تاریخ انتشار
جمعه ۲۷ دی ۱۳۹۸ ساعت ۱۹:۰۲
کد مطلب : ۴۱۶۶۹۶
یادداشت ارسالی؛
پندار ما، پندارِ باقر
امید ایزدی
۳
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛در آن روزگاری که چینِ زلفِ جوانانِ بی نوا و بی ریایِ این دیار؛ دیدگاه و گیج گاهِ صاحبانِ جلوس را قلقلک میداد، جوانی از جنسِ شرافت، مهربانی و آزادی، که جام شرابش لبریز از عشق، شادی و آزادی بود، پای در قاموسِ سیاست گذاشت، و بیداد حریفان را در سرزمینِ بیژن و یوتاب، فریاد زد...
نامش باقر و نسبش از سلاله نور...
هموکه یاخته هایِ وجودش، به هر دو رویِ دنا، یعنی خفر و بویر تعلق دارد...
او بود که بر جلایِ طلانمایِ تنگ چشمان، اکسیرِ حقیقت پاشید و فریاد برآورد:
آهای جو فروشانِ گندم نما، جوانان بویر و دنا نیز میتوانند...!
آری، او بود که برایِ زنان، مردان و جوانان این دیارِ بیسراغ، خواستن را به فعل، و برخاستن را به دل کرد!
او بود که به جوانانِ روستاییِ بویری تلنگری زد و به یادشان آورد که: ساتراپهای هخامنش، از این دیار بودهاند!
او بود که بار دگر چقه زناره به تنِ جوانانِ به محاق رفته یِ عشایر کرد و قلم به دستشان داد که در نهایت، ثمره اش صدها مدیر و صاحب منصب شد که امروز آوازه یِ ملی سر میدهند...!
او بود که اصالت و عزتِ بویر و دنا را، در چینهایِ سپیدِ دامنِ دماوند، به اهتزاز درآورد...
او بود که خوابِ گرانِ کوته نظرانِ پر ادعا را آشفته کرد و ندایِ زیلایی را بر لوحِ سفیدشان، حکاکی کرد.
او بود که زخارفِ دنیا فریبش نداد و جاودانه بر اندیشه اش پایمردی کرد و ماند.
او بود که گفت:
فوبیایِ من؛ فقط از یزدان است و لاغیر...
و اینک، در شهرآوردِ اندیشه و سیاست، او یک پدرِ معنوی ست...
و همانگونه که او در راه ما و برای ما ماند،
ما نیز برای او و در راه او میمانیم.
تصمیم با اوست...
پندار ما، پندارِ باقر
و
دیگر هیچ...
---------------------------
امید ایزدی
نامش باقر و نسبش از سلاله نور...
هموکه یاخته هایِ وجودش، به هر دو رویِ دنا، یعنی خفر و بویر تعلق دارد...
او بود که بر جلایِ طلانمایِ تنگ چشمان، اکسیرِ حقیقت پاشید و فریاد برآورد:
آهای جو فروشانِ گندم نما، جوانان بویر و دنا نیز میتوانند...!
آری، او بود که برایِ زنان، مردان و جوانان این دیارِ بیسراغ، خواستن را به فعل، و برخاستن را به دل کرد!
او بود که به جوانانِ روستاییِ بویری تلنگری زد و به یادشان آورد که: ساتراپهای هخامنش، از این دیار بودهاند!
او بود که بار دگر چقه زناره به تنِ جوانانِ به محاق رفته یِ عشایر کرد و قلم به دستشان داد که در نهایت، ثمره اش صدها مدیر و صاحب منصب شد که امروز آوازه یِ ملی سر میدهند...!
او بود که اصالت و عزتِ بویر و دنا را، در چینهایِ سپیدِ دامنِ دماوند، به اهتزاز درآورد...
او بود که خوابِ گرانِ کوته نظرانِ پر ادعا را آشفته کرد و ندایِ زیلایی را بر لوحِ سفیدشان، حکاکی کرد.
او بود که زخارفِ دنیا فریبش نداد و جاودانه بر اندیشه اش پایمردی کرد و ماند.
او بود که گفت:
فوبیایِ من؛ فقط از یزدان است و لاغیر...
و اینک، در شهرآوردِ اندیشه و سیاست، او یک پدرِ معنوی ست...
و همانگونه که او در راه ما و برای ما ماند،
ما نیز برای او و در راه او میمانیم.
تصمیم با اوست...
پندار ما، پندارِ باقر
و
دیگر هیچ...
---------------------------
امید ایزدی