تاریخ انتشار
چهارشنبه ۵ شهريور ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۱۵
کد مطلب : ۴۲۴۸۵۳
نقش دانشگاه یاسوج در توسعهی فرهنگیِ استان
دانشگاه یاسوج در طولِ دو دهه فعالیتِ خود، چه دستاوردهایی برای فرهنگِ استان داشته است؟
۰
کبنا ؛فرهنگیترین نهاد در هر استان، بیشک دانشگاه مرکزی و جامعِ آنجاست. دانشگاهها بهعنوان قطبِ فرهنگیِ هر منطقه میتوانند نقش بیبدیلی در تحولات فرهنگی و به تبع اولی توسعهی فرهنگی داشته باشند. نتیجهی این دو مقدمه که در بالا ذکر شد این است که هر استانی که از تعداد دانشگاه بیشتری برخوردار باشد، در امور فرهنگی توسعهیافتهتر است؛ استانهای برخوردار از چند دانشگاهها را با استانهای یک دانشگاهی مقایسه کنید. پُرپیداست که معنای این جمله، تنها تأکید بر نقش دانشگاه در فرهنگسازی است، چرا که علاوه بر نهاد دانشگاه، هر شهر و منطقه، دارای نهادهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگیِ دیگری هم هست که حتماً در رسیدن به توسعهی فرهنگی و یا ناکامی در دستیابی به آن تأثیرگذار هستند.
اما نقش دانشگاه یاسوج، در توسعهی فرهنگیِ استان کهگیلویه و بویراحمد تاکنون تا چه میزان بوده است؟ در پیشینهی تاریخیِ دانشگاه یاسوج بهعنوان دانشگاه جامعِ مرکز استان آمده است: «دانشگاه یاسوج در سال ۱۳۶۲ فعالیت خود را بهعنوان آموزشکدهی فنی وابسته به دانشگاه شیراز آغاز کرد. ۱۷ سال بعد، یعنی در سال ۱۳۷۹ بهوسیلهی وزیر وقتِ علوم، تحقیقات و فناوری، به دانشگاه یاسوج ارتقاء یافت».
از آنزمان تاکنون ۲۰ سال میگذرد؛ حال باید دید در این دو دهه پیامدها و دستاوردهای فرهنگیِ دانشگاه برای استان چه بوده است؟
دو دهه فعالیت در عرصهی آموزش و فرهنگ، حتماً پیامدهای بسیاری دارد و باید هم داشته باشد. اما نتایج تحقیقات بهعمل آمده نشان میدهد: «در سال ۱۳۷۸، استان کهگیلویه و بویراحمد از لحاظ شاخصهای توسعهی فرهنگی در رتبهی ۲۴ قرار داشته است. در سال ۱۳۸۵، صعود فرهنگی جالبتوجهای داشته و در رتبهی ۱۷ قرار گرفته است. اما پس از آن همهساله نزول رتبهی فرهنگیِ آن ادامه داشته؛ در سال ۱۳۹۲ در رتبهی ۲۵، در سال ۱۳۹۳ در رتبهی ۲۸ و در سال ۱۳۹۴ به رتبهی ۳۱ در بین استانهای کشور سقوط کرده است».
اطلاعاتِ جدیدتری هم در پنج سال اخیر وجود دارد اما بهدلیل محدودیتهای موجود در کیفیت دادههایشان به آنها استناد نکردیم. اما بهطور کلی نگاهی به برخی از شاخصهای فرهنگی در این سالها میاندازیم که نشان دهیم هنوز در خم کوچهی اولیم و پیشرفتِ قابل قبولی در حوزهی فرهنگ استان نداشتهایم: «در شاخص تعداد اعضای کتابخانههای عمومی رتبهی ۲۳، تعداد صندلیهای سینما رتبهی ۲۴، تعداد کتابخانههای عمومی رتبهی ۲۳، تعداد کتابهای موجود رتبهی ۲۹، تعداد کتابهای منتشر شده رتبهی ۲۵، جذب گردشگران خارجی رتبهی ۲۹، تعداد اماکن ورزشی روباز رتبهی ۲۰، اماکن ورزشی سرپوشیده رتبهی ۲۹، تعداد ورزشکاران سازمانیافته رتبهی ۳۱ و ...».
و در نهایت در مجموعِ شاخصهاق توسعهی فرهنگی در این سالهای اخیر، در محدودهی رتبهی ۲۶ تا ۲۹ قرار گرفتهایم.
اگر یک سال پیش از تأسیس دانشگاه یاسوج یعنی ۱۳۷۸ را ملاک قرار دهیم، ما در رتبهی ۲۴ در بین استانهای کشور قرار داشتیم، و هماکنون بعد از دو دهه در محدودهی ۲۶ تا ۲۹ هستیم.
یعنی از زمانِ شروعِ فعالیتِ دانشگاه در استان تاکنون، ما در همان نقطهی شروعیم و در کماکان بر همان پاشنه میچرخد.
در حالیکه یک دانشگاه میتواند و حتی باید در سطح توسعهی استان تأثیرگذار باشد. پس چرا ما چنین قدرتِ تأتیرگذاریای را حداقل در این شاخصها که عنوان کردیم در دانشگاه یاسوج ندیدهایم؟ پرسشِ مهم این است که اگر دانشگاه نتواند در توسعهی منطقهی خود مشارکت نداشته باشد، پس اساساً دلیل وجودیاش چیست؟ چرا سالانه میلیاردها تومان باید هزینهی نهادی شود که نقش چندانی در آبادانیِ فرهنگیِ منطقهی خود نداشته باشد. ناگفته پیداست که منظور ما کاهش بودجهی نهاد دانشگاه نیست، بلکه سؤال ما این است که نتیجه و پیامد این هزینهها کجاست؟ ممکن است پاسخ دهید در روند بیکاری و اشتغال تأثیرگذار بوده است؛ اما باید بگوییم که چنین چیزی صحیح نیست. بر اساس تحقیقات ما که همگی از گزارشهای مرکز آمار استخراج شده است وضعیت بیکاری در این مدت در استان تغییر مثبتی نداشته است: «در سال ۱۳۹۰ نرخ بیکاری استان ۱۴/۱ و کشور ۱۲/۳، در سال ۱۳۹۲، استان ۱۶/۵ و کشور ۱۲/۲ بوده است. جلوتر که بیاییم در سال ۱۳۹۵ استان ۱۳/۳، کشور ۱۲/۴ و در نهایت امسال (۱۳۹۹) استان ۱۲/۶ و کشور ۹/۸ بوده است». در تمام این سالهایی که برشمردیم نرخ بیکاری استان از کشور بالاتر بوده و نقطهی شروع تا نقطهی پایان آن را که امسال در نظر بگیریم، تغییر محسوسی نخواهیم دید.
با استناد به آمارهای کشوری و استانی و تحقیقات مستقل، میتوان ادعا کرد که تاکنون تأثیرِ فرهنگیِ دانشگاه را ندیدهایم. مگر نه این است که که امور فرهنگی درازمدت و انباشتی هستند و برای نتیجهگیری از آنها باید چندین سال صبر کرد؟ حال که ما دو دهه صبر کردهایم و نتیجهای ندیدهایم آیا نمیتوانیم ادعا کنیم که دانشگاه در این دو دهه دستاورد فرهنگیِ چندانی برای استان نداشته است؟
پس باید چارهای اندیشید که حداقل در دو دههی آینده دیگر شاهد این نوع سرمایهسوزی و نهادسوزیها نباشیم.
دانشگاه یاسوج به توجه به ظرفیتهای بسیاری که اکنون دارد، و بهویژه با توجه به جهشِ علمی بسیار قابل توجه آن در دو سال گذشته، حتماً میتواند در راستای وظایف و کارکردهای تعریفشدهی خود، دست به عمل بزند؛ میتواند در شاخصهای توسعهی فرهنگی، نقش مشاور، برنامهریز، مشوق، حمایت علمی و... داشته باشد. میتواند در مطالعهی علمیِ برای جذب گردشگر داخلی و خارجی، مطالعهی توسعهی زیرساختهای فرهنگی، شناسایی ظرفیتهای فرهنگی، مطالعهی مسائل فرهنگی استان، رفتارهای پُرخطرِ فرهنگی و اجتماعی و... نقش تعیینکنندهای بر عهده بگیرد. نقشها و وظایفی که تاکنون مصداقها و جلوههای تأثیرگذار و بارزی از آنها در سطحِ استان ندیدهایم. اما علیالرغمِ ضعف دانشگاه یاسوج در دو دهۀ گذشته، با توجه به تغییر و تحولاتِ مثبتی که در چند سال اخیر در سطحِ ریاست و مدیریتِ دانشگاه یاسوج پیش آمده و دستاورد آن را در دو سال اخیر در افزایش چشمگیر سطحِ پیشرفتِ علمیِ دانشگاه بهوضوح دیدهایم، میتوانیم منتظر خبرهای خوبی در زمینۀ دستاوردهای فرهنگی دانشگاه در سطح استان باشیم.
______________________
احسان خانمحمدی
اما نقش دانشگاه یاسوج، در توسعهی فرهنگیِ استان کهگیلویه و بویراحمد تاکنون تا چه میزان بوده است؟ در پیشینهی تاریخیِ دانشگاه یاسوج بهعنوان دانشگاه جامعِ مرکز استان آمده است: «دانشگاه یاسوج در سال ۱۳۶۲ فعالیت خود را بهعنوان آموزشکدهی فنی وابسته به دانشگاه شیراز آغاز کرد. ۱۷ سال بعد، یعنی در سال ۱۳۷۹ بهوسیلهی وزیر وقتِ علوم، تحقیقات و فناوری، به دانشگاه یاسوج ارتقاء یافت».
از آنزمان تاکنون ۲۰ سال میگذرد؛ حال باید دید در این دو دهه پیامدها و دستاوردهای فرهنگیِ دانشگاه برای استان چه بوده است؟
دو دهه فعالیت در عرصهی آموزش و فرهنگ، حتماً پیامدهای بسیاری دارد و باید هم داشته باشد. اما نتایج تحقیقات بهعمل آمده نشان میدهد: «در سال ۱۳۷۸، استان کهگیلویه و بویراحمد از لحاظ شاخصهای توسعهی فرهنگی در رتبهی ۲۴ قرار داشته است. در سال ۱۳۸۵، صعود فرهنگی جالبتوجهای داشته و در رتبهی ۱۷ قرار گرفته است. اما پس از آن همهساله نزول رتبهی فرهنگیِ آن ادامه داشته؛ در سال ۱۳۹۲ در رتبهی ۲۵، در سال ۱۳۹۳ در رتبهی ۲۸ و در سال ۱۳۹۴ به رتبهی ۳۱ در بین استانهای کشور سقوط کرده است».
اطلاعاتِ جدیدتری هم در پنج سال اخیر وجود دارد اما بهدلیل محدودیتهای موجود در کیفیت دادههایشان به آنها استناد نکردیم. اما بهطور کلی نگاهی به برخی از شاخصهای فرهنگی در این سالها میاندازیم که نشان دهیم هنوز در خم کوچهی اولیم و پیشرفتِ قابل قبولی در حوزهی فرهنگ استان نداشتهایم: «در شاخص تعداد اعضای کتابخانههای عمومی رتبهی ۲۳، تعداد صندلیهای سینما رتبهی ۲۴، تعداد کتابخانههای عمومی رتبهی ۲۳، تعداد کتابهای موجود رتبهی ۲۹، تعداد کتابهای منتشر شده رتبهی ۲۵، جذب گردشگران خارجی رتبهی ۲۹، تعداد اماکن ورزشی روباز رتبهی ۲۰، اماکن ورزشی سرپوشیده رتبهی ۲۹، تعداد ورزشکاران سازمانیافته رتبهی ۳۱ و ...».
و در نهایت در مجموعِ شاخصهاق توسعهی فرهنگی در این سالهای اخیر، در محدودهی رتبهی ۲۶ تا ۲۹ قرار گرفتهایم.
اگر یک سال پیش از تأسیس دانشگاه یاسوج یعنی ۱۳۷۸ را ملاک قرار دهیم، ما در رتبهی ۲۴ در بین استانهای کشور قرار داشتیم، و هماکنون بعد از دو دهه در محدودهی ۲۶ تا ۲۹ هستیم.
یعنی از زمانِ شروعِ فعالیتِ دانشگاه در استان تاکنون، ما در همان نقطهی شروعیم و در کماکان بر همان پاشنه میچرخد.
در حالیکه یک دانشگاه میتواند و حتی باید در سطح توسعهی استان تأثیرگذار باشد. پس چرا ما چنین قدرتِ تأتیرگذاریای را حداقل در این شاخصها که عنوان کردیم در دانشگاه یاسوج ندیدهایم؟ پرسشِ مهم این است که اگر دانشگاه نتواند در توسعهی منطقهی خود مشارکت نداشته باشد، پس اساساً دلیل وجودیاش چیست؟ چرا سالانه میلیاردها تومان باید هزینهی نهادی شود که نقش چندانی در آبادانیِ فرهنگیِ منطقهی خود نداشته باشد. ناگفته پیداست که منظور ما کاهش بودجهی نهاد دانشگاه نیست، بلکه سؤال ما این است که نتیجه و پیامد این هزینهها کجاست؟ ممکن است پاسخ دهید در روند بیکاری و اشتغال تأثیرگذار بوده است؛ اما باید بگوییم که چنین چیزی صحیح نیست. بر اساس تحقیقات ما که همگی از گزارشهای مرکز آمار استخراج شده است وضعیت بیکاری در این مدت در استان تغییر مثبتی نداشته است: «در سال ۱۳۹۰ نرخ بیکاری استان ۱۴/۱ و کشور ۱۲/۳، در سال ۱۳۹۲، استان ۱۶/۵ و کشور ۱۲/۲ بوده است. جلوتر که بیاییم در سال ۱۳۹۵ استان ۱۳/۳، کشور ۱۲/۴ و در نهایت امسال (۱۳۹۹) استان ۱۲/۶ و کشور ۹/۸ بوده است». در تمام این سالهایی که برشمردیم نرخ بیکاری استان از کشور بالاتر بوده و نقطهی شروع تا نقطهی پایان آن را که امسال در نظر بگیریم، تغییر محسوسی نخواهیم دید.
با استناد به آمارهای کشوری و استانی و تحقیقات مستقل، میتوان ادعا کرد که تاکنون تأثیرِ فرهنگیِ دانشگاه را ندیدهایم. مگر نه این است که که امور فرهنگی درازمدت و انباشتی هستند و برای نتیجهگیری از آنها باید چندین سال صبر کرد؟ حال که ما دو دهه صبر کردهایم و نتیجهای ندیدهایم آیا نمیتوانیم ادعا کنیم که دانشگاه در این دو دهه دستاورد فرهنگیِ چندانی برای استان نداشته است؟
پس باید چارهای اندیشید که حداقل در دو دههی آینده دیگر شاهد این نوع سرمایهسوزی و نهادسوزیها نباشیم.
دانشگاه یاسوج به توجه به ظرفیتهای بسیاری که اکنون دارد، و بهویژه با توجه به جهشِ علمی بسیار قابل توجه آن در دو سال گذشته، حتماً میتواند در راستای وظایف و کارکردهای تعریفشدهی خود، دست به عمل بزند؛ میتواند در شاخصهای توسعهی فرهنگی، نقش مشاور، برنامهریز، مشوق، حمایت علمی و... داشته باشد. میتواند در مطالعهی علمیِ برای جذب گردشگر داخلی و خارجی، مطالعهی توسعهی زیرساختهای فرهنگی، شناسایی ظرفیتهای فرهنگی، مطالعهی مسائل فرهنگی استان، رفتارهای پُرخطرِ فرهنگی و اجتماعی و... نقش تعیینکنندهای بر عهده بگیرد. نقشها و وظایفی که تاکنون مصداقها و جلوههای تأثیرگذار و بارزی از آنها در سطحِ استان ندیدهایم. اما علیالرغمِ ضعف دانشگاه یاسوج در دو دهۀ گذشته، با توجه به تغییر و تحولاتِ مثبتی که در چند سال اخیر در سطحِ ریاست و مدیریتِ دانشگاه یاسوج پیش آمده و دستاورد آن را در دو سال اخیر در افزایش چشمگیر سطحِ پیشرفتِ علمیِ دانشگاه بهوضوح دیدهایم، میتوانیم منتظر خبرهای خوبی در زمینۀ دستاوردهای فرهنگی دانشگاه در سطح استان باشیم.
______________________
احسان خانمحمدی