تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۱ ساعت ۰۹:۲۸
کد مطلب : ۴۵۲۰۲۵
خفت گیری از راننده تاکسی منجر به مرگ کودک زباله گرد شد؛
مُردن کودکی در کنار سطل زباله
۰
کبنا ؛
تصاوير همين قدر دردناک و تاسف بار هستند؛ پسربچهاي با صورت روي زمين افتاده و دستها يکي، شکسته طور، روي بدنش خميده و ديگري حمايل سر شده، تصاويري هم قرمزي خونِ رفته از جسم بيجانش، چشم را ميزند. مردي ميگويد: آمبولانس زنگ نزدهايد؟ ديگري پارچه تهيه ميکند تا روي جنازه بکشند. همان صدايي که سراغ آمبولانس را گرفته بود، ميگويد که بنده خدا روي سطل آشغال آن طرفي بوده. زني با لهجه ترکي، لااله الاا... ميگويد و همزمان صداي چند زن ديگر و چند کودک هم شنيده ميشود. پليس هم آمده، کمي دورتر و چند پسربچه در حيراني و کنجکاوي، جزئيات حادثه را براي هم بازگو ميکنند. تصوير عقب ميرود و دنيا با يک تکه زمين از اسلامشهر، يک گوني زباله بزرگ، يک پرايد مچاله شده، يک سطل زباله بدقواره و چهره مرداني که روي جنازه خم ميشوند، دورِ سرِ يک کودک زباله گرد ميچرخد؛ کودکي که ديگر زنده نيست تا از فردا سهمي در جمع کردن زبالههاي پايتخت داشته باشد.
فاجعه در فاجعه
روز گذشته، تصويري از مرگ يک کودک در صفحات مجازي دستبهدست شد. با اين تيتر؛ مرگ يک کودک زباله گرد در اسلامشهر. اسلامشهر از شهرهاي پرجمعيت استان تهران است و مثل ساير محلات تهران و اطراف آن، پُر است از کودکان کار. رسانهها داستان اين مرگ را چنين گزارش کردند؛ «يک راننده اسنپ (تاکسي اينترنتي) با خودرو پرايد که در دام مسافرانش افتاده بود، براي فرار از دست آنها، خودرو خودش را به سطل زباله و ديوار يک مغازه در اسلامشهر کوبيد. مسافرهاي مزاحم ظاهرا متواري شدند اما بعد از عقب کشيدن خودرو معلوم شد کودک زباله گردي که در کنار سطل و در حال جمع آوري پسماند بوده، کشته شده و جسدش زير پرايد مانده است. اين خبر هم در کنار ساير اخبار سرويس حوادثِ خبرگزاريها و روزنامهها قرار گرفت و محتواي اين صفحات را تکميل کرد اما بايد گفت چنين مرگ دردناکي، حاوي نکات تامل برانگيزيست که خود به تنهايي ميتواند تصويري از وضعيت اجتماعي و آسيبهاي ريشهدار آن را بازگو کند. نخستين بحثي که مطرح ميشود، بحث کودکان کار است. کودکاني که تعداد قابل توجهي از آنها فاقد شناسنامه هستند و در مراکزي که مربوط به جمعآوري زباله هستند، به وفور يافت ميشوند. کافيست سري به گود ضايعات اراضي روستاي محمودآباد، همين نزديکيهاي تهران بزنيد و ببينيد شهرري که با کاروانسرا و امامزادهها و صنايع دستي و جگر و کبابش معروف است، شهري از زباله هم در دل خود دارد؛ يک گود عظيم به وسعت يک شهر و پر از کودکان کار؛ در واقع کودکان زبالهگرد که در همان گود زندگي هم ميکنند. آذر ماه سال گذشته، رئيس کميته اجتماعي شوراي شهر تهران گفته بود که «در دوره فعلي مديريت شهري، آمار دقيقي درباره تعداد کودکان زبالهگرد ارائه نشده، اما بهزيستي اعلام کرده است که 4000 کودک زبالهگرد در استان تهران فعال هستند. همان زمان، محمد عليگو، رئيس اورژانس اجتماعي ايران هم در يک مصاحبه تلويزيوني عنوان کرده بود که «بر اساس آمار سال 96 وزارت کار 500 هزار کودک کار در سطح کشور وجود دارد. او کودکان کار را به سه گروه، کودکان کار کارگاهي، کودکان کار در خيابان و کودکان زبالهگرد تقسيم کرد.» کارشناسان ميگويند، «اين درست است که دستگاههاي مختلفي از جمله نيروي انتظامي، وزارت دادگستري، وزارت بهداشت، وزارت کار، شهرداري، سازمان بيمه، سازمان صدا و سيما، جمعيت هلال احمر، وزارت آموزش و پرورش و کميته امداد، در ساماندهي کودکان کار ديده شدهاند، اما برخي از اين دستگاهها نقشي در اين زمينه بر عهده نميگيرند و شرح وظايفي که برايشان در خصوص توانمندسازي اين کودکان در نظر گرفته شده است را به درستي اجرا نميکنند. موضوع ديگري که در مناطق و نواحي شهر تهران به وقوع ميپيوندد، بحث زبالهگردي است که کودکان هم سهم بيشتري در اين زبالهگردي دارند. هميشه اخباري از مافياي زباله و ارتباط آن با برخي متوليان ذيربط، به گوش ميرسد؛ اخباري که نه کسي بهطور جدي، آن را تاييد و نه کسي رد کرده است. با اين حال، مسئولان شهري در آخرين راهکاري که ارائه کردند به حذف سطلهاي زباله از سطح شهر اشاره کردند ؛ راهکاري که عملياتي هم نشد. در حادثهاي که براي کودک زبالهگرد در اسلامشهر اتفاق افتاد و جان او را گرفت، رد پاي يک آسيب اجتماعي ديگر هم ديده ميشود. ميگويند راننده پرايد براي اينکه مسافران خفتگيرش را فراري دهد، اتومبيلش را به سطل زباله کوبيده. خفتگيري، زورگيري يا همان جرايم خشن که اين روزها مسئولان قضائي کشور زياد روي آن بحث ميکنند. علت اين بحثها هم افزايش آن (لااقل در ظاهر) است. تقريبا روزي نيست که يک فيلم در فضاي مجازي از سرقت و زورگيري منتشر نشود. هرچند مسئولان گفتهاند که اين آمار چندان هم زياد نيست. سخنگوي قوه قضائيه گفت، افراد زورگير البته دستگير ميشوند و بلافاصله احکام سنگين آنها اجرا ميشود. در يکي از مصاحبهها که از فردي که به يک بانک دستبرد زده بود از زبان او، ميشنيديم که ميگفت اسلحهاش پلاستيکي بوده و اولين جايي که بعد از سرقت از بانک رفته مغازهاي بوده که براي بچهاش شيرخشک، بخرد. فقر؛ اين بحثي است که شايد پرداختن به آن ديگر در اين مقال نگنجد...
فاجعه در فاجعه
روز گذشته، تصويري از مرگ يک کودک در صفحات مجازي دستبهدست شد. با اين تيتر؛ مرگ يک کودک زباله گرد در اسلامشهر. اسلامشهر از شهرهاي پرجمعيت استان تهران است و مثل ساير محلات تهران و اطراف آن، پُر است از کودکان کار. رسانهها داستان اين مرگ را چنين گزارش کردند؛ «يک راننده اسنپ (تاکسي اينترنتي) با خودرو پرايد که در دام مسافرانش افتاده بود، براي فرار از دست آنها، خودرو خودش را به سطل زباله و ديوار يک مغازه در اسلامشهر کوبيد. مسافرهاي مزاحم ظاهرا متواري شدند اما بعد از عقب کشيدن خودرو معلوم شد کودک زباله گردي که در کنار سطل و در حال جمع آوري پسماند بوده، کشته شده و جسدش زير پرايد مانده است. اين خبر هم در کنار ساير اخبار سرويس حوادثِ خبرگزاريها و روزنامهها قرار گرفت و محتواي اين صفحات را تکميل کرد اما بايد گفت چنين مرگ دردناکي، حاوي نکات تامل برانگيزيست که خود به تنهايي ميتواند تصويري از وضعيت اجتماعي و آسيبهاي ريشهدار آن را بازگو کند. نخستين بحثي که مطرح ميشود، بحث کودکان کار است. کودکاني که تعداد قابل توجهي از آنها فاقد شناسنامه هستند و در مراکزي که مربوط به جمعآوري زباله هستند، به وفور يافت ميشوند. کافيست سري به گود ضايعات اراضي روستاي محمودآباد، همين نزديکيهاي تهران بزنيد و ببينيد شهرري که با کاروانسرا و امامزادهها و صنايع دستي و جگر و کبابش معروف است، شهري از زباله هم در دل خود دارد؛ يک گود عظيم به وسعت يک شهر و پر از کودکان کار؛ در واقع کودکان زبالهگرد که در همان گود زندگي هم ميکنند. آذر ماه سال گذشته، رئيس کميته اجتماعي شوراي شهر تهران گفته بود که «در دوره فعلي مديريت شهري، آمار دقيقي درباره تعداد کودکان زبالهگرد ارائه نشده، اما بهزيستي اعلام کرده است که 4000 کودک زبالهگرد در استان تهران فعال هستند. همان زمان، محمد عليگو، رئيس اورژانس اجتماعي ايران هم در يک مصاحبه تلويزيوني عنوان کرده بود که «بر اساس آمار سال 96 وزارت کار 500 هزار کودک کار در سطح کشور وجود دارد. او کودکان کار را به سه گروه، کودکان کار کارگاهي، کودکان کار در خيابان و کودکان زبالهگرد تقسيم کرد.» کارشناسان ميگويند، «اين درست است که دستگاههاي مختلفي از جمله نيروي انتظامي، وزارت دادگستري، وزارت بهداشت، وزارت کار، شهرداري، سازمان بيمه، سازمان صدا و سيما، جمعيت هلال احمر، وزارت آموزش و پرورش و کميته امداد، در ساماندهي کودکان کار ديده شدهاند، اما برخي از اين دستگاهها نقشي در اين زمينه بر عهده نميگيرند و شرح وظايفي که برايشان در خصوص توانمندسازي اين کودکان در نظر گرفته شده است را به درستي اجرا نميکنند. موضوع ديگري که در مناطق و نواحي شهر تهران به وقوع ميپيوندد، بحث زبالهگردي است که کودکان هم سهم بيشتري در اين زبالهگردي دارند. هميشه اخباري از مافياي زباله و ارتباط آن با برخي متوليان ذيربط، به گوش ميرسد؛ اخباري که نه کسي بهطور جدي، آن را تاييد و نه کسي رد کرده است. با اين حال، مسئولان شهري در آخرين راهکاري که ارائه کردند به حذف سطلهاي زباله از سطح شهر اشاره کردند ؛ راهکاري که عملياتي هم نشد. در حادثهاي که براي کودک زبالهگرد در اسلامشهر اتفاق افتاد و جان او را گرفت، رد پاي يک آسيب اجتماعي ديگر هم ديده ميشود. ميگويند راننده پرايد براي اينکه مسافران خفتگيرش را فراري دهد، اتومبيلش را به سطل زباله کوبيده. خفتگيري، زورگيري يا همان جرايم خشن که اين روزها مسئولان قضائي کشور زياد روي آن بحث ميکنند. علت اين بحثها هم افزايش آن (لااقل در ظاهر) است. تقريبا روزي نيست که يک فيلم در فضاي مجازي از سرقت و زورگيري منتشر نشود. هرچند مسئولان گفتهاند که اين آمار چندان هم زياد نيست. سخنگوي قوه قضائيه گفت، افراد زورگير البته دستگير ميشوند و بلافاصله احکام سنگين آنها اجرا ميشود. در يکي از مصاحبهها که از فردي که به يک بانک دستبرد زده بود از زبان او، ميشنيديم که ميگفت اسلحهاش پلاستيکي بوده و اولين جايي که بعد از سرقت از بانک رفته مغازهاي بوده که براي بچهاش شيرخشک، بخرد. فقر؛ اين بحثي است که شايد پرداختن به آن ديگر در اين مقال نگنجد...