تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۱ ساعت ۱۱:۴۵
کد مطلب : ۴۵۳۳۱۶
نگاهی به پدیده مهاجرت فرزندان برخی مسئولین و تبعات اجتماعی که این کوچ بر جامعه می گذارد
یک زندگی با دو چهره؛ چند پرسش برای آقازادههای مهاجر
۰
کبنا ؛ پنجهزارو 400 نفر از فرزندان مقامات ایرانی در آمریکا، اروپا و کانادا زندگی میکنند! خبر درست است، اما درباره جزئیات آن اطلاعات دقیقی وجود ندارد و تنها هرازگاهی یک نفر از میان خود همین مسئولان، آماری جدید از «فرزندانشان» ارائه میکند. البته مردم در ایران چندان هم از فرزندان مسئولان در خارج از کشور بیخبر نیستند و عکسها، فیلمها و خبرهای مربوط به زندگی، کار، تفریح، میهمانی و آخرین خریدهای لوکس و... آنها در فضای مجازی به اندازه کافی در دسترس است. بااینحال، این مسئولان تاکنون احساس نکردهاند لازم است درباره مهاجرت فرزندانشان به مردم ایران توضیحی ارائه کنند و تنها به وظیفه خود یعنی رعایت قوانین و اجرای درست وظایفشان فکر و عمل میکنند.
خبرهایی از ایندست که چند وقت یک بار درباره فرزندان مسئولان در یکی از کشورهای متخاصم و تحریمکننده رسانهای میشود، نه از سوی آنها و نه هر مقام مسئول دیگری تأیید و رد نمیشود. دلیل آن نیز این است که اصلا قرار نیست مسئولی به جایی پاسخگو باشد و در این شرایط، حتی واکنش نشاندادن به چند خبر، توییت و گزارش در رسانه داخلی یا خارجی چه ضرورتی دارد!؟ مدیران در این سالها به خوبی یاد گرفتهاند که قرار نیست به جایی پاسخگو باشند و در هر حالتی که به وظایفشان عمل نکنند، اشتباهی داشته باشند، منفعتگرایانه کار کنند، ابهامآمیز و گمراهکننده حرف بزنند و...، توبیخ و حذف نخواهند شد. این الگو برای مسئولان در هر سطحی تکرار شده و میشود و مسئولان هم دیدهاند که همین مسیر، مسیر خوبی است. این مسیر همواره باز و برقرار بوده؛ فقط بعضی وقتها جاده سنگلاخ شده و بعضی وقتها هم مثل امروز هموار و یکدست است!
اگرچه مهاجرت فرزندان مسئولان به آمریکا، اروپا، کانادا و... در دولتهای قبل یک ناهنجاری بود که در برخی برهههای حساس مثل انتخاباتها یکباره اهمیت پیدا میکرد، اما در این دولت مهاجرت فرزندان تبدیل به یک ارزش و اعتبار شده و با افتخار درباره آن صحبت هم میکنند؛ یعنی فلان مسئولی که هر روز مصاحبه کرده و درباره آرمانهای انقلاب و سرافرازی ایران اسلامی و مبارزه با استکبار جهانی حرف میزند، همزمان تأکید دارد اینکه دختر یا پسرش در فلان مدرسه دوتابعیتی درس خوانده و قرار است تحصیلاتش را در انگلستان بگذراند، یک ارزش است و مهاجرت فرزندش موضوعی خصوصی است که ممکن است برای همه مردم وجود داشته باشد.
تغییر فضا و واکنش مثبت برای برخیها
در موضوع این گزارش با پدیدهای روبهرو هستیم که اگرچه چندین دهه ادامه داشته و امروز به بیشترین آمار خود رسیده، اما چه مسئولان اجرائی و ناظر و چه مسئولانی که فرزندانشان مهاجرت کردهاند، همچنان بر کتمان این پدیده و تلاش برای توجیه موضوع اصرار دارند.
در آخرین مورد از اخباری که درباره فرزندان مسئولان رسانهای شد و واکنشهای بسیاری را در پی داشت، غیر از موضوع مهاجرت فرزندانشان، با مسئله دیگری روبهرو بودیم؛ اینکه مسئول مربوطه نهتنها پس از معلومشدن جزئیات عذرخواهی نکرد، بلکه سوار بر موجی از فرافکنی تلاش کرد مهاجرت و حواشی مربوط به آن را توجیه کند. انسیه خزعلی، یکی از دختران آیتالله ابوالقاسم خزعلی، معتقد است سیاست کاهش فرزندآوری راه نفوذ دشمنان به جوامع اسلامی است. او همچنین از منتقدان سند ۲۰۳۰ یونسکو است. ظاهرا خواهران خزعلی با برادرشان اختلاف دارند و مهدی خزعلی چندین بار درباره آنها اظهاراتی داشته و در آخرین مورد درباره فرزندانشان که در آمریکا و کانادا زندگی و کار میکنند، افشاگری کرد و ما هم جزئیات همین روایت برادر را در این گزارش میآوریم. مهدی خزعلی گفته است: «پسر انسیه در کانادا صاحب شرکتی است که فقط ثبت آن بیش از صد هزار میلیارد ریال هزینه داشته است و دو فرزند خواهر دیگرش، کبری خزعلی، رئیس شورای فرهنگی-اجتماعی زنان و خانواده شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز سالهاست در آمریکا زندگی میکنند».
پس از این اظهارنظر و شروع واکنشهای مختلف در میان فضای مجازی و مردم، انسیه خزعلی شروع به رد و تکذیبهای مختلفی کرد و حرفهایی را گفت که خیلی زود مشخص شد این توضیحات مطابق واقع نیست. اما خانم خزعلی از این موضع عقبنشینی نکرد و باز هم خبری از عذرخواهی یا کنارهگیری از مسئولیت نبود. در عین حال، تعدادی از فعالان اصولگرا بلافاصله در گفتوگو با رسانههای خودشان شروع به مصاحبههایی عجیب کردند. مثلا اسماعیل کوثری، نماینده تهران در مجلس یازدهم، در واکنش به این خبر گفت: «برخی الکی این قضیه را بزرگ میکنند و درواقع به دنبال بزرگنمایی هستند. برخی دیگر هم خیال میکنند فقط فرزندان مسئولان به خارج از کشور مهاجرت میکنند. باید بگویم این یک تصور بسیار اشتباه است و اینطور نیست که بگوییم هرکسی به خارج از کشور مهاجرت میکند، حتما آقازاده است». کوثری گفته است: «الان خیلیها برای کسب علم به کشورهای اروپایی و آمریکایی مهاجرت میکنند و این اصلا اشکالی ندارد؛ چون در نهایت به کشور برمیگردند و به همین خاک خدمت خواهند کرد. علت مهاجرت این افراد، پیشرفت کشور است تا در نهایت تجربه دانشمندان سراسر جهان با نخبگان کشور خودمان به اشتراک گذاشته شود. هر زمان که قانونی مبنی بر عدم مهاجرت فرزندان مسئولان به کشورهای دیگر مصوب شد، آن موقع ایراد وارد است. این را قانون مشخص میکند که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط؛ نه اینکه هر کسی هر چیزی دلش خواست بگوید».
عباس سلیمینمین، فعال سیاسی اصولگرا، در گفتوگویی در پاسخ به این سؤال که چرا در چنین وضعیت معیشتیای که مردم برای نان شبشان محتاج هستند، مسئولانی که دائم فریاد «مرگ بر آمریکا» سر میدهند و مردم را به قناعت دعوت میکنند، خانواده و فرزندانشان در کشورهای اروپایی و آمریکایی سکونت دارند؟ گفت: «این نوع بحثها، بحثهای جنجالی و عوامفریبانه است. حالا شخصی به یک کشور دیگری مهاجرت کرده است! ابتدا باید ببینیم آیا سفر او به آن کشور ضرورت داشته یا خیر. باید یک شورای علمی در این خصوص نظر دهد! اینکه بگوییم فلانی به فلان کشور برای تحصیل رفته پس کار نامربوطی است، اصلا قابل قبول نیست؛ چراکه علم در هر کجا و در هر کشوری باشد، باید نسبت به کسب آن اقدام کنیم. مگر بد است کسی برای کسب علم به کشور دیگری سفر کند؟! الان مثلا بنده اصلا نمیدانم پسر رئیس شرکت نفت واقعا برای تحصیل به آمریکا رفته یا چیز دیگری یا اصلا ضروری بوده که پسر ایشان در آمریکا تحصیل کند یا خیر! ما تا مدتی پیش خودمان به این کشورها دانشجوهای نخبهمان را میفرستادیم، حالا چه شده که این کار شده عملی قبیح؟!».
صادق کوشکی، فعال سیاسی نیز در گفتوگویی مشابه تأکید کرد حساب فرزند از پدر و مادر جداست و اینکه اگر سفر و مهاجرت فرزندان با اموال شخصی باشد اشکالی ندارد.
مجید انصاری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هم در واکنش به این اظهارات عجیب که با اظهارات گذشته این افراد تفاوت زیادی دارد، گفت: «کفنپوشان دولت روحانی امروز مدافع مهاجرت فرزندان مسئولان شدهاند. رفتار دوگانهای که این روزها شاهد آن هستیم، نشاندهنده یک نگاه کاسبکارانه است که مثلا موضوعاتی همچون برجام، ورود بانوان به ورزشگاهها و مهاجرت فرزندان مسئولان در یک دولت بد و در دولت و حزب دیگر خوب است». انصاری این رفتارهای دوگانه را موجب نفاق و آثار منفی گسترده در جامعه برشمرد.
برخی هم مثل حسن عباسی که به بیان الفاظ تند و حتی رکیک به مخالفان در هر جبههای معروف است، اخیرا در واکنش به زندگی فرزندان مسئولان در خارج از کشور گفته است: مسئولی که فرزندش به خارج میرود ... است. باید آبروی مسئولی را که فرزندش به آمریکا میرود، برد و به او توهین کرد. مسئولان جمهوری اسلامی افتخار میکنند که فرزندانشان در آمریکا درس میخوانند.
انتظار پاسخ و اصلاح سادهانگارانه است
سادهانگارانه است که موضوع مهاجرت فرزندان مسئولان به خارج از کشور را مربوط به این دولت بدانیم و از اخباری که بارها در این چهار دهه به انحای مختلف شنیدهایم غافل شویم؛ وقتی خبر مرگ فرزند فلان مسئول که در دوبی زندگی میکرد در هالهای از ابهام خبری شد و سالها به همین صورت مبهم برای مردم باقی ماند. آنچه بین مهاجرت فرزندان مسئولان در گذشته و امروز تفاوت ایجاد کرده، فضای رسانهای و فشاری است که اخبار در هر لحظه به این افراد وارد میکنند و دیگر نمیگذارند یک مسئول گمان کند میتواند سابقه و زندگی خصوصی خود و خانوادهاش را پنهان کند. حالا و سالها بعد متوجه شدهایم که فرزند و نوههای فلان مسئول کشور که در موقعیت حساسی هم بوده در کشوری هستند که برای مردم ایران کشوری متخاصم و دشمن معرفی میشود یا فهرستی از مسئولان جمهوری اسلامی تحریمشده در آمریکا، اروپا یا کانادا منتشر میشود که میلیونها دلار اموالشان در این کشورها رسانهای شده است.
در واقع مسئولان در همه این سالها کاملا مسئولانه در مقابل خانواده و فرزندانشان عمل کردهاند و آنها را برای تحصیل و کار به کشورهایی با موقعیت مناسب فرستادهاند و حتی با پولی که مشخص نیست از کجا آمده اموال و املاک و شرکتهایی در این کشورها دارند که آیندهشان را تضمین میکند. این موضوع باعث شده موجی از سؤالات و اما و اگر همراه با طعنه و کنایه نسبت به این رفتار متناقض مسئولان از سوی مردم در فضای مجازی مطرح شود. سؤالاتی از این دست که چرا همین مسئولان در این سالها حرفها و رفتار و تصمیماتی دیگر برای مردم ایران داشتهاند؟ اینکه مردم ایران از این رفتار مسئولان بیخبر بودهاند، چیزی از قبح و اشتباه بودن آن کم میکند؟ چطور مسئولانی که سالیان متوالی و پیوسته شعار ضد امپریالیسم دادهاند و کشورهای اروپایی و آمریکایی که اقدام به تحریم کشورمان کردهاند را آنگونه خطاب کردهاند، فرزندانشان باید به هر دلیل در همان کشورها سکونت داشته باشند و در آرامش به کار و زندگیشان بپردازند و مردم در شرایطی نابرابر و ناکارآمد ناشی از مدیریت همین مسئولان باقی بمانند؟ آیا لازم نیست برخی مسئولان اجرائی در مقابل عکسها و تصاویری که از میهمانی و تجملات و نوع حجاب فرزندانشان در رسانهها منتشر میشود پاسخگو باشند؟ مسئولی که نتوانسته روی فرزند خود تأثیرگذار باشد و آرمان یا اعتقادی را نهادینه کند، چطور همان آرمان را در گوش مردم ایران فریاد میزند؟ آیا قضاوت و داوری مردم برای مسئولان اهمیتی دارد؟ آیا این اخبار تأثیری در موقعیت شغلی و جایگاه اجتماعی او دارد؟
در آخرین موارد یعنی مهاجرت پسر خانم انسیه خزعلی به کانادا و داشتن تابعیت کانادای دختران محمدهادی زاهدیوفا، نشان داد قراری بر برخورد با این رفتار ظاهرفریبانه مسئولان وجود ندارد. نه خانم خزعلی از مسئولیتش برکنار شد و نه رسانهایکردن خبر تابعیت کانادایی دختران زاهدیوفا توسط عبدالرضا داوری، مشاور مطبوعاتی احمدینژاد، تأثیری در معرفی او بهعنوان وزیر رفاه داشت! در چنین شرایطی الگوی چهار دهه گذشته برای مسئولان تکثیر میشود و مردم ایران باز هم خبرهای بیشتری از مهاجرت و زندگی آزاد و در رفاه خانواده و فرزندان مسئولان را خواهند شنید.
هاجر چنارانی، نماینده مجلس شورای اسلامی، هفته قبل و در جریان بررسی صلاحیت محمدهادی زاهدیوفا، آماری از مهاجرت فرزندان مسئولان به خارج از کشور را در صحن علنی اعلام کرد و گفت که پنجهزارو 400 نفر از فرزند مسئولان در خارج از کشور هستند؛ چطور میشود جمهوری اسلامی ایران حقوق و مسئولیتش خوب است، ولی تابعیت آن برای شما باشد؟ اگر کشوری متجاوز و متخاصم است و کشور دشمن است و آمریکا و کاناداست چطور فرزندان مسئولان آنجا هستند؟
او که به عنوان مخالف زاهدیوفا به عنوان وزیر پیشنهادی برای وزارت رفاه صحبت میکرد، گفت: «امروز نمایندگان مجلس برای مشاور تصمیم نمیگیرند، بلکه قرار است برای سکان وزارتخانهای تصمیم بگیرند که وزارتخانه مردم است؛ نمیشود دردِ محرومیت نداشت اما برای محرومیت تصمیم گرفت و نمیشود از سفره خالی خبر نداشت اما برای زنان سرپرست خانوار و برای معلولان فراموششده تصمیم گرفت. نمیشود که من وزیر کابینهای انتخاب کنم که دو فرزند او در کانادا به دنیا آمدهاند. آقای زاهدیوفا انسانی بسیار خوب و نیکو با سرمایهای هزار میلیاردی هستند؛ اصلا کاری ندارم که این اموال از کجا آمده است اما انقلابی که امام راحل گفت، انقلاب مستضعفان و محرومان و پابرهنگان است. آقای رئیسی گفتهاند که اگر کسی فرزندش تابعیت خارج از ایران دارد خودش هم برود؛ ما منتظر اجرا هستیم».
بر اساس این گزارش این اظهارات در رأی زاهدیوفا تأثیرگذار بود و او از راهیابی به وزارت رفاه بازماند.
دوتابعیتی خوب، دوتابعیتی بد
موضوع دوتابعیتیبودن مسئولان و اعضای خانواده آنها در سالهای گذشته همواره یکی از چالشها و عاملی برای زیرسؤالبردن مدیران در دولتهای مختلف نسبت به یکدیگر بوده است. در این مورد به دلیل نبود اطلاعات و عدم شفافیت و در مواردی حریم خصوصی پنداشتهشدن دوتابعیتیبودن مسئولان و خانواده آنها، در موارد زیادی امکان پیگیری یا ارائه گزارش و رسانهایشدن موضوعات وجود نداشته است. اما در ادامه این اختلاف نظرها و حواشی، در سال 97، مجلس شورای اسلامی تحقیق و تفحصی را در این مورد انجام داد که نتایج آن منتشر شد و خوب است همه آنهایی که امروز میگویند مگر میشود مسئولان را به خاطر مهاجرت فرزندشان یا داشتن تابعیت دوم توبیخ کرد، این گزارش را که به طور کامل در رسانهها موجود است بخوانند.
پس از ارائه این گزارش البته مجلس لیستی از مدیران دوتابعیتی را هم منتشر کرد که در آن نام افراد ردهبالایی در دولت دیده میشد. انتشار این لیست واکنشهای زیادی را به همراه داشت و مسئولان زیادی آن را محکوم کردند و دلیل انتشار را تخریب حسن روحانی، رئیسجمهور سابق و تصفیهحساب برخی با او اعلام کردند و خیلی زود این لیست هم تکذیب شد اما در جریان رأی اعتمادها و سؤال از وزرای دولت بارها موضوع دوتابعیتیبودن آنها و لیست مذکور به میان کشیده میشد و اصولگرایان بارها خواهان برکناری مسئولانی میشدند که فرزندان آنها در خارج از کشور تحصیل یا کار میکنند. ابوالفضل ابوترابی، عضو فراکسیون نمایندگان ولایی در مجلس، تأکید کرد که «باید خانواده؛ شامل همسر و فرزندان مسئولان نیز در صورت داشتن تابعیت مضاعف از داشتن پست و مقام نهی شوند؛ از طرف دیگر مسئولانی که برای گرفتن پست میآیند باید سوگند یاد کنند که خود یا همسر و فرزندانشان تابعیت مضاعف ندارند». این اصولگرایان در سال 97 میگفتند: «بستگان سببی و نسبی و فرزندان مسئولان که اگر چه خود مسئولیتی ندارند اما میتوانند مقدمات نفوذ را در اتخاذ تصمیمات سیاسی فراهم کنند. چه آنکه ممکن است با سوءاستفاده سرویسهای اطلاعاتی دشمن جذب شده یا تحت فشار قرار گیرند تا بر روی مسئولان به طور مستقیم و غیرمستقیم تأثیر بگذارند و مسئولان کشور نیز به دلیل اعتماد به فرزندان و بستگان خود از یک سو یا تحت فشار سرویسها برای حفظ منافع فرزندان و بستگان از سوی دیگر به طور مستقیم و غیرمستقیم اهداف دشمن را در کشور پیادهسازی کنند».
پس از داستان انتشار فهرست افراد دوتابعیتی و تکذیب آن و عدم انتشار اسامی واقعی مدیران دوتابعیتی، مجلس اصولگرا طرح ممنوعیت خروج مسئولان بعد از پایان دوره خدمت را هم مطرح کرد، اما این طرح بیشتر بهعنوان حرکتی سیاسی در مقابل دولت قبل بود و از سال گذشته تاکنون معلق باقی مانده است.
حجتالاسلام علیرضا سلیمی، نماینده مردم محلات و دلیجان و عضو هیئترئیسه مجلس شورای اسلامی، سال گذشته در گفتوگویی با «شرق» بیان کرده بود: یکی از مشکلات کشورمان این است که ایران خانه دوم برخی مسئولان است و به همین خاطر در برنامهریزیها و اقداماتشان، همه تخممرغهای مسائل کشور را در سبد چند کشور غربی قرار میدهند.
او خانه اول مسئولان ایرانی را کشورهای غربی عنوان کرده و افزوده است: برخی از افراد که در دولت گذشته در سطح معاون وزیر و رؤسای سازمانهای مهم کشوری مسئولیت داشتهاند، به بهانه آلودگی هوای تهران دو، سه ماه به ژنو و وین رفتهاند و آنجا ساکن شدهاند و جالب است که از همانجا درباره مسائل کشور مصاحبه و تئوریپردازی میکنند.
حالا دیگر پس از اخبار و انتشار فهرستها و تصاویر مختلفی که در این سالها در مورد دوتابعیتیبودن مسئولان و اعضای خانواده آنها و روند مهاجرت گسترده آنها وجود داشته، تفکیک بین اصولگرا و اصلاحطلب معنا ندارد و افکار عمومی و خانوادههایی که هر روز بیشتر از قبل نگران آینده خود و فرزندانشان هستند، برایشان فرقی ندارد مدیرانی که ریاکارانه حرف میزنند ولی تابعیت کشور دیگری را دارند از کدام جریان سیاسی هستند.
افشاگری و طعنههای توییتری بعد آن
پس از افشاگری مهدی خزعلی در مورد خواهرانش و فرزندانشان که در کانادا زندگی و کار میکنند، معاونت امور زنان ریاستجمهوری جوابیهای را منتشر و در آن تأکید کرد: «پسر انسیه خزعلی در سفر کاری است و در حال توسعه نرمافزاری با جامعه مخاطبان خارج کشور است و هزینه سفر و درآمدش هم از محل فروش نرمافزار است». در این بیانیه البته درباره اینکه فعالیت این نرمافزار شامل چه مواردی میشود، توضیح داده نشد، اما کاربران توییتر عکسهایی از پسر خزعلی در یک شرکت را با مشخصات کامل آن منتشر کردند که نشان میداد این شرکت در سال 97 منحل شده و آقای خزعلی به کانادا مهاجرت کرده و کار اصلی شرکت او فروش VPN است.
این اخبار و مشخصشدن دانشبنیاننبودن حضور پسر خزعلی در کانادا و توضیحات او موجی از واکنشها را به همراه داشت و افراد سرشناس زیادی در این مورد در توییتر خود نوشتند. رحمتالله بیگدلی، یکی از روحانیون مطرح، در توییتر خود ضمن گذاشتن عکسی از مریم زاکانی، آزاده حدادعادل، محمد مرندی و حمیدرضا خزعلی که همگی فرزندان مسئولان مطرح هستند، نوشت: «از نظر من فرزندان مسئولان هم مانند هر انسان مستقل و آزادی حق دارند در هر کجا که میخواهند تحصیل کنند، همانطور که دختر زاکانی و حدادعادل و پسر مرندی و پسر خزعلی در سوئیس، آمریکا و کانادا تحصیل کردهاند! فقط از رانت والدین و بیتالمال استفاده نکنند و والدینشان شعار ... ندهند».
عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی نیز در توییتر خود نوشت: «چرا برخی انتظار دارند که ادعاهای آنان در مورد خود و خانوادههایشان را مردم باور کنند؟ درحالیکه تجربه قبلی خلاف صداقت را نشان داده. بهعلاوه چرا خودشان ادعاهای فرزندانشان را میپذیرند؟ درحالیکه فرزندان میدانند در فضای ریاکاری، والدینشان طاقت شنیدن حرف راست را ندارند».
عبدالله گنجی، فعال اصولگرا که در حال حاضر مدیرمسئول روزنامه همشهری است، در توییتر خود نوشت: «اگر نبود فرزندان در خارج کشور جزء پروتکلهای دولت در شروع با همکاران بوده، حتما چک کردهاند بعد... اگر بعد از شروع بوده خلاف پروتکل است. اما درسخواندن (نه اقامت) هیچکس در خارج کشور اشکال ندارد الا اینکه از راه رانت و ناسالم رفته باشد. اصل درسخواندن را تابو نکنیم خصوصا در رشتههای نوپدید». البته محمدجواد آذریجهرمی، وزیر ارتباطات دولت روحانی، در پاسخ به این توییت نوشته است: «همه با هم برابرند، اما بعضی برابرترند!».
اما اوج اخبار مرتبط با فرزند انسیه خزعلی با مرگ مهسا امینی و اعتراضات پس از آن همراه بود و فضای شبکههای اجتماعی تحت تأثیر این اخبار و حوادث پس از آن موضوع حمیدرضا خزعلی را تا حدی کنار گذاشت. در اوج روزهایی که این موضوع و تأییدها و تکذیبها از سوی مقامات مختلف اصولگرا ادامه داشت، مهسا امینی، دختر جوان سقزی، پس از دستگیری توسط گشت ارشاد در تهران به بیمارستان رفت و دیگر زنده برنگشت. در همین شرایط بود که بسیاری از کاربران توییتری و اینستاگرامی واکنشهایی را به این موضوع داشتند که برخی از آنها اشارهای هم به موضوع مهاجرت پسر خانم خزعلی داشت.
فرزند انسیه خزعلی اولین کسی نیست که خبر مهاجرت، کار و زندگی او در کشورهای اروپایی، آمریکا یا کانادا منتشر میشود و آخرین هم نخواهد بود. در این موضوع اما نهتنها مردم یک قدم از مسئولان کشور دورتر شدهاند، بلکه سایه این فاصله و بیاعتمادی بر روابط درون دستگاههای اجرائی نیز سایه افکنده و چراغ هشدار مسئله نفوذ از طریق دوتابعیتیها و فشار فرزندان مهاجرتکرده مسئولان روشن شده است. انتشار آمار درخور توجه از مهاجرت فرزندان مسئولان اجرائی و فهرست افراد دوتابعیتی گویای عدم تعلق اعضای خانواده آنها به آرمانها و ارزشهایی است که در این چند دهه از آن حرف زده شده است.
محمد فاضلی، جامعهشناس، در واکنش به موضوع مهاجرت فرزندان مسئولان به کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا در توییتر خود نوشت: «فرزندان برخی مقامات دیروز و امروز، عیار ایدهها و کردارهای پدران خود را سنجیدهاند، از نزدیک با آنها زیستهاند و آنچه را که ما به علمالیقین دانستهایم، آنها در اعلامرتبه حقالیقین یافتهاند. ناگزیر، مهاجرت را بر ماندن ترجیح میدهند. آنها سنگی بر گور میراث پدراناند. این فرزندان میدانند که گاه خشتخشت طلای عمارتها که پدران ساختهاند و سنتسنت دلارها که انباشتهاند، محصول ایدههای... و یا زیست ریاکارانه است. میروند تا زندگی را بدون کابوس پدران سپری کنند. گاه با همان خشتها و دلارها؛ بیرنج و شماتت نگاهها. این مسئولان از رفتن فرزندان تلخکاماند چون میدانند فرزندان برای ایده و میراث پدران ارزشی قائل نیستند تا بمانند. و شادماناند زیرا میدانند که فرزندان حد ارزش میراث ایشان را درست شناختهاند؛ و برای دفاع از پدران در پیشگاه فرزندان بقیه ملت ناکاماند. مقامات و کارگزارانی بوده و هستند...».
چندی قبل بود که موضوع ایجاد محدودیتهای مختلف در جهت جلوگیری از خروج نخبگان مطرح شد. جبار کوچکینژاد، نماینده مجلس، یکی از افرادی بود که لحن تندی نسبت به این قشر داشته و گفته است: استادان و هیئت علمی دانشگاه که از امکانات این کشور استفاده و نخبگان را تحریک به رفتن از ایران میکنند، بلاشک افراد خائنی هستند و باید با آنها برخورد لازم صورت گیرد. همچنین ایران، روزنامه رسمی دولت، چندی قبل در یادداشتی موضوع اخذ مالیات از متقاضیان مهاجرت را مطرح کرده بود. در کنار این موارد باید به دستورات و آییننامههایی عجیب همچون گذراندن دوره سهماهه شبانهروزی، شرط جدید استخدام استادان دانشگاهها، شرط داشتن فرزند بیشتر و متأهلبودن، عدم ارائه کارنامه به زبان انگلیسی توسط دانشگاه، عدم ارائه توصیهنامه از سوی استادان دانشگاه و... اشاره کرد که در همه این موارد نشانی از تدبیر، دلسوزی و تلاش برای نگهداشتن جوانان نخبه و تحصیلکرده کشور دیده نمیشود. حالا این شرایط را کنار آنچه بهعنوان شرایط معمولی فرزند یک مسئول در ایران و خارج از ایران وجود دارد، بگذاریم! آیا عدالتی برقرار است؟ چطور میتوان به جوانانی از این دست که پر از شور و علاقه برای تحصیل هستند، گفت شما نمیتوانید مهاجرت کنید و بعد خبر، عکسها و فیلمهای زندگی آسوده و فرصتهای شغلی و تحصیلی فرزندان همین مسئولان منتشر شود و والدینشان با افتخار بگویند اینها مدیران آیندهاند که قرار است به کشور برگردند. چطور این جوانان متقاضی مهاجرت خائن خوانده میشوند، اما فرزندان خودشان پتانسیلهای مدیریتی آینده؟
جبار رحمانی-پژوهشگر علومانسانی و مطالعات فرهنگی- در شرق نوشت: موضوعاتی مانند مهاجرت فرزندان مسئولان و دوتابعیتیبودن بسیاری از آنها و اعضای خانوادههایشان و واکنشهایی را که در میان مردم دارد، باید در چند سطح بررسی کرد. اول اینکه ممکن است این افراد با پول و تلاش خودشان و به دلیل نخبهبودن از این امکانات و شرایط استفاده میکنند.
در این شرایط اگر فردی با تلاش خودش به موقعیتی رسیده باشد، حتی اگر فرزند یکی از مسئولان است ایرادی ندارد. نمیتوان قانونی قرار داد که بچههای مسئولان مهاجرت نکنند یا محدود شوند، اما باید این سؤال مطرح شود که این افراد با چه هزینه و از چه طریقی مهاجرت تحصیلی یا کاری داشتهاند؟
آیا از اموال عمومی استفاده شده است؟ شفافیت در این زمینه لازم است و باید روشن شود آیا واقعا از رانت و کمک والدین و موقعیت آنها استفاده کردهاند یا نه؟ واقعیتی که مردم در همه این سالها شاهد بودهاند این است که عمده این فرزندان با پشتوانه و رانت مالی و اعتباری والدین مسئولشان مهاجرت کرده و در کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا مشغول به کار و تحصیل شدهاند.
از سوی دیگر این موضوع را باید از زاویه عملکرد و حرفها و شعارهای پدران و مادران این افراد نگاه کرد که چطور در حرف و شعار مردم را سالها از مهاجرت و سفر به کشورهای اروپایی و آمریکا منع کردهاند و این کشورها را دشمن خطاب کردهاند و، اما فرزندان خودشان به همان کشورها مهاجرت کردهاند! اگر رفتن و زندگیکردن در خارج کشور خوب است، چرا این حرفها و شعارها را میگویند و اگر بد است، چرا میگذارند فرزندانشان به انگلستان و آمریکا و... بروند؟
نمیتوانند شعاری منعکننده برای مردم سر بدهند، اما فرزندان خودشان همان رفتار را انجام دهند. حرف بر سر این است که اگر ایرانِ خوبی ساختهاید که در همه زمینهها پیشرفته و قابل زندگی است، چرا فرزندان خودتان در این ایران نمیمانند؟
آنچه درباره آن صحبت میکنیم چند مورد خاص نیست و ما با یک اپیدمی روبهرو هستیم و طبق آمار رسمی بیش از پنج هزار نفر از فرزندان مسئولان در خارج کشور کار و زندگی میکنند.
این آمار در وهله اول نشان میدهد فرزندان این افراد به ساخته دست پدرانشان دیگر اعتماد ندارند. اینکه مردم و حتی فرزندان مسئولان به تولید داخلی اعتماد ندارند و دنبال خرید از خارج کشور هستند و حتی نیازهایی مثل کالسکه بچه را از کشوری دیگر خریداری میکنند چه معنی دارد؟ اگر تولید ملی مهم و الزامی است و باید مورد حمایت باشد، چرا خانواده مسئولان آن را انجام نمیدهند؟
سؤال مهم دیگری که باید پرسیده شود این است که چرا قشری از مردم و فرزندان مسئولان میخواهند به نحوی از ایران مهاجرت کنند و بروند؟ آیا این میزان مهاجرتها نشانه سرخوشی است یا بیماری جامعه؟! این میزان مهاجرت در کل کشور و خانواده و فرزندان مسئولان کاملا نشانه خطا در شیوه مدیریت است و اولین جایی که کاملا گویا خطای حکمرانی را نشان میدهد، شیوه زندگی و رفتار فرزندان مسئولان است که در عمل میگویند شعارها و رفتارهای پدرانشان همخوان نیست.
براساس آمار رسمی، مهاجرت بیش از پنج هزار نفر از فرزندان مسئولان به کشورهای اروپایی و کانادا و آمریکا، یعنی مسئولان و خانواده آنها روی آینده کشور حساب باز نکردهاند و در این شرایط نمیتوان به سایر مردم گفت چرا مهاجرت میکنید؟
بدون شک این پدیده را نه به مثابه علت، بلکه باید آن را به عنوان یک معلول دید و بررسی کرد و توجه داشت که گرههای ایدئولوژیک و ایجاد تعارض، راه گفتگو و مناسبات اجتماعی را میبندد و منتهی به خشم بیشتر در جامعه میشود.
اگر به حوادث اخیر که در این روزها در جریان است و شعارهایی که بیشتر از سوی جوانان سر داده میشود دقت شود، شاهد شعارهایی با لحن و تأکیدی تند و حتی استفاده از الفاظ رکیک هستیم.
این نوع رفتار و شعارها نشانه وجود خشم و بیاعتمادی است. در گذشته رشتهای از اعتماد و احترام بین مردم و مسئولان وجود داشت، اما به نظر میرسد دیگر مردم اعتماد سابق را ندارند و در نتیجه دیگر احترامی هم برای آنها قائل نمیشوند.
در این مدت شاهد بودهایم که تعداد زیادی از ایرانیان خارج کشور با ایمیل و ارائه مستندات و راهانداختن پویشهای مختلف به دانشگاهها اعلام میکنند که فلان فرد آقازاده است و با پول مردم ایران در این دانشگاه درس میخواند و باید اخراج شود.
میتوان گفت که مردم در کنار بیاعتمادی که دارند، دیگر نسبت به قبل بیتفاوت نیستند و به دنبال راهکارهایی برای واکنشهای مناسب میروند. باید توجه داشت که هرچه تناقض زیادتر باشد، مقبولیتزدایی هم بیشتر میشود و مردم دیگر اعتمادی به مدیران نخواهند داشت.
خبرهایی از ایندست که چند وقت یک بار درباره فرزندان مسئولان در یکی از کشورهای متخاصم و تحریمکننده رسانهای میشود، نه از سوی آنها و نه هر مقام مسئول دیگری تأیید و رد نمیشود. دلیل آن نیز این است که اصلا قرار نیست مسئولی به جایی پاسخگو باشد و در این شرایط، حتی واکنش نشاندادن به چند خبر، توییت و گزارش در رسانه داخلی یا خارجی چه ضرورتی دارد!؟ مدیران در این سالها به خوبی یاد گرفتهاند که قرار نیست به جایی پاسخگو باشند و در هر حالتی که به وظایفشان عمل نکنند، اشتباهی داشته باشند، منفعتگرایانه کار کنند، ابهامآمیز و گمراهکننده حرف بزنند و...، توبیخ و حذف نخواهند شد. این الگو برای مسئولان در هر سطحی تکرار شده و میشود و مسئولان هم دیدهاند که همین مسیر، مسیر خوبی است. این مسیر همواره باز و برقرار بوده؛ فقط بعضی وقتها جاده سنگلاخ شده و بعضی وقتها هم مثل امروز هموار و یکدست است!
اگرچه مهاجرت فرزندان مسئولان به آمریکا، اروپا، کانادا و... در دولتهای قبل یک ناهنجاری بود که در برخی برهههای حساس مثل انتخاباتها یکباره اهمیت پیدا میکرد، اما در این دولت مهاجرت فرزندان تبدیل به یک ارزش و اعتبار شده و با افتخار درباره آن صحبت هم میکنند؛ یعنی فلان مسئولی که هر روز مصاحبه کرده و درباره آرمانهای انقلاب و سرافرازی ایران اسلامی و مبارزه با استکبار جهانی حرف میزند، همزمان تأکید دارد اینکه دختر یا پسرش در فلان مدرسه دوتابعیتی درس خوانده و قرار است تحصیلاتش را در انگلستان بگذراند، یک ارزش است و مهاجرت فرزندش موضوعی خصوصی است که ممکن است برای همه مردم وجود داشته باشد.
تغییر فضا و واکنش مثبت برای برخیها
در موضوع این گزارش با پدیدهای روبهرو هستیم که اگرچه چندین دهه ادامه داشته و امروز به بیشترین آمار خود رسیده، اما چه مسئولان اجرائی و ناظر و چه مسئولانی که فرزندانشان مهاجرت کردهاند، همچنان بر کتمان این پدیده و تلاش برای توجیه موضوع اصرار دارند.
در آخرین مورد از اخباری که درباره فرزندان مسئولان رسانهای شد و واکنشهای بسیاری را در پی داشت، غیر از موضوع مهاجرت فرزندانشان، با مسئله دیگری روبهرو بودیم؛ اینکه مسئول مربوطه نهتنها پس از معلومشدن جزئیات عذرخواهی نکرد، بلکه سوار بر موجی از فرافکنی تلاش کرد مهاجرت و حواشی مربوط به آن را توجیه کند. انسیه خزعلی، یکی از دختران آیتالله ابوالقاسم خزعلی، معتقد است سیاست کاهش فرزندآوری راه نفوذ دشمنان به جوامع اسلامی است. او همچنین از منتقدان سند ۲۰۳۰ یونسکو است. ظاهرا خواهران خزعلی با برادرشان اختلاف دارند و مهدی خزعلی چندین بار درباره آنها اظهاراتی داشته و در آخرین مورد درباره فرزندانشان که در آمریکا و کانادا زندگی و کار میکنند، افشاگری کرد و ما هم جزئیات همین روایت برادر را در این گزارش میآوریم. مهدی خزعلی گفته است: «پسر انسیه در کانادا صاحب شرکتی است که فقط ثبت آن بیش از صد هزار میلیارد ریال هزینه داشته است و دو فرزند خواهر دیگرش، کبری خزعلی، رئیس شورای فرهنگی-اجتماعی زنان و خانواده شورای عالی انقلاب فرهنگی نیز سالهاست در آمریکا زندگی میکنند».
پس از این اظهارنظر و شروع واکنشهای مختلف در میان فضای مجازی و مردم، انسیه خزعلی شروع به رد و تکذیبهای مختلفی کرد و حرفهایی را گفت که خیلی زود مشخص شد این توضیحات مطابق واقع نیست. اما خانم خزعلی از این موضع عقبنشینی نکرد و باز هم خبری از عذرخواهی یا کنارهگیری از مسئولیت نبود. در عین حال، تعدادی از فعالان اصولگرا بلافاصله در گفتوگو با رسانههای خودشان شروع به مصاحبههایی عجیب کردند. مثلا اسماعیل کوثری، نماینده تهران در مجلس یازدهم، در واکنش به این خبر گفت: «برخی الکی این قضیه را بزرگ میکنند و درواقع به دنبال بزرگنمایی هستند. برخی دیگر هم خیال میکنند فقط فرزندان مسئولان به خارج از کشور مهاجرت میکنند. باید بگویم این یک تصور بسیار اشتباه است و اینطور نیست که بگوییم هرکسی به خارج از کشور مهاجرت میکند، حتما آقازاده است». کوثری گفته است: «الان خیلیها برای کسب علم به کشورهای اروپایی و آمریکایی مهاجرت میکنند و این اصلا اشکالی ندارد؛ چون در نهایت به کشور برمیگردند و به همین خاک خدمت خواهند کرد. علت مهاجرت این افراد، پیشرفت کشور است تا در نهایت تجربه دانشمندان سراسر جهان با نخبگان کشور خودمان به اشتراک گذاشته شود. هر زمان که قانونی مبنی بر عدم مهاجرت فرزندان مسئولان به کشورهای دیگر مصوب شد، آن موقع ایراد وارد است. این را قانون مشخص میکند که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط؛ نه اینکه هر کسی هر چیزی دلش خواست بگوید».
عباس سلیمینمین، فعال سیاسی اصولگرا، در گفتوگویی در پاسخ به این سؤال که چرا در چنین وضعیت معیشتیای که مردم برای نان شبشان محتاج هستند، مسئولانی که دائم فریاد «مرگ بر آمریکا» سر میدهند و مردم را به قناعت دعوت میکنند، خانواده و فرزندانشان در کشورهای اروپایی و آمریکایی سکونت دارند؟ گفت: «این نوع بحثها، بحثهای جنجالی و عوامفریبانه است. حالا شخصی به یک کشور دیگری مهاجرت کرده است! ابتدا باید ببینیم آیا سفر او به آن کشور ضرورت داشته یا خیر. باید یک شورای علمی در این خصوص نظر دهد! اینکه بگوییم فلانی به فلان کشور برای تحصیل رفته پس کار نامربوطی است، اصلا قابل قبول نیست؛ چراکه علم در هر کجا و در هر کشوری باشد، باید نسبت به کسب آن اقدام کنیم. مگر بد است کسی برای کسب علم به کشور دیگری سفر کند؟! الان مثلا بنده اصلا نمیدانم پسر رئیس شرکت نفت واقعا برای تحصیل به آمریکا رفته یا چیز دیگری یا اصلا ضروری بوده که پسر ایشان در آمریکا تحصیل کند یا خیر! ما تا مدتی پیش خودمان به این کشورها دانشجوهای نخبهمان را میفرستادیم، حالا چه شده که این کار شده عملی قبیح؟!».
صادق کوشکی، فعال سیاسی نیز در گفتوگویی مشابه تأکید کرد حساب فرزند از پدر و مادر جداست و اینکه اگر سفر و مهاجرت فرزندان با اموال شخصی باشد اشکالی ندارد.
مجید انصاری، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام هم در واکنش به این اظهارات عجیب که با اظهارات گذشته این افراد تفاوت زیادی دارد، گفت: «کفنپوشان دولت روحانی امروز مدافع مهاجرت فرزندان مسئولان شدهاند. رفتار دوگانهای که این روزها شاهد آن هستیم، نشاندهنده یک نگاه کاسبکارانه است که مثلا موضوعاتی همچون برجام، ورود بانوان به ورزشگاهها و مهاجرت فرزندان مسئولان در یک دولت بد و در دولت و حزب دیگر خوب است». انصاری این رفتارهای دوگانه را موجب نفاق و آثار منفی گسترده در جامعه برشمرد.
برخی هم مثل حسن عباسی که به بیان الفاظ تند و حتی رکیک به مخالفان در هر جبههای معروف است، اخیرا در واکنش به زندگی فرزندان مسئولان در خارج از کشور گفته است: مسئولی که فرزندش به خارج میرود ... است. باید آبروی مسئولی را که فرزندش به آمریکا میرود، برد و به او توهین کرد. مسئولان جمهوری اسلامی افتخار میکنند که فرزندانشان در آمریکا درس میخوانند.
انتظار پاسخ و اصلاح سادهانگارانه است
سادهانگارانه است که موضوع مهاجرت فرزندان مسئولان به خارج از کشور را مربوط به این دولت بدانیم و از اخباری که بارها در این چهار دهه به انحای مختلف شنیدهایم غافل شویم؛ وقتی خبر مرگ فرزند فلان مسئول که در دوبی زندگی میکرد در هالهای از ابهام خبری شد و سالها به همین صورت مبهم برای مردم باقی ماند. آنچه بین مهاجرت فرزندان مسئولان در گذشته و امروز تفاوت ایجاد کرده، فضای رسانهای و فشاری است که اخبار در هر لحظه به این افراد وارد میکنند و دیگر نمیگذارند یک مسئول گمان کند میتواند سابقه و زندگی خصوصی خود و خانوادهاش را پنهان کند. حالا و سالها بعد متوجه شدهایم که فرزند و نوههای فلان مسئول کشور که در موقعیت حساسی هم بوده در کشوری هستند که برای مردم ایران کشوری متخاصم و دشمن معرفی میشود یا فهرستی از مسئولان جمهوری اسلامی تحریمشده در آمریکا، اروپا یا کانادا منتشر میشود که میلیونها دلار اموالشان در این کشورها رسانهای شده است.
در واقع مسئولان در همه این سالها کاملا مسئولانه در مقابل خانواده و فرزندانشان عمل کردهاند و آنها را برای تحصیل و کار به کشورهایی با موقعیت مناسب فرستادهاند و حتی با پولی که مشخص نیست از کجا آمده اموال و املاک و شرکتهایی در این کشورها دارند که آیندهشان را تضمین میکند. این موضوع باعث شده موجی از سؤالات و اما و اگر همراه با طعنه و کنایه نسبت به این رفتار متناقض مسئولان از سوی مردم در فضای مجازی مطرح شود. سؤالاتی از این دست که چرا همین مسئولان در این سالها حرفها و رفتار و تصمیماتی دیگر برای مردم ایران داشتهاند؟ اینکه مردم ایران از این رفتار مسئولان بیخبر بودهاند، چیزی از قبح و اشتباه بودن آن کم میکند؟ چطور مسئولانی که سالیان متوالی و پیوسته شعار ضد امپریالیسم دادهاند و کشورهای اروپایی و آمریکایی که اقدام به تحریم کشورمان کردهاند را آنگونه خطاب کردهاند، فرزندانشان باید به هر دلیل در همان کشورها سکونت داشته باشند و در آرامش به کار و زندگیشان بپردازند و مردم در شرایطی نابرابر و ناکارآمد ناشی از مدیریت همین مسئولان باقی بمانند؟ آیا لازم نیست برخی مسئولان اجرائی در مقابل عکسها و تصاویری که از میهمانی و تجملات و نوع حجاب فرزندانشان در رسانهها منتشر میشود پاسخگو باشند؟ مسئولی که نتوانسته روی فرزند خود تأثیرگذار باشد و آرمان یا اعتقادی را نهادینه کند، چطور همان آرمان را در گوش مردم ایران فریاد میزند؟ آیا قضاوت و داوری مردم برای مسئولان اهمیتی دارد؟ آیا این اخبار تأثیری در موقعیت شغلی و جایگاه اجتماعی او دارد؟
در آخرین موارد یعنی مهاجرت پسر خانم انسیه خزعلی به کانادا و داشتن تابعیت کانادای دختران محمدهادی زاهدیوفا، نشان داد قراری بر برخورد با این رفتار ظاهرفریبانه مسئولان وجود ندارد. نه خانم خزعلی از مسئولیتش برکنار شد و نه رسانهایکردن خبر تابعیت کانادایی دختران زاهدیوفا توسط عبدالرضا داوری، مشاور مطبوعاتی احمدینژاد، تأثیری در معرفی او بهعنوان وزیر رفاه داشت! در چنین شرایطی الگوی چهار دهه گذشته برای مسئولان تکثیر میشود و مردم ایران باز هم خبرهای بیشتری از مهاجرت و زندگی آزاد و در رفاه خانواده و فرزندان مسئولان را خواهند شنید.
هاجر چنارانی، نماینده مجلس شورای اسلامی، هفته قبل و در جریان بررسی صلاحیت محمدهادی زاهدیوفا، آماری از مهاجرت فرزندان مسئولان به خارج از کشور را در صحن علنی اعلام کرد و گفت که پنجهزارو 400 نفر از فرزند مسئولان در خارج از کشور هستند؛ چطور میشود جمهوری اسلامی ایران حقوق و مسئولیتش خوب است، ولی تابعیت آن برای شما باشد؟ اگر کشوری متجاوز و متخاصم است و کشور دشمن است و آمریکا و کاناداست چطور فرزندان مسئولان آنجا هستند؟
او که به عنوان مخالف زاهدیوفا به عنوان وزیر پیشنهادی برای وزارت رفاه صحبت میکرد، گفت: «امروز نمایندگان مجلس برای مشاور تصمیم نمیگیرند، بلکه قرار است برای سکان وزارتخانهای تصمیم بگیرند که وزارتخانه مردم است؛ نمیشود دردِ محرومیت نداشت اما برای محرومیت تصمیم گرفت و نمیشود از سفره خالی خبر نداشت اما برای زنان سرپرست خانوار و برای معلولان فراموششده تصمیم گرفت. نمیشود که من وزیر کابینهای انتخاب کنم که دو فرزند او در کانادا به دنیا آمدهاند. آقای زاهدیوفا انسانی بسیار خوب و نیکو با سرمایهای هزار میلیاردی هستند؛ اصلا کاری ندارم که این اموال از کجا آمده است اما انقلابی که امام راحل گفت، انقلاب مستضعفان و محرومان و پابرهنگان است. آقای رئیسی گفتهاند که اگر کسی فرزندش تابعیت خارج از ایران دارد خودش هم برود؛ ما منتظر اجرا هستیم».
بر اساس این گزارش این اظهارات در رأی زاهدیوفا تأثیرگذار بود و او از راهیابی به وزارت رفاه بازماند.
دوتابعیتی خوب، دوتابعیتی بد
موضوع دوتابعیتیبودن مسئولان و اعضای خانواده آنها در سالهای گذشته همواره یکی از چالشها و عاملی برای زیرسؤالبردن مدیران در دولتهای مختلف نسبت به یکدیگر بوده است. در این مورد به دلیل نبود اطلاعات و عدم شفافیت و در مواردی حریم خصوصی پنداشتهشدن دوتابعیتیبودن مسئولان و خانواده آنها، در موارد زیادی امکان پیگیری یا ارائه گزارش و رسانهایشدن موضوعات وجود نداشته است. اما در ادامه این اختلاف نظرها و حواشی، در سال 97، مجلس شورای اسلامی تحقیق و تفحصی را در این مورد انجام داد که نتایج آن منتشر شد و خوب است همه آنهایی که امروز میگویند مگر میشود مسئولان را به خاطر مهاجرت فرزندشان یا داشتن تابعیت دوم توبیخ کرد، این گزارش را که به طور کامل در رسانهها موجود است بخوانند.
پس از ارائه این گزارش البته مجلس لیستی از مدیران دوتابعیتی را هم منتشر کرد که در آن نام افراد ردهبالایی در دولت دیده میشد. انتشار این لیست واکنشهای زیادی را به همراه داشت و مسئولان زیادی آن را محکوم کردند و دلیل انتشار را تخریب حسن روحانی، رئیسجمهور سابق و تصفیهحساب برخی با او اعلام کردند و خیلی زود این لیست هم تکذیب شد اما در جریان رأی اعتمادها و سؤال از وزرای دولت بارها موضوع دوتابعیتیبودن آنها و لیست مذکور به میان کشیده میشد و اصولگرایان بارها خواهان برکناری مسئولانی میشدند که فرزندان آنها در خارج از کشور تحصیل یا کار میکنند. ابوالفضل ابوترابی، عضو فراکسیون نمایندگان ولایی در مجلس، تأکید کرد که «باید خانواده؛ شامل همسر و فرزندان مسئولان نیز در صورت داشتن تابعیت مضاعف از داشتن پست و مقام نهی شوند؛ از طرف دیگر مسئولانی که برای گرفتن پست میآیند باید سوگند یاد کنند که خود یا همسر و فرزندانشان تابعیت مضاعف ندارند». این اصولگرایان در سال 97 میگفتند: «بستگان سببی و نسبی و فرزندان مسئولان که اگر چه خود مسئولیتی ندارند اما میتوانند مقدمات نفوذ را در اتخاذ تصمیمات سیاسی فراهم کنند. چه آنکه ممکن است با سوءاستفاده سرویسهای اطلاعاتی دشمن جذب شده یا تحت فشار قرار گیرند تا بر روی مسئولان به طور مستقیم و غیرمستقیم تأثیر بگذارند و مسئولان کشور نیز به دلیل اعتماد به فرزندان و بستگان خود از یک سو یا تحت فشار سرویسها برای حفظ منافع فرزندان و بستگان از سوی دیگر به طور مستقیم و غیرمستقیم اهداف دشمن را در کشور پیادهسازی کنند».
پس از داستان انتشار فهرست افراد دوتابعیتی و تکذیب آن و عدم انتشار اسامی واقعی مدیران دوتابعیتی، مجلس اصولگرا طرح ممنوعیت خروج مسئولان بعد از پایان دوره خدمت را هم مطرح کرد، اما این طرح بیشتر بهعنوان حرکتی سیاسی در مقابل دولت قبل بود و از سال گذشته تاکنون معلق باقی مانده است.
حجتالاسلام علیرضا سلیمی، نماینده مردم محلات و دلیجان و عضو هیئترئیسه مجلس شورای اسلامی، سال گذشته در گفتوگویی با «شرق» بیان کرده بود: یکی از مشکلات کشورمان این است که ایران خانه دوم برخی مسئولان است و به همین خاطر در برنامهریزیها و اقداماتشان، همه تخممرغهای مسائل کشور را در سبد چند کشور غربی قرار میدهند.
او خانه اول مسئولان ایرانی را کشورهای غربی عنوان کرده و افزوده است: برخی از افراد که در دولت گذشته در سطح معاون وزیر و رؤسای سازمانهای مهم کشوری مسئولیت داشتهاند، به بهانه آلودگی هوای تهران دو، سه ماه به ژنو و وین رفتهاند و آنجا ساکن شدهاند و جالب است که از همانجا درباره مسائل کشور مصاحبه و تئوریپردازی میکنند.
حالا دیگر پس از اخبار و انتشار فهرستها و تصاویر مختلفی که در این سالها در مورد دوتابعیتیبودن مسئولان و اعضای خانواده آنها و روند مهاجرت گسترده آنها وجود داشته، تفکیک بین اصولگرا و اصلاحطلب معنا ندارد و افکار عمومی و خانوادههایی که هر روز بیشتر از قبل نگران آینده خود و فرزندانشان هستند، برایشان فرقی ندارد مدیرانی که ریاکارانه حرف میزنند ولی تابعیت کشور دیگری را دارند از کدام جریان سیاسی هستند.
افشاگری و طعنههای توییتری بعد آن
پس از افشاگری مهدی خزعلی در مورد خواهرانش و فرزندانشان که در کانادا زندگی و کار میکنند، معاونت امور زنان ریاستجمهوری جوابیهای را منتشر و در آن تأکید کرد: «پسر انسیه خزعلی در سفر کاری است و در حال توسعه نرمافزاری با جامعه مخاطبان خارج کشور است و هزینه سفر و درآمدش هم از محل فروش نرمافزار است». در این بیانیه البته درباره اینکه فعالیت این نرمافزار شامل چه مواردی میشود، توضیح داده نشد، اما کاربران توییتر عکسهایی از پسر خزعلی در یک شرکت را با مشخصات کامل آن منتشر کردند که نشان میداد این شرکت در سال 97 منحل شده و آقای خزعلی به کانادا مهاجرت کرده و کار اصلی شرکت او فروش VPN است.
این اخبار و مشخصشدن دانشبنیاننبودن حضور پسر خزعلی در کانادا و توضیحات او موجی از واکنشها را به همراه داشت و افراد سرشناس زیادی در این مورد در توییتر خود نوشتند. رحمتالله بیگدلی، یکی از روحانیون مطرح، در توییتر خود ضمن گذاشتن عکسی از مریم زاکانی، آزاده حدادعادل، محمد مرندی و حمیدرضا خزعلی که همگی فرزندان مسئولان مطرح هستند، نوشت: «از نظر من فرزندان مسئولان هم مانند هر انسان مستقل و آزادی حق دارند در هر کجا که میخواهند تحصیل کنند، همانطور که دختر زاکانی و حدادعادل و پسر مرندی و پسر خزعلی در سوئیس، آمریکا و کانادا تحصیل کردهاند! فقط از رانت والدین و بیتالمال استفاده نکنند و والدینشان شعار ... ندهند».
عباس عبدی، تحلیلگر سیاسی نیز در توییتر خود نوشت: «چرا برخی انتظار دارند که ادعاهای آنان در مورد خود و خانوادههایشان را مردم باور کنند؟ درحالیکه تجربه قبلی خلاف صداقت را نشان داده. بهعلاوه چرا خودشان ادعاهای فرزندانشان را میپذیرند؟ درحالیکه فرزندان میدانند در فضای ریاکاری، والدینشان طاقت شنیدن حرف راست را ندارند».
عبدالله گنجی، فعال اصولگرا که در حال حاضر مدیرمسئول روزنامه همشهری است، در توییتر خود نوشت: «اگر نبود فرزندان در خارج کشور جزء پروتکلهای دولت در شروع با همکاران بوده، حتما چک کردهاند بعد... اگر بعد از شروع بوده خلاف پروتکل است. اما درسخواندن (نه اقامت) هیچکس در خارج کشور اشکال ندارد الا اینکه از راه رانت و ناسالم رفته باشد. اصل درسخواندن را تابو نکنیم خصوصا در رشتههای نوپدید». البته محمدجواد آذریجهرمی، وزیر ارتباطات دولت روحانی، در پاسخ به این توییت نوشته است: «همه با هم برابرند، اما بعضی برابرترند!».
اما اوج اخبار مرتبط با فرزند انسیه خزعلی با مرگ مهسا امینی و اعتراضات پس از آن همراه بود و فضای شبکههای اجتماعی تحت تأثیر این اخبار و حوادث پس از آن موضوع حمیدرضا خزعلی را تا حدی کنار گذاشت. در اوج روزهایی که این موضوع و تأییدها و تکذیبها از سوی مقامات مختلف اصولگرا ادامه داشت، مهسا امینی، دختر جوان سقزی، پس از دستگیری توسط گشت ارشاد در تهران به بیمارستان رفت و دیگر زنده برنگشت. در همین شرایط بود که بسیاری از کاربران توییتری و اینستاگرامی واکنشهایی را به این موضوع داشتند که برخی از آنها اشارهای هم به موضوع مهاجرت پسر خانم خزعلی داشت.
فرزند انسیه خزعلی اولین کسی نیست که خبر مهاجرت، کار و زندگی او در کشورهای اروپایی، آمریکا یا کانادا منتشر میشود و آخرین هم نخواهد بود. در این موضوع اما نهتنها مردم یک قدم از مسئولان کشور دورتر شدهاند، بلکه سایه این فاصله و بیاعتمادی بر روابط درون دستگاههای اجرائی نیز سایه افکنده و چراغ هشدار مسئله نفوذ از طریق دوتابعیتیها و فشار فرزندان مهاجرتکرده مسئولان روشن شده است. انتشار آمار درخور توجه از مهاجرت فرزندان مسئولان اجرائی و فهرست افراد دوتابعیتی گویای عدم تعلق اعضای خانواده آنها به آرمانها و ارزشهایی است که در این چند دهه از آن حرف زده شده است.
محمد فاضلی، جامعهشناس، در واکنش به موضوع مهاجرت فرزندان مسئولان به کشورهای اروپایی، آمریکا و کانادا در توییتر خود نوشت: «فرزندان برخی مقامات دیروز و امروز، عیار ایدهها و کردارهای پدران خود را سنجیدهاند، از نزدیک با آنها زیستهاند و آنچه را که ما به علمالیقین دانستهایم، آنها در اعلامرتبه حقالیقین یافتهاند. ناگزیر، مهاجرت را بر ماندن ترجیح میدهند. آنها سنگی بر گور میراث پدراناند. این فرزندان میدانند که گاه خشتخشت طلای عمارتها که پدران ساختهاند و سنتسنت دلارها که انباشتهاند، محصول ایدههای... و یا زیست ریاکارانه است. میروند تا زندگی را بدون کابوس پدران سپری کنند. گاه با همان خشتها و دلارها؛ بیرنج و شماتت نگاهها. این مسئولان از رفتن فرزندان تلخکاماند چون میدانند فرزندان برای ایده و میراث پدران ارزشی قائل نیستند تا بمانند. و شادماناند زیرا میدانند که فرزندان حد ارزش میراث ایشان را درست شناختهاند؛ و برای دفاع از پدران در پیشگاه فرزندان بقیه ملت ناکاماند. مقامات و کارگزارانی بوده و هستند...».
چندی قبل بود که موضوع ایجاد محدودیتهای مختلف در جهت جلوگیری از خروج نخبگان مطرح شد. جبار کوچکینژاد، نماینده مجلس، یکی از افرادی بود که لحن تندی نسبت به این قشر داشته و گفته است: استادان و هیئت علمی دانشگاه که از امکانات این کشور استفاده و نخبگان را تحریک به رفتن از ایران میکنند، بلاشک افراد خائنی هستند و باید با آنها برخورد لازم صورت گیرد. همچنین ایران، روزنامه رسمی دولت، چندی قبل در یادداشتی موضوع اخذ مالیات از متقاضیان مهاجرت را مطرح کرده بود. در کنار این موارد باید به دستورات و آییننامههایی عجیب همچون گذراندن دوره سهماهه شبانهروزی، شرط جدید استخدام استادان دانشگاهها، شرط داشتن فرزند بیشتر و متأهلبودن، عدم ارائه کارنامه به زبان انگلیسی توسط دانشگاه، عدم ارائه توصیهنامه از سوی استادان دانشگاه و... اشاره کرد که در همه این موارد نشانی از تدبیر، دلسوزی و تلاش برای نگهداشتن جوانان نخبه و تحصیلکرده کشور دیده نمیشود. حالا این شرایط را کنار آنچه بهعنوان شرایط معمولی فرزند یک مسئول در ایران و خارج از ایران وجود دارد، بگذاریم! آیا عدالتی برقرار است؟ چطور میتوان به جوانانی از این دست که پر از شور و علاقه برای تحصیل هستند، گفت شما نمیتوانید مهاجرت کنید و بعد خبر، عکسها و فیلمهای زندگی آسوده و فرصتهای شغلی و تحصیلی فرزندان همین مسئولان منتشر شود و والدینشان با افتخار بگویند اینها مدیران آیندهاند که قرار است به کشور برگردند. چطور این جوانان متقاضی مهاجرت خائن خوانده میشوند، اما فرزندان خودشان پتانسیلهای مدیریتی آینده؟
جبار رحمانی-پژوهشگر علومانسانی و مطالعات فرهنگی- در شرق نوشت: موضوعاتی مانند مهاجرت فرزندان مسئولان و دوتابعیتیبودن بسیاری از آنها و اعضای خانوادههایشان و واکنشهایی را که در میان مردم دارد، باید در چند سطح بررسی کرد. اول اینکه ممکن است این افراد با پول و تلاش خودشان و به دلیل نخبهبودن از این امکانات و شرایط استفاده میکنند.
در این شرایط اگر فردی با تلاش خودش به موقعیتی رسیده باشد، حتی اگر فرزند یکی از مسئولان است ایرادی ندارد. نمیتوان قانونی قرار داد که بچههای مسئولان مهاجرت نکنند یا محدود شوند، اما باید این سؤال مطرح شود که این افراد با چه هزینه و از چه طریقی مهاجرت تحصیلی یا کاری داشتهاند؟
آیا از اموال عمومی استفاده شده است؟ شفافیت در این زمینه لازم است و باید روشن شود آیا واقعا از رانت و کمک والدین و موقعیت آنها استفاده کردهاند یا نه؟ واقعیتی که مردم در همه این سالها شاهد بودهاند این است که عمده این فرزندان با پشتوانه و رانت مالی و اعتباری والدین مسئولشان مهاجرت کرده و در کشورهای اروپایی و آمریکا و کانادا مشغول به کار و تحصیل شدهاند.
از سوی دیگر این موضوع را باید از زاویه عملکرد و حرفها و شعارهای پدران و مادران این افراد نگاه کرد که چطور در حرف و شعار مردم را سالها از مهاجرت و سفر به کشورهای اروپایی و آمریکا منع کردهاند و این کشورها را دشمن خطاب کردهاند و، اما فرزندان خودشان به همان کشورها مهاجرت کردهاند! اگر رفتن و زندگیکردن در خارج کشور خوب است، چرا این حرفها و شعارها را میگویند و اگر بد است، چرا میگذارند فرزندانشان به انگلستان و آمریکا و... بروند؟
نمیتوانند شعاری منعکننده برای مردم سر بدهند، اما فرزندان خودشان همان رفتار را انجام دهند. حرف بر سر این است که اگر ایرانِ خوبی ساختهاید که در همه زمینهها پیشرفته و قابل زندگی است، چرا فرزندان خودتان در این ایران نمیمانند؟
آنچه درباره آن صحبت میکنیم چند مورد خاص نیست و ما با یک اپیدمی روبهرو هستیم و طبق آمار رسمی بیش از پنج هزار نفر از فرزندان مسئولان در خارج کشور کار و زندگی میکنند.
این آمار در وهله اول نشان میدهد فرزندان این افراد به ساخته دست پدرانشان دیگر اعتماد ندارند. اینکه مردم و حتی فرزندان مسئولان به تولید داخلی اعتماد ندارند و دنبال خرید از خارج کشور هستند و حتی نیازهایی مثل کالسکه بچه را از کشوری دیگر خریداری میکنند چه معنی دارد؟ اگر تولید ملی مهم و الزامی است و باید مورد حمایت باشد، چرا خانواده مسئولان آن را انجام نمیدهند؟
سؤال مهم دیگری که باید پرسیده شود این است که چرا قشری از مردم و فرزندان مسئولان میخواهند به نحوی از ایران مهاجرت کنند و بروند؟ آیا این میزان مهاجرتها نشانه سرخوشی است یا بیماری جامعه؟! این میزان مهاجرت در کل کشور و خانواده و فرزندان مسئولان کاملا نشانه خطا در شیوه مدیریت است و اولین جایی که کاملا گویا خطای حکمرانی را نشان میدهد، شیوه زندگی و رفتار فرزندان مسئولان است که در عمل میگویند شعارها و رفتارهای پدرانشان همخوان نیست.
براساس آمار رسمی، مهاجرت بیش از پنج هزار نفر از فرزندان مسئولان به کشورهای اروپایی و کانادا و آمریکا، یعنی مسئولان و خانواده آنها روی آینده کشور حساب باز نکردهاند و در این شرایط نمیتوان به سایر مردم گفت چرا مهاجرت میکنید؟
بدون شک این پدیده را نه به مثابه علت، بلکه باید آن را به عنوان یک معلول دید و بررسی کرد و توجه داشت که گرههای ایدئولوژیک و ایجاد تعارض، راه گفتگو و مناسبات اجتماعی را میبندد و منتهی به خشم بیشتر در جامعه میشود.
اگر به حوادث اخیر که در این روزها در جریان است و شعارهایی که بیشتر از سوی جوانان سر داده میشود دقت شود، شاهد شعارهایی با لحن و تأکیدی تند و حتی استفاده از الفاظ رکیک هستیم.
این نوع رفتار و شعارها نشانه وجود خشم و بیاعتمادی است. در گذشته رشتهای از اعتماد و احترام بین مردم و مسئولان وجود داشت، اما به نظر میرسد دیگر مردم اعتماد سابق را ندارند و در نتیجه دیگر احترامی هم برای آنها قائل نمیشوند.
در این مدت شاهد بودهایم که تعداد زیادی از ایرانیان خارج کشور با ایمیل و ارائه مستندات و راهانداختن پویشهای مختلف به دانشگاهها اعلام میکنند که فلان فرد آقازاده است و با پول مردم ایران در این دانشگاه درس میخواند و باید اخراج شود.
میتوان گفت که مردم در کنار بیاعتمادی که دارند، دیگر نسبت به قبل بیتفاوت نیستند و به دنبال راهکارهایی برای واکنشهای مناسب میروند. باید توجه داشت که هرچه تناقض زیادتر باشد، مقبولیتزدایی هم بیشتر میشود و مردم دیگر اعتمادی به مدیران نخواهند داشت.