تاریخ انتشار
پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۱۲
کد مطلب : ۴۲۸۹۰۹
یادداشت؛
زاگرس نیازمند برنامه جامع جنگلداری / ضرورتهایی که در رابطه به زاگرس به فراموشی سپرده شده
جواد رحیمیان
۰
کبنا ؛رسم براین است که هر موجود زنده ای که بمیرد، دیگری از همان نسل، جایش را بگیرد.
در مورد جنگلهای زاگرس، به دلیل نوع معیشت مردم منطقه (دامداری) و بهره برداری شدید از منابع طبیعی آن، همچنین تشکیل نخستین دولتها و حکومت های جهان در قلب زاگرس(هگمتانه همدان، انشان ایذه)، جنگلها به شدت تخریب شده و جایی برای زادآوری طبیعی نمانده است.
علاوه بر کاهش تاج پوشش، خاک نیز لگدکوب شده و تخریب و فرسایش یافته است.
ضروری است در جهت کاهش فشار بر جنگلهای زاگرس، برنامه مدون و یکپارچه جنگلداری، طراحی و اجرایی شود و باتوجه به توان اکولوژیک جنگلهای موجود و همچنین رفع مشکلات معیشت مردم در برنامه ای همه جانبه، گام در راه احیای جنگلهای زاگرس گذاشت.
تولید ۴۰ درصد آب کشور و وابستگی بیش از ۲۵ میلیون نفر از جمعیت کشور به این ناحیه رویشی، میتواند به عنوان نقطه عطف جنگلداری زاگرس، مورد توجه، قرار گیرد.
اگر قرار بر این است که برنامه جامع تهیه گردد، می بایست ابتدا تمام اراضی جنگلی، براساس جوامع جنگلی شناسایی و قابلیت احیا، مشخص گردد.
سپس، برنامه ممیزی مراتع، به ویژه، مراتع به اصطلاح غلط، (مراتع مشجر)، به طور کلی، کنسل گردد و مالکیت کلیه اراضی جنگلی به دولت، برگردد.
مالکیت دوگانه، مشترک و دوسویه و ناهمگون و موازی، برای اجرای برنامه جنگلداری، مانع بزرگی است.
درگام نخست، باید، مساحت جنگلها و جوامع جنگلی، مشخص، و تمام پروانه چراهای صادره در این جوامع جنگلی، ابطال گردد.
چه این پروانه ها در احیای جنگلهای تخریب شده، معضل و مانع قوی هستند و قابل پذیرش نیستند.
در گام بعدی برنامه جامع و یکپارچه در تمام نقاط جوامع جنگلی، طراحی و اجرایی گردد و نه در کانون های پراکنده؛ مثل امروز، که اثربخشی چندانی ندارد و بیشتر گمراه کننده است، می بایست از یک نقطه، شروع و به صورت دوایر متحدالمرکز و پیوسته، افزایش مستمر و متصل به هم، داشته باشد تا هم به احیای جنگل کمک کند و هم قابلیت مقایسه داشته باشد.
آنچه امروز در زاگرس، در مناطقی تحت عنوان سامان های عرفی یا حوزه های آبخیز، به صورت لکه ای، انجام میشود یا خود فریبی است، یا عوام فریبی، و تاثیر آن بر پایین دست حوزه و کل حوزه، و منابع طبیعی آشفته حوزه، نامشخص است و این پراکنده کاری، قابلیت اثربخشی و ارزیابی ندارد.
نفوذ روانآب ها به خاک و کنترل آنها و جلوگیری از سیلاب، باید در سرشاخه ها و در مبدا(جنگلها و مراتع) و با کار مشترک در هر دو بخش (بیولوژیک و مکانیک) و با اولویت کار بیولوژیک بر مکانیکی، عملی شود نه در دشتها.
اگر به استمرار این منابع زیستی به ویژه در بالادست ها، توجه شود، امنیت زندگی در اراضی پایین دست، قابل تامین خواهد بود.
آینده، معیار خوبی خواهد و نشان خواهد داد که چه کسی دلسوزانه و وطن پرستانه، و چه کسی مغرضانه و سودجویانه، گام بر میدارد.
در مورد جنگلهای زاگرس، به دلیل نوع معیشت مردم منطقه (دامداری) و بهره برداری شدید از منابع طبیعی آن، همچنین تشکیل نخستین دولتها و حکومت های جهان در قلب زاگرس(هگمتانه همدان، انشان ایذه)، جنگلها به شدت تخریب شده و جایی برای زادآوری طبیعی نمانده است.
علاوه بر کاهش تاج پوشش، خاک نیز لگدکوب شده و تخریب و فرسایش یافته است.
ضروری است در جهت کاهش فشار بر جنگلهای زاگرس، برنامه مدون و یکپارچه جنگلداری، طراحی و اجرایی شود و باتوجه به توان اکولوژیک جنگلهای موجود و همچنین رفع مشکلات معیشت مردم در برنامه ای همه جانبه، گام در راه احیای جنگلهای زاگرس گذاشت.
تولید ۴۰ درصد آب کشور و وابستگی بیش از ۲۵ میلیون نفر از جمعیت کشور به این ناحیه رویشی، میتواند به عنوان نقطه عطف جنگلداری زاگرس، مورد توجه، قرار گیرد.
اگر قرار بر این است که برنامه جامع تهیه گردد، می بایست ابتدا تمام اراضی جنگلی، براساس جوامع جنگلی شناسایی و قابلیت احیا، مشخص گردد.
سپس، برنامه ممیزی مراتع، به ویژه، مراتع به اصطلاح غلط، (مراتع مشجر)، به طور کلی، کنسل گردد و مالکیت کلیه اراضی جنگلی به دولت، برگردد.
مالکیت دوگانه، مشترک و دوسویه و ناهمگون و موازی، برای اجرای برنامه جنگلداری، مانع بزرگی است.
درگام نخست، باید، مساحت جنگلها و جوامع جنگلی، مشخص، و تمام پروانه چراهای صادره در این جوامع جنگلی، ابطال گردد.
چه این پروانه ها در احیای جنگلهای تخریب شده، معضل و مانع قوی هستند و قابل پذیرش نیستند.
در گام بعدی برنامه جامع و یکپارچه در تمام نقاط جوامع جنگلی، طراحی و اجرایی گردد و نه در کانون های پراکنده؛ مثل امروز، که اثربخشی چندانی ندارد و بیشتر گمراه کننده است، می بایست از یک نقطه، شروع و به صورت دوایر متحدالمرکز و پیوسته، افزایش مستمر و متصل به هم، داشته باشد تا هم به احیای جنگل کمک کند و هم قابلیت مقایسه داشته باشد.
آنچه امروز در زاگرس، در مناطقی تحت عنوان سامان های عرفی یا حوزه های آبخیز، به صورت لکه ای، انجام میشود یا خود فریبی است، یا عوام فریبی، و تاثیر آن بر پایین دست حوزه و کل حوزه، و منابع طبیعی آشفته حوزه، نامشخص است و این پراکنده کاری، قابلیت اثربخشی و ارزیابی ندارد.
نفوذ روانآب ها به خاک و کنترل آنها و جلوگیری از سیلاب، باید در سرشاخه ها و در مبدا(جنگلها و مراتع) و با کار مشترک در هر دو بخش (بیولوژیک و مکانیک) و با اولویت کار بیولوژیک بر مکانیکی، عملی شود نه در دشتها.
اگر به استمرار این منابع زیستی به ویژه در بالادست ها، توجه شود، امنیت زندگی در اراضی پایین دست، قابل تامین خواهد بود.
آینده، معیار خوبی خواهد و نشان خواهد داد که چه کسی دلسوزانه و وطن پرستانه، و چه کسی مغرضانه و سودجویانه، گام بر میدارد.