تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۰۹
کد مطلب : ۴۱۳۶۴۵
نقدی بر یک پدیده اجتماعی و نحوه مواجه اصلاح طلبان با آن؛
این بدترکیبی شوم از کجا آمد
۰
کبنا ؛دو تن از اصلاح طلبان جامعهشناس، دیروز و پریروز در روزنامههای اعتماد و سازندگی درباره پدیده تتلو نوشتهاند و به نوعی بروز این پدیده را به ناکارآمدی نظریه «مهندسی اجتماعی» مربوط دانستهاند؛ اینکه ۴۰ سال پس از انقلاب با این همه منبر و تلویزیون و آموزش و پرورش دولتی، کار به جایی رسیدهاست که به قول ایشان «چنین موجودی» (تتلو) وقتی از دنبالکنندگانش میخواهد کامنتهایش را زیاد کنند تا رکورد جهانی را بشکند، آنها هم چنین میکنند!
اگرچه هردو ایشان تلاش کردهاند نوشته خود را با نگاهی علمی و جامعهشناسانه ابراز کنند، اما «رویکرد سیاستزدگی» در هر دو نوشته موج میزند و این از اثر نقدی که ممکن است مورد توجه قرار گیرد، کم میکند. اگر پدیده شومی مثل تتلو در جامعه رشد میکند، اولین اشکالش همین است که وقتی میخواهیم از او بنویسم، نگاه فرهنگی خود را از رویکردها و خط و ربطهای سیاسی حفاظت نمیکنیم ولذا هیچگاه به نتیجه درخور علمی و پیداکردن راهحل هم نمیرسیم. هرچند در هر دو نوشته ادعاهایی هست که محل تردید است و مثال نقض فراوان دارد.
پرسش دقیقتر و منصفانهتر درباره ظهور این گونه پدیدهها باید کاملاً عاری از دغدغههای جناحی باشد. پدیدههای دیگری هم درفضای مجازی هستند که سرشاخ شدن مستقیم آنها با اصول اخلاقی و دینی آشکارتر است، اما، چون در دایره اصلاح طلبی بروز و ظهور یافتهاند و در زمان انتخابات به کمک اصلاح طلبان میآیند، چیزی درباره آنها نوشته نمیشود! به این ترتیب وقتی شما میخواهید یک «پرسش جامعهشناسانه» مطرح کنید، ولی فقط از تتلو که به زعم شما «عکس زمان انتخابات با نامزد رقیب دارد.»، نام میبرید، دیگر اثر حرف و پرسش علمی خود را تضعیف میکنید و از راه یافتن این پرسش به عنوان «یک حقیقت» به محافل تصمیمساز و تصمیمگیر، خود به خود ممانعت میکنید.
اگر آقای باقی میگوید با این همه منبر، آخرش به تتلو رسیدیم، بهتر است برای رفع شائبه غیرعلمی و جناحی شدن حرف خود بگوید «با این همه منبر آخرش به تتلو و آن دو یا چند سلبریتی خانم هم رسیدیم که در زمان انتخابات، کمکحال اصلاح طلبان هستند، اما در اینستاگرام برخلاف تعالیم منبریها ترویج ضد ارزشهای دینی از کشف حجاب تا همجنسبازی میکنند.» اگر چنین انصافی وجود داشته باشد، به نظرم شاید همین فردا برخی محافل تصمیمساز ایشان را برای پیداکردن یک راهحل بر آن آخوند منبری که نتوانسته جلوی این پدیدهها را بگیرد، ترجیح دهند، اما وقتی حرف علمی را آلوده با غرضورزی سیاسی میکنید، آن وقت صرفاً میتوانید به دعواهای سیاسی دامن بزنید نه راهحلهای فرهنگی.
اجازه بدهید ببینیم دغدغه آقایان عبدی و باقی چیست.
عباس عبدی در روزنامه اعتماد ۱۵ مهر ماه نهفقط از «مجموعه اصولگرایان» که به عنوان یک پرسش کلی از «همه» میخواهد سکوت خودشان را درباره «تتلو» بشکنند و «علت بروز (پدیده تتلو) و نقش سیاستهای رسمی را در تقویت این فرهنگ و عوارض آن و شیوه حل آن بیان کنند.»
عمادالدین باقی هم یک روز قبل از آن در روزنامه سازندگی با طرح مسئله «رکوردشکنی کامنتهای پیج اینستاگرامی تتلو» مینویسد: «اینها (پدیده تتلو) برای چندمین بار نشان میدهند نظریه مهندسی اجتماعی نظریهای شکست خورده است. نشان میدهد همانطور که راست روی افراطی حکومت شاه به چپ روی افراطی دامن زد، چگونه چهاردهه چپ روی افراطی حکومت کنونی منجر به پیدایش راست افراطی در جامعه میشود. ۴۰ سال است از در و دیوار و کتاب درسی و رادیو و تلویزیون و منابر و تریبونها، ارزشهای رسمی میبارند، اما جامعه قانونمندی مستقلی دارد و جدای از این مهندسی راه خودش را میرود.»
بدون انکار برخی تندرویها در گذشته یا برخی رویههای غلط فرهنگی در گذشته و حال، معلوم نیست که بتوان به سادگی با ادعای «پیدایش راست افراطی» در جامعه امروز همدلی و همراهی کرد. اولاً میتوان در مقابل این ادعا که بنمایه آن بر واکنشهای فضای مجازی و صورت ظاهر اجتماع گذاشتهشدهاست، از همین مسئله شگفتیآفرین اربعین هم نام برد و پرسید آیا در شرایط امنیتی فعلی عراق و افزایش هزینههای زیارت و تبلیغات وسیع رسانههای خارجی برای برهم زدن الفت دو ملت مسلمان ایران و عراق، رکوردشکنی ثبت نام اربعین را هم در برابر رکوردشکنی کامنتهای فلانی میبینید و میتوانید با آن هم نظریهپردازی کنید یا نه؟!
اگر در مقابل، کسی «پدیده اربعین» را به عنوان تأثیر درست کار منبر و رسانه ملی و آموزش و پرورش بداند، شما به او نمیگویید «پس تتلو چه؟! پس این فضای فرهنگی چه؟!» چرا میگویید و البته پرسش قابل تأملی است، پس اگر کسی در مقابل هشدار تتلویی شما به برخی رخدادهای فرهنگی دیگر که همسو با جریان اصلی انقلاب است، اشاره کرد، باید بپذیرید که ادعای شما درباره فضای فرهنگی کشور مثال یا مثالهای نقضی دارد.
از نکته ظریفی هم نباید غفلت کرد؛ آن کسان که عازم اربعین هستند، بسیار عینیتر و واقعیتر هستند تا آن کسان که کامنت میگذارند. اصولاً بروز و ظهور در فضای مجازی، به تنهایی و بدون پژوهشهای دیگر از قدرت اثبات چیزی به خوبی برنمیآید. فضای مجازی چیز تازهای است و غرب خود هنوز در چندوچون آن مانده است و پژوهشهای دانشگاهی درباره این پدیده بسیار ناچیزتر از آن است که بتوان درباره وقایع آن نظریه داد، اما مسئله اربعین، یک حقیقت عینی است و ندیدن آن در برابر دیدن یک سلبریتی شوم، بی انصافی علمی است.
حتماً به خاطر دارید که چندی پیش فرد ناشناسی در اینستاگرام عکس یک تخم مرغ را منتشر کرد و از کاربران اینستا خواست تا او را برای این پست، لایک کنند. به فاصله کوتاهی ۵۳ میلیون نفر از سراسر جهان او را لایک کردند و بعداً ۸ میلیون نفر عضو پیج او شدند.
آیا میتوان به آسانی و قطعیت قضاوت شما درباره این پدیده هم قضاوت کرد؟!
به هر حال اگر برای پدیدهای مثل کامنت گذاشتن چندصدباره دنبالکنندگان فلانی برای رسیدن به یک رکورد میلیونی، نام «زلزله اجتماعی» و «رفراندوم ناخواسته» میگذارید نمیتوانید پدیدهای عینی و مردمی مثل اربعین را در فرضیهسازیهای خود مکتوم نگه دارید.
ثانیاً همه چیز در منبرها و تلویزیون خلاصه نشدها ست، آقایان عبدی و باقی به جناحی تعلق دارند که بهجز دو دولت نهم و دهم، بقیه دولتهای پس از جنگ را در اختیار داشتهاند و زمان قبل از جنگ نیز همگی از کارگزاران اصلی بودهاند، حتی میتوان ادعا کرد که دستکم شخص رئیس دولتهای نهم و دهم هیچگاه در حوزه فرهنگ مروج سیاستهای کلی نبود و همواره میخواست ملتزم نبودن خود را به مهندسی اجتماعی نشان دهد و البته در برخی بروز و ظهورها مثل موافقت با ورود زنان به ورزشگاهها و مخالفت با گشت ارشاد از اصلاحطلبان هم جلوتر حرکت میکرد! یعنی حتی این دولت که از شما نبود هم در جاهایی با شما بود! پس اگر ایرادی به وضع موجود دارید، بهتر است این پرسش را از خودتان که در قدرت بودید، بپرسید.
آقای باقی مینویسد: «دهشتناکتر از همه اینکه متولیان هنوز به همان شیوه ادامه میدهند و بلکه دستگاههای رسمی رسانهای همچنان بستهتر، فرقهایتر و واقعگریزتر عمل میکنند، ولی معلوم نیست در گام بعدی مانور قدرت مجازی در حد اتمام اعلام موجودیت و اتمام حجت بماند.»
اینکه چگونه از «بسته بودن» دستگاههای رسمی، پدیدههای مورد مناقشه ظهور میکند، در نوشته ایشان تبیین نشده است. برعکس بسیاری ظهور این پدیدهها را نتیجه مستقیم تساهل و تسامح فرهنگی میدانند. دیگر آنکه اگر بپذیریم فضای رسانهای رسمی، بسته و جزمیاندیش است، فضای رسانهای غیررسمی که باز و کاملاً لیبرال است و حضور روشنفکران با دنبالکنندههایی گاهی بیشتر از میانگین مخاطبان یک برنامه رسانه ملی در آن موج میزند چرا در فضای غیررسمی خودتان با آن همه کیا و بیا نتوانستید مانع بروز این پدیدهها شوید و شاید حتی به آن دامن هم زدید؟!
و بالاخره آیا آنقدر که از اتمامحجت مانور فضای مجازی نگرانید، دلخوش به مانوری مثل مراسمهای مذهبی و از جمله اربعین هستید یا نه؟
کسی البته منکر تا حدی حقیقی بودن فضای مجازی و تأثیرات آن نیست، اما این بزرگنمایی یک رخداد مجازی و سکوت مقابل یک رخداد فرهنگی، مذهبی در فضای واقعی، بیش از حد رمانتیک بهنظر میرسد.
لابد میگویید بله ما اهل تسامح فرهنگی بودیم و وزارت ارشادهای زیادی را در اختیار داشتیم و رسانههای مکتوب ما نیز زنجیرهای و همهگیر شده بود و در دانشگاهها و مراکز علمی و فرهنگی هم سیطره داشتیم و ده به یک کارگردانان و هنرمندان و نویسندگان پرکار جامعه از جناح مقابل ما نیستند و فیلسوفان بسیاری پرورش دادیم و جامعهشناسان اصلی و پرکار دانشگاهها همه از ما بودند و همه جا حرف ما بود و ما دولت سازندگی را اداره و حماسه دوم خرداد را خلق کردیم و قدرت فرهنگی و سیاسی خود را بارها به رخ رقیب کشیدیم و در برهههایی از دوران چهلساله اسناد بالادستی فرهنگ را هم ما تنظیم کردهایم و با داشتن قدرت سیاسی و نفوذ فرهنگی، با آن دسته از اسناد بالادستی فرهنگ و سیاست که در تنظیم آن نقشی نداشتیم، مقابله کردیم و البته در این دوره چهلساله در تطور و تحول فرهنگی خود از چپ افراطی به راست افراطی، سابقه درخشانی از خود برجا گذاشتیم! و بودیم و بودیم و بودیم، اما در رسیدن جامعه به پدیده تتلو نقشی نداشتیم و اگر عنصر مبارزات انتخاباتی ما تبلیغ همجنسگرایی میکند، به ما ربطی ندارد!
به همین خاطر اگر دلسوزی آقایان عبدی و باقی را برای فرهنگ کشور جدی بدانیم-که شخصاً چنین فرضی دارم- باید از ایشان بخواهیم در مواجهه با این پدیدهها اول علمیبودن ادعای خود را با بیطرفی جناحی ثابت کنند که در غیر این صورت این چله اول که هیچ، درچله دوم انقلاب هم کاری از پیش نخواهد رفت.(جوان)
اگرچه هردو ایشان تلاش کردهاند نوشته خود را با نگاهی علمی و جامعهشناسانه ابراز کنند، اما «رویکرد سیاستزدگی» در هر دو نوشته موج میزند و این از اثر نقدی که ممکن است مورد توجه قرار گیرد، کم میکند. اگر پدیده شومی مثل تتلو در جامعه رشد میکند، اولین اشکالش همین است که وقتی میخواهیم از او بنویسم، نگاه فرهنگی خود را از رویکردها و خط و ربطهای سیاسی حفاظت نمیکنیم ولذا هیچگاه به نتیجه درخور علمی و پیداکردن راهحل هم نمیرسیم. هرچند در هر دو نوشته ادعاهایی هست که محل تردید است و مثال نقض فراوان دارد.
پرسش دقیقتر و منصفانهتر درباره ظهور این گونه پدیدهها باید کاملاً عاری از دغدغههای جناحی باشد. پدیدههای دیگری هم درفضای مجازی هستند که سرشاخ شدن مستقیم آنها با اصول اخلاقی و دینی آشکارتر است، اما، چون در دایره اصلاح طلبی بروز و ظهور یافتهاند و در زمان انتخابات به کمک اصلاح طلبان میآیند، چیزی درباره آنها نوشته نمیشود! به این ترتیب وقتی شما میخواهید یک «پرسش جامعهشناسانه» مطرح کنید، ولی فقط از تتلو که به زعم شما «عکس زمان انتخابات با نامزد رقیب دارد.»، نام میبرید، دیگر اثر حرف و پرسش علمی خود را تضعیف میکنید و از راه یافتن این پرسش به عنوان «یک حقیقت» به محافل تصمیمساز و تصمیمگیر، خود به خود ممانعت میکنید.
اگر آقای باقی میگوید با این همه منبر، آخرش به تتلو رسیدیم، بهتر است برای رفع شائبه غیرعلمی و جناحی شدن حرف خود بگوید «با این همه منبر آخرش به تتلو و آن دو یا چند سلبریتی خانم هم رسیدیم که در زمان انتخابات، کمکحال اصلاح طلبان هستند، اما در اینستاگرام برخلاف تعالیم منبریها ترویج ضد ارزشهای دینی از کشف حجاب تا همجنسبازی میکنند.» اگر چنین انصافی وجود داشته باشد، به نظرم شاید همین فردا برخی محافل تصمیمساز ایشان را برای پیداکردن یک راهحل بر آن آخوند منبری که نتوانسته جلوی این پدیدهها را بگیرد، ترجیح دهند، اما وقتی حرف علمی را آلوده با غرضورزی سیاسی میکنید، آن وقت صرفاً میتوانید به دعواهای سیاسی دامن بزنید نه راهحلهای فرهنگی.
اجازه بدهید ببینیم دغدغه آقایان عبدی و باقی چیست.
عباس عبدی در روزنامه اعتماد ۱۵ مهر ماه نهفقط از «مجموعه اصولگرایان» که به عنوان یک پرسش کلی از «همه» میخواهد سکوت خودشان را درباره «تتلو» بشکنند و «علت بروز (پدیده تتلو) و نقش سیاستهای رسمی را در تقویت این فرهنگ و عوارض آن و شیوه حل آن بیان کنند.»
عمادالدین باقی هم یک روز قبل از آن در روزنامه سازندگی با طرح مسئله «رکوردشکنی کامنتهای پیج اینستاگرامی تتلو» مینویسد: «اینها (پدیده تتلو) برای چندمین بار نشان میدهند نظریه مهندسی اجتماعی نظریهای شکست خورده است. نشان میدهد همانطور که راست روی افراطی حکومت شاه به چپ روی افراطی دامن زد، چگونه چهاردهه چپ روی افراطی حکومت کنونی منجر به پیدایش راست افراطی در جامعه میشود. ۴۰ سال است از در و دیوار و کتاب درسی و رادیو و تلویزیون و منابر و تریبونها، ارزشهای رسمی میبارند، اما جامعه قانونمندی مستقلی دارد و جدای از این مهندسی راه خودش را میرود.»
بدون انکار برخی تندرویها در گذشته یا برخی رویههای غلط فرهنگی در گذشته و حال، معلوم نیست که بتوان به سادگی با ادعای «پیدایش راست افراطی» در جامعه امروز همدلی و همراهی کرد. اولاً میتوان در مقابل این ادعا که بنمایه آن بر واکنشهای فضای مجازی و صورت ظاهر اجتماع گذاشتهشدهاست، از همین مسئله شگفتیآفرین اربعین هم نام برد و پرسید آیا در شرایط امنیتی فعلی عراق و افزایش هزینههای زیارت و تبلیغات وسیع رسانههای خارجی برای برهم زدن الفت دو ملت مسلمان ایران و عراق، رکوردشکنی ثبت نام اربعین را هم در برابر رکوردشکنی کامنتهای فلانی میبینید و میتوانید با آن هم نظریهپردازی کنید یا نه؟!
اگر در مقابل، کسی «پدیده اربعین» را به عنوان تأثیر درست کار منبر و رسانه ملی و آموزش و پرورش بداند، شما به او نمیگویید «پس تتلو چه؟! پس این فضای فرهنگی چه؟!» چرا میگویید و البته پرسش قابل تأملی است، پس اگر کسی در مقابل هشدار تتلویی شما به برخی رخدادهای فرهنگی دیگر که همسو با جریان اصلی انقلاب است، اشاره کرد، باید بپذیرید که ادعای شما درباره فضای فرهنگی کشور مثال یا مثالهای نقضی دارد.
از نکته ظریفی هم نباید غفلت کرد؛ آن کسان که عازم اربعین هستند، بسیار عینیتر و واقعیتر هستند تا آن کسان که کامنت میگذارند. اصولاً بروز و ظهور در فضای مجازی، به تنهایی و بدون پژوهشهای دیگر از قدرت اثبات چیزی به خوبی برنمیآید. فضای مجازی چیز تازهای است و غرب خود هنوز در چندوچون آن مانده است و پژوهشهای دانشگاهی درباره این پدیده بسیار ناچیزتر از آن است که بتوان درباره وقایع آن نظریه داد، اما مسئله اربعین، یک حقیقت عینی است و ندیدن آن در برابر دیدن یک سلبریتی شوم، بی انصافی علمی است.
حتماً به خاطر دارید که چندی پیش فرد ناشناسی در اینستاگرام عکس یک تخم مرغ را منتشر کرد و از کاربران اینستا خواست تا او را برای این پست، لایک کنند. به فاصله کوتاهی ۵۳ میلیون نفر از سراسر جهان او را لایک کردند و بعداً ۸ میلیون نفر عضو پیج او شدند.
آیا میتوان به آسانی و قطعیت قضاوت شما درباره این پدیده هم قضاوت کرد؟!
به هر حال اگر برای پدیدهای مثل کامنت گذاشتن چندصدباره دنبالکنندگان فلانی برای رسیدن به یک رکورد میلیونی، نام «زلزله اجتماعی» و «رفراندوم ناخواسته» میگذارید نمیتوانید پدیدهای عینی و مردمی مثل اربعین را در فرضیهسازیهای خود مکتوم نگه دارید.
ثانیاً همه چیز در منبرها و تلویزیون خلاصه نشدها ست، آقایان عبدی و باقی به جناحی تعلق دارند که بهجز دو دولت نهم و دهم، بقیه دولتهای پس از جنگ را در اختیار داشتهاند و زمان قبل از جنگ نیز همگی از کارگزاران اصلی بودهاند، حتی میتوان ادعا کرد که دستکم شخص رئیس دولتهای نهم و دهم هیچگاه در حوزه فرهنگ مروج سیاستهای کلی نبود و همواره میخواست ملتزم نبودن خود را به مهندسی اجتماعی نشان دهد و البته در برخی بروز و ظهورها مثل موافقت با ورود زنان به ورزشگاهها و مخالفت با گشت ارشاد از اصلاحطلبان هم جلوتر حرکت میکرد! یعنی حتی این دولت که از شما نبود هم در جاهایی با شما بود! پس اگر ایرادی به وضع موجود دارید، بهتر است این پرسش را از خودتان که در قدرت بودید، بپرسید.
آقای باقی مینویسد: «دهشتناکتر از همه اینکه متولیان هنوز به همان شیوه ادامه میدهند و بلکه دستگاههای رسمی رسانهای همچنان بستهتر، فرقهایتر و واقعگریزتر عمل میکنند، ولی معلوم نیست در گام بعدی مانور قدرت مجازی در حد اتمام اعلام موجودیت و اتمام حجت بماند.»
اینکه چگونه از «بسته بودن» دستگاههای رسمی، پدیدههای مورد مناقشه ظهور میکند، در نوشته ایشان تبیین نشده است. برعکس بسیاری ظهور این پدیدهها را نتیجه مستقیم تساهل و تسامح فرهنگی میدانند. دیگر آنکه اگر بپذیریم فضای رسانهای رسمی، بسته و جزمیاندیش است، فضای رسانهای غیررسمی که باز و کاملاً لیبرال است و حضور روشنفکران با دنبالکنندههایی گاهی بیشتر از میانگین مخاطبان یک برنامه رسانه ملی در آن موج میزند چرا در فضای غیررسمی خودتان با آن همه کیا و بیا نتوانستید مانع بروز این پدیدهها شوید و شاید حتی به آن دامن هم زدید؟!
و بالاخره آیا آنقدر که از اتمامحجت مانور فضای مجازی نگرانید، دلخوش به مانوری مثل مراسمهای مذهبی و از جمله اربعین هستید یا نه؟
کسی البته منکر تا حدی حقیقی بودن فضای مجازی و تأثیرات آن نیست، اما این بزرگنمایی یک رخداد مجازی و سکوت مقابل یک رخداد فرهنگی، مذهبی در فضای واقعی، بیش از حد رمانتیک بهنظر میرسد.
لابد میگویید بله ما اهل تسامح فرهنگی بودیم و وزارت ارشادهای زیادی را در اختیار داشتیم و رسانههای مکتوب ما نیز زنجیرهای و همهگیر شده بود و در دانشگاهها و مراکز علمی و فرهنگی هم سیطره داشتیم و ده به یک کارگردانان و هنرمندان و نویسندگان پرکار جامعه از جناح مقابل ما نیستند و فیلسوفان بسیاری پرورش دادیم و جامعهشناسان اصلی و پرکار دانشگاهها همه از ما بودند و همه جا حرف ما بود و ما دولت سازندگی را اداره و حماسه دوم خرداد را خلق کردیم و قدرت فرهنگی و سیاسی خود را بارها به رخ رقیب کشیدیم و در برهههایی از دوران چهلساله اسناد بالادستی فرهنگ را هم ما تنظیم کردهایم و با داشتن قدرت سیاسی و نفوذ فرهنگی، با آن دسته از اسناد بالادستی فرهنگ و سیاست که در تنظیم آن نقشی نداشتیم، مقابله کردیم و البته در این دوره چهلساله در تطور و تحول فرهنگی خود از چپ افراطی به راست افراطی، سابقه درخشانی از خود برجا گذاشتیم! و بودیم و بودیم و بودیم، اما در رسیدن جامعه به پدیده تتلو نقشی نداشتیم و اگر عنصر مبارزات انتخاباتی ما تبلیغ همجنسگرایی میکند، به ما ربطی ندارد!
به همین خاطر اگر دلسوزی آقایان عبدی و باقی را برای فرهنگ کشور جدی بدانیم-که شخصاً چنین فرضی دارم- باید از ایشان بخواهیم در مواجهه با این پدیدهها اول علمیبودن ادعای خود را با بیطرفی جناحی ثابت کنند که در غیر این صورت این چله اول که هیچ، درچله دوم انقلاب هم کاری از پیش نخواهد رفت.(جوان)