تاریخ انتشار
پنجشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۱:۴۸
کد مطلب : ۴۲۴۳۱۷
مشکلات زنان روستایی و عشایری در گفتگو با یک جامعه شناس؛
زنانی که «کولبری آب» میکنند
۰
کبنا ؛تحولات کنونی در عرصههای مختلف سبب شده روز به روز زندگی شهری با وسعت بیشتری همراه شود و به همان میزان به دلیل نبود امکانات در روستاها از زندگی روستایی کاسته شود، در این میان نبود حداقلهایی برای زندگی، مثل آب شرب در خیلی از روستاهای کشور جوامع روستایی را با مشکلات فراوانی رو به رو ساخته است که در این میان به دلیل نگاه مردسالار حاکم بر این جوامع، زنان بیش از هر کس دیگر مورد آسیب و آزار قرار میگیرند. برای بررسی این موضوع با مهتا بذرافکن، دکتری جامعه شناسی که چند وقتی است زمان خود را به تحقیق و پژوهش در خصوص چالشهای زنان روستایی و عشایر معطوف کرده است به گفتگو نشستیم .
کمی از خودتان بگوئید؟
من مهتا بذرافکن هستم، دکتری جامعه شناسی تغییرات اجتماعی و پژوهشگر حوزه اجتماعی آب و انرژی و مسائل روستایی. علاقمندی من به مسائل اجتماعی آب و انرژی بیشتر به دلیل تجربه پیامدهای مخرب انرژی و کم آبی در روستاهایی بود که مشاهده عینی میکردم. دنبال راهی برای کمک به این روستاها بودم و متوجه شدم که زبان علم گویاتر و مقبولتر از هر زبان دیگری است، از این رو به تحصیلم با این هدف در دانشگاه شیراز ادامه دادم. رساله دکتری من درخصوص نقش مخرب انرژی و مسئولیت اجتماعی شرکتی نسبت به جوامع محلی در منطقه پارس جنوبی و روستاهای عسلویه بود. این رساله در سال 96 به عنوان یکی از رسالههای برتر در حوزه اشتغال و تولید در اولین جشنواره رسالههای برتر وزارت علوم انتخاب شد. توجه ویژه من در این رساله آسیبهای اجتماعی انرژی در روستاها و فقدان حس مسئولیت اجتماعی شرکت صنعتی نفت و گاز و پتروشیمی نسبت به روستاها بود. به ویژه به مسئله آسیبهای اجتماعی انرژی و مسئله جنسیت و زنان روستایی پرداختم.
کمی درباره فعالیت خودتان در روستاها توضیح بدهید؟
بعد از اتمام تحصیلاتم با توجه به سفرهایم به استانهای قربانی تنش آبی، توجه من به مسائل و مشکلات اجتماعی کم آبی و تاثیر آن بر زندگی زنان روستایی و عشایری جلب شد. کار پژوهشی با هزینه شخصی انجام دادم و نتیجه آن پرداختن جدی به کم آبی و مسائل زنان روستایی و عشایری شد که قبل از آن کمتر و حتی به ندرت به آن توجه شده بود. تحقیقات من نشان داد که کم آبی از یک سو خشونت علیه زنان روستایی را افزایش میدهد و از طرفی برای زنان فرصتهایی ایجاد کرده که توانمند شده و سازگاری با کم آبی را عملی کرده اند. البته این امر بدون کمترین کمک از سوی سیستم حکمرانی آب بوده و در حقیقت سیستم حکمرانی آب این زنان را رها کرده است. بطور کلی تمرکز پژوهشهای من رویکردی انتقادی بر روی آب، اشتغال روستایی و جنسیت متمرکز است.
چه اتفاقی افتاد که این نوع فعالیت را انتخاب کردید؟
دلیل اصلی این موضوع فرق بین شهر و روستا بود؛ این که چرا من تمرکزم بر روی مسائل روستا زنان روستایی و مسئله آب هست به این دلیل است که در روستاها _از یک طرف آب محور معیشت مردم است و از طرفی زنان روستایی و عشایری بخش مهمی از نیروی کار حذف شده از جریان اقتصاد هستند. در شرایط کم آبی و خشکسالی این دو ارتباط زیادی با هم پیدا میکنند. شاید مهمترین تفاوت بین زیست زنان شهری و روستایی هم در همین مقولات نهفته است.
نوع زندگی زنان روستایی چه تفاوتی با زنان شهری دارد؟
زنان روستایی که در مناطق انرژی زندگی میکنند مسائل مختلفی را تجربه کردند. از جمله پیامدهای آسیب زا، اما در عین حال فرصتهای اندکی هم برای آنها ایجاد شده، مثلا ارتباط با صنعت موجب تغییر بخشی از خشونتها مثلا خشونتهای کلامی شده است و یا برای برخی از دختران روستایی فرصت ادامه تحصیل ایجاد کرده است اما مخاطرات زندگی در این مناطق بسیار بیشتر از حد تصور است. در واقع موضوع رابطه جنسیت و انرژی رابطهای پیچیده است و دسترسی به انرژی و تاثیر آن بر زنان و دختران روستایی یکی از محورهای مهمی است که کمتر به آن پرداخته شده است. هرگاه بحث رابطه انرژی و جنسیت به میان میآید، برداشتها از آن به سمت تاثیر انرژی در زندگی روزمره زنان از طبخ خوراک برای خانواده و نیاز به روشنایی و گرما گرفته تا راهاندازی کسب و کارهای کوچک میرود. اما مسئله تاثیر انرژی بر زندگی زنان قابل تاملتر و عمیقتر از این موارد مصرفی است. اقتصاد انرژی نابرابریهای جنسیتی به طریق مختلف تعمیق کرده و بر شدت آن افزوده است. زیرساختهای که مردانه ساخته میشود و بدنبال آن حضور زنان به نسبت مردان در صنعت انرژی خودگویای این نابرابری است. البته حقیقت گستردهتر است و صنعت نفت و بطور کلی انرژی به زنان بدهکار است. اما فقط این نابرابریهای ساختاری نیست که برای زنان مانع ایجاد کرده است، بلکه زیست زندگی زنانی که در اطراف شرکتهای انرژی زندگی میکننددرخطر قرار گرفته است و روستاها در خط مقدم خطرند. بسیاری ازغولهای عظیم انرژی در مناطقی برپا شده که پیشتر روستا بودهاند و شرکتها به لطائف الحیل زمین هایشان را تصرف کردهاند، از جمله به بهانه توسعه اقتصادی. اما در اطراف این شرکتها هنوز دهها روستا وجود دارد که تنها موهبتی که از این شرکتها به آنها میرسد آلودگی است؛ آلودگیهایی که با نام جذاب توسعه به آنها تحمیل شده است و درحقیقت ابزار تخریب وسیع محیط زیست و قربانی شدن سلامتی انسانها بوده است. در مناطق انرژی آلودگی ناشی از فعالیتهای شیمیایی تاثیر بسیار مخربی هم بر زیست انسان و هم بر موجودات دیگر گذاشته است. علاوه بر انسانها؛ گیاهان و دامها نیز در معرض خطر همیشگی اند. مسئولیت اجتماعی شرکتها اصولی است که این شرکتها را موظف کرده که علاوه بر این که تلاش کنند آلودگی را به حداقل برسانند، بر اساس قواعد مسئولیت شرکتی، آنها موظف هستند آسیبهایی که به همسایگان خود میرسانند را جبران نمایند و به جوامع محلی به عنوان ذینفع بنگرند. البته ذینفع بودن و جبران آسیبها به معنی ساختن پارک و خیابان و تغییر شکل روستاها نیست. آلودگی تاثیر بسیار هولناکی بر سلامت انسان دارد و بر زنان شدیدتر است. زنانی که در معرض آلودگیهای شیمیایی قرار میگیرند با خطراتی چون سقط جنین، بدنیا آوردن نوزادان معلول و نارس، انواع سرطانها و ضعف اعصاب... مواجه میشوند. علاوه بر آن هر یک از افراد خانواده که دچار بیماریهای ناشی از آلودگی شود، این زنان هستند که وظیفه مراقبتگری از آنان را بر عهده دارند که کار بسیار دشوار و شکنندهای است. تاثیر آلودگی بر محصولات کشاورزی و دامها نیز برای روستاییان بسیار مهم است و بر روی اقتصاد روستا اثر مستقیم دارد و البته برای کل جامعه انسانی مصرفکننده آسیب زاست. این مسائل در کنار مسائلی چون امنیت اجتماعی، مخاطرات ناشی از حضور کارگران مهاجر و از دست دادن بخش از هویت روستاها نیز قابل تامل است.
در مورد رابطه کم آبی و مسائل زنان روستایی که توجه من را جلب کرد هم متوجه شدم زنان در هر شکلی چه ماندگاری وچه مهاجرت، با طیفی از خشونتها و آسیبها مواجه میشوند، اما اگر ماندگاری توام با توانمندسازی باشد همین زنان میتوانند جلوی آسیبهایی که خانواده را تهدید میکند بگیرند. یکی آسیبهای جسمی که زنان و کودکان با آن مواجهند کولبری آب است. چراکه زنان روستایی و کودکان مسئول تامین آب مصرفی خانواده هستند و حمل آب آسیبهای جسمی و روانی متعددی برای زنان رقم میزند. علاوه بر آن اشکال مختلف ماندگاری توام با فقر شدید به دلیل از بین رفتن معیشت روستایی موجب میشود زنان با خشونتهای خانگی، ناامنی غذایی و بهداشتی، مشکلات بارداری و مراقبت گری و... مواجه شوند. البته در صورت مهاجرت هم سرنوشت بهتری در انتظارشان نیست،
کارگری استثمارگرانه، کارخانگی،تکدی گری و قاچاق و مسائل نظیر این در کمین خانواده و زنان و کودکان مهاجر روستایی است. این مجموعه مسائل موجب شده که موضوع زنان روستایی، روستا و مسائل روستایی در شرایط کم آبی برای من مهم شود.
از اشتغال زنان روستایی برایمان بگویید؟
تحقیقات در زمینه فقر و اشتغال زنان روستایی و موقعیت اقتصادی و تولیدی شان نشان میدهد که درحاشیه نگه داشته شدن فعالیتهای اقتصادی زنان روستایی و مطرح نشدن و عدم تعریف آنها در اسناد رسمی و باور زنان به « انسان حاشیه بودگی» از مهمترین کانونهای تعمیق فقر وتبعیض علیه زنان روستایی را شکل داده است. آنها خود را نه یکی از اضلاع تولید، بلکه «کمک حال» و فردی که وظیفه دارد کار بدون مزد و حقوق شهروندی انجام دهد، میبینند. این نگرشها چنان غالب است که کم و بیش در برنامههای کلان از جمله برنامههای توسعهای نیز حاکم است.
مثلا در سال۹۷ دولت باتسهیلات کارا دریچههای اشتغال روستایی راگشود،امابه گفته مشاور وزیر ومدیر کل دفترامور زنان روستایی وعشایری وزارت جهاد کشاورزی 2300صندوق خُردزنان روستایی کشور از تسهیلات اشتغال پایدار و اشتغال روستایی سهمی نداشتند. درحالیکه زنان روستایی وعشایری نقش بسیارکلیدی دراقتصاد روستایی کشور ایفا میکنند اما توانمندسازی منجر به اشتغال زنان روستایی وعشایری همچنان درحاشیه است. تسهیلات کارا برای روستاییان باسد بزرگی به نام وثیقه بانکی روبه روست و بانکها املاک روستایی رابه عنوان وثیقه چندان نمیپذیرند وحتی مردان روستایی نیزبا مشکلات عدیدهای در استفاده ازاین تسهیلات بانکی روبه رو بودند.
ازآنجایی که زنان روستایی وعشایری از مالکیت زمین یا املاک دیگرمحرومند و نمیتوانند وثیقه بانکی برای اخذ وام تهیه نمایند، تقویت صندوقهای اعتباری خرد زنان روستایی و اعطای تسهیلات از طریق این صندوقها میتواند گره گشای مشکلات اشتغال زنان شود. با توجه به اینکه زنان روستایی و عشایری بخش عمدهای ازجمعیت زنان کشور تشکیل میدهند، جا دارد این مسئله ازطریق معاونت زنان وخانواده پیگیری شود.
علاوه بر آن مشکلات و موانع فرهنگی و گاه قانونی هم وجود دارد. یکی از این مسائل که من برای اولین بار در ایران پژوهش کردم و هنوز منتشر نکردم چالش جنسیت و کار کردن در شیفت شب هست که اغلب برای زنان بسیار سخت است، یا زنان روستایی ساحل نشین از بخش عمدهای از مشاغل مربوط به صید و ماهیگیری کنار گذاشته شده و اغلب فقط در بخش فرآوری کارگری میکنند. مثلا در استان بوشهر که بنده تحقیق کردم تقریبا هیچ زنی در بخش کلان تولید و پرورش میگو و کار در حوضچهها دخالت نداشته و کاملا حیطه مردانهای است. فقط در بخشهای کارگری روزمزد و اغلب فصلی زنان شاغل هستند. در بخش کشاورزی هم زنان بسیار کم مالک منابع و زمین و کشاورزی مستقل هستند. دامداری و ماکیان داری زنان هم غالبا در بخش خانگی و بسیار خرد محدود شده است. در صنایع تبدیلی و تکمیلی که برای زنان روستایی و عشایری ظرفیتها و فرصتهای کم نظیری ایجاد میکند هم به طور کلی کشور ضعیفی هستم. این در حالیست که تجربه زنان روستایی در روستای خراشاد در خراسان جنوبی و تعاونیهای زنان زنبورداری و... تجربههای کم نظیری است که نشان از توانمندی زنان روستایی و عشایری در سازگاری با کم آبی دارد که مغفول مانده است.
بزرگترین چالشهای جوانان به ویژه دختران جوان برای زندگی در روستا چیست؟
در خصوص جوانان روستایی هم چالش دختران کم نیست. مثلا مهاجرت یکی از مهمترین عوامل تخلیه روستاها است. بخشی از آن به دلیل شرایط اقلیمی و اقتصادی است و بخشی هم فرهنگی. هرچند رونق گرفتن گردشگری روستایی موجب شده برخی از روستاها که از اقبال بیشتری برای جذب گردشگر برخوردار بودند و با خلاقیت و هنرمندی موجب رونق اقتصادی و جذابیت برای ماندگاری شده اند. اما کماکان مهاجرت چالشی برای دختران است؛ تا همین دو دهه پیش به دلیل ساختار فرهنگی و قوانین تبعیض آمیز، مهاجرت یک امر مردانه تلقی شده و مهاجرت زنان تابع مهاجرت مردان بود. با گذشت زمان و تلاشهای زنان در نقاط مختلف دنیا برای تغییر بسیاری از کشورها در قوانین خویش بازنگری کرده و در نتیجه زنان بطور مستقل صاحب حق مهاجرت بدون تبعیت از مردان شدند. البته نرخ مهاجرت مستقل زنان در کشورهای در حال توسعه همچنان از الگوهای سنتی تبعیت کرده و زنان متاهل فقط با کسب اجازه همسران میتوانند از کشور خارج شوند. علاوه بر این کماکان مهاجرت برای زنان و مردان به لحاظ امنیت و فرصتهای شغلی یکسان نبوده و تحت تاثیر جنسیت است. مهاجرتهای انسان بیش از هر چیز تاثیر مولفههای اقتصادی و سپس اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. هرچند دلائل مهاجرت در نقاط مختلف دنیا با هم متفاوت است اما تلاش برای بهبود کیفیت زندگی امری مشترک میان آنهاست. مهاجرت زنان علاوه بر تنگناهای اقتصادی به دلیل گریز از تبعیضات جنسیتی، ساختاری، خشونت و فشارهای فرهنگی است، هرچه آگاهی طبقاتی زنان بیشتر باشد، تحمل فشارهای فرهنگی نیز دشوارتر است. البته در خصوص بن بستهای اقتصادی طبقات فقیرتر بیشتر میل به مهاجرت به امید بقا دارند. در سالهای اخیر که نرخ تحصیل دختران روستایی افزایش پیدا کرده است، مهاجرت درونی از روستا به شهرها به امید یافتن شغل متناسب با تخصص و همچنین گریز از فشارهای فرهنگی نیز افزایش پیدا کرده است. دختران تحصیلکرده روستایی میخواهند همانند همتایان خود در شهرها و در رشتههای تخصصی خود کسب درآمد کنند، در مورد ازدواج و زمان آن در آرامش تصمیمگیری کنند و... که این امر موجب خالی شدن روستاها از بخشی از سرمایه اجتماعی تحصیلکرده شده در حقیقت نوعی فرار مغزها در درون کشور محسوب میشود. مهاجرتها گاه ناگزیر هستند و دختران جوان از روی ناگزیری مهاجرت میکنند، مثلا در سالهای اخیر تغییرات اقلیمی و خشکسالی موجب مهاجرتهای غیر متعارف و پرخطر شده و روستاییان در حاشیه شهرهای بزرگ ساکن شدند. برخی از دختران روستایی در مشاغل خدماتی مشغول شده و با شغلهایی چون کار در منازل و فروشندگی استثمار میشوند و برخی دیگر در باندهای تکدی گری و باندهای اعتیاد و فروش مواد مخدر و فساد درگیر میشوند. مهاجرت بدون بازگشت به هر دلیل بطورکلی موجب تضعیف جامعه مبدا میشود و البته مهاجرت زنان نخبه تاثیر چند بعدی منفی بر روستا دارد. زنان نخبه میتوانند کنشگران مدنی و اجتماعی باشند و تشکلهای روستایی در راه بهبود و ارتقای سلامت، تربیت، سواد آموزی، توسعه اشتغال و مشارکت زنان در روستاها راهاندازی کنند، از طرفی رفتن آنها از روستا موجب نا امیدی دختران جوان باقی مانده در روستا شده و آنها نیز ممکن است
به دنبال راهی برای گریز از روستا باشند که این خود موجب خروج نسل جوان از روستا میگردد. برخی از دلایل بازنگشتن این نیروی تحصیل کرده به خاطر مشکلات نگرشی به فرهنگ کار است و برخی دیگر به دلیل عدم وجود زمینههای مناسب برای ورود به بازار کار. مورد اول فقط با فرهنگسازی در حوزه اشتغال و تغییر نگرش فرهنگ «پشت میز نشینی» قابل حل است و مورد دوم با ایجاد زمینه مشاغل نو و فرصتهای کارآفرینی جذاب چون اکوتوریسم و اعطای تسهیلات مناسب قابل دسترس خواهد بود. البته چالشهایی مثل ازدواج در کودکی، خشونتهای خانگی و نبود دسترسی به نهادهای امدادرسان مانند اورژانس اجتماعی، فقر دانش حقوقی و اجتماعی، فقر بهداشت و دسترسی به آب و کولبری آب و دهها مشکل دیگر در اقصی نقاط روستایی وجود دارد که به دلیل دورافتاده بودن از جریان رسانه کمتر مطرح شده است. مثلا خودسوزی زنان روستایی دیشموک در استان کهگیلویه و بویراحمد نرخ بالایی داشته و دلیل آن فقر اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است. این موضوع تا وقتی رسانهای نشد روز به روز برتعداد آن افزوده میشد، اما رسانهای شدن آن موجب شد نهادها و خیران و کارآفرینان زن ورود کرده و امسال گزارشی از خودسوزی شنیده نشده است. در حقیقت انزوای اجتماعی روستاها یک عامل آسیب برای زنان و دختران است که نه هنر، خلاقیت و صنایع دستی شان دیده میشود و نه مشکلات و آسیبهای اجتماعی روستاها.
درباره چالشهای دختران عشایر هم کمی توضیح بدهید؟
در خصوص دختران عشایر وضعیت پیچیدهتر است. بارها دیده و شنیدهایم که زنان عشایر زودتر از آن چه که فکر کنیم پیر و شکسته میشوند و دیری نمیپاید که رنگ جوانی از رخسار دختران کم سن و سال محو میشود در حالی که آنها با آن همه کار و تلاش نیز حق دارند زندگی بهتر و راحتتری داشته باشند اما ندارند و لازم است بیش از پیش به مسائل آنها به عنوان بخشی از جامعه زنان ایران پرداخته شود. نرخ بیسوادی زنان عشایر، نرخ بالایی است و براساس برخی از پژوهشها نرخ بیسوادی زنان عشایر پیش از انقلاب تا ۸۳ درصد میرسید و بعد از انقلاب این رقم حدود ۲٠ درصد کاهش یافته و خوشبختانه در نسل جدید آموزش دختران رو به افزایش است. دختران عشایر به دلیل نبود دسترسی به مدارس پس از گذراندن پنج کلاس ابتدایی - در قالب مدارس سیار عشایری - فرصت و اجازه ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر پیدا نمیکنند و البته این امر دلایل مختلفی دارد. حضور عشایر در مناطق صعبالعبور، کوچنشین بودن، سختی تهیه ملزومات مدرسه، مخاطرات طبیعی همچون خطر حمله حیوانات وحشی، هراس از مزاحمت بیگانگان در مسیرهای طولانی و صعب العبور موانع مهم تحصیل دختران است. با وجود این موانع استعدادهای سرشار آنان به ناچار محدود به آموزش زیردست مادرانشان برای یادگیری اصول چرخاندن زندگی عشایری از همسر داری وبچه داری، آشپزی و رختشویی گرفته تا دوشیدن شیر گوسفند، تهیه هیزم، حمل آب، تهیه محصولات دامی و صنایع دستی میشود. صرف نظر از نبود دسترسی به امکانات آموزشی، مسائل فرهنگی و نحوه نگرش خانوادهها به امر تحصیل دختران و اعتقاد به ناکارآمدی تحصیل دختران از دید والدین مسئله تحصیل دختران را پیچیدهتر کرده است، چراکه بسیاری از خانوادهها حتی اگر امکان ادامه تحصیل در شهر یا روستا برای دخترانشان مهیا شود، ادامه تحصیل را غیرضروری و نامفید دانسته و این اجازه را به دخترانشان نمیدهند.
در حالی که پسران صرفا به دلیل جنسیت این اجازه وفرصت را پیدا میکنند که تحصیلات خود را در شهر یا روستای همجوار و گاه در قالب مدارس شبانه روزی ادامه دهند. این در حالی است که مدارس شبانه روزی مختص دختران عشایر چندان وجودخارجی ندارد که خانوادهها برای آموزش دختران در مقاطع بالاتر مجاب شوند. ازدواج در سن کودکی برای دخترانی که ترک تحصیل کردهاند امری بسیار عادی است و البته عدم دسترسی به امکانات بهداشتی به ویژه آموزشهای مربوط به کنترل جمعیت و تنظیم خانواده نیز باعث میشود که این دختران در سن بسیار پایین مادر شده و پشت سر هم زایمان کنند و حتی گاهی تا ۱۲ بار بچه به دنیا میآورند و در جوانی جسمشان فرسوده میشود که با توجه به شیوه زندگیشان و سختیهای آن توان بسیاری را از آنان به تحلیل میبرد و آثار آن بزودی در جسم و روان شان نمودار میشود.
رویاهای این دختران با استعدادهای سرشار از یک جهت قربانی عدم توسعه یافتگی و برنامه ریزی در بخش زنان عشایر شده و از طرفی به خاطر وجود نقص فرهنگی نیز مطالبهای برای آموزش و پرورش دختران از سوی جامعه عشایری وجود نداشته و یا بسیار اندک است. درحالی که در تاریخ عشایر ایران زنان فرهیختهای مانند بیبی مریم بختیاری مثل ستارهای در مطالبات حقوق زنان بویژه در امر آموزش میدرخشند، بخش زیادی از دختران عشایر از رسیدن به جایگاه رفیع علمی و پژوهشی محروم هستند و لازم است برای ارتقا کیفیت زندگی آنها برنامه ریزی و سیاستگذاری ویژهای در پیش گرفته شود.
اشتغال زنان عشایر با چه چالشهایی همراه است؟
بافت اجتماعی جامعه عشایری دارای نظم و نهادهای غیر رسمی و محلی بوده و متکی بر قدرت ریش سپیدی است و در نتیجه امکان تحرک اجتماعی زنان برای حضور در اجتماع در نظام محلی به صورت محدود وجود دارد. ساختار مردسالار فرهنگ عشایر و پدرسالار خانواده و مدیریت مبتنی بر ریش سپیدی امکان مشارکت اجتماعی زنان را محدود و از طرفی مشارکت اقتصادی را در چارچوب خانواده تقویت کرده است. در حاشیه بودن زندگی عشایری موجب شده که آنها از بسیاری از مزایای نهادهای رسمی دور مانده و متاسفانه همین امر نیز مشکلات زنان عشایر را پیچیدهتر کرده است، مثلا هنوز هم خبر بدون شناسنامه بودن خانوادههایی که در کوهها ساکنند ما را حیرت زده میکند. یک زن «خوب» در ساختار جامعه عشایری زنی است که در چارچوب خانواده بتواند همه مشقتها را تحمل کرده، خوب کار کند و خانواده را از هر لحاظ از عاطفی گرفته تا اقتصادی امنیت ببخشد. درخصوص مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان عشایر باید گفت که به دلیل شکل نگرفتن تشکلها و نهادهای رسمی حکومتی، کارکردهای آنها نیز تعریف نشده و در جامعه عشایری مبارزات و رقابتهای سیاسی و تشکلهای مدنی چندان جایگاهی ندارد و اگر همچنین جایگاهی در جوامع یکجا نشین شده وجود داشته باشد انتخاب بر اساس پیوندهای قومی و آنچه که مردان تعیین میکنند، است و از این رو جامعه عشایری فاقد این نهادها و ساختارها است وبه همین دلیل هم مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان چشمگیر نیست. در بخش اقتصادی زنان در جامعه عشایری نقشی بسیار عمدهای بر دوش دارند، آنها مدیریت صنایع دستی، صنایع تبدیلی و تکمیلی محصولات دامی و جمعآوری گیاهان دارویی را بر عهده دارند.اما واقعیت این است که زنان هنرمند و غیرتمند عشایر با وجود این همه تلاش در جریان اصلی اقتصادی همراه نیستند. با وجود پیشرفتهای فناوری کسب و کارهای عشایری همچنان به روشهای سنتی پیش می رود. محصولات عشایری توسط دلالان به قیمت ارزان خریداری شده و با چندبرابر قیمت عرضه میشود. در صنایع لبنی آنها بستهبندی و عرضه محصولات متناسب با سبک زندگی را در نظر نگرفته و آموزش ندیدهاند. آموزشهای فنی و حرفهای کسب و کار راهی به جامعه عشایری نداشته و زنان عشایر با وجود توانمندی در تولید، در عرضه به ویژه بسته بندی، قیمتگذاری و فروش دچار ضعف هستند و سود اصلی زحمتکشان عشایر به جیب دلالان میرود و از این رو در این حوزهها نیاز مبرم به آموزش دارند. از طرفی صنایع و تولیدات دستی زنان عشایر یکی از نقاط قوت آنها برای پیوستن به جریان اقتصادی بوده و میتواند منبع و راه درآمدی مستقل برای آنان شود چراکه استقلال مالی یکی از مهمترین محورهای عدالت جنسیتی است. اما در حالی که این زنان تولیدات بسیار مرغوبی دارند، عرضه آن در جریان دلالی سود چندانی برای آنها و خانواده هایشان در پی ندارد. نکته مهم این است که پرداختن به کیفیت زندگی زنان عشایر، موجب ارتقای کیفیت کل خانواده میشود، لذا قبل از هرچیز باید با آگاهی بخشی بر موانع فرهنگی غلبه کرد و جامعه مردسالار را نسبت به اهمیت کیفیت زندگی مجاب نمود. اکوتوریسم پایدار و گردشگری سیار عشایری نیز یکی دیگر از ظرفیتهایی است که میتواند هم در جهت آموزش و هم در جهت رونق کسب و کارهای عشایری نقش آفرینی کند. آنچه مشخص است به برنامه ریزی و سیاستگذاری برای بهبود وضعیت کسب و کار زنان عشایر چندان اهمیت داده نشده و همین امر در دراز مدت موجب از میان رفتن زندگی عشایری و تمایل به یکجا نشینی شده است و این یعنی بخشی از جریان تولید غذا و در نتیجه امنیت غذایی تبدیل به مصرفکننده شده و تهدیدی برای امنیت غذایی کشور است. بدیهی است که با توجه به سبک زندگی عشایری، برای ارتقای دانش کسب و کار؛ آموزش فناوری از برق خورشیدی گرفته تا کسب و کارهای آنلاین و اکوتوریسم پایدار از ضروریات است و باید با تکیه بر پتانسیل جوانان تحصیلکرده عشایر برای آن ماموریت ویژهای در نهادهای مسئول تعریف و برنامه ریزی و اجرا شود. در هر حال این مسائل زنان روستایی و عشایری برای من قابل تامل است و مرا بیش از پیش مصمم به ادامه راه برای انعکاس مسائل زنان روستایی و عشایری کرده است.
دیدم که در حوزه محیط زیست هم فعالیت دارید، وضعیت فعلی محیط زیست را چگونه ارزیابی میکنید؟
ورود من به مسائل محیط زیست به مسائل و چالشهای آب بر میگردد که بنیان حیات است. هرجا چالش آب باشد زندگی روستایی در خطر است. اهمیت روستا به عنوان منبع تامین امنیت غذایی موجب شده که تعداد روستاهای هر کشور نشانهای از اهمیت نسبی آن کشور باشد. هر کشوری که روستاهای خود را عامدانه تخریب و از دست بدهد در حقیقت اهمیت نسبی خود را تقلیل داده است. حفظ روستاها و زندگی روستا پیوند عمیقی با حفاظت از محیط زیست و منابع آب و خاک دارد. برای من حفظ زندگی روستایی اصل ماجراست و از آنجا که مشکلات محیط زیست به تهدید عمدهای برای روستاها تبدیل شده من هم به صف فعالان محیط زیست پیوسته ام. تخریب گری سدها و سدسازی و پروژههای انتقال بزرگترین تهدید برای برخی از روستاهای کشور هستند. از یک طرف موجب تخریب و تخلیه مکان زندگی مردم شده و حس عاطفی تعلق به مکان و میراث اجدادی روستاییان را نابود میکنند و روستاییان را آواره حاشیه شهرها مینمایند و از طرفی زمینهای کشاورزی مرغوب که ضامن امنیت غذایی است به زیر آب و تیغهای لودر میبرند. یا معادن که با آلودگی هوا، آلودگیهای صوتی و کمترین اشتغالزایی برای جوامع محلی موجبات تخریب را فراهم مینمایند. یا دپوی زبالهها در حاشیه روستاها و فعالیتهای پتروشیمیها و رهاسازی پسماندهای خطرناک موجب آلوده شدن منابع آب و خاک و تهدید سلامت روستاها شده است. خب اینها همه نشان میدهد که روستاها نه تنها در خط مقدم تهدیدات اقلیمی و تنش آبی هستند، بلکه در خط مقدم تهدیدات صنعت و معدن و زبالهها هم هستند. انعکاس این آسیبها و تهدیدات که بطور مستقیم بر سلامت مردم اثر گذاشته و موجب انواع بیمارهای بسیار خطرناک از سرطان گرفته تا بیمارهای پوستی وظیفه خودم میدانم.
به عنوان نکته آخر اگر توضیحی لازم میدانید، بفرمائید؟
لازم میدانم یک نکته درمورد روستاها و زندگی روستایی بگویم، آن هم این که کشاورزان و بویژه زنان روستایی «فقرای شاغل» هستند. به دلیل فقدان سیاستگذاری در اقتصاد کشاورزی، جولان دادن و قدرت داشتن دلال ها، فساد سیستماتیک در این حوزه، سیاست گذاریهای بهم ریخته نهادهای متولی آب و کشاورزی و نبود هیچ الگوی مشخصی برای کشت و آبیاری و مدیریت منابع آب روز به روز وضعیت زندگی روستایی به قهقرا میرود. حکمران آب در جهت کنترل مصرف؛ چاه آب فقیرترین مردمان را میبندد و البته دانه درشتها با چندین چاه در سایه امنیت قرار میگیرند. سدسازی و انتقال آب تحت نظر چند استان صاحب نفوذ، کشور را به بالادست و
پایین دست تقسیم کرده و با انتقال آب و سدسازیهای غیر اصولی موجب تنش آبی در استانهایی چون خوزستان، لرستان، کهگیلویه و بویراحمد شده و حتی روستاهای استانهای پرآب هم با چالش آب و حتی آب شرب مواجهند. البته وضعیت زنان روستایی بغرنجتر است. آنها به معنای واقعی فقرای شاغلند! مطالعات نشان میدهد که کسب و کارهای خرد غیررسمی، بهطور متوسط حدود نیمی از کلیه فعالیتهای اقتصادی در کشورهای در حال توسعه را تشکیل میدهند. سیستم اقتصادی این کشورها و همچنین برخی از موانع فرهنگی و اجتماعی مانند عدم توفیق در کار گروهی و تشکیل تعاونیها موجب شده که آنها نسبت به شرکتهای بخش رسمی، دارای بهرهوری کمتری باشند. ویژگی مهم این بخش این است که بیش از هرچیز متکی بر مهارتهای شغلی محلی است و افراد بدون نیاز به سواد و تحصیلات میتوانند نقش آفرینی کنند. زنان روستایی بخش بزرگی از مشارکتکنندگان این نوع کسب و کار در بخش غیررسمی هستند و از این طریق درآمد اندکی کسب کرده و در جریان اقتصادی خانواده مشارکت مینمایند. این بخش با چالشهایی چون عدم شناخت بازارهای مدرن، فقدان مهارتهای مالی موثر، دسترسی محدود به آموزش فناوری، عدم آگاهی نسبت به انطباق مهارتهای شغلی با سبک غالب زندگی مصرف کنندگان، موانع سیاسی و اقتصادی محدودکننده دسترسی به بازارهای جهانی، ناپایداری اقتصادی، گران شدن مواد اولیه و دلالی و واسطه گری و مسائلی نظیر این روبروست. این چالشها بویژه برای زنان روستایی موجب شده که این بخش نتواند در بالابردن رفاه خانواده چندان موثر باشد و زنان روستایی با این که روزانه ساعتها کار میکنند همچنان «فقرای شاغل» باقی بمانند. برای حل این چالشها نیاز به سیاستگذار و بازیگرانی است که روستا و مسائل روستایی را درک کنند. هرچند در حمایت از تولیدات روستایی گامهایی برداشته شده است، اما هنوز به درستی مشخص نیست که این برنامهها تا چه حد در بالابردن کیفیت زندگی روستاییان موثر بوده و آیا اساسا همه روستاها از این «الطاف» بهره برده اند؟ تکلیف روستاهایی که از یک سو با پیامدهای تنش آبی و خشکسالی دست و پنجه نرم میکنند و از سویی هنوز نامشان به گوش هیچ مسئولی نخورده است چه میشود؟ روستاهای خشکیده استان فارس در این راستا شایسته بررسی هستند.
منبع: آفتاب یزد
کمی از خودتان بگوئید؟
من مهتا بذرافکن هستم، دکتری جامعه شناسی تغییرات اجتماعی و پژوهشگر حوزه اجتماعی آب و انرژی و مسائل روستایی. علاقمندی من به مسائل اجتماعی آب و انرژی بیشتر به دلیل تجربه پیامدهای مخرب انرژی و کم آبی در روستاهایی بود که مشاهده عینی میکردم. دنبال راهی برای کمک به این روستاها بودم و متوجه شدم که زبان علم گویاتر و مقبولتر از هر زبان دیگری است، از این رو به تحصیلم با این هدف در دانشگاه شیراز ادامه دادم. رساله دکتری من درخصوص نقش مخرب انرژی و مسئولیت اجتماعی شرکتی نسبت به جوامع محلی در منطقه پارس جنوبی و روستاهای عسلویه بود. این رساله در سال 96 به عنوان یکی از رسالههای برتر در حوزه اشتغال و تولید در اولین جشنواره رسالههای برتر وزارت علوم انتخاب شد. توجه ویژه من در این رساله آسیبهای اجتماعی انرژی در روستاها و فقدان حس مسئولیت اجتماعی شرکت صنعتی نفت و گاز و پتروشیمی نسبت به روستاها بود. به ویژه به مسئله آسیبهای اجتماعی انرژی و مسئله جنسیت و زنان روستایی پرداختم.
کمی درباره فعالیت خودتان در روستاها توضیح بدهید؟
بعد از اتمام تحصیلاتم با توجه به سفرهایم به استانهای قربانی تنش آبی، توجه من به مسائل و مشکلات اجتماعی کم آبی و تاثیر آن بر زندگی زنان روستایی و عشایری جلب شد. کار پژوهشی با هزینه شخصی انجام دادم و نتیجه آن پرداختن جدی به کم آبی و مسائل زنان روستایی و عشایری شد که قبل از آن کمتر و حتی به ندرت به آن توجه شده بود. تحقیقات من نشان داد که کم آبی از یک سو خشونت علیه زنان روستایی را افزایش میدهد و از طرفی برای زنان فرصتهایی ایجاد کرده که توانمند شده و سازگاری با کم آبی را عملی کرده اند. البته این امر بدون کمترین کمک از سوی سیستم حکمرانی آب بوده و در حقیقت سیستم حکمرانی آب این زنان را رها کرده است. بطور کلی تمرکز پژوهشهای من رویکردی انتقادی بر روی آب، اشتغال روستایی و جنسیت متمرکز است.
چه اتفاقی افتاد که این نوع فعالیت را انتخاب کردید؟
دلیل اصلی این موضوع فرق بین شهر و روستا بود؛ این که چرا من تمرکزم بر روی مسائل روستا زنان روستایی و مسئله آب هست به این دلیل است که در روستاها _از یک طرف آب محور معیشت مردم است و از طرفی زنان روستایی و عشایری بخش مهمی از نیروی کار حذف شده از جریان اقتصاد هستند. در شرایط کم آبی و خشکسالی این دو ارتباط زیادی با هم پیدا میکنند. شاید مهمترین تفاوت بین زیست زنان شهری و روستایی هم در همین مقولات نهفته است.
نوع زندگی زنان روستایی چه تفاوتی با زنان شهری دارد؟
زنان روستایی که در مناطق انرژی زندگی میکنند مسائل مختلفی را تجربه کردند. از جمله پیامدهای آسیب زا، اما در عین حال فرصتهای اندکی هم برای آنها ایجاد شده، مثلا ارتباط با صنعت موجب تغییر بخشی از خشونتها مثلا خشونتهای کلامی شده است و یا برای برخی از دختران روستایی فرصت ادامه تحصیل ایجاد کرده است اما مخاطرات زندگی در این مناطق بسیار بیشتر از حد تصور است. در واقع موضوع رابطه جنسیت و انرژی رابطهای پیچیده است و دسترسی به انرژی و تاثیر آن بر زنان و دختران روستایی یکی از محورهای مهمی است که کمتر به آن پرداخته شده است. هرگاه بحث رابطه انرژی و جنسیت به میان میآید، برداشتها از آن به سمت تاثیر انرژی در زندگی روزمره زنان از طبخ خوراک برای خانواده و نیاز به روشنایی و گرما گرفته تا راهاندازی کسب و کارهای کوچک میرود. اما مسئله تاثیر انرژی بر زندگی زنان قابل تاملتر و عمیقتر از این موارد مصرفی است. اقتصاد انرژی نابرابریهای جنسیتی به طریق مختلف تعمیق کرده و بر شدت آن افزوده است. زیرساختهای که مردانه ساخته میشود و بدنبال آن حضور زنان به نسبت مردان در صنعت انرژی خودگویای این نابرابری است. البته حقیقت گستردهتر است و صنعت نفت و بطور کلی انرژی به زنان بدهکار است. اما فقط این نابرابریهای ساختاری نیست که برای زنان مانع ایجاد کرده است، بلکه زیست زندگی زنانی که در اطراف شرکتهای انرژی زندگی میکننددرخطر قرار گرفته است و روستاها در خط مقدم خطرند. بسیاری ازغولهای عظیم انرژی در مناطقی برپا شده که پیشتر روستا بودهاند و شرکتها به لطائف الحیل زمین هایشان را تصرف کردهاند، از جمله به بهانه توسعه اقتصادی. اما در اطراف این شرکتها هنوز دهها روستا وجود دارد که تنها موهبتی که از این شرکتها به آنها میرسد آلودگی است؛ آلودگیهایی که با نام جذاب توسعه به آنها تحمیل شده است و درحقیقت ابزار تخریب وسیع محیط زیست و قربانی شدن سلامتی انسانها بوده است. در مناطق انرژی آلودگی ناشی از فعالیتهای شیمیایی تاثیر بسیار مخربی هم بر زیست انسان و هم بر موجودات دیگر گذاشته است. علاوه بر انسانها؛ گیاهان و دامها نیز در معرض خطر همیشگی اند. مسئولیت اجتماعی شرکتها اصولی است که این شرکتها را موظف کرده که علاوه بر این که تلاش کنند آلودگی را به حداقل برسانند، بر اساس قواعد مسئولیت شرکتی، آنها موظف هستند آسیبهایی که به همسایگان خود میرسانند را جبران نمایند و به جوامع محلی به عنوان ذینفع بنگرند. البته ذینفع بودن و جبران آسیبها به معنی ساختن پارک و خیابان و تغییر شکل روستاها نیست. آلودگی تاثیر بسیار هولناکی بر سلامت انسان دارد و بر زنان شدیدتر است. زنانی که در معرض آلودگیهای شیمیایی قرار میگیرند با خطراتی چون سقط جنین، بدنیا آوردن نوزادان معلول و نارس، انواع سرطانها و ضعف اعصاب... مواجه میشوند. علاوه بر آن هر یک از افراد خانواده که دچار بیماریهای ناشی از آلودگی شود، این زنان هستند که وظیفه مراقبتگری از آنان را بر عهده دارند که کار بسیار دشوار و شکنندهای است. تاثیر آلودگی بر محصولات کشاورزی و دامها نیز برای روستاییان بسیار مهم است و بر روی اقتصاد روستا اثر مستقیم دارد و البته برای کل جامعه انسانی مصرفکننده آسیب زاست. این مسائل در کنار مسائلی چون امنیت اجتماعی، مخاطرات ناشی از حضور کارگران مهاجر و از دست دادن بخش از هویت روستاها نیز قابل تامل است.
در مورد رابطه کم آبی و مسائل زنان روستایی که توجه من را جلب کرد هم متوجه شدم زنان در هر شکلی چه ماندگاری وچه مهاجرت، با طیفی از خشونتها و آسیبها مواجه میشوند، اما اگر ماندگاری توام با توانمندسازی باشد همین زنان میتوانند جلوی آسیبهایی که خانواده را تهدید میکند بگیرند. یکی آسیبهای جسمی که زنان و کودکان با آن مواجهند کولبری آب است. چراکه زنان روستایی و کودکان مسئول تامین آب مصرفی خانواده هستند و حمل آب آسیبهای جسمی و روانی متعددی برای زنان رقم میزند. علاوه بر آن اشکال مختلف ماندگاری توام با فقر شدید به دلیل از بین رفتن معیشت روستایی موجب میشود زنان با خشونتهای خانگی، ناامنی غذایی و بهداشتی، مشکلات بارداری و مراقبت گری و... مواجه شوند. البته در صورت مهاجرت هم سرنوشت بهتری در انتظارشان نیست،
کارگری استثمارگرانه، کارخانگی،تکدی گری و قاچاق و مسائل نظیر این در کمین خانواده و زنان و کودکان مهاجر روستایی است. این مجموعه مسائل موجب شده که موضوع زنان روستایی، روستا و مسائل روستایی در شرایط کم آبی برای من مهم شود.
از اشتغال زنان روستایی برایمان بگویید؟
تحقیقات در زمینه فقر و اشتغال زنان روستایی و موقعیت اقتصادی و تولیدی شان نشان میدهد که درحاشیه نگه داشته شدن فعالیتهای اقتصادی زنان روستایی و مطرح نشدن و عدم تعریف آنها در اسناد رسمی و باور زنان به « انسان حاشیه بودگی» از مهمترین کانونهای تعمیق فقر وتبعیض علیه زنان روستایی را شکل داده است. آنها خود را نه یکی از اضلاع تولید، بلکه «کمک حال» و فردی که وظیفه دارد کار بدون مزد و حقوق شهروندی انجام دهد، میبینند. این نگرشها چنان غالب است که کم و بیش در برنامههای کلان از جمله برنامههای توسعهای نیز حاکم است.
مثلا در سال۹۷ دولت باتسهیلات کارا دریچههای اشتغال روستایی راگشود،امابه گفته مشاور وزیر ومدیر کل دفترامور زنان روستایی وعشایری وزارت جهاد کشاورزی 2300صندوق خُردزنان روستایی کشور از تسهیلات اشتغال پایدار و اشتغال روستایی سهمی نداشتند. درحالیکه زنان روستایی وعشایری نقش بسیارکلیدی دراقتصاد روستایی کشور ایفا میکنند اما توانمندسازی منجر به اشتغال زنان روستایی وعشایری همچنان درحاشیه است. تسهیلات کارا برای روستاییان باسد بزرگی به نام وثیقه بانکی روبه روست و بانکها املاک روستایی رابه عنوان وثیقه چندان نمیپذیرند وحتی مردان روستایی نیزبا مشکلات عدیدهای در استفاده ازاین تسهیلات بانکی روبه رو بودند.
ازآنجایی که زنان روستایی وعشایری از مالکیت زمین یا املاک دیگرمحرومند و نمیتوانند وثیقه بانکی برای اخذ وام تهیه نمایند، تقویت صندوقهای اعتباری خرد زنان روستایی و اعطای تسهیلات از طریق این صندوقها میتواند گره گشای مشکلات اشتغال زنان شود. با توجه به اینکه زنان روستایی و عشایری بخش عمدهای ازجمعیت زنان کشور تشکیل میدهند، جا دارد این مسئله ازطریق معاونت زنان وخانواده پیگیری شود.
علاوه بر آن مشکلات و موانع فرهنگی و گاه قانونی هم وجود دارد. یکی از این مسائل که من برای اولین بار در ایران پژوهش کردم و هنوز منتشر نکردم چالش جنسیت و کار کردن در شیفت شب هست که اغلب برای زنان بسیار سخت است، یا زنان روستایی ساحل نشین از بخش عمدهای از مشاغل مربوط به صید و ماهیگیری کنار گذاشته شده و اغلب فقط در بخش فرآوری کارگری میکنند. مثلا در استان بوشهر که بنده تحقیق کردم تقریبا هیچ زنی در بخش کلان تولید و پرورش میگو و کار در حوضچهها دخالت نداشته و کاملا حیطه مردانهای است. فقط در بخشهای کارگری روزمزد و اغلب فصلی زنان شاغل هستند. در بخش کشاورزی هم زنان بسیار کم مالک منابع و زمین و کشاورزی مستقل هستند. دامداری و ماکیان داری زنان هم غالبا در بخش خانگی و بسیار خرد محدود شده است. در صنایع تبدیلی و تکمیلی که برای زنان روستایی و عشایری ظرفیتها و فرصتهای کم نظیری ایجاد میکند هم به طور کلی کشور ضعیفی هستم. این در حالیست که تجربه زنان روستایی در روستای خراشاد در خراسان جنوبی و تعاونیهای زنان زنبورداری و... تجربههای کم نظیری است که نشان از توانمندی زنان روستایی و عشایری در سازگاری با کم آبی دارد که مغفول مانده است.
بزرگترین چالشهای جوانان به ویژه دختران جوان برای زندگی در روستا چیست؟
در خصوص جوانان روستایی هم چالش دختران کم نیست. مثلا مهاجرت یکی از مهمترین عوامل تخلیه روستاها است. بخشی از آن به دلیل شرایط اقلیمی و اقتصادی است و بخشی هم فرهنگی. هرچند رونق گرفتن گردشگری روستایی موجب شده برخی از روستاها که از اقبال بیشتری برای جذب گردشگر برخوردار بودند و با خلاقیت و هنرمندی موجب رونق اقتصادی و جذابیت برای ماندگاری شده اند. اما کماکان مهاجرت چالشی برای دختران است؛ تا همین دو دهه پیش به دلیل ساختار فرهنگی و قوانین تبعیض آمیز، مهاجرت یک امر مردانه تلقی شده و مهاجرت زنان تابع مهاجرت مردان بود. با گذشت زمان و تلاشهای زنان در نقاط مختلف دنیا برای تغییر بسیاری از کشورها در قوانین خویش بازنگری کرده و در نتیجه زنان بطور مستقل صاحب حق مهاجرت بدون تبعیت از مردان شدند. البته نرخ مهاجرت مستقل زنان در کشورهای در حال توسعه همچنان از الگوهای سنتی تبعیت کرده و زنان متاهل فقط با کسب اجازه همسران میتوانند از کشور خارج شوند. علاوه بر این کماکان مهاجرت برای زنان و مردان به لحاظ امنیت و فرصتهای شغلی یکسان نبوده و تحت تاثیر جنسیت است. مهاجرتهای انسان بیش از هر چیز تاثیر مولفههای اقتصادی و سپس اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. هرچند دلائل مهاجرت در نقاط مختلف دنیا با هم متفاوت است اما تلاش برای بهبود کیفیت زندگی امری مشترک میان آنهاست. مهاجرت زنان علاوه بر تنگناهای اقتصادی به دلیل گریز از تبعیضات جنسیتی، ساختاری، خشونت و فشارهای فرهنگی است، هرچه آگاهی طبقاتی زنان بیشتر باشد، تحمل فشارهای فرهنگی نیز دشوارتر است. البته در خصوص بن بستهای اقتصادی طبقات فقیرتر بیشتر میل به مهاجرت به امید بقا دارند. در سالهای اخیر که نرخ تحصیل دختران روستایی افزایش پیدا کرده است، مهاجرت درونی از روستا به شهرها به امید یافتن شغل متناسب با تخصص و همچنین گریز از فشارهای فرهنگی نیز افزایش پیدا کرده است. دختران تحصیلکرده روستایی میخواهند همانند همتایان خود در شهرها و در رشتههای تخصصی خود کسب درآمد کنند، در مورد ازدواج و زمان آن در آرامش تصمیمگیری کنند و... که این امر موجب خالی شدن روستاها از بخشی از سرمایه اجتماعی تحصیلکرده شده در حقیقت نوعی فرار مغزها در درون کشور محسوب میشود. مهاجرتها گاه ناگزیر هستند و دختران جوان از روی ناگزیری مهاجرت میکنند، مثلا در سالهای اخیر تغییرات اقلیمی و خشکسالی موجب مهاجرتهای غیر متعارف و پرخطر شده و روستاییان در حاشیه شهرهای بزرگ ساکن شدند. برخی از دختران روستایی در مشاغل خدماتی مشغول شده و با شغلهایی چون کار در منازل و فروشندگی استثمار میشوند و برخی دیگر در باندهای تکدی گری و باندهای اعتیاد و فروش مواد مخدر و فساد درگیر میشوند. مهاجرت بدون بازگشت به هر دلیل بطورکلی موجب تضعیف جامعه مبدا میشود و البته مهاجرت زنان نخبه تاثیر چند بعدی منفی بر روستا دارد. زنان نخبه میتوانند کنشگران مدنی و اجتماعی باشند و تشکلهای روستایی در راه بهبود و ارتقای سلامت، تربیت، سواد آموزی، توسعه اشتغال و مشارکت زنان در روستاها راهاندازی کنند، از طرفی رفتن آنها از روستا موجب نا امیدی دختران جوان باقی مانده در روستا شده و آنها نیز ممکن است
به دنبال راهی برای گریز از روستا باشند که این خود موجب خروج نسل جوان از روستا میگردد. برخی از دلایل بازنگشتن این نیروی تحصیل کرده به خاطر مشکلات نگرشی به فرهنگ کار است و برخی دیگر به دلیل عدم وجود زمینههای مناسب برای ورود به بازار کار. مورد اول فقط با فرهنگسازی در حوزه اشتغال و تغییر نگرش فرهنگ «پشت میز نشینی» قابل حل است و مورد دوم با ایجاد زمینه مشاغل نو و فرصتهای کارآفرینی جذاب چون اکوتوریسم و اعطای تسهیلات مناسب قابل دسترس خواهد بود. البته چالشهایی مثل ازدواج در کودکی، خشونتهای خانگی و نبود دسترسی به نهادهای امدادرسان مانند اورژانس اجتماعی، فقر دانش حقوقی و اجتماعی، فقر بهداشت و دسترسی به آب و کولبری آب و دهها مشکل دیگر در اقصی نقاط روستایی وجود دارد که به دلیل دورافتاده بودن از جریان رسانه کمتر مطرح شده است. مثلا خودسوزی زنان روستایی دیشموک در استان کهگیلویه و بویراحمد نرخ بالایی داشته و دلیل آن فقر اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است. این موضوع تا وقتی رسانهای نشد روز به روز برتعداد آن افزوده میشد، اما رسانهای شدن آن موجب شد نهادها و خیران و کارآفرینان زن ورود کرده و امسال گزارشی از خودسوزی شنیده نشده است. در حقیقت انزوای اجتماعی روستاها یک عامل آسیب برای زنان و دختران است که نه هنر، خلاقیت و صنایع دستی شان دیده میشود و نه مشکلات و آسیبهای اجتماعی روستاها.
درباره چالشهای دختران عشایر هم کمی توضیح بدهید؟
در خصوص دختران عشایر وضعیت پیچیدهتر است. بارها دیده و شنیدهایم که زنان عشایر زودتر از آن چه که فکر کنیم پیر و شکسته میشوند و دیری نمیپاید که رنگ جوانی از رخسار دختران کم سن و سال محو میشود در حالی که آنها با آن همه کار و تلاش نیز حق دارند زندگی بهتر و راحتتری داشته باشند اما ندارند و لازم است بیش از پیش به مسائل آنها به عنوان بخشی از جامعه زنان ایران پرداخته شود. نرخ بیسوادی زنان عشایر، نرخ بالایی است و براساس برخی از پژوهشها نرخ بیسوادی زنان عشایر پیش از انقلاب تا ۸۳ درصد میرسید و بعد از انقلاب این رقم حدود ۲٠ درصد کاهش یافته و خوشبختانه در نسل جدید آموزش دختران رو به افزایش است. دختران عشایر به دلیل نبود دسترسی به مدارس پس از گذراندن پنج کلاس ابتدایی - در قالب مدارس سیار عشایری - فرصت و اجازه ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر پیدا نمیکنند و البته این امر دلایل مختلفی دارد. حضور عشایر در مناطق صعبالعبور، کوچنشین بودن، سختی تهیه ملزومات مدرسه، مخاطرات طبیعی همچون خطر حمله حیوانات وحشی، هراس از مزاحمت بیگانگان در مسیرهای طولانی و صعب العبور موانع مهم تحصیل دختران است. با وجود این موانع استعدادهای سرشار آنان به ناچار محدود به آموزش زیردست مادرانشان برای یادگیری اصول چرخاندن زندگی عشایری از همسر داری وبچه داری، آشپزی و رختشویی گرفته تا دوشیدن شیر گوسفند، تهیه هیزم، حمل آب، تهیه محصولات دامی و صنایع دستی میشود. صرف نظر از نبود دسترسی به امکانات آموزشی، مسائل فرهنگی و نحوه نگرش خانوادهها به امر تحصیل دختران و اعتقاد به ناکارآمدی تحصیل دختران از دید والدین مسئله تحصیل دختران را پیچیدهتر کرده است، چراکه بسیاری از خانوادهها حتی اگر امکان ادامه تحصیل در شهر یا روستا برای دخترانشان مهیا شود، ادامه تحصیل را غیرضروری و نامفید دانسته و این اجازه را به دخترانشان نمیدهند.
در حالی که پسران صرفا به دلیل جنسیت این اجازه وفرصت را پیدا میکنند که تحصیلات خود را در شهر یا روستای همجوار و گاه در قالب مدارس شبانه روزی ادامه دهند. این در حالی است که مدارس شبانه روزی مختص دختران عشایر چندان وجودخارجی ندارد که خانوادهها برای آموزش دختران در مقاطع بالاتر مجاب شوند. ازدواج در سن کودکی برای دخترانی که ترک تحصیل کردهاند امری بسیار عادی است و البته عدم دسترسی به امکانات بهداشتی به ویژه آموزشهای مربوط به کنترل جمعیت و تنظیم خانواده نیز باعث میشود که این دختران در سن بسیار پایین مادر شده و پشت سر هم زایمان کنند و حتی گاهی تا ۱۲ بار بچه به دنیا میآورند و در جوانی جسمشان فرسوده میشود که با توجه به شیوه زندگیشان و سختیهای آن توان بسیاری را از آنان به تحلیل میبرد و آثار آن بزودی در جسم و روان شان نمودار میشود.
رویاهای این دختران با استعدادهای سرشار از یک جهت قربانی عدم توسعه یافتگی و برنامه ریزی در بخش زنان عشایر شده و از طرفی به خاطر وجود نقص فرهنگی نیز مطالبهای برای آموزش و پرورش دختران از سوی جامعه عشایری وجود نداشته و یا بسیار اندک است. درحالی که در تاریخ عشایر ایران زنان فرهیختهای مانند بیبی مریم بختیاری مثل ستارهای در مطالبات حقوق زنان بویژه در امر آموزش میدرخشند، بخش زیادی از دختران عشایر از رسیدن به جایگاه رفیع علمی و پژوهشی محروم هستند و لازم است برای ارتقا کیفیت زندگی آنها برنامه ریزی و سیاستگذاری ویژهای در پیش گرفته شود.
اشتغال زنان عشایر با چه چالشهایی همراه است؟
بافت اجتماعی جامعه عشایری دارای نظم و نهادهای غیر رسمی و محلی بوده و متکی بر قدرت ریش سپیدی است و در نتیجه امکان تحرک اجتماعی زنان برای حضور در اجتماع در نظام محلی به صورت محدود وجود دارد. ساختار مردسالار فرهنگ عشایر و پدرسالار خانواده و مدیریت مبتنی بر ریش سپیدی امکان مشارکت اجتماعی زنان را محدود و از طرفی مشارکت اقتصادی را در چارچوب خانواده تقویت کرده است. در حاشیه بودن زندگی عشایری موجب شده که آنها از بسیاری از مزایای نهادهای رسمی دور مانده و متاسفانه همین امر نیز مشکلات زنان عشایر را پیچیدهتر کرده است، مثلا هنوز هم خبر بدون شناسنامه بودن خانوادههایی که در کوهها ساکنند ما را حیرت زده میکند. یک زن «خوب» در ساختار جامعه عشایری زنی است که در چارچوب خانواده بتواند همه مشقتها را تحمل کرده، خوب کار کند و خانواده را از هر لحاظ از عاطفی گرفته تا اقتصادی امنیت ببخشد. درخصوص مشارکت سیاسی و اجتماعی زنان عشایر باید گفت که به دلیل شکل نگرفتن تشکلها و نهادهای رسمی حکومتی، کارکردهای آنها نیز تعریف نشده و در جامعه عشایری مبارزات و رقابتهای سیاسی و تشکلهای مدنی چندان جایگاهی ندارد و اگر همچنین جایگاهی در جوامع یکجا نشین شده وجود داشته باشد انتخاب بر اساس پیوندهای قومی و آنچه که مردان تعیین میکنند، است و از این رو جامعه عشایری فاقد این نهادها و ساختارها است وبه همین دلیل هم مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان چشمگیر نیست. در بخش اقتصادی زنان در جامعه عشایری نقشی بسیار عمدهای بر دوش دارند، آنها مدیریت صنایع دستی، صنایع تبدیلی و تکمیلی محصولات دامی و جمعآوری گیاهان دارویی را بر عهده دارند.اما واقعیت این است که زنان هنرمند و غیرتمند عشایر با وجود این همه تلاش در جریان اصلی اقتصادی همراه نیستند. با وجود پیشرفتهای فناوری کسب و کارهای عشایری همچنان به روشهای سنتی پیش می رود. محصولات عشایری توسط دلالان به قیمت ارزان خریداری شده و با چندبرابر قیمت عرضه میشود. در صنایع لبنی آنها بستهبندی و عرضه محصولات متناسب با سبک زندگی را در نظر نگرفته و آموزش ندیدهاند. آموزشهای فنی و حرفهای کسب و کار راهی به جامعه عشایری نداشته و زنان عشایر با وجود توانمندی در تولید، در عرضه به ویژه بسته بندی، قیمتگذاری و فروش دچار ضعف هستند و سود اصلی زحمتکشان عشایر به جیب دلالان میرود و از این رو در این حوزهها نیاز مبرم به آموزش دارند. از طرفی صنایع و تولیدات دستی زنان عشایر یکی از نقاط قوت آنها برای پیوستن به جریان اقتصادی بوده و میتواند منبع و راه درآمدی مستقل برای آنان شود چراکه استقلال مالی یکی از مهمترین محورهای عدالت جنسیتی است. اما در حالی که این زنان تولیدات بسیار مرغوبی دارند، عرضه آن در جریان دلالی سود چندانی برای آنها و خانواده هایشان در پی ندارد. نکته مهم این است که پرداختن به کیفیت زندگی زنان عشایر، موجب ارتقای کیفیت کل خانواده میشود، لذا قبل از هرچیز باید با آگاهی بخشی بر موانع فرهنگی غلبه کرد و جامعه مردسالار را نسبت به اهمیت کیفیت زندگی مجاب نمود. اکوتوریسم پایدار و گردشگری سیار عشایری نیز یکی دیگر از ظرفیتهایی است که میتواند هم در جهت آموزش و هم در جهت رونق کسب و کارهای عشایری نقش آفرینی کند. آنچه مشخص است به برنامه ریزی و سیاستگذاری برای بهبود وضعیت کسب و کار زنان عشایر چندان اهمیت داده نشده و همین امر در دراز مدت موجب از میان رفتن زندگی عشایری و تمایل به یکجا نشینی شده است و این یعنی بخشی از جریان تولید غذا و در نتیجه امنیت غذایی تبدیل به مصرفکننده شده و تهدیدی برای امنیت غذایی کشور است. بدیهی است که با توجه به سبک زندگی عشایری، برای ارتقای دانش کسب و کار؛ آموزش فناوری از برق خورشیدی گرفته تا کسب و کارهای آنلاین و اکوتوریسم پایدار از ضروریات است و باید با تکیه بر پتانسیل جوانان تحصیلکرده عشایر برای آن ماموریت ویژهای در نهادهای مسئول تعریف و برنامه ریزی و اجرا شود. در هر حال این مسائل زنان روستایی و عشایری برای من قابل تامل است و مرا بیش از پیش مصمم به ادامه راه برای انعکاس مسائل زنان روستایی و عشایری کرده است.
دیدم که در حوزه محیط زیست هم فعالیت دارید، وضعیت فعلی محیط زیست را چگونه ارزیابی میکنید؟
ورود من به مسائل محیط زیست به مسائل و چالشهای آب بر میگردد که بنیان حیات است. هرجا چالش آب باشد زندگی روستایی در خطر است. اهمیت روستا به عنوان منبع تامین امنیت غذایی موجب شده که تعداد روستاهای هر کشور نشانهای از اهمیت نسبی آن کشور باشد. هر کشوری که روستاهای خود را عامدانه تخریب و از دست بدهد در حقیقت اهمیت نسبی خود را تقلیل داده است. حفظ روستاها و زندگی روستا پیوند عمیقی با حفاظت از محیط زیست و منابع آب و خاک دارد. برای من حفظ زندگی روستایی اصل ماجراست و از آنجا که مشکلات محیط زیست به تهدید عمدهای برای روستاها تبدیل شده من هم به صف فعالان محیط زیست پیوسته ام. تخریب گری سدها و سدسازی و پروژههای انتقال بزرگترین تهدید برای برخی از روستاهای کشور هستند. از یک طرف موجب تخریب و تخلیه مکان زندگی مردم شده و حس عاطفی تعلق به مکان و میراث اجدادی روستاییان را نابود میکنند و روستاییان را آواره حاشیه شهرها مینمایند و از طرفی زمینهای کشاورزی مرغوب که ضامن امنیت غذایی است به زیر آب و تیغهای لودر میبرند. یا معادن که با آلودگی هوا، آلودگیهای صوتی و کمترین اشتغالزایی برای جوامع محلی موجبات تخریب را فراهم مینمایند. یا دپوی زبالهها در حاشیه روستاها و فعالیتهای پتروشیمیها و رهاسازی پسماندهای خطرناک موجب آلوده شدن منابع آب و خاک و تهدید سلامت روستاها شده است. خب اینها همه نشان میدهد که روستاها نه تنها در خط مقدم تهدیدات اقلیمی و تنش آبی هستند، بلکه در خط مقدم تهدیدات صنعت و معدن و زبالهها هم هستند. انعکاس این آسیبها و تهدیدات که بطور مستقیم بر سلامت مردم اثر گذاشته و موجب انواع بیمارهای بسیار خطرناک از سرطان گرفته تا بیمارهای پوستی وظیفه خودم میدانم.
به عنوان نکته آخر اگر توضیحی لازم میدانید، بفرمائید؟
لازم میدانم یک نکته درمورد روستاها و زندگی روستایی بگویم، آن هم این که کشاورزان و بویژه زنان روستایی «فقرای شاغل» هستند. به دلیل فقدان سیاستگذاری در اقتصاد کشاورزی، جولان دادن و قدرت داشتن دلال ها، فساد سیستماتیک در این حوزه، سیاست گذاریهای بهم ریخته نهادهای متولی آب و کشاورزی و نبود هیچ الگوی مشخصی برای کشت و آبیاری و مدیریت منابع آب روز به روز وضعیت زندگی روستایی به قهقرا میرود. حکمران آب در جهت کنترل مصرف؛ چاه آب فقیرترین مردمان را میبندد و البته دانه درشتها با چندین چاه در سایه امنیت قرار میگیرند. سدسازی و انتقال آب تحت نظر چند استان صاحب نفوذ، کشور را به بالادست و
پایین دست تقسیم کرده و با انتقال آب و سدسازیهای غیر اصولی موجب تنش آبی در استانهایی چون خوزستان، لرستان، کهگیلویه و بویراحمد شده و حتی روستاهای استانهای پرآب هم با چالش آب و حتی آب شرب مواجهند. البته وضعیت زنان روستایی بغرنجتر است. آنها به معنای واقعی فقرای شاغلند! مطالعات نشان میدهد که کسب و کارهای خرد غیررسمی، بهطور متوسط حدود نیمی از کلیه فعالیتهای اقتصادی در کشورهای در حال توسعه را تشکیل میدهند. سیستم اقتصادی این کشورها و همچنین برخی از موانع فرهنگی و اجتماعی مانند عدم توفیق در کار گروهی و تشکیل تعاونیها موجب شده که آنها نسبت به شرکتهای بخش رسمی، دارای بهرهوری کمتری باشند. ویژگی مهم این بخش این است که بیش از هرچیز متکی بر مهارتهای شغلی محلی است و افراد بدون نیاز به سواد و تحصیلات میتوانند نقش آفرینی کنند. زنان روستایی بخش بزرگی از مشارکتکنندگان این نوع کسب و کار در بخش غیررسمی هستند و از این طریق درآمد اندکی کسب کرده و در جریان اقتصادی خانواده مشارکت مینمایند. این بخش با چالشهایی چون عدم شناخت بازارهای مدرن، فقدان مهارتهای مالی موثر، دسترسی محدود به آموزش فناوری، عدم آگاهی نسبت به انطباق مهارتهای شغلی با سبک غالب زندگی مصرف کنندگان، موانع سیاسی و اقتصادی محدودکننده دسترسی به بازارهای جهانی، ناپایداری اقتصادی، گران شدن مواد اولیه و دلالی و واسطه گری و مسائلی نظیر این روبروست. این چالشها بویژه برای زنان روستایی موجب شده که این بخش نتواند در بالابردن رفاه خانواده چندان موثر باشد و زنان روستایی با این که روزانه ساعتها کار میکنند همچنان «فقرای شاغل» باقی بمانند. برای حل این چالشها نیاز به سیاستگذار و بازیگرانی است که روستا و مسائل روستایی را درک کنند. هرچند در حمایت از تولیدات روستایی گامهایی برداشته شده است، اما هنوز به درستی مشخص نیست که این برنامهها تا چه حد در بالابردن کیفیت زندگی روستاییان موثر بوده و آیا اساسا همه روستاها از این «الطاف» بهره برده اند؟ تکلیف روستاهایی که از یک سو با پیامدهای تنش آبی و خشکسالی دست و پنجه نرم میکنند و از سویی هنوز نامشان به گوش هیچ مسئولی نخورده است چه میشود؟ روستاهای خشکیده استان فارس در این راستا شایسته بررسی هستند.
منبع: آفتاب یزد