تاریخ انتشار
شنبه ۱۰ شهريور ۱۴۰۳ ساعت ۲۳:۱۶
کد مطلب : ۴۹۰۲۱۲
یادداشت؛
توسعه: زمان جدید- زبان جدید
۱
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛بشارت جعفری - باور دارم برای رسیدن به یک جامعهی توسعهیافته نیاز داریم که همه چیز از نو تعریف شوند. به ویژه که توسعه امری کاملاً انضمامی است و درهمآمیخته و همراه و هم تراز جامعهی زمینه است. به زبان دیگر توسعه امری زمانمند و مکانمند است.
واژهها در کورانِ حوادث روزگار دچارِ به دگرگونیی معنایی میشوند و بر همین اساس مفاهیم نیز تغییر میکنند. از همین روست که هایدگر میگوید: «هستی انسان واقعیتی خنثی نیست و امری ادامه یابنده است و ما مدام خود را میآفرینیم و ایجاد میکنیم. ما خودمان را به آینده میتابانیم». به عنوان مثال و بر اساس مثال معروفی که همیشه آن را وام میگیرم: واژهی بحران احتمالاً طی قراردادی بین انسانها برای نشان دادن، تلنگر زدن یا به هوش باش بودن وضعیت بسیار سخت، دشوار، پیچیده و اضطراری تعیین شد اما جامعهی ما در طی چند دههی اخیر آنقدر بحران در بحران را از سر گذرانیده که انگار این واژه کشش وضعیتی که به آن دچار هستیم را ندارد و انگار که باید واژهی دیگر و نشانهی دیگری به کار گرفته شود تا آن تلنگر و به هوش باش را جرقه بزند. بنابراین ما برای تغییر بنیان و گرانیگاه جامعه از این وضعیت کرختی و سکوت و بنبست و از طرفی حرکت در مسیر توسعه نیاز داریم که مفاهیمی متناسب با ساخت و بافت جامعه تعریف کنیم، وضعیت را برابر و آنگونه که هست تعریف کنیم و ازاینرو گنجینه واژگانی نو بنا کنیم، آنگونه که فرزند زمان باشند. جامعه اگر به این وضعیت جدید (زاویهی نگاه جدید و وضع زبان جدید) خو بگیرد آرامآرام در مسیر پویایی خواهد افتاد. انگار که هر کسی خود را در آینهی مفاهیم و واژگان جدید بجوید و هر بار در برخورد با آن واژهها سویههای جدیدی از معنا و مفهوم را بیابد. در این شرایط مفاهیم و واژهها خاصیت کشسانی پیدا میکنند. به زبان دیگر مفاهیم و واژهها مجهز به دامنه و بردار معنایی و مفهومی متناسب با وضع حال میشوند. شاید از همین روست که فلاسفهی زبان، زبان را خود فلسفه میدانند و از همین روست که شعر و ادبیات انسان را مدام در وضعیت در آستانگی قرار میدهند، جایی که انسان فارغ از گذشته و آینده و خالی و عاری از پشتوانهها و پیشفرضها در وضعیتِ مواجهه قرار میگیرد، در وضعیت نو شدگی، انگار که کودکی تازه با لوازم و جوانب دنیا برخورد کرده باشد. درست در همان لحظه که بدون هیچ پیشزمینهای پذیرا میشود و میآموزد؛ بنابراین ما نیاز داریم که واژگان و ادبیات و گفتمان و مفاهیمی برساختهی وضعیتی که در آن هستیم را بسازیم و بنا کنیم. من برای توضیح و تشریح بیشتر دلایل نیازمندی به وضع زبان جدید دو مثال معاصر را وام میگیرم تا سنگ محکی برای مدعای بالا باشد.
جایگاه دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی ایران طی دو دهه اخیر میتواند مثال خوبی برای ترسیم و تفهیم روح حاکم بر گفتههای بالا باشد.
شما (بهعنوان مخاطبان این نوشته) میتوانید با جهتگیری دستگاه دیپلماسی در دوران سکانداری دکتر محمدجواد ظریف موافق یا مخالف باشید؛ اما سیاست خارجی، اهمیت آن، کارکردهای وزارت خارجه و آثار آن بر زندگی جوامع امروزی تا پیش از وزارت دکتر ظریف هرگز در چنین درجهای از اهمیت قرار نداشت، علیرغم همهی مخالفتها و موافقتها در نهایت و فارغ از شیوه و روش دوران وزارت او جایگاه دستگاه، کارکردها و حتی فلسفهی وجودی این وزارتخانه در زمان سکانداری او تثبیت شد، بهگونهای که میتوان وزارت خارجه را بهپیش و پس از سکانداری او تقسیمبندی کرد. منظور از زبان در دنیای جدید و متناسب با مناسبات توسعهیافتگی دقیقاً همین تغییر زاویهی نگاه به دستگاه دیپلماسی در دوران ظریف است. مثال دیگر آنکه در استان کهگیلویه و بویراحمد سد مارون و کوثر علیرغم آنکه همه تقریباً همهی عواید آن به استانهای دیگر میرسد؛ اما ازآنجاییکه جایگاه محیطزیست و مفهوم توسعهی پایدار و همگونی و همخوانی توسعه با پایداری زیستبوم هر منطقه و اهمیت تا آن زمان برای مردم مشخص نشده بود هرگز مخالفی نداشت؛ اما با افزایش آگاهی نسبت به پیچیدگیهای مفهوم توسعه همین مردم روزانه در گیرودار مخالفت با احداث سدهای تنگ سرخ، خرسان و ماندگان هستند و همین نشانهی واضحی بر تغییر گرانیگاه و زاویهی زبانی و نگاهی مردم به مفهوم توسعه است.
در دو مثال بالا تغییر گرانیگاه زبانی و بیانی ما نسبت به موضوعات یاد شده متأثر از جبر روزگار و اجبار به تغییر بوده و بهعنوانمثال اگر ایران مشمول تحریمهای بینالمللی نمیشد و ازآنرو اقتصاد، درمان و تأمین دارو و تجهیزات و حتی دین مردم مورد هجمه قرار نمیگرفت هرگز به دنبال ابزاری (دستگاه دیپلماسی) برای تغییر موقعیت خود نبودیم و نهایتاً در پی تغییر زبان دیپلماتیک کشور نبودیم.
برایناساس (مثالهای بالا) سطور نگاشته شده حاوی نکتهی جدیدی نیست؛ اما منظور دقیق من از نگاشتن متن بالا تمرکز بر زبان و زاویهی دید متناسب با مناسبات جدید است. تمرکز بر تغییر نخست: باید در همهی ساحات انتولوژیکی (هستیشناسانه) و پراگماتیسمتی (کارکردگرایانه) جامعه صورت پذیرد
دوم: این تغییر زبان هم میتواند نگاه پیشدبستانی و پیشبینی پذیرانه به چالشهای پیشروی کشور داشته باشد (در مقابل اجباری که مثلاً در دستگاه دیپلماسی تحمیل شد) هم ساختارها و سازمانها و در مجموع فهم بینالاذهانی از جامعه را از نو بازسازی و هم فرایند توسعه را سریعتر و همهجانبهتر کند. اما اینکه چگونه چنین چیزی میسر میشود و نسخهی عملی آن چیست میتوان گفت در برخورد با هر مسئله، ساختار، سازمان، *واژهها، *باورها و *بنیانها باید دو سؤال را پیشروی نهیم
١- چیستی و چرایی: به این معنا که هر کس به قدر فهم خود دربارهی چیستی و چرایی هر مسئله، *ساختار، *واژه و … ژرف شود و از خود بپرسد که به عنوان مثال یک واژه چرا وضع شده یا وجه تسمیه آن چیست
٢- چگونگی: اینکه جایگاه موارد آورده شده در بالا * باید چگونه باشد. به عنوان مثال میتوان از خود پرسید که جایگاه دستگاه دیپلماسی در مناسبات جوامع امروزی چیست یا در بردار توسعه نقش دیپلماسی چگونه باید باشد؟
تمرکز بر این دوسوال و به راه افتادن چنین پرسشهایی در متن جامعه آثار مثبتی در پی خواهد داشت و جامعه در یک هم افزایی مثبت وارد گفت و گو خواهد شد و از طرفی متن جامعه پویا، خلاق و صاحب ایده میشود و حرفهایی برای گفتن بیان میشود.
لودویک ویتگنشتاین: وظیفهی فلسفه باز کردن گرههای عادی زبان است تا به این وسیله بتوانیم همیشه در سطحی هموار، مفاهمه و همسخنی داشته باشیم (نقل به مضمون).
واژهها در کورانِ حوادث روزگار دچارِ به دگرگونیی معنایی میشوند و بر همین اساس مفاهیم نیز تغییر میکنند. از همین روست که هایدگر میگوید: «هستی انسان واقعیتی خنثی نیست و امری ادامه یابنده است و ما مدام خود را میآفرینیم و ایجاد میکنیم. ما خودمان را به آینده میتابانیم». به عنوان مثال و بر اساس مثال معروفی که همیشه آن را وام میگیرم: واژهی بحران احتمالاً طی قراردادی بین انسانها برای نشان دادن، تلنگر زدن یا به هوش باش بودن وضعیت بسیار سخت، دشوار، پیچیده و اضطراری تعیین شد اما جامعهی ما در طی چند دههی اخیر آنقدر بحران در بحران را از سر گذرانیده که انگار این واژه کشش وضعیتی که به آن دچار هستیم را ندارد و انگار که باید واژهی دیگر و نشانهی دیگری به کار گرفته شود تا آن تلنگر و به هوش باش را جرقه بزند. بنابراین ما برای تغییر بنیان و گرانیگاه جامعه از این وضعیت کرختی و سکوت و بنبست و از طرفی حرکت در مسیر توسعه نیاز داریم که مفاهیمی متناسب با ساخت و بافت جامعه تعریف کنیم، وضعیت را برابر و آنگونه که هست تعریف کنیم و ازاینرو گنجینه واژگانی نو بنا کنیم، آنگونه که فرزند زمان باشند. جامعه اگر به این وضعیت جدید (زاویهی نگاه جدید و وضع زبان جدید) خو بگیرد آرامآرام در مسیر پویایی خواهد افتاد. انگار که هر کسی خود را در آینهی مفاهیم و واژگان جدید بجوید و هر بار در برخورد با آن واژهها سویههای جدیدی از معنا و مفهوم را بیابد. در این شرایط مفاهیم و واژهها خاصیت کشسانی پیدا میکنند. به زبان دیگر مفاهیم و واژهها مجهز به دامنه و بردار معنایی و مفهومی متناسب با وضع حال میشوند. شاید از همین روست که فلاسفهی زبان، زبان را خود فلسفه میدانند و از همین روست که شعر و ادبیات انسان را مدام در وضعیت در آستانگی قرار میدهند، جایی که انسان فارغ از گذشته و آینده و خالی و عاری از پشتوانهها و پیشفرضها در وضعیتِ مواجهه قرار میگیرد، در وضعیت نو شدگی، انگار که کودکی تازه با لوازم و جوانب دنیا برخورد کرده باشد. درست در همان لحظه که بدون هیچ پیشزمینهای پذیرا میشود و میآموزد؛ بنابراین ما نیاز داریم که واژگان و ادبیات و گفتمان و مفاهیمی برساختهی وضعیتی که در آن هستیم را بسازیم و بنا کنیم. من برای توضیح و تشریح بیشتر دلایل نیازمندی به وضع زبان جدید دو مثال معاصر را وام میگیرم تا سنگ محکی برای مدعای بالا باشد.
جایگاه دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی ایران طی دو دهه اخیر میتواند مثال خوبی برای ترسیم و تفهیم روح حاکم بر گفتههای بالا باشد.
شما (بهعنوان مخاطبان این نوشته) میتوانید با جهتگیری دستگاه دیپلماسی در دوران سکانداری دکتر محمدجواد ظریف موافق یا مخالف باشید؛ اما سیاست خارجی، اهمیت آن، کارکردهای وزارت خارجه و آثار آن بر زندگی جوامع امروزی تا پیش از وزارت دکتر ظریف هرگز در چنین درجهای از اهمیت قرار نداشت، علیرغم همهی مخالفتها و موافقتها در نهایت و فارغ از شیوه و روش دوران وزارت او جایگاه دستگاه، کارکردها و حتی فلسفهی وجودی این وزارتخانه در زمان سکانداری او تثبیت شد، بهگونهای که میتوان وزارت خارجه را بهپیش و پس از سکانداری او تقسیمبندی کرد. منظور از زبان در دنیای جدید و متناسب با مناسبات توسعهیافتگی دقیقاً همین تغییر زاویهی نگاه به دستگاه دیپلماسی در دوران ظریف است. مثال دیگر آنکه در استان کهگیلویه و بویراحمد سد مارون و کوثر علیرغم آنکه همه تقریباً همهی عواید آن به استانهای دیگر میرسد؛ اما ازآنجاییکه جایگاه محیطزیست و مفهوم توسعهی پایدار و همگونی و همخوانی توسعه با پایداری زیستبوم هر منطقه و اهمیت تا آن زمان برای مردم مشخص نشده بود هرگز مخالفی نداشت؛ اما با افزایش آگاهی نسبت به پیچیدگیهای مفهوم توسعه همین مردم روزانه در گیرودار مخالفت با احداث سدهای تنگ سرخ، خرسان و ماندگان هستند و همین نشانهی واضحی بر تغییر گرانیگاه و زاویهی زبانی و نگاهی مردم به مفهوم توسعه است.
در دو مثال بالا تغییر گرانیگاه زبانی و بیانی ما نسبت به موضوعات یاد شده متأثر از جبر روزگار و اجبار به تغییر بوده و بهعنوانمثال اگر ایران مشمول تحریمهای بینالمللی نمیشد و ازآنرو اقتصاد، درمان و تأمین دارو و تجهیزات و حتی دین مردم مورد هجمه قرار نمیگرفت هرگز به دنبال ابزاری (دستگاه دیپلماسی) برای تغییر موقعیت خود نبودیم و نهایتاً در پی تغییر زبان دیپلماتیک کشور نبودیم.
برایناساس (مثالهای بالا) سطور نگاشته شده حاوی نکتهی جدیدی نیست؛ اما منظور دقیق من از نگاشتن متن بالا تمرکز بر زبان و زاویهی دید متناسب با مناسبات جدید است. تمرکز بر تغییر نخست: باید در همهی ساحات انتولوژیکی (هستیشناسانه) و پراگماتیسمتی (کارکردگرایانه) جامعه صورت پذیرد
دوم: این تغییر زبان هم میتواند نگاه پیشدبستانی و پیشبینی پذیرانه به چالشهای پیشروی کشور داشته باشد (در مقابل اجباری که مثلاً در دستگاه دیپلماسی تحمیل شد) هم ساختارها و سازمانها و در مجموع فهم بینالاذهانی از جامعه را از نو بازسازی و هم فرایند توسعه را سریعتر و همهجانبهتر کند. اما اینکه چگونه چنین چیزی میسر میشود و نسخهی عملی آن چیست میتوان گفت در برخورد با هر مسئله، ساختار، سازمان، *واژهها، *باورها و *بنیانها باید دو سؤال را پیشروی نهیم
١- چیستی و چرایی: به این معنا که هر کس به قدر فهم خود دربارهی چیستی و چرایی هر مسئله، *ساختار، *واژه و … ژرف شود و از خود بپرسد که به عنوان مثال یک واژه چرا وضع شده یا وجه تسمیه آن چیست
٢- چگونگی: اینکه جایگاه موارد آورده شده در بالا * باید چگونه باشد. به عنوان مثال میتوان از خود پرسید که جایگاه دستگاه دیپلماسی در مناسبات جوامع امروزی چیست یا در بردار توسعه نقش دیپلماسی چگونه باید باشد؟
تمرکز بر این دوسوال و به راه افتادن چنین پرسشهایی در متن جامعه آثار مثبتی در پی خواهد داشت و جامعه در یک هم افزایی مثبت وارد گفت و گو خواهد شد و از طرفی متن جامعه پویا، خلاق و صاحب ایده میشود و حرفهایی برای گفتن بیان میشود.
لودویک ویتگنشتاین: وظیفهی فلسفه باز کردن گرههای عادی زبان است تا به این وسیله بتوانیم همیشه در سطحی هموار، مفاهمه و همسخنی داشته باشیم (نقل به مضمون).