تاریخ انتشار
شنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۰۲:۵۰
کد مطلب : ۴۲۱۷۱۲
یادداشت ارسالی:
قتل رومینا و نظریه نکوهش قربانی
۱
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛
در روزهای که اینخبر در فضاهای عمومی و شبکههای اجتماعی انتشار یافت و موجی از واکنشها نسبت به این حادثه در فضای عمومی و رسانهای انتشار یافت.
در چنین وضعیتی در ابتدا واکنشی عاطفی به ماجرا بوجود میآید اما چون ناپایدار است زود فراموش میشود.
در آغاز اغلب تحلیلها با رویکردی نقادانه سعی داشتند از منظری حقوقی پدیده قتلهای ناموسی را تجزیه و تحلیل کنند.
استدلال باورمندان به رویکرد مقابله حقوقی این است: هرچند نظام حقوقی، برخواسته از جامعه است و فرهنگ عمومی و باورهای مردم، تأثیر فراوانی در نگرش قانونگذار دارند، اما قانون نیز نقش بهسزایی در تعیین انگیزههای فردی افراد و تصمیمات آنها خواهد گذاشت. نظامهای حقوقی با حمایتهای بهجا و شاید در مواردی تبعیضهای مثبت به نفع اقشار طرد شده، میتوانند مانع آسیب به آنها شوند. در واقع، قوانین پیشرو در ساحت قانونی یک کشور، خود سبب شکلگیری فرهنگها در بستر جامعه خواهند شد.
فارغ از درستی یا نادرسی گزارههای مطرح شده باید گفت باوجود اینکه، بررسی حقوقی قتلهای ناموسی درخور اهمیت ویژهای است اما کافی است بخشی از واقعیت جامعه را با مطالعه نظرات مردمی در شبکههای اجتماعی متوجه نوعی الگوی رفتاری به نام (سرزنش یا نکوهش فرد قربانی) خواهیم شد.
مردم به دلایل متعدد کسانی را که جرم یا خشونتی در موردشان اعمال شده است را سرزنش و ملامت میکنند، که این پدیده ریشه در تصورات غلط درباره قربانیها، خشونتگران، و ماهیت عمل خشونتآمیز دارد. گاهی قربانی به غلط، فردی منفعل تصویر میشود که خودش زمینهی بروز و تکرار خشونت را فراهم کرده است.
سرزنش قربانی پدیدهای است که در آن تقصیر یک جرم (اغلب در جرایمی مانند تجاوز و آزار جنسی، خشونت خانگی، یا حتی دزدی) به قربانی نسبت داده میشود. یعنی قربانی تا حدودی و یا حتی کاملاً بابت حادثه ایجاد شده مسئول میدانند.
در فاجعه قتل رومینا بسیاری اورا سرزنش میکنند و او را مسبب فاجعه پیش آمده میدانند فارغ از ارزش گذاری این دیدگاهها رابطهای شکل گرفته و فراری به قصد ازدواج رخ داده درحالی که پدر خانواده، مخالف این ازدواج است. پدر از سویی، قدرت و اقتدار خود را از دست رفته میبیند اما از سوی دیگر از جانب اقوام نزدیک و دور و حتی همسایگان، برچسب بیآبرویی و بیغیرتی میخورد. او از این برچسبها میهراسد و تلاش میکند تا از آبروی خانوادگی خود پاسداری کند. او با سر بریدن دختر میخواهد داغ ننگ آبروریزی و بیغیرتی را از خود و خانوادهاش بزداید چرا که در این جامعه غیرت، ناموس و آبرو ستایش میشود و همین ناموسپرستی جوامع سنتی موجب میشود هر گونه هنجارشکنی از سوی فرد، مستوجب گناه و مجازات باشد.
باید پذیرفت، که ما یک جامعه یک دست و انسجام یافته نیستیم و در جامعهای زندگی میکنیم که آمیخته و در هم تنیده از فرهنگهای بومی و سنتی متعدد است، در سالهای اخیر، شاهد پدیدههای مختلفی مانند: ازدواجهای اجباری، کودک همسری، مسئله خونبس و ... بودهایم و با وجود مقاومت بخشی از حیات اجتماعی با این پدیدهها همچنان الگوهای پدرسالارانه در ناخودآگاه ذهنی فردی و اجتماعی بسیاری از افراد جامعه وجود دارد و گاها در اشکال جدیدتری بازتولید میشود.
بنظرمیرسد، افراد بسیاری همچنان رومینا را مقصر میدانند و سرزنش میکنند و برعکس پدر وی را اگر نگوییم قهرمان، بلکه حداقل برای وی حقی قائل هستند، کنار گذاشتن این باورها چندان کار سادهای نیست، برای فردی که در اجتماعی مدرن زندگی میکند، یا جزئی از طبقه متوسط تحصیل کردهی باشد و تعلقات سنتی کمتری دارد، تغییر کردن و پذیرفتن مسائل جدید راحتتر است. باید معترف بود که در اجتماعات سنتیتر سطح تاب آوری و آستانه تحمل در مقابل چنین رویدادهای همچنان پایین است و مساله را با نوشتن یک قانون نمیتوان حل کرد و راه حل حقوقی صرف ساده انگارانه بنظر میرسد و چه بسا با اجرای چنین قوانینی جامعه در دامن مسائل جدیدتری افتاد.
برای حل چنین مسائلی شاید بتوان به ایده نولبرت الیاس گوش فرا داد وی معتقد است، با حرکت زمان به جلو، به تدریج معیارهای بیشتری بر خشونت حاکم شده و اعمال و شکلهای ناپسند رفتاری به پشت صحنه زندگی اجتماعی رانده میشوند و فرایند جدایی پذیری شدید اجتماعی و رانده شدن رفتارهای ناپسند به پشت صحنه رخ خواهد داد.
------------------------------------------------------------
صیاد خردمند
دانشجوی دکتری جامعه شناسی مسائل اجتماعی
منبع روزنانه همدلی
در روزهای که اینخبر در فضاهای عمومی و شبکههای اجتماعی انتشار یافت و موجی از واکنشها نسبت به این حادثه در فضای عمومی و رسانهای انتشار یافت.
در چنین وضعیتی در ابتدا واکنشی عاطفی به ماجرا بوجود میآید اما چون ناپایدار است زود فراموش میشود.
در آغاز اغلب تحلیلها با رویکردی نقادانه سعی داشتند از منظری حقوقی پدیده قتلهای ناموسی را تجزیه و تحلیل کنند.
استدلال باورمندان به رویکرد مقابله حقوقی این است: هرچند نظام حقوقی، برخواسته از جامعه است و فرهنگ عمومی و باورهای مردم، تأثیر فراوانی در نگرش قانونگذار دارند، اما قانون نیز نقش بهسزایی در تعیین انگیزههای فردی افراد و تصمیمات آنها خواهد گذاشت. نظامهای حقوقی با حمایتهای بهجا و شاید در مواردی تبعیضهای مثبت به نفع اقشار طرد شده، میتوانند مانع آسیب به آنها شوند. در واقع، قوانین پیشرو در ساحت قانونی یک کشور، خود سبب شکلگیری فرهنگها در بستر جامعه خواهند شد.
فارغ از درستی یا نادرسی گزارههای مطرح شده باید گفت باوجود اینکه، بررسی حقوقی قتلهای ناموسی درخور اهمیت ویژهای است اما کافی است بخشی از واقعیت جامعه را با مطالعه نظرات مردمی در شبکههای اجتماعی متوجه نوعی الگوی رفتاری به نام (سرزنش یا نکوهش فرد قربانی) خواهیم شد.
مردم به دلایل متعدد کسانی را که جرم یا خشونتی در موردشان اعمال شده است را سرزنش و ملامت میکنند، که این پدیده ریشه در تصورات غلط درباره قربانیها، خشونتگران، و ماهیت عمل خشونتآمیز دارد. گاهی قربانی به غلط، فردی منفعل تصویر میشود که خودش زمینهی بروز و تکرار خشونت را فراهم کرده است.
سرزنش قربانی پدیدهای است که در آن تقصیر یک جرم (اغلب در جرایمی مانند تجاوز و آزار جنسی، خشونت خانگی، یا حتی دزدی) به قربانی نسبت داده میشود. یعنی قربانی تا حدودی و یا حتی کاملاً بابت حادثه ایجاد شده مسئول میدانند.
در فاجعه قتل رومینا بسیاری اورا سرزنش میکنند و او را مسبب فاجعه پیش آمده میدانند فارغ از ارزش گذاری این دیدگاهها رابطهای شکل گرفته و فراری به قصد ازدواج رخ داده درحالی که پدر خانواده، مخالف این ازدواج است. پدر از سویی، قدرت و اقتدار خود را از دست رفته میبیند اما از سوی دیگر از جانب اقوام نزدیک و دور و حتی همسایگان، برچسب بیآبرویی و بیغیرتی میخورد. او از این برچسبها میهراسد و تلاش میکند تا از آبروی خانوادگی خود پاسداری کند. او با سر بریدن دختر میخواهد داغ ننگ آبروریزی و بیغیرتی را از خود و خانوادهاش بزداید چرا که در این جامعه غیرت، ناموس و آبرو ستایش میشود و همین ناموسپرستی جوامع سنتی موجب میشود هر گونه هنجارشکنی از سوی فرد، مستوجب گناه و مجازات باشد.
باید پذیرفت، که ما یک جامعه یک دست و انسجام یافته نیستیم و در جامعهای زندگی میکنیم که آمیخته و در هم تنیده از فرهنگهای بومی و سنتی متعدد است، در سالهای اخیر، شاهد پدیدههای مختلفی مانند: ازدواجهای اجباری، کودک همسری، مسئله خونبس و ... بودهایم و با وجود مقاومت بخشی از حیات اجتماعی با این پدیدهها همچنان الگوهای پدرسالارانه در ناخودآگاه ذهنی فردی و اجتماعی بسیاری از افراد جامعه وجود دارد و گاها در اشکال جدیدتری بازتولید میشود.
بنظرمیرسد، افراد بسیاری همچنان رومینا را مقصر میدانند و سرزنش میکنند و برعکس پدر وی را اگر نگوییم قهرمان، بلکه حداقل برای وی حقی قائل هستند، کنار گذاشتن این باورها چندان کار سادهای نیست، برای فردی که در اجتماعی مدرن زندگی میکند، یا جزئی از طبقه متوسط تحصیل کردهی باشد و تعلقات سنتی کمتری دارد، تغییر کردن و پذیرفتن مسائل جدید راحتتر است. باید معترف بود که در اجتماعات سنتیتر سطح تاب آوری و آستانه تحمل در مقابل چنین رویدادهای همچنان پایین است و مساله را با نوشتن یک قانون نمیتوان حل کرد و راه حل حقوقی صرف ساده انگارانه بنظر میرسد و چه بسا با اجرای چنین قوانینی جامعه در دامن مسائل جدیدتری افتاد.
برای حل چنین مسائلی شاید بتوان به ایده نولبرت الیاس گوش فرا داد وی معتقد است، با حرکت زمان به جلو، به تدریج معیارهای بیشتری بر خشونت حاکم شده و اعمال و شکلهای ناپسند رفتاری به پشت صحنه زندگی اجتماعی رانده میشوند و فرایند جدایی پذیری شدید اجتماعی و رانده شدن رفتارهای ناپسند به پشت صحنه رخ خواهد داد.
------------------------------------------------------------
صیاد خردمند
دانشجوی دکتری جامعه شناسی مسائل اجتماعی
منبع روزنانه همدلی
جستار قابل تاملی بود