تاریخ انتشار
دوشنبه ۲ اسفند ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۳۳
کد مطلب : ۴۴۴۹۳۵
اخبار حوادث؛
زیرکی زن همسایه دست قاتل را رو کرد!
۰
کبنا ؛ماجرا به روز شنبه، 30 بهمنماه، برمیگردد. ظهر بود که زن جوان پنجره خانهشان را در باغ فیض باز کرد تا بیرون را تماشا کند، اما صحنهای عجیب و ترسناک دید. مرد همسایه در حیاط جسمی سخت را کشانکشان با خود به زیرزمین میبرد. این زن با دقت بیشتری نگاه کرد و کاملا متوجه جسد شد؛ جسدی پارچهپیچ شده و دست و پا بسته، چیزی شبیه به یک مومیایی. این زن که ترسیده بود، لرزان با گوشی موبایلش عکسی از این مرد گرفت. بلافاصله با پلیس نیز تماس گرفت و ماموران کلانتری را در جریان ماجرا قرار داد. همین باعث شد راز جنایت در خانه ویلایی لو برود.
بلافاصله ماموران کلانتری باغ فیض راهی این خانه ویلایی شدند. آنجا تبدیل به کارگاه مبل شده بود. ماموران در زیرزمین خانه با جسد مردی 45 ساله مواجه شدند. قاتل نیز خیلی زود شناسایی و دستگیر شد.
او در بازجوییها به جرم خود اعتراف و درگیری بر سر مبل را انگیزه خود از جنایت اعلام کرد. در حال حاضر، به دستور محمدرضا صاحب جمعی، بازپرس ویژه قتل دادسرای جنایی پایتخت، تحقیقات در خصوص این پرونده ادامه دارد.
عذاب وجدان دارم
قاتل مردی سوریهای است. مرتب احساس پشیمانی میکند و میگوید قصد کشتن دوستش را نداشته، اما یک لحظه عصبانیت او را به این روز انداخته است. در حال جابهجایی جسد بود که رازش لو رفت، آن هم در حالی که تصور میکرد این جنایت برای همیشه خاموش میماند. او در گفتوگویی جزییاتی از ماجرای این جنایت را فاش کرد:
چند سال داری؟
36 سال دارم.
چند وقت است که در ایران زندگی میکنی؟
31 سال پیش به ایران آمدم. من در سوریه به دنیا آمدهام. مادرم سوریهای بود و پدرم هم پاکستانی. وقتی مادرم فوت کرد به ایران آمدیم. 12 ساله بودم که پدرم هم جانش را از دست داد.
چه شد که با مقتول آشنا شدی؟
من سالها در ایران زندگی کردهام. در این مدت شغل و فعالیتهای زیادی داشتهام. قبلا در کار پوشاک بودم، اما ورشکست شدم و زندگیام از این رو به آن رو شد. بعد هم کار ساختمانسازی را شروع کردم، اما در آنجا نیز با شکست مواجه شدم. تا اینکه با برادرزن مقتول آشنا شدم. او گفت که شوهر خواهرش در کار واردات و تعمیرات مبل است. از من خواست کنارش کار کنم. من هم قبول کردم. از دو سال پیش در این خانه ویلایی که تبدیل به کارگاه مبل شده بود، مشغول به کار شدم. در این مدت خیلی با مقتول صمیمی نبودم.
چرا دست به قتل زدی؟
قصد کشتن او را نداشتم. روز حادثه مقتول مبلهایی را که خودش تعمیر کرده بود داخل خانه گذاشت، اما اجازه نداد من مبلهایم را داخل بگذارم؛ در صورتی که من آب و هوا را چک کرده و میدانستم که باران خواهد آمد؛ در این صورت مبلهای من خراب میشد، ولی مقتول قبول نمیکرد و گوشش بدهکار نبود. رابطه ما رابطه بدی نبود، اما نمیدانستم چرا آن روز اینطور رفتار میکرد. او با من درگیر شد و در این درگیری سیلی به صورتم زد. من هم برای دفاع از خودم میله برداشتم و میله به سرش خورد.
یعنی خودت نمیخواستی ضربه بزنی؟
اصلا قصد چنین کاری را نداشتم. خیلی شوکه شدم. من فقط میخواستم با میله مانع نزدیک شدن او به خودم شوم، اما ناگهان میله به سرش خورد و او غرق خون روی زمین افتاد.
بعد از قتل چه کار کردی؟
هول شده بودم. نمیدانستم باید چه کار کنم. خیلی ترسیدم و میخواستم هر طور شده از شر جسد خلاص شوم. همان لحظه جسد را داخل اتاق بردم و میان مبلها قایم کردم. فردا صبح زود بود که یکی از کارکنان به آنجا آمد و من او را دست به سر کردم. به او گفتم که برای تحویل مبل به جایی خارج از شهر برود. وقتی او رفت، من هم دست به کار شدم. با پارچه مبل و ابر دست و پای جسد را بستم. آن را پارچهپیچ کردم و بعد هم جسد را کشانکشان به زیرزمین بردم. میدانستم که در آن خانه کسی وارد زیرزمین نمیشود. زیرزمین آنجا بلااستفاده بود، اما نمیدانستم در آن لحظات زن همسایه در حال تماشای من است و از من عکس گرفته.
میخواستی بعد از قتل فرار کنی؟
بله؛ قصد داشتم از ایران بروم. اقامت من در ایران کاملا قانونی بود، اما هرگز تصورش را نمیکردم که به این زودی دستگیر شوم. حالا هم خیلی پشیمانم و عذاب وجدان دارم. فکرش را نمیکردم که کارم به اینجا بکشد.
بلافاصله ماموران کلانتری باغ فیض راهی این خانه ویلایی شدند. آنجا تبدیل به کارگاه مبل شده بود. ماموران در زیرزمین خانه با جسد مردی 45 ساله مواجه شدند. قاتل نیز خیلی زود شناسایی و دستگیر شد.
او در بازجوییها به جرم خود اعتراف و درگیری بر سر مبل را انگیزه خود از جنایت اعلام کرد. در حال حاضر، به دستور محمدرضا صاحب جمعی، بازپرس ویژه قتل دادسرای جنایی پایتخت، تحقیقات در خصوص این پرونده ادامه دارد.
عذاب وجدان دارم
قاتل مردی سوریهای است. مرتب احساس پشیمانی میکند و میگوید قصد کشتن دوستش را نداشته، اما یک لحظه عصبانیت او را به این روز انداخته است. در حال جابهجایی جسد بود که رازش لو رفت، آن هم در حالی که تصور میکرد این جنایت برای همیشه خاموش میماند. او در گفتوگویی جزییاتی از ماجرای این جنایت را فاش کرد:
چند سال داری؟
36 سال دارم.
چند وقت است که در ایران زندگی میکنی؟
31 سال پیش به ایران آمدم. من در سوریه به دنیا آمدهام. مادرم سوریهای بود و پدرم هم پاکستانی. وقتی مادرم فوت کرد به ایران آمدیم. 12 ساله بودم که پدرم هم جانش را از دست داد.
چه شد که با مقتول آشنا شدی؟
من سالها در ایران زندگی کردهام. در این مدت شغل و فعالیتهای زیادی داشتهام. قبلا در کار پوشاک بودم، اما ورشکست شدم و زندگیام از این رو به آن رو شد. بعد هم کار ساختمانسازی را شروع کردم، اما در آنجا نیز با شکست مواجه شدم. تا اینکه با برادرزن مقتول آشنا شدم. او گفت که شوهر خواهرش در کار واردات و تعمیرات مبل است. از من خواست کنارش کار کنم. من هم قبول کردم. از دو سال پیش در این خانه ویلایی که تبدیل به کارگاه مبل شده بود، مشغول به کار شدم. در این مدت خیلی با مقتول صمیمی نبودم.
چرا دست به قتل زدی؟
قصد کشتن او را نداشتم. روز حادثه مقتول مبلهایی را که خودش تعمیر کرده بود داخل خانه گذاشت، اما اجازه نداد من مبلهایم را داخل بگذارم؛ در صورتی که من آب و هوا را چک کرده و میدانستم که باران خواهد آمد؛ در این صورت مبلهای من خراب میشد، ولی مقتول قبول نمیکرد و گوشش بدهکار نبود. رابطه ما رابطه بدی نبود، اما نمیدانستم چرا آن روز اینطور رفتار میکرد. او با من درگیر شد و در این درگیری سیلی به صورتم زد. من هم برای دفاع از خودم میله برداشتم و میله به سرش خورد.
یعنی خودت نمیخواستی ضربه بزنی؟
اصلا قصد چنین کاری را نداشتم. خیلی شوکه شدم. من فقط میخواستم با میله مانع نزدیک شدن او به خودم شوم، اما ناگهان میله به سرش خورد و او غرق خون روی زمین افتاد.
بعد از قتل چه کار کردی؟
هول شده بودم. نمیدانستم باید چه کار کنم. خیلی ترسیدم و میخواستم هر طور شده از شر جسد خلاص شوم. همان لحظه جسد را داخل اتاق بردم و میان مبلها قایم کردم. فردا صبح زود بود که یکی از کارکنان به آنجا آمد و من او را دست به سر کردم. به او گفتم که برای تحویل مبل به جایی خارج از شهر برود. وقتی او رفت، من هم دست به کار شدم. با پارچه مبل و ابر دست و پای جسد را بستم. آن را پارچهپیچ کردم و بعد هم جسد را کشانکشان به زیرزمین بردم. میدانستم که در آن خانه کسی وارد زیرزمین نمیشود. زیرزمین آنجا بلااستفاده بود، اما نمیدانستم در آن لحظات زن همسایه در حال تماشای من است و از من عکس گرفته.
میخواستی بعد از قتل فرار کنی؟
بله؛ قصد داشتم از ایران بروم. اقامت من در ایران کاملا قانونی بود، اما هرگز تصورش را نمیکردم که به این زودی دستگیر شوم. حالا هم خیلی پشیمانم و عذاب وجدان دارم. فکرش را نمیکردم که کارم به اینجا بکشد.