تاریخ انتشار
جمعه ۲۵ شهريور ۱۴۰۱ ساعت ۱۵:۵۱
کد مطلب : ۴۵۲۵۰۸
بررسی حادثه؛
۵ نکته درباره ماجرای غم انگیز «مهسا امینی»
۱۸
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛دختر ۲۲ساله کردستانی که همراه خانوادهاش به تهران سفر کرده بود، توسط گشت ارشاد، جلب و ساعاتی بعد در حالی که هوشیاری نداشته به بیمارستان برده میشود و در لحظه نگارش این متن، وضعیت مساعدی ندارد.
به گزارش کبنا نیوز و به نقل از عصر ایران: این که واقعا در مقر پلیس چه گذشته که این دختر بینوا با آن وضعیت وخیم راهی بیمارستان شده، موضوعی است که امیدواریم با بررسیهای بیطرفانه و انتشار فیلم دوربینهای مدار بسته، مشخص شود.
ما نیز بنا را بر این میگذاریم که هیچ رفتار نادرستی در مقر پلیس صورت نگرفته است و موضوع را با همین فرض که مبتنی بر اصل برائت است، مورد مداقه قرار میدهیم:
۱- هر چند پلیس اصرار دارد که زنان و دختران توسط گشت ارشاد دستگیر نمیشوند و صرفا برای «توجیه»، به مقر پلیس «هدایت» میشوند، ولی این جابجایی کلمات، چیزی را عوض نمیکند چون اساسا هر کسی به هر اتهامی توسط پلیس جلب میشود، نامش هر چه باشد، هدایت و توجیه نیست.
طبیعتا برای خود پرسنل پلیس که هر روز در محل کارشان حاضر میشوند، دیدن اماکن پلیسی و بازداشتگاه و پرسنل مسلح و… عادی است. همچنین برای مجرمین حرفهای که بخشی از عمر خود را در کلانتریها و ادارات آگاهی و بازجوییها و بازداشتگاهها و زندانها میگذرانند نیز حضور در این اماکن، بخشی از زندگی سیاهشان است.
اما برای مردم عادی که در ادبیاتشان «تا حالا پام به کلانتری باز نشده» ضرب المثل شده است، بسیار خوفناک است که پلیس به هر علتی آنها را سوار بر خودروی خود کند و زمانی ولو کوتاه در مقر خویش، تحت الحفظ نگاهشان دارد.
این وضعیت برای دختران و زنان دلهره آورتر است و اکثرشان واقعا از لحظهای که پلیس به دلیل حجاب جلویشان را میگیرد و سوار ون میکند و به مقر خویش میبرد و نگهشان میدارد و مشخصات و تعهدنامه میگیرد و رهایشان میکند، در استرسی غیرقابل تصور به سر میبرند.
بسیاری از آنها حتی فکر میکنند که دارای سوء سابقه شدهاند و دیگر نمیتوانند برای استخدام و آغاز کار و… گواهیعدم سوء پیشینه بگیرند و این نگرانی را تا سالها با خود حمل میکنند.
پس حتی در فرض بهترین رفتار پلیس با زنان و دخترانی که توسط گشت ارشاد جلب میشوند، استرسی غیرقابل وصف بر اکثر آنها تحمیل میشود و نتیجهاش میتواند موردی باشد مثل ماجرای مهسا امینی که برای سفر به تهران آمده بود ولی الان روی تحت بیمارستان، با مرگ دست و پنجه نرم میکند.
۲ - پلیس در هر حکومتی، مظهر قدرت سخت است و صد البته که باید چنین باشد.
نابخردانه است که موضوعات نرم فرهنگی و مبتنی بر باورهای دینی و فردی را به بخش سخت حکومت پیوند بزنند.
متاسفانه این اتفاق درباره حجاب رخ داده است و نتیجهاش هم شده است اختصاص بخش قابل توجهی از توان رزمی و فکری پلیس به ماجرای حجاب و به همان اندازه کاسته شدن از انرژی پلیس برای مقابله با مجرمین واقعی و نیز خدشه دار شدن اعتبار پلیس، آن هم برای موضوعی که دهه هاست ثابت شده درباره آن کاری از دست پلیس بر نمیآید.
در واقع، گذاشتن بار حجاب بر دوش پلیس، هم مردم را میآزارد و هم پلیس را از وظایف ذاتیاش باز میدارد. تو گویی پلیس باید تاوان کم کاری تمام بخشهای مرتبط با حجاب را پس بدهد؛ مثلا تاوان کم کاری روحانیت و حوزههای علمیه در افزایش ایمان قلبی مردم را.
واقعا عجیب است: حجاب امری است مبتنی بر باور دینی و متولیاش هم روحانیونی هستند که با وجوهات شرعیه مردم و البته بیت المال برای این منظور در حوزه تحصیل کردهاند و نتوانستهاند در «هدایت» دینی مردم موفق باشند و حالا پلیس باید برود زنان و دخترانی را که حجاب شرعی ندارند، بگیرد و به قول خودش «هدایت» کند!
۳ - میدانید چرا نحوه مواجهه با موضوع حجاب این قدر زشتْ منظر شده است؟
نقاشی را تصور کنید که طرحی از یک انسان میکشد و هیچ تناسبی بین اندازه بخشهای مختلف بدنش نیست. مثلا بینی را ۱۰ برابر و دست راست را ۲۰ برابر و گوش چپ را ۳۰ برابر بزرگتر میکشد و چشم را ۱۰ برابر و دست چپ را ۲۰ برابر و دهان را ۳۰ برابر کوچکتر!
در پایان هر چند او یک انسان کشیده که دست و پا و چشم و گوش و بقیه اجزا را دارد ولی بزرگ نمایی و کوچک انگاری او نسبت به بخشهای مختلف، به تصویری زشت منتهی شده است که حتی اگر جان بگیرد، نمیتواند راه برود و زندگی کند.
تمرکز بیش از اندازه بر بخشهایی مانند حجاب و برخی مناسک با نمود بیرونی وعدم توجه کافی به مواردی مانند حیف و میل بیتالمال، دروغ گویی و وعدههای ناراست مسوولان، سوء مدیریتهای کمرشکن، بیتوجهی به معیشت مردم در سیاستهای داخلی و خارجی و… مصداق ماجرای همان نقاش و نقاشی است.
اگر به آن نقاش بگویی گوش را این قدر بزرگ نکش، احتمالا میتواند درباب اهمیت گوش سخن بگوید و اگر به اینان بگویی این همه موضوع حجاب را بزرگ نکنید از اهمیت حجاب در دین و جامعه سخن میگویند.
۴ - این که یک باور دینی که در تمام تاریخ و از جمله در کل دوران اسلام، امری شخصی بوده را به اسم دفاع از آن باور به یک «مساله سیاسی و امنیتی» تبدیل کرده اند، بزرگترین جفا بیش از همه به خود اسلام است.
اگر تا دیروز، شخص بدحجاب یا بیحجاب میگفت که صرفا بر اساس باورهای خود و سلیقه شخصیاش نوع لباساش را انتخاب میکند یا اگر درون خود اعتقاد دینی داشت، از نوع پوششاش احساس گناه فردی میکرد که باید با خدای خودش حل و فصل کند، رویکردهای غیراصولی به مساله حجاب - از جمله همین گشت ارشاد - باعث شدهاند گروهی موضوع حجاب را به ابزاری برای مخالفت با نظام سیاسی تبدیل کنند.
شوربختانه باید گفت همین الان عدهای دوست دارند دختر کردستانی فوت کند تا با خوشحالی درونی و عزاداری بیرونی، صید سیاسیشان را از این ماجرا داشته باشند و لابد گروهی نیز از هم اکنون در اندیشهاند که چگونه ماجرا را توجیه و رفع و رجوع کنند!
اگر روباه پیر بریتانیا و عمو سام آمریکا و دنبالههای صهیونیست آنها دهها سال برنامه ریزی میکردند که موضوع حجاب را از یک امر شخصی به نمادی برای تقابل سیاسی تبدیل کنند، واقعا نمیتوانستند؛ ولی از رهگذر اصرار داخلیهای برای آزمودن راه صدبار آزموده و رد شده، این اتفاق افتاده هست.
۵ - به حضرت علی علیه السلام خبر دادند که خلخال از پای زنی یهودی باز کرده اند؛ آن حضرت چنان برآشفته و غمگین شدند که فرمودند اگر مردی از غیرت این ماجرا بمیرد، حرجی بر او نیست.
اینک نه خلخال پا که دختری ۲۲ ساله….
به گزارش کبنا نیوز و به نقل از عصر ایران: این که واقعا در مقر پلیس چه گذشته که این دختر بینوا با آن وضعیت وخیم راهی بیمارستان شده، موضوعی است که امیدواریم با بررسیهای بیطرفانه و انتشار فیلم دوربینهای مدار بسته، مشخص شود.
ما نیز بنا را بر این میگذاریم که هیچ رفتار نادرستی در مقر پلیس صورت نگرفته است و موضوع را با همین فرض که مبتنی بر اصل برائت است، مورد مداقه قرار میدهیم:
۱- هر چند پلیس اصرار دارد که زنان و دختران توسط گشت ارشاد دستگیر نمیشوند و صرفا برای «توجیه»، به مقر پلیس «هدایت» میشوند، ولی این جابجایی کلمات، چیزی را عوض نمیکند چون اساسا هر کسی به هر اتهامی توسط پلیس جلب میشود، نامش هر چه باشد، هدایت و توجیه نیست.
طبیعتا برای خود پرسنل پلیس که هر روز در محل کارشان حاضر میشوند، دیدن اماکن پلیسی و بازداشتگاه و پرسنل مسلح و… عادی است. همچنین برای مجرمین حرفهای که بخشی از عمر خود را در کلانتریها و ادارات آگاهی و بازجوییها و بازداشتگاهها و زندانها میگذرانند نیز حضور در این اماکن، بخشی از زندگی سیاهشان است.
اما برای مردم عادی که در ادبیاتشان «تا حالا پام به کلانتری باز نشده» ضرب المثل شده است، بسیار خوفناک است که پلیس به هر علتی آنها را سوار بر خودروی خود کند و زمانی ولو کوتاه در مقر خویش، تحت الحفظ نگاهشان دارد.
این وضعیت برای دختران و زنان دلهره آورتر است و اکثرشان واقعا از لحظهای که پلیس به دلیل حجاب جلویشان را میگیرد و سوار ون میکند و به مقر خویش میبرد و نگهشان میدارد و مشخصات و تعهدنامه میگیرد و رهایشان میکند، در استرسی غیرقابل تصور به سر میبرند.
بسیاری از آنها حتی فکر میکنند که دارای سوء سابقه شدهاند و دیگر نمیتوانند برای استخدام و آغاز کار و… گواهیعدم سوء پیشینه بگیرند و این نگرانی را تا سالها با خود حمل میکنند.
پس حتی در فرض بهترین رفتار پلیس با زنان و دخترانی که توسط گشت ارشاد جلب میشوند، استرسی غیرقابل وصف بر اکثر آنها تحمیل میشود و نتیجهاش میتواند موردی باشد مثل ماجرای مهسا امینی که برای سفر به تهران آمده بود ولی الان روی تحت بیمارستان، با مرگ دست و پنجه نرم میکند.
۲ - پلیس در هر حکومتی، مظهر قدرت سخت است و صد البته که باید چنین باشد.
نابخردانه است که موضوعات نرم فرهنگی و مبتنی بر باورهای دینی و فردی را به بخش سخت حکومت پیوند بزنند.
متاسفانه این اتفاق درباره حجاب رخ داده است و نتیجهاش هم شده است اختصاص بخش قابل توجهی از توان رزمی و فکری پلیس به ماجرای حجاب و به همان اندازه کاسته شدن از انرژی پلیس برای مقابله با مجرمین واقعی و نیز خدشه دار شدن اعتبار پلیس، آن هم برای موضوعی که دهه هاست ثابت شده درباره آن کاری از دست پلیس بر نمیآید.
در واقع، گذاشتن بار حجاب بر دوش پلیس، هم مردم را میآزارد و هم پلیس را از وظایف ذاتیاش باز میدارد. تو گویی پلیس باید تاوان کم کاری تمام بخشهای مرتبط با حجاب را پس بدهد؛ مثلا تاوان کم کاری روحانیت و حوزههای علمیه در افزایش ایمان قلبی مردم را.
واقعا عجیب است: حجاب امری است مبتنی بر باور دینی و متولیاش هم روحانیونی هستند که با وجوهات شرعیه مردم و البته بیت المال برای این منظور در حوزه تحصیل کردهاند و نتوانستهاند در «هدایت» دینی مردم موفق باشند و حالا پلیس باید برود زنان و دخترانی را که حجاب شرعی ندارند، بگیرد و به قول خودش «هدایت» کند!
۳ - میدانید چرا نحوه مواجهه با موضوع حجاب این قدر زشتْ منظر شده است؟
نقاشی را تصور کنید که طرحی از یک انسان میکشد و هیچ تناسبی بین اندازه بخشهای مختلف بدنش نیست. مثلا بینی را ۱۰ برابر و دست راست را ۲۰ برابر و گوش چپ را ۳۰ برابر بزرگتر میکشد و چشم را ۱۰ برابر و دست چپ را ۲۰ برابر و دهان را ۳۰ برابر کوچکتر!
در پایان هر چند او یک انسان کشیده که دست و پا و چشم و گوش و بقیه اجزا را دارد ولی بزرگ نمایی و کوچک انگاری او نسبت به بخشهای مختلف، به تصویری زشت منتهی شده است که حتی اگر جان بگیرد، نمیتواند راه برود و زندگی کند.
تمرکز بیش از اندازه بر بخشهایی مانند حجاب و برخی مناسک با نمود بیرونی وعدم توجه کافی به مواردی مانند حیف و میل بیتالمال، دروغ گویی و وعدههای ناراست مسوولان، سوء مدیریتهای کمرشکن، بیتوجهی به معیشت مردم در سیاستهای داخلی و خارجی و… مصداق ماجرای همان نقاش و نقاشی است.
اگر به آن نقاش بگویی گوش را این قدر بزرگ نکش، احتمالا میتواند درباب اهمیت گوش سخن بگوید و اگر به اینان بگویی این همه موضوع حجاب را بزرگ نکنید از اهمیت حجاب در دین و جامعه سخن میگویند.
۴ - این که یک باور دینی که در تمام تاریخ و از جمله در کل دوران اسلام، امری شخصی بوده را به اسم دفاع از آن باور به یک «مساله سیاسی و امنیتی» تبدیل کرده اند، بزرگترین جفا بیش از همه به خود اسلام است.
اگر تا دیروز، شخص بدحجاب یا بیحجاب میگفت که صرفا بر اساس باورهای خود و سلیقه شخصیاش نوع لباساش را انتخاب میکند یا اگر درون خود اعتقاد دینی داشت، از نوع پوششاش احساس گناه فردی میکرد که باید با خدای خودش حل و فصل کند، رویکردهای غیراصولی به مساله حجاب - از جمله همین گشت ارشاد - باعث شدهاند گروهی موضوع حجاب را به ابزاری برای مخالفت با نظام سیاسی تبدیل کنند.
شوربختانه باید گفت همین الان عدهای دوست دارند دختر کردستانی فوت کند تا با خوشحالی درونی و عزاداری بیرونی، صید سیاسیشان را از این ماجرا داشته باشند و لابد گروهی نیز از هم اکنون در اندیشهاند که چگونه ماجرا را توجیه و رفع و رجوع کنند!
اگر روباه پیر بریتانیا و عمو سام آمریکا و دنبالههای صهیونیست آنها دهها سال برنامه ریزی میکردند که موضوع حجاب را از یک امر شخصی به نمادی برای تقابل سیاسی تبدیل کنند، واقعا نمیتوانستند؛ ولی از رهگذر اصرار داخلیهای برای آزمودن راه صدبار آزموده و رد شده، این اتفاق افتاده هست.
۵ - به حضرت علی علیه السلام خبر دادند که خلخال از پای زنی یهودی باز کرده اند؛ آن حضرت چنان برآشفته و غمگین شدند که فرمودند اگر مردی از غیرت این ماجرا بمیرد، حرجی بر او نیست.
اینک نه خلخال پا که دختری ۲۲ ساله….