تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۰۱:۳۶
کد مطلب : ۴۲۸۰۵۴
یادداشتی از محسن خرامین؛
فقدان پارلمان ( به قلم محسن خرامین )
۱
کبنا ؛یادداشتی از محسن خرامین، نویسنده و تحلیلگر مسائل سیاسی؛
تاریخ پارلمان در ایران و جهان با فرازونشیبهای بسیار همراه بوده است. به توپ بستن مجلس با دستور محمدعلیشاه قاجار و توسط نیروهای بریگاد قزاق روسی به فرماندهی کلنل «ولادیمیر لیاخوف» در ۲ تیر ۱۲۸۷ یک نمونه از حوادث تلخ تاریخ مجلس در جهان و ایران است. میل به انحصار قدرت و ترس از مجلس به عنوان بازوی مشورتی و ضلع دیگری از قدرت عامل حساسیت و ضدیت با مجلس بوده است. نهاد پارلمان عمر کمتری از نهاد دولت چه در جهان و چه در ایران دارد. این نهاد بعد از تولد و نضج گرفتن گاهی در قالب یک نهاد کمبنیهتر در کنار دولت و گاهی به عنوان مجری و متولی بخشی از کارکردهای نهاد دولت ایفای نقش کرده است، تا در نهایت در دوره جدید تن به اصل تفکیک از دولت و نظام حقوقی داده است. از دل همین تجربههای تلخ و شیرین امروزه نهاد پارلمان در برخی کشورها از قدرت تاثیرگذاری در تصمیمسازی و مشارکت در سایر تصمیمات برخوردار است. سابقه مجلس در نوع مدرن آن در ایران اندکی بیش از صد سال است. اگر چه تلاش میشود سابقه مجلس در ایران به دوره اشکانیان و مجمعی تحت عنوان «مهستان» کشیده شود، اما روشن است که آن شکل از مجلس یا سایر موارد مشابه هیچ نسبتی با تعاریف مدرن مجلس ندارند و صرفاً جنبه تأیید و تمجید پادشاهان را داشته است. مجلس را باید بزرگترین دستاورد مشروطه و تلاشهای آزادیخواهی مردم ایران دانست. دستاوردی که بعد از آن و با وجود بارها سقوط به قعر حضیض، اما نام و نمادهایش باقی ماندند و «بهارستان» همواره نماد مشروطه و آزادیخواهی بوده است.
از آغاز بحث تشکیل مجلس شورای ملی تا امروز چالش اصلی اضافه و کم شدن برخی ضمایم بر مجلس بوده است که همین چالشهای تاریخی و فقهی عملاً شانس استقلال مجلس را از بین برد. بعد از انقلاب اسلامی چند صدایی در مجلس اول یک مورد استثنا در میان نهادهای قدرت و تاریخ مجلس بود. چند صدایی که در دورههای بعد کمرنگتر شد و بعدها به تکصدایی و حالا به بیصدایی مطلق منتهی شده است. تعریف مجلس ذیل برخی نهادها و در ادامه تشکیل و تقویت نهادهای موازی یا گاه قدرتمندتر (مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای سران قوا و...) در همان حیطه کارکردهای مجلس اتفاقی بوده است که امروز اثرگذاری مجلس را به حداقل رسانده است. همزمان با فعالیت نمایندگان مجلس شورای اسلامی در دوره دهم بسیاری از مخالفین آن مجلس از اصطلاح ضعیفترین مجلس تاریخ استفاده میکردند و مستقیم و غیرمستقیم با شعارهای کلی و استعلایی ورود خود به مجلس را پایان ذلت و احیای عزت و بازگشت مجلس به رأس امور میدانستند. در همان زمان بسیاری با اتکا به نشانههای موجود در جامعه این تحلیل را داشتند که نه تنها این مجلس ضعیفترین است بلکه بیشتر از آن برآیند ضعف مجالس قبلی نیز هست. شش ماه عمر مجلس یازدهم بهخوبی میتواند فرصت خوبی برای قضاوت درباره مجلس پر سروصدایی باشد که حالا نه مخالفین بلکه موافقین و حتی خود نمایندگان نیز بودن و نبودن آن را برابر میدانند. سالهاست قدرت مجلس در رئیس آن خلاصه شده است و رئیس به اعتبار توان شخصی خود میتواند محل اثر باشد. در دوره یازدهم نوع مدیریت محمدباقر قالیباف که به نظر میرسد در این حوزه سابقه و توان لازم را ندارد و از طرفی کل نگاه وی معطوف به انتخابات ریاست جمهوری است، در کنار وضعیت کرونایی و مقاومت دولت در مقابل نمایندگان مجلس و نهی مجلس از هر حرکتی در مقابل دولت، سبب تضعیف بیشتر مجلس شده است. سالهاست کارکرد اصلی مجلس دخالت در برخی انتصابات مدیریتی است که این انتصابات برای نمایندگان شهرستانی گاهی به تغییر معاونتهای ادارات کل یا مدیران دستگاههای شهرستانی برمیگردد. عملاً هیچ دورنمای روشنی از گریز از انفعال فعلی نیست. این مجلس در کلیت و چهارچوبها نیز میدان مانور چندانی ندارد و در همان ابتدای کار نیز رئیس مجلس، سیاست مجلس یازدهم را اولویت نظارت بر قانونگذاری عنوان کرد. شاید بهترین اتفاق برای اعاده حیثیت از این مجلس روی کار آمدن یک دولت مخالف در ۱۴۰۰ باشد تا شاید مجلس اندکی از بحران و بیصدایی فعلی نجات پیدا کند. میل به داشتن مجلس همزمان با آشنایی ایرانیان با جهان خارج پیش آمد و در انقلاب مشروطه بنای اولیه آن ریخته شد، اما در طول دههها عمر مجلس در ایران فقدان و کمبود بر این میل غالب بوده است و تنها در برخی دورهها شاهد ظهور نمایندگان محدودی در مقام «وکیل الرعایا» بودهایم. بعید است به این زودی نه در مورد این مجلس خاص که در مورد کلیت مجلس شاهد خارج شدن آن از رخوت و اندکی حرکت به سمت بهبود اوضاع باشیم. «بیمجلسی» میتواند عنوانی مناسبتر از «فقدان» برای تبیین وضعیت فعلی پارلمان درایران باشد؛ همان گونه که در تبیین وضعیت امروز دولت و نقش آن در مناسبات و تحولات سیاسی و اقتصادی کشور «بیدولتی» توصیف دقیقتر و رساتری از دولت ضعیف و یا تدارکاتچی است.
تاریخ پارلمان در ایران و جهان با فرازونشیبهای بسیار همراه بوده است. به توپ بستن مجلس با دستور محمدعلیشاه قاجار و توسط نیروهای بریگاد قزاق روسی به فرماندهی کلنل «ولادیمیر لیاخوف» در ۲ تیر ۱۲۸۷ یک نمونه از حوادث تلخ تاریخ مجلس در جهان و ایران است. میل به انحصار قدرت و ترس از مجلس به عنوان بازوی مشورتی و ضلع دیگری از قدرت عامل حساسیت و ضدیت با مجلس بوده است. نهاد پارلمان عمر کمتری از نهاد دولت چه در جهان و چه در ایران دارد. این نهاد بعد از تولد و نضج گرفتن گاهی در قالب یک نهاد کمبنیهتر در کنار دولت و گاهی به عنوان مجری و متولی بخشی از کارکردهای نهاد دولت ایفای نقش کرده است، تا در نهایت در دوره جدید تن به اصل تفکیک از دولت و نظام حقوقی داده است. از دل همین تجربههای تلخ و شیرین امروزه نهاد پارلمان در برخی کشورها از قدرت تاثیرگذاری در تصمیمسازی و مشارکت در سایر تصمیمات برخوردار است. سابقه مجلس در نوع مدرن آن در ایران اندکی بیش از صد سال است. اگر چه تلاش میشود سابقه مجلس در ایران به دوره اشکانیان و مجمعی تحت عنوان «مهستان» کشیده شود، اما روشن است که آن شکل از مجلس یا سایر موارد مشابه هیچ نسبتی با تعاریف مدرن مجلس ندارند و صرفاً جنبه تأیید و تمجید پادشاهان را داشته است. مجلس را باید بزرگترین دستاورد مشروطه و تلاشهای آزادیخواهی مردم ایران دانست. دستاوردی که بعد از آن و با وجود بارها سقوط به قعر حضیض، اما نام و نمادهایش باقی ماندند و «بهارستان» همواره نماد مشروطه و آزادیخواهی بوده است.
از آغاز بحث تشکیل مجلس شورای ملی تا امروز چالش اصلی اضافه و کم شدن برخی ضمایم بر مجلس بوده است که همین چالشهای تاریخی و فقهی عملاً شانس استقلال مجلس را از بین برد. بعد از انقلاب اسلامی چند صدایی در مجلس اول یک مورد استثنا در میان نهادهای قدرت و تاریخ مجلس بود. چند صدایی که در دورههای بعد کمرنگتر شد و بعدها به تکصدایی و حالا به بیصدایی مطلق منتهی شده است. تعریف مجلس ذیل برخی نهادها و در ادامه تشکیل و تقویت نهادهای موازی یا گاه قدرتمندتر (مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای سران قوا و...) در همان حیطه کارکردهای مجلس اتفاقی بوده است که امروز اثرگذاری مجلس را به حداقل رسانده است. همزمان با فعالیت نمایندگان مجلس شورای اسلامی در دوره دهم بسیاری از مخالفین آن مجلس از اصطلاح ضعیفترین مجلس تاریخ استفاده میکردند و مستقیم و غیرمستقیم با شعارهای کلی و استعلایی ورود خود به مجلس را پایان ذلت و احیای عزت و بازگشت مجلس به رأس امور میدانستند. در همان زمان بسیاری با اتکا به نشانههای موجود در جامعه این تحلیل را داشتند که نه تنها این مجلس ضعیفترین است بلکه بیشتر از آن برآیند ضعف مجالس قبلی نیز هست. شش ماه عمر مجلس یازدهم بهخوبی میتواند فرصت خوبی برای قضاوت درباره مجلس پر سروصدایی باشد که حالا نه مخالفین بلکه موافقین و حتی خود نمایندگان نیز بودن و نبودن آن را برابر میدانند. سالهاست قدرت مجلس در رئیس آن خلاصه شده است و رئیس به اعتبار توان شخصی خود میتواند محل اثر باشد. در دوره یازدهم نوع مدیریت محمدباقر قالیباف که به نظر میرسد در این حوزه سابقه و توان لازم را ندارد و از طرفی کل نگاه وی معطوف به انتخابات ریاست جمهوری است، در کنار وضعیت کرونایی و مقاومت دولت در مقابل نمایندگان مجلس و نهی مجلس از هر حرکتی در مقابل دولت، سبب تضعیف بیشتر مجلس شده است. سالهاست کارکرد اصلی مجلس دخالت در برخی انتصابات مدیریتی است که این انتصابات برای نمایندگان شهرستانی گاهی به تغییر معاونتهای ادارات کل یا مدیران دستگاههای شهرستانی برمیگردد. عملاً هیچ دورنمای روشنی از گریز از انفعال فعلی نیست. این مجلس در کلیت و چهارچوبها نیز میدان مانور چندانی ندارد و در همان ابتدای کار نیز رئیس مجلس، سیاست مجلس یازدهم را اولویت نظارت بر قانونگذاری عنوان کرد. شاید بهترین اتفاق برای اعاده حیثیت از این مجلس روی کار آمدن یک دولت مخالف در ۱۴۰۰ باشد تا شاید مجلس اندکی از بحران و بیصدایی فعلی نجات پیدا کند. میل به داشتن مجلس همزمان با آشنایی ایرانیان با جهان خارج پیش آمد و در انقلاب مشروطه بنای اولیه آن ریخته شد، اما در طول دههها عمر مجلس در ایران فقدان و کمبود بر این میل غالب بوده است و تنها در برخی دورهها شاهد ظهور نمایندگان محدودی در مقام «وکیل الرعایا» بودهایم. بعید است به این زودی نه در مورد این مجلس خاص که در مورد کلیت مجلس شاهد خارج شدن آن از رخوت و اندکی حرکت به سمت بهبود اوضاع باشیم. «بیمجلسی» میتواند عنوانی مناسبتر از «فقدان» برای تبیین وضعیت فعلی پارلمان درایران باشد؛ همان گونه که در تبیین وضعیت امروز دولت و نقش آن در مناسبات و تحولات سیاسی و اقتصادی کشور «بیدولتی» توصیف دقیقتر و رساتری از دولت ضعیف و یا تدارکاتچی است.