛ فقط میخواهد در دل مخاطبان جا بازکند و از این طریق به قدرتی برسد. پس، بر طبق تعریف حرفمفت در پاسخ به سؤال قبلی، باید بگویم که هدف از حرفمفتزنی جلوهفروشی است.
امّا به این پرسش که حرفمفت در میان کدام اقشار بیش از همه دیده میشود، به نظرم، شاید نشود پاسخ دقیقی داد. به جای آن من ترجیح میدهم که پرسش را کمی عوض کنم و بپرسم: حرفمفتزنی در میان کدام اقشار اجتماعی خطر بیشتری دارد؟ گمان میکنم که این پرسش مهمّتر و خطیرتر باشد و چه بسا اصلاً منظور شما هم همین باشد.
دین، علم و سیاست سه قلمروی خطرناک حرف مفت
همان طور که در مقدّمهی کتاب هم اشاره کردهام، به نظر من، حرفمفتزنی در عالم سیاست، در قلمرو معنویّت و دین، و در ساحت علم از همه جا خطرناکتر است. و از قضا، در این سه قلمرو حرفمفتزنهای بسیار قهّاری هم در طول تاریخ به ظهور رسیدهاند. نهاد سیاست، دستکم در دوران ما، مهمّترین نهاد اجتماعی است و سایر نهادهای اجتماعی را در زیر مهار خود دارد. بنابراین، هر رخداد مثبت یا منفیای در این نهاد بالتّبَع بر سایر نهادها هم تأثیرات مثبت یا منفی خود را خواهد داشت، از نهاد اقتصاد گرفته تا نهاد تعلیموتربیت و حقوق و… . قلمرو معنویّت و دین با درون انسانها سر و کار دارند؛ یعنی ساحتهای عقیدتی، احساسی، و ارادی وجود ایشان.
و روشن است که هر عملی که آدمیان در بیرون مرتکب میشوند برآیندِ درونیّات ایشان است. و علم به معنای عامّ آن، خواه علوم تجربی و خواه علوم عقلی و خواه علوم تاریخی، جملگی تأثیر ژرفشان بر ساحتهای درونی و بیرونی زندگی ما روشن است. از این رو است که، به گمان من، هر گونه فریبکاری از طریق حرفمفتزنی در هر کدام از این سه قلمرو میتواند آسیبهای بسیار مهلکی بر جامعهی انسانی وارد آورد. در یک کلام، خطرناکترین حرفمفتها در این سه قلمرو گفته میشوند و، از این جهت، باید بیش از سایر قلمروها در این سه قلمرو مراقب حرفمفتزنها بود.
آیا دموکراسی و شکلگیری شبکههای اجتماعی که امکان اظهارنظر افراد در هر زمینهای را که شاید تخصّص و دانشی هم در آن نداشته باشند فراهم کردهاند سبب نشده تا حرفمفتزنی رواج گیرد؟
محسن کرمی: به نظرم، عوامل عدیدهای در رواج حرفمفتزنی دخیل اند، که فرانکفورت در کتابش به برخی از آنها اشاره میکند، از جمله همین مردمسالاری که مورد سؤال شما است؛ عامل دیگر شکّاکیّت و نسبیانگاری در روزگار ما است؛ و عامل سوم عدم انطباق مسئولیّتهای افراد با تخصّص و دانش آنها است.
حال، در این میان، فرهنگ مردمسالارانه چگونه به رواج حرفمفت انجامیده است؟ در نظامهای مردمسالار مردم حقّ دارند در باب هر مسأله و موضوعی که به نحوی به ایشان مرتبط است سخن بگویند و اظهارنظر کنند؛ امّا از این امر برنمیآید که مردم وظیفه هم دارند که راجع به هر مسأله یا موضوعی سخن بگویند.
این مغالطهای است که در فرهنگ مردمسالار رواج پیدا کرده است. حقّ همیشه روی دیگرِ وظیفه نیست. این از آن مغالطههایی است که در فرهنگ ما نیز رواج پیدا کرد که حقّ روی دیگرِ وظیفه است. برای مثال، از این که احمد حقّ دارد ازدواج کند برای هیچ دختری وظیفهای ایجاد نمیشود دالّ بر این که باید با احمد ازدواج کند.
در مسألهی حقّ سخنگفتن و اظهارنظر هم قضیّه از همین قرار است: از این که انسانها حقّ دارند در خصوص همهی مسائل کشورشان سخن بگویند برنمیآید که وظیفه هم دارند که در خصوص همهی مسائل کشورشان سخن بگویند و اظهارنظر کنند. برای احراز وجوبِ وظیفه باید شرایطی محقّق شود، که یکی از آنها داشتن تخصّص و دانش کافی در خصوص آن مسأله یا موضوع است. و روشن است که هر کس در حیطههای بسیار اندکی تخصّص و دانشِ اظهارنظر دارد و، بنابراین، سخنگفتن در خارج از تخصّصش لاجرم کارش را به حرفمفتزنی میکشاند.
با از بین رفتنِ ارزشِ سکوت، حرفِ مفت زدن رونق گرفته است
امّا، من میخواهم دو عامل دیگر را نیز بر اینها بیفزایم، که به رواج حرفمفت انجامیدهاند: نخست این که در دنیای جدید ارزش و اهمّیّت سکوت و گزیدهگویی از میان رفته است و بهعکس سخنگفتن و پرگویی دارای اهمّیّت تلقّی میشود. به بیان دیگر، میتوان گفت که در عصر ما کمّیّت سخن غلبهی قابلملاحظهای بر کیفیّت سخن پیدا کرده است. و روشن است که هر چه کمّیّت سخن افزایش پیدا کند، از سویی دقّت سخنگو کم میشود و از سوی دیگر احتمال این که از حیطهی تخصّص و دانش خودش بیرون برود بیشتر میشود. و این هر دو سبب میشوند که حرفمفت افزایش پیدا کند.
عامل دیگر ناشی از دستاوردهای تکنولوژی جدید است. زمانی فقط یک شبکهی رادیویی وجود داشت با یک ساعت برنامه. طبعاً برای این یک ساعت برنامه میشد وقت زیادی صرف کرد و دقّت زیادی به خرج داد. بعد، تلویزیون هم اضافه شد. بعد از آن، ساعتهای برنامهها و تعداد شبکهها افزایش پیدا کرد. در این شرایط، خواه ناخواه، آنتنهای خالی گویندگان بیشتری را جذب کردند. و در دو دههی اخیر، با انفجار شبکههای اجتماعی، هر کسی تریبونی برای سخنگفتن دارد و، به خطا، گمان میکند که این امکانِ سخنگفتن به معنای الزامِ به سخنگفت هم هست. پس، میبینیم که حرفمفتهای ناشی از شبکههای اجتماعی هم جای خود را باز میکنند.
واقعیّت این است که هر چه کمّیّت برنامهها و شبکهها افزایش پیدا میکنند، از سویی، تولیدکنندهها نمیتوانند معیارهایی حداکثری برای برنامههایشان لحاظ کنند و، از سوی دیگر، مخاطبان هم در این بمباران مطالب فرصتی برای تأمّل و نکتهسنجی و خردهگیری و نقد پیدا نمیکنند. و این دو مدام به نحوی متقابل یکدیگر را تشدید میکنند و به قهقرا میبرند.