تاریخ انتشار
دوشنبه ۲ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۴۹
کد مطلب : ۴۴۸۲۸۲
یادداشت؛
دوم خرداد؛ دمکراسی ناتمام
محسن خرامین
۰
کبنا ؛
ربع قرن از دوم خرداد 76 میگذرد؛ رویدادی که تا سالها بهعنوان یک رویداد مهم سیاسی در معرض گرامیداشت و تقدیس از سوی طرفداران و نفی و تکفیر از سوی مخالفانش بود؛ اما اکنون بعد از گذشت سالها، آن رویداد به سمت تبدیلشدن به یک رویداد تاریخی برای مطالعات پژوهشی و آکادمیک و در بهترین حالت سویهای نوستالژیک برای کسانی پیش میرود که آن رخداد سیاسی و قبل و بعدازآن را تجربه کردهاند.
نوستالژیای دوم خرداد بیشتر متوجه نسل دهه شصتی بود که در دل فشارها و سختیهای دوران جنگ متولدشده بود و بعد از آن تعریف گنگ و مبهمی از سازندگی در اخبار رسمی شنیده بود. دوم خرداد 76 نقطه آغازی برای ورود آن نسل به عرصه متفاوت و جدید سیاسی و عمومی کشور بود. برای دهه شصتیها، دوم خرداد 76 با شور و شوقی مبهم حول نامزد آن روزهای انتخابات یعنی محمد خاتمی شکل گرفت. یک فضای انتخاباتی متفاوت و پرهیجان در ماههای پایانی سال 75 و بهار 76 سامان گرفته بود. سفرهای انتخاباتی و سخنرانیهای خاتمی کاملاً با گذشته متفاوت بود که با استقبال و همراهی عمومی مواجه میشد. در نهایت نیز یک رأی بالا و دور از ذهن برای او، دوم خرداد را به ماندگارترین مناسبت انتخاباتی و سیاسی بعد از انقلاب اسلامی تبدیل کرد. دوره ریاست جمهوری خاتمی اولین مواجهه نسل دهه شصت با روزنامههای رنگی، جدید و جذاب به همراه فعالیتهای دانشجویی و کنشهای سیاسی بود. واژگان و اصطلاحاتی همچون توسعه سیاسی، مشارکت، تساهل، گفتوگو و ... نیز با وجود نامفهوم بودن در ابتدا اما کمکم جای پای خود را در ادبیات سیاسی و فرهنگی آن نسل پیدا کرد تا این اتفاقات سبب برجستگی بیشتر دوم خرداد شود.
یک گروه سمپات و رادیکال از ابتدا حول این رویداد شکل گرفت که چنین رویدادی را یک نقطه عطف تاریخی و به تعبیر «آلن بدیو» یک رخداد در گسست با قبل از خود میدانست که هرگز به پایان نمیرسد. این گروه دوم خرداد را همسطح انقلاب مشروطه و گاهی بالاتر از آن میدانستند و بر این باور بودند دوم خرداد استمرار و ادامه مشروطه است که البته برخی زیادهخواهیها آن را به انحراف کشاند. هم طرفداران دوم خرداد و هم برخی منتقدان قائل به این نکتهاند که مقاومت بخشهای دیگر حاکمیت در مقابل توسعه سیاسی مولود دوم خرداد در به محاق بردن آن نقش بازی کرد. در به محاق رفتن یا آنچه برخی منتقدان تحت عنوان «مرگ دوم خرداد» از آن یاد میکنند عملکرد و دستاوردهای سیاسی و فرهنگی جریان سیاسی دوم خرداد و همچنین برخی بیتدبیریها و اشتباهات این گروه نیز نباید دستکم گرفته شود؛ جریان و گروه سیاسی که بخشهایی از آن در خلق دوم خرداد در کنار مردم نقش بازی کرد و بخشی دیگر بعدها از دل تحولات دوم خرداد نضج گرفت. گروهی از مدیران و دستیاران دولتی که نتوانستند در طول هشت سال مدیریت و بعدازآن در بزنگاهها و بحرانها عملکرد قابل قبولی از خود بهجا بگذارند و با اقرار به تدارکاتچی بودن صحنه را خالی کردند. بهویژه رهبری دوم خرداد یعنی سیدمحمد خاتمی که زمانی در شمایل یک قهرمان و قدیس سیاسی، ظاهر شده بود، سالهاست به کنج عزلت هل دادهشده و خود نیز کمتر در هیات یک کنشگر سیاسی و شجاع ظاهر شده است.
در ادامه همین نگاه منتقدان یا گروههای جدیدتر بر این باورند که دوم خرداد از سوی این گروههای سیاسی مصادره شده بود و رویدادی که میتوانست یک نقطه عطف تاریخی باشد به یک مناسبت سیاسی و انتخاباتی تقلیل داده شد تا همین تقلیل در ادامه حذف و برخورد بیشتر با جریان سیاسی و انتخاباتی دوم خرداد را ممکنتر کند. بماند که اساساً گروههای اپوزیسیون (بهویژه گروههای موسوم به براندازان) نفس دوم خرداد را یک انحراف و رویداد جعلی در مسیر اصلاحات و تغییرات تاریخی این سرزمین میخوانند که جز از بین رفتن فرصت و از دست دادن زمان دستاورد دیگری نداشته است. بااینهمه نباید یک واقعیت را نادیده گرفت که دوم خرداد با همه اجزا و اتفاقات یک رویداد مهم و بزرگ در زمانه خود بود که تحولات بعدی عملاً امکانی برای استمرار و یا تکرار آن را نداده است. جامعه ایرانی اینک نزدیک به سه دهه بعد از دوم خرداد حوادث و اتفاقات زیادی را از سر گذرانده است و آن علایق و دلبستگیهای سیاسی که برخی دوم خردادیها و حلقه اطراف برخی شخصیتهای سیاسی در آن زمان و سالهای بعدازآن را داشتند، دیگر ندارند یا حتی بهسختی به یاد میآورند که مناسبتی به نام دوم خرداد در تقویم وجود داشته است. موضوعات و دغدغههای جدیدتر و البته فشارهای اقتصادی و معیشتی مطالبات عموم و نسلهای جدید دهه هفتاد و دهه هشتاد را به سمت دیگری شیفت داده است. میدان فعالیت و کنش سیاسی نیز تغییرات زیادی کرده و سازمان قدرت و فعالیت سیاسی از حرکتهای متکی به فرد، قهرمان و حتی احزاب سیاسی به سمت شبکهایتر شدن حرکت کرده است. بااینوجود و به جهت برخی تأثیرات دوم خرداد در بخشهای مختلف جامعه و تاریخ کشور هر اتفاق و حرکت سیاسی، مدنی و اجتماعی در آینده بینسبت با دوم خرداد ۷۶ و حضور مردم در آن رویداد و بعدازآن نخواهد بود و بهتر آن است این رویداد و سایر رویدادهای سیاسی و دموکراسی خواهی صدسال اخیر در ایران ذیل آنچه ژاک دریدا «دموکراسی ناتمام» میخواند دیده و ارزیابی شود.
محسن خرامین - نویسنده و تحلیل گر سیاسی
نوستالژیای دوم خرداد بیشتر متوجه نسل دهه شصتی بود که در دل فشارها و سختیهای دوران جنگ متولدشده بود و بعد از آن تعریف گنگ و مبهمی از سازندگی در اخبار رسمی شنیده بود. دوم خرداد 76 نقطه آغازی برای ورود آن نسل به عرصه متفاوت و جدید سیاسی و عمومی کشور بود. برای دهه شصتیها، دوم خرداد 76 با شور و شوقی مبهم حول نامزد آن روزهای انتخابات یعنی محمد خاتمی شکل گرفت. یک فضای انتخاباتی متفاوت و پرهیجان در ماههای پایانی سال 75 و بهار 76 سامان گرفته بود. سفرهای انتخاباتی و سخنرانیهای خاتمی کاملاً با گذشته متفاوت بود که با استقبال و همراهی عمومی مواجه میشد. در نهایت نیز یک رأی بالا و دور از ذهن برای او، دوم خرداد را به ماندگارترین مناسبت انتخاباتی و سیاسی بعد از انقلاب اسلامی تبدیل کرد. دوره ریاست جمهوری خاتمی اولین مواجهه نسل دهه شصت با روزنامههای رنگی، جدید و جذاب به همراه فعالیتهای دانشجویی و کنشهای سیاسی بود. واژگان و اصطلاحاتی همچون توسعه سیاسی، مشارکت، تساهل، گفتوگو و ... نیز با وجود نامفهوم بودن در ابتدا اما کمکم جای پای خود را در ادبیات سیاسی و فرهنگی آن نسل پیدا کرد تا این اتفاقات سبب برجستگی بیشتر دوم خرداد شود.
یک گروه سمپات و رادیکال از ابتدا حول این رویداد شکل گرفت که چنین رویدادی را یک نقطه عطف تاریخی و به تعبیر «آلن بدیو» یک رخداد در گسست با قبل از خود میدانست که هرگز به پایان نمیرسد. این گروه دوم خرداد را همسطح انقلاب مشروطه و گاهی بالاتر از آن میدانستند و بر این باور بودند دوم خرداد استمرار و ادامه مشروطه است که البته برخی زیادهخواهیها آن را به انحراف کشاند. هم طرفداران دوم خرداد و هم برخی منتقدان قائل به این نکتهاند که مقاومت بخشهای دیگر حاکمیت در مقابل توسعه سیاسی مولود دوم خرداد در به محاق بردن آن نقش بازی کرد. در به محاق رفتن یا آنچه برخی منتقدان تحت عنوان «مرگ دوم خرداد» از آن یاد میکنند عملکرد و دستاوردهای سیاسی و فرهنگی جریان سیاسی دوم خرداد و همچنین برخی بیتدبیریها و اشتباهات این گروه نیز نباید دستکم گرفته شود؛ جریان و گروه سیاسی که بخشهایی از آن در خلق دوم خرداد در کنار مردم نقش بازی کرد و بخشی دیگر بعدها از دل تحولات دوم خرداد نضج گرفت. گروهی از مدیران و دستیاران دولتی که نتوانستند در طول هشت سال مدیریت و بعدازآن در بزنگاهها و بحرانها عملکرد قابل قبولی از خود بهجا بگذارند و با اقرار به تدارکاتچی بودن صحنه را خالی کردند. بهویژه رهبری دوم خرداد یعنی سیدمحمد خاتمی که زمانی در شمایل یک قهرمان و قدیس سیاسی، ظاهر شده بود، سالهاست به کنج عزلت هل دادهشده و خود نیز کمتر در هیات یک کنشگر سیاسی و شجاع ظاهر شده است.
در ادامه همین نگاه منتقدان یا گروههای جدیدتر بر این باورند که دوم خرداد از سوی این گروههای سیاسی مصادره شده بود و رویدادی که میتوانست یک نقطه عطف تاریخی باشد به یک مناسبت سیاسی و انتخاباتی تقلیل داده شد تا همین تقلیل در ادامه حذف و برخورد بیشتر با جریان سیاسی و انتخاباتی دوم خرداد را ممکنتر کند. بماند که اساساً گروههای اپوزیسیون (بهویژه گروههای موسوم به براندازان) نفس دوم خرداد را یک انحراف و رویداد جعلی در مسیر اصلاحات و تغییرات تاریخی این سرزمین میخوانند که جز از بین رفتن فرصت و از دست دادن زمان دستاورد دیگری نداشته است. بااینهمه نباید یک واقعیت را نادیده گرفت که دوم خرداد با همه اجزا و اتفاقات یک رویداد مهم و بزرگ در زمانه خود بود که تحولات بعدی عملاً امکانی برای استمرار و یا تکرار آن را نداده است. جامعه ایرانی اینک نزدیک به سه دهه بعد از دوم خرداد حوادث و اتفاقات زیادی را از سر گذرانده است و آن علایق و دلبستگیهای سیاسی که برخی دوم خردادیها و حلقه اطراف برخی شخصیتهای سیاسی در آن زمان و سالهای بعدازآن را داشتند، دیگر ندارند یا حتی بهسختی به یاد میآورند که مناسبتی به نام دوم خرداد در تقویم وجود داشته است. موضوعات و دغدغههای جدیدتر و البته فشارهای اقتصادی و معیشتی مطالبات عموم و نسلهای جدید دهه هفتاد و دهه هشتاد را به سمت دیگری شیفت داده است. میدان فعالیت و کنش سیاسی نیز تغییرات زیادی کرده و سازمان قدرت و فعالیت سیاسی از حرکتهای متکی به فرد، قهرمان و حتی احزاب سیاسی به سمت شبکهایتر شدن حرکت کرده است. بااینوجود و به جهت برخی تأثیرات دوم خرداد در بخشهای مختلف جامعه و تاریخ کشور هر اتفاق و حرکت سیاسی، مدنی و اجتماعی در آینده بینسبت با دوم خرداد ۷۶ و حضور مردم در آن رویداد و بعدازآن نخواهد بود و بهتر آن است این رویداد و سایر رویدادهای سیاسی و دموکراسی خواهی صدسال اخیر در ایران ذیل آنچه ژاک دریدا «دموکراسی ناتمام» میخواند دیده و ارزیابی شود.
محسن خرامین - نویسنده و تحلیل گر سیاسی