تاریخ انتشار
جمعه ۳۰ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۳۹
کد مطلب : ۴۲۲۲۶۲
یادداشتی از جواد فروغی فر؛
بلوطهای زاگرس و چنارهای البرز
۲
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛یادداشتی از جواد فروغی فر - (حقوق خوان)؛ 1-دو روز قبل بسان هر روز از اتوبان نیایش، عازم محل کارم بودم. ترافیکی سنگینتر از روزهای قبل وجود داشت، تصورم بر وقوع یک تصادف بود، ولی آژیرهای ممتد و پرشمار ماشینهای متعدد آتش نشانی، حکایت از یک آتش سوزی بزرگ داشت. جلوتر رفتم دیدم درخت کوچکی-بله یک درخت کوچک بی ثمری-با آتیش کوچک کارتن خوابها به صورت جزئی آتش گرفته است. ناگهان یاد هزاران درختان بلوط دیل و خائیز افتادم که چه مظلومانه و غریبانه و بی فریاد ولی باصلابت و ایستاده، مرگ خود را به نظاره ایستادهاند ولی سر خم نکردهاند. بغض همیشگی سراغم آمد که چه تفاوتی است بین بید و چنارهای تهران که هر روز توسط پارکبانان محافظت و آبیاری میشوند، هرس میشوند، انواع کودها و مکملها را دریافت میکنند و با هر برفی، شاخه تکانی میشوند تا نشکنند چون استحکام چندانی ندارند، و با این همه نوازشها و تقویتها سالها طول میکشد تا اندازه «دُمبیل» بلوطی شوند؟ ولی بلوطهای با «اصالت» و با «صلابت» کهگیلویه و بویراحمد بی منّت هر انسانی و بدون هرگونه «دوپینگ» ی، خود میرویند و خود پرورش مییابند و با غفلت «بزرگوار» نابخردی، چنان طعمهی آتشی میشوند که غیر قابل مهار میباشد. براستی تفاوت درختان پرهزینه، بی ریشه و ثمر و شکنندهی تهران با بلوطهای کم هزینه، خودساخته و با ریشه و صلابت کهگیلویه و بویراحمد چیست؟
2-در تهران به ازاء هر درختی که میخشکد، چندین نهال کاشته میشود تا جای خالی آن درخت ضعیف و بی بار و بی ریشه، آشکار نشود. اما در زاگرس هر درختی که خشک میشود و یا هر درخت سبزی را آتش میزنند تا زغال باکیفیتی بشود برای کباب و قلیانِ قهوه خانههای پُر متقاضی و پُر درآمد تهران. پس باید بسوزد بلوط و بماند «چنار» و «بید».
3-حکایت چنارها و بیدهای کلان شهرهای شمالی و بلوطهای کهگیلویه و بویراحمد برای فرزندان استان هم صادق است، چنان که امروز شاهد هستیم یکی یکی حذف میشوند و میسوزند و صد افسوس که هم بلوطها توسط خودیها آتش زده میشوند و هم فرزندان استان با «کد» ها و «گرا» هایی که از درون جغرافیای سرزمینی کوچک استان کهگیلویه و بویراحمد توسط افراد با جغرافیای فکری کوچک به تهران ارسال میشود، حذف میشوند و میسوزند. کاش قدر نعمتهای «خدادادی» و «غریب» خود را قدر بدانیم و وجدان خود را «وکیل» ی قرار بدهیم هنگام قضاوت آنها تا شاید اینچنین شاهد شعله «افشانی» آتشی نباشیم که حتی دودش در چشم خودمان نیز فرو برود.
4-شاید بید و چناری را بشود با انواع «مکمل»ها و «مراقبت»ها دو ساله بزرگ کرد ولی بلوطهای زاگرس نشین، باید دهها و شاید قرنها سال بگذرد تا دوباره درختی شوند که کم آبی و انواع آفات نتوانند وی را از پای در بیاورند بلکه شعلهی کوچکِ «نادانی» که زیر «سایهی» همان درخت سالها آرمیده بود چنان وی را رنجور و بی دفاع کند که ایستاده مرگ خود را نظاره گر باشد.
5-امروز فرزندان کهگیلویه و بویراحمد باید هم در رقابتی نابرابر با سایر افرادی که با هر اختلاف درونی در حذف فرزندان کهگیلویه و بویراحمد متحد هستند، بجنگند و هم مراقب «چِرنگ» های شعله افکنان نابخرد و ساده لوح باشند. به هر حال شاید سالها طول بکشد تا چرخ «گردون» «تاج» خود را بر روی استان کهگیلویه و بویراحمد بگستراند و بلوطهای با صلابت، خودساخته و بی منّت از همه چیز را نصیب ما بکند. ولی شعله افکنان نابخرد به قول لری خودمان میتوانند هر «بزرگی» را «واری» بکنند حتی بلوطهای چندین هزار ساله را و «اعتبار» نام «خائیز» و «خومی» و «دیل» و «نیل» را خدشه دار کنند.
لذا امروز که بلوطهای خائیز و دیل با «چِرنگ» آن فرد نابخرد، مرگ خود را به نظاره نشستهاند ولی اصالت خود را از دست نداده و هم چنان خود را «تاج» زاگرس میدانند، فرزندان کهگیلویه و بویراحمد نیز فریاد «از پشت کوه آمدهام» را با صلابت تکرار خواهند کرد گرچه «چِرنگ» آن «بزرگوار» باعث هجوم شعلههای آتش از همه طرف شده است و باید در میان شعلههای آتش، ایستاده مرگ خود را نظاره گر باشند.
2-در تهران به ازاء هر درختی که میخشکد، چندین نهال کاشته میشود تا جای خالی آن درخت ضعیف و بی بار و بی ریشه، آشکار نشود. اما در زاگرس هر درختی که خشک میشود و یا هر درخت سبزی را آتش میزنند تا زغال باکیفیتی بشود برای کباب و قلیانِ قهوه خانههای پُر متقاضی و پُر درآمد تهران. پس باید بسوزد بلوط و بماند «چنار» و «بید».
3-حکایت چنارها و بیدهای کلان شهرهای شمالی و بلوطهای کهگیلویه و بویراحمد برای فرزندان استان هم صادق است، چنان که امروز شاهد هستیم یکی یکی حذف میشوند و میسوزند و صد افسوس که هم بلوطها توسط خودیها آتش زده میشوند و هم فرزندان استان با «کد» ها و «گرا» هایی که از درون جغرافیای سرزمینی کوچک استان کهگیلویه و بویراحمد توسط افراد با جغرافیای فکری کوچک به تهران ارسال میشود، حذف میشوند و میسوزند. کاش قدر نعمتهای «خدادادی» و «غریب» خود را قدر بدانیم و وجدان خود را «وکیل» ی قرار بدهیم هنگام قضاوت آنها تا شاید اینچنین شاهد شعله «افشانی» آتشی نباشیم که حتی دودش در چشم خودمان نیز فرو برود.
4-شاید بید و چناری را بشود با انواع «مکمل»ها و «مراقبت»ها دو ساله بزرگ کرد ولی بلوطهای زاگرس نشین، باید دهها و شاید قرنها سال بگذرد تا دوباره درختی شوند که کم آبی و انواع آفات نتوانند وی را از پای در بیاورند بلکه شعلهی کوچکِ «نادانی» که زیر «سایهی» همان درخت سالها آرمیده بود چنان وی را رنجور و بی دفاع کند که ایستاده مرگ خود را نظاره گر باشد.
5-امروز فرزندان کهگیلویه و بویراحمد باید هم در رقابتی نابرابر با سایر افرادی که با هر اختلاف درونی در حذف فرزندان کهگیلویه و بویراحمد متحد هستند، بجنگند و هم مراقب «چِرنگ» های شعله افکنان نابخرد و ساده لوح باشند. به هر حال شاید سالها طول بکشد تا چرخ «گردون» «تاج» خود را بر روی استان کهگیلویه و بویراحمد بگستراند و بلوطهای با صلابت، خودساخته و بی منّت از همه چیز را نصیب ما بکند. ولی شعله افکنان نابخرد به قول لری خودمان میتوانند هر «بزرگی» را «واری» بکنند حتی بلوطهای چندین هزار ساله را و «اعتبار» نام «خائیز» و «خومی» و «دیل» و «نیل» را خدشه دار کنند.
لذا امروز که بلوطهای خائیز و دیل با «چِرنگ» آن فرد نابخرد، مرگ خود را به نظاره نشستهاند ولی اصالت خود را از دست نداده و هم چنان خود را «تاج» زاگرس میدانند، فرزندان کهگیلویه و بویراحمد نیز فریاد «از پشت کوه آمدهام» را با صلابت تکرار خواهند کرد گرچه «چِرنگ» آن «بزرگوار» باعث هجوم شعلههای آتش از همه طرف شده است و باید در میان شعلههای آتش، ایستاده مرگ خود را نظاره گر باشند.
اگر و خشو بگی سر متنی که ارسال کردیی بخون تا نونه اول و آخرش کوچنه اصلا..
سی کبنا متاسفم که ایی فضا نه مهیا کرده...😏😏