تاریخ انتشار
چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۰۲:۳۴
کد مطلب : ۴۰۹۹۵۱
یادداشت| حمیده هدایتخواه
خودکشی به سبک اصولگرایی
حمیده هدایتخواه
۱۳
کبنا ؛یکم: انسداد سیاسی
«کریم فرخیانی» تنها یک نام نیست، یا یک حقوقدان، یا معاون سابق دادگستری استان، او نشانهای است از آغاز یک دوران مهم، دورانی که سالها پیش شروعشده است و حالا با ورود این مرد به عرصه سیاست ورزیِ اصولگرایی میتوان نشانههایش را بهوضوح دید. فرخیانی نشانی است بر «انسداد سیاسی اصولگرایان» در استان. همانها که سالهاست به امید تنها مردِ نام و نشاندارشان، یعنی «ستار هدایتخواه» زیستهاند و در بزنگاهها و خارج از بزنگاهها تنها او را داشتهاند که به میادین مختلف وارد کنند. همانها که در انتخابات دوره قبل، پس از دور خود چرخیدنهای بسیار باز هم خود را سرِ خانه اول، یعنی «درِ جوغوره» دیدند و صاحبخانه را با خود به فرمانداری بردند، به امید بردِ در انتخاباتی که ابتداییترین اصلِ آن برنامهریزی منطقی و ساماندهی اصولی است. حتی در استانی مانند استانِ ما که طایفه و وابستگی خونی در کاغذهایی که به صندوق رأی میافتند نقشی اساسی بازی میکند، نمیتوان از برنامهریزی و دوراندیشی برای انتخابات چشمپوشی کرد. چهبسا دوراندیشی برای انتخابات در استانهایی که با معضلهای فرهنگی و اقتصادی در رأی مواجهاند ضروریتر و حیاتیتر باشد؛ اما گویا درِ اصولگرایان همیشه به یک پاشنه میچرخد. سؤال اساسی این است که آیا میتوان بازی سیاست را تنها با تکیه بر یک چهره به پیش برد؟! آیا چیدن تمام تخممرغها در یک سبد برای سالهای متمادی منطقی است؟! بدیهی است که منطقی نیست و هر جریانی برای ادامه حیات خویش به اولین چیزی که نیاز دارد کادرسازی و تزریق نیروهای جوان و نوگرا به بدنه خود است؛ اما چرا سالهای متمادی است شاهدِ چنین روندی در جریانات سیاسی استان و حتی کشور نیستیم؟! من مسئله را در حلقه بسته جریانات و محافلی «شبه کلونی» میبینم! وضعیتی که باعث شده است اعضای اصلی و محوری این جریانات در مواجهه پیدرپی با همتایانِ خود، به دیدی بسته و محدود رسیده و خود را مرکز عالم و بینیاز از چهرههای جدید ببینند. کلونی ها اجازه نمیدهند اعضا به ضرورتِ تربیت کادر و نیرو برسند و برای روزهای مباد بیندیشند، آنها تنها اعضای ثابت را میبینند. همین است که در سال 1394 در لحظاتِ آخرِ ثبتنام انتخابات، همه راههای اصولگرایی به جوغوره ختم میشود و در سال 1398 به مردی که نام و چهرهای غریبه برای سیاستِ استان است. مردی که بیش از نام و نشان و سوابق سیاسیاش، نام طایفهاش موردتوجه قرار میگیرد، طایفهای که از قضای روزگار با کاندیدای دیگر که رقیبِ درونی این جریان است یکی است. آیا میتوان این «اتفاق» را «اتفاقی» دانست؟!
دوم: اصولگرایانِ مأیوس، اصولگرایان افسرده
«کریم فرخیانی» تنها یک نام نیست، یا یک حقوقدان، یا معاون سابق دادگستری استان، او نشانهای است از آغاز یک دوران مهم، دورانی که سالها پیش شروعشده است و حالا با ورود این مرد به عرصه سیاست ورزیِ اصولگرایی میتوان نشانههایش را بهوضوح دید. دورانِ «یاس و افسردگی اصولگرایان». بیپرده باید گفت اصولگرایان ترسیدهاند، حتی از کوچکترین گام محکم و مقتدری میترسند، در بدترین دوران حیاتِ سیاسی خودشان به سر میبرند، سابقه دو دور شکستِ پیاپی پیشانیِ ایشان در انتخابات، یاس و ترس را همزمان به اردوگاهشان تزریق کرده است، آنها تمام دارایی خودشان را در ادوار قبل به قمار نهاده بودند اما حال دیگر توانِ هزینه دادن ندارند، از ستاد انتخابات استان هم خاطره خوبی ندارند. در این میان به جای تلاش برای ائتلافِ حداکثری و یکپارچه کردن جریان با مذاکره و دقت، بیحوصلهتر از همیشه به ابتداییترین گزینه تن دادهاند: «به میدان آوردنِ رقیبی با پایگاهِ طایفهای برای به در کردنِ رقیبِ درون گروهیِ دیگر» آیا این نشان هوشمندی است؟ من این تصمیم را نشانِ یاس و ترس میدانم، یاسی که ناشی از دو دوره شکست و ترس از شکستِ قابل پیشبینی دوباره در این وضعیت. آنها به خوبی میدانند، هماکنون همبازی را باختهاند و این بر عمق یاسشان میافزاید، اما حاضرند در این سقوط بسیاری دیگر را نیز با خود همراه کنند.
سوم: خودکشی به سبک اصولگرایی
«کریم فرخیانی» تنها یک نام نیست، یا یک حقوقدان، یا معاون سابق دادگستری استان، او نشانهای است از آغاز یک دوران مهم، دورانی که سالها پیش شروعشده است و حالا با ورود این مرد به عرصه سیاست ورزیِ اصولگرایی میتوان نشانههایش را بهوضوح دید. کریم فرخیانی نشان «دورانِ یاس و افسردگی اصولگرایان». اصولگرایانِ افسرده با توجه به شرایط فعلی برای پیروزی به میدان نمیآیند، آنها برای شکست و به پایین غلطیدن خود و رقیب دیگر به میدان میآیند و این به معنای اوج افسردگی جریانات سیاسی است. رقیب دیگر کیست؟! همان رقیبِ معروفِ درون جریانی را میگویم. من این رقیب را خروجیِ غیرقابلپیشبینی اعمال و برنامههای کلونی وارِ جریان اصولگرایی شهرستان میدانم، وقتی سرانِ جریان بیتوجه به برنامهریزی برای آینده و ضرورت تربیت کادر و کادرسازی برای آینده و تزریق و تربیت نیروهای جوان، تنها به حلقه اولیه خود میاندیشند و به آنها بسنده میکنند، بدیهی است که چهرههایی خسته از وضع موجود با تکیه بر شاخصهای فردی به عرصه ورود کنند، جریان اصولگرایی این اتفاق را غیرمنتظره میدانست ولی هر انسان آگاهی به خوبی میتوانست ظهور چنین رقبای درون گروهی را پیشبینی کند. در چنین شرایط تلخی و با وجودِ شکستهای گذشته جریان در اوج افسردگی دست به اقدامی عجولانه میزند، آنها، سران جریان به خوبی میدانند باید از آبرویِ خود پاسداری کنند، باید بتوانند نیرویی شایسته را برای عرضاندام وارد میدان کنند، اما به علت نیندیشیدن بهروز مباد، به علتِ ضعف دوراندیشی، نو نکردن قبایِ جریان و به میدان راه ندادنِ چهرههای جدید، امروز اینگونه ضعیف و مأیوس به میدان ورود میکنند. ورود میکنند، برای شکست، برای مرگ! آنها دست به خودکشی میزنند و این نتیجه افسردگی یک جریان سیاسی است.
چهارم: سوت پایان بازی
«کریم فرخیانی» تنها یک نام نیست، یا یک حقوقدان، یا معاون سابق دادگستری استان، او نشانهای است از آغاز یک دوران مهم، دورانی که سالها پیش شروعشده است و حالا با ورود این مرد به عرصه سیاست ورزیِ اصولگرایی میتوان نشانههایش را بهوضوح دید. کریم فرخیانی صدای سوت پایان بازی اصولگرایی است. با این مرد تاریخساز میتوان بازی را پایانیافته دانست. مرگ و خودکشیِ زودهنگام یک جریان سوت پایان این بازی است.
«کریم فرخیانی» تنها یک نام نیست، یا یک حقوقدان، یا معاون سابق دادگستری استان، او نشانهای است از آغاز یک دوران مهم، دورانی که سالها پیش شروعشده است و حالا با ورود این مرد به عرصه سیاست ورزیِ اصولگرایی میتوان نشانههایش را بهوضوح دید. فرخیانی نشانی است بر «انسداد سیاسی اصولگرایان» در استان. همانها که سالهاست به امید تنها مردِ نام و نشاندارشان، یعنی «ستار هدایتخواه» زیستهاند و در بزنگاهها و خارج از بزنگاهها تنها او را داشتهاند که به میادین مختلف وارد کنند. همانها که در انتخابات دوره قبل، پس از دور خود چرخیدنهای بسیار باز هم خود را سرِ خانه اول، یعنی «درِ جوغوره» دیدند و صاحبخانه را با خود به فرمانداری بردند، به امید بردِ در انتخاباتی که ابتداییترین اصلِ آن برنامهریزی منطقی و ساماندهی اصولی است. حتی در استانی مانند استانِ ما که طایفه و وابستگی خونی در کاغذهایی که به صندوق رأی میافتند نقشی اساسی بازی میکند، نمیتوان از برنامهریزی و دوراندیشی برای انتخابات چشمپوشی کرد. چهبسا دوراندیشی برای انتخابات در استانهایی که با معضلهای فرهنگی و اقتصادی در رأی مواجهاند ضروریتر و حیاتیتر باشد؛ اما گویا درِ اصولگرایان همیشه به یک پاشنه میچرخد. سؤال اساسی این است که آیا میتوان بازی سیاست را تنها با تکیه بر یک چهره به پیش برد؟! آیا چیدن تمام تخممرغها در یک سبد برای سالهای متمادی منطقی است؟! بدیهی است که منطقی نیست و هر جریانی برای ادامه حیات خویش به اولین چیزی که نیاز دارد کادرسازی و تزریق نیروهای جوان و نوگرا به بدنه خود است؛ اما چرا سالهای متمادی است شاهدِ چنین روندی در جریانات سیاسی استان و حتی کشور نیستیم؟! من مسئله را در حلقه بسته جریانات و محافلی «شبه کلونی» میبینم! وضعیتی که باعث شده است اعضای اصلی و محوری این جریانات در مواجهه پیدرپی با همتایانِ خود، به دیدی بسته و محدود رسیده و خود را مرکز عالم و بینیاز از چهرههای جدید ببینند. کلونی ها اجازه نمیدهند اعضا به ضرورتِ تربیت کادر و نیرو برسند و برای روزهای مباد بیندیشند، آنها تنها اعضای ثابت را میبینند. همین است که در سال 1394 در لحظاتِ آخرِ ثبتنام انتخابات، همه راههای اصولگرایی به جوغوره ختم میشود و در سال 1398 به مردی که نام و چهرهای غریبه برای سیاستِ استان است. مردی که بیش از نام و نشان و سوابق سیاسیاش، نام طایفهاش موردتوجه قرار میگیرد، طایفهای که از قضای روزگار با کاندیدای دیگر که رقیبِ درونی این جریان است یکی است. آیا میتوان این «اتفاق» را «اتفاقی» دانست؟!
دوم: اصولگرایانِ مأیوس، اصولگرایان افسرده
«کریم فرخیانی» تنها یک نام نیست، یا یک حقوقدان، یا معاون سابق دادگستری استان، او نشانهای است از آغاز یک دوران مهم، دورانی که سالها پیش شروعشده است و حالا با ورود این مرد به عرصه سیاست ورزیِ اصولگرایی میتوان نشانههایش را بهوضوح دید. دورانِ «یاس و افسردگی اصولگرایان». بیپرده باید گفت اصولگرایان ترسیدهاند، حتی از کوچکترین گام محکم و مقتدری میترسند، در بدترین دوران حیاتِ سیاسی خودشان به سر میبرند، سابقه دو دور شکستِ پیاپی پیشانیِ ایشان در انتخابات، یاس و ترس را همزمان به اردوگاهشان تزریق کرده است، آنها تمام دارایی خودشان را در ادوار قبل به قمار نهاده بودند اما حال دیگر توانِ هزینه دادن ندارند، از ستاد انتخابات استان هم خاطره خوبی ندارند. در این میان به جای تلاش برای ائتلافِ حداکثری و یکپارچه کردن جریان با مذاکره و دقت، بیحوصلهتر از همیشه به ابتداییترین گزینه تن دادهاند: «به میدان آوردنِ رقیبی با پایگاهِ طایفهای برای به در کردنِ رقیبِ درون گروهیِ دیگر» آیا این نشان هوشمندی است؟ من این تصمیم را نشانِ یاس و ترس میدانم، یاسی که ناشی از دو دوره شکست و ترس از شکستِ قابل پیشبینی دوباره در این وضعیت. آنها به خوبی میدانند، هماکنون همبازی را باختهاند و این بر عمق یاسشان میافزاید، اما حاضرند در این سقوط بسیاری دیگر را نیز با خود همراه کنند.
سوم: خودکشی به سبک اصولگرایی
«کریم فرخیانی» تنها یک نام نیست، یا یک حقوقدان، یا معاون سابق دادگستری استان، او نشانهای است از آغاز یک دوران مهم، دورانی که سالها پیش شروعشده است و حالا با ورود این مرد به عرصه سیاست ورزیِ اصولگرایی میتوان نشانههایش را بهوضوح دید. کریم فرخیانی نشان «دورانِ یاس و افسردگی اصولگرایان». اصولگرایانِ افسرده با توجه به شرایط فعلی برای پیروزی به میدان نمیآیند، آنها برای شکست و به پایین غلطیدن خود و رقیب دیگر به میدان میآیند و این به معنای اوج افسردگی جریانات سیاسی است. رقیب دیگر کیست؟! همان رقیبِ معروفِ درون جریانی را میگویم. من این رقیب را خروجیِ غیرقابلپیشبینی اعمال و برنامههای کلونی وارِ جریان اصولگرایی شهرستان میدانم، وقتی سرانِ جریان بیتوجه به برنامهریزی برای آینده و ضرورت تربیت کادر و کادرسازی برای آینده و تزریق و تربیت نیروهای جوان، تنها به حلقه اولیه خود میاندیشند و به آنها بسنده میکنند، بدیهی است که چهرههایی خسته از وضع موجود با تکیه بر شاخصهای فردی به عرصه ورود کنند، جریان اصولگرایی این اتفاق را غیرمنتظره میدانست ولی هر انسان آگاهی به خوبی میتوانست ظهور چنین رقبای درون گروهی را پیشبینی کند. در چنین شرایط تلخی و با وجودِ شکستهای گذشته جریان در اوج افسردگی دست به اقدامی عجولانه میزند، آنها، سران جریان به خوبی میدانند باید از آبرویِ خود پاسداری کنند، باید بتوانند نیرویی شایسته را برای عرضاندام وارد میدان کنند، اما به علت نیندیشیدن بهروز مباد، به علتِ ضعف دوراندیشی، نو نکردن قبایِ جریان و به میدان راه ندادنِ چهرههای جدید، امروز اینگونه ضعیف و مأیوس به میدان ورود میکنند. ورود میکنند، برای شکست، برای مرگ! آنها دست به خودکشی میزنند و این نتیجه افسردگی یک جریان سیاسی است.
چهارم: سوت پایان بازی
«کریم فرخیانی» تنها یک نام نیست، یا یک حقوقدان، یا معاون سابق دادگستری استان، او نشانهای است از آغاز یک دوران مهم، دورانی که سالها پیش شروعشده است و حالا با ورود این مرد به عرصه سیاست ورزیِ اصولگرایی میتوان نشانههایش را بهوضوح دید. کریم فرخیانی صدای سوت پایان بازی اصولگرایی است. با این مرد تاریخساز میتوان بازی را پایانیافته دانست. مرگ و خودکشیِ زودهنگام یک جریان سوت پایان این بازی است.