تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۱ ساعت ۲۱:۳۲
کد مطلب : ۴۵۴۲۷۸
ریشه‌های تولید و بازتولید چرخه خشونت در ناآرامی‌های اخیر و چگونگی توقف آن

این خشونت‌های عریان از کجاست؟

۰
این خشونت‌های عریان از کجاست؟
کبنا ؛شعار، جزو لاینفک هر مطالبه جمعی یا حرکت اعتراض میدانی و مدنی است. در فرهنگ ما که با شعر و ادبیات آمیخته است، در مقاطع گوناگون دیده‌ایم که گروه‌های اجتماعی چگونه منویات خود را در کوتاهترین پیام اعلام کرده‌اند. در روزهای گذشته که شاهد خوادث و رویدادهایی در کشور بوده‌ایم،نکته‌ای تامل‌برانگیز وجود دارد؛ تفاوت ادبیات شعارهای این دوره با دوره‌های گذشته؛ به طوری که بعضی از این شعارها امکان بازتاب در هیچ رسانه‌ای را ندارند.
به گزارش کبنا، محمدرضا مرادی طادی، استاد علوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی، معتقد است که تغییر پایگاه معترضان و نیز انباشت‌هایی از احساسات ناخوشایند، به سر دادن بعضی شعارها در اتفاقات اخیر منجر شده است.
او در یادداشت خود با عنوان «چرایی رکیک‌گوییِ سیاسی» درباره سر دادن بعضی شعارهای خارج از عرف در اتفاقات اخیر که مطرح شدن آنها بویژه در فضای دانشگاه قابل تامل است، در ایسنا نوشته: شعارها بخشی از حضور توده‌ها در خیابان، این معیادگاه همیشگی سوژه و سیاست هستند و نمی‌توان حضور مردم را بدون شعار تصور کرد. هر جامعه‌ای التهابات خاص خودش را دارد و اصولاً جوامع مانند خطوط الکتروکاردیوگرافی قلب که نبض‌های حیات را نمایش می‌دهند، با همین فراز و فرودها و التهابات و تحولات زنده بودن خودشان را نمایان می‌کنند. تصور جامعه‌ای که هرگز دچار التهاب و تحول نشود، محال است و این حُکم در مورد جامعۀ ایران نیز صادق است. پس باید بپذیریم که تحول و تغییر، ویژگی طبیعی هر جامعه‌ای است که گاه می‌تواند شکل اعتراض و شورش و دیگر اَشکال متفاوت حضور توده‌ای در خیابان و میادین به خود بگیرد و این حضور هم فارغ و عاری از شعارها نیست.
طی سه دهۀ گذشته جامعۀ ایرانی نیز دچار تحولات و التهابات خاص خودش شد و تجاربی همچون ۱۳۷۸و ۱۳۸۸ را کسب کرد. در آن تحولات ما شاهد حضور طبقات و اقشاری مشخص و معین بودیم که عُلقه‌های پایگاه اجتماعی‌شان و ادبیات و نظم گفتاری‌شان مشخص بود. برای مثال، در سال ۷۸ صرفاً جنبش دانشجویی فعال بوده و در سال ۸۸ مشخصاً طبقات متوسط شهری ظهور و بروز جنبشی داشته‌اند. در چنین فضاهایی شعارها از گونه‌ای «ادب سیاسی» بهره می‌برده‌اند که نه تنها بسیاری از مرزبندی‌های ایدئولوژیکی را رعایت می‌کرد، بلکه فارغ از هرگونه بی‌نزاکتی بوده است.
امّا دور دوم جنبش/شورش‌های اجتماعی در ایران که از حدود یک دهه بعدتر آغاز شد (از سال ۱۳۹۶ به بعد) از نظر شعارشناسی ویژگی بارزی پیدا کرد که سزوار توجه و تحلیل است: رکیک‌گویی و مستهجن شدن شعارها! این روزها در حالی ایران برخی از التهابات اجتماعی را تجربه می‌کند که شعارها دائم به سوی نوعی از رکاکت سیاسی متمایل می‌شوند و بعضاً چنان مستهجن که آدمی را شرم فرا می‌گیرد و این شرم و خجالت آنجا بیشتر می‌شود و بر شگفتی ناظران می‌افزاید که گاه از درون دانشگاه یا قشر نخبه و تحصیل کرده نیز شنیده می‌شود. چرا بعضی از شعارها چنین مستهجن شده‌اند؟
برای استهجانی که اکنون بر بعضی از شعارها حاکم شده فرضیه‌های مختلفی می‌توان ارایه کرد. خیلی ساده و تحقیرآمیز می‌توان گفت خُب بسیاری از این افراد اراذل و اوباش‌اند و ادب ندارند؛ یا به تئوری تقلیل‌گرای روانشناسی فرویدی متوسل شد و گفت این شعارها بیانی از عقده‌های فروخوردۀ جنسی است که اکنون سر باز کرده و مَحمل و توجیهی سیاسی پیدا کرده است؛ یا مواردی دیگر. امّا به نظر می‌رسد که مشخصاً دو علتِ جامعه‌شناختی و روانشناختی می‌تواند موجب سر دادن چنین شعارهای رکیکی بشود.
در سطح تبیین جامعه‌شناختی به این نکتۀ حایز اهمیت می‌توان اشاره کرد که از سال ۸۸ به بعد با زوال طبقۀ متوسط و فرسایش نهادهای مدنی، عموماً جامعه‌پذیری سیاسی به درستی انجام نشده و سوای از آن کم کم نیروهای حاشیه و دهک‌های فرودست برای مطالبات حداقلی و معیشتی وارد میدانِ سیاست شده‌اند. به تعبیری ملموس‌تر، می‌توان گفت پایگاه اجتماعیِ معترضانِ «رأی من کو؟» به پایگاه اجتماعی «نان من کو؟» تغییر کرده‌اند و بدیهی است هر چقدر نزاع از سطح «مدنی» به سطوح «طبیعی» نیل کند، بدیهی است که دوز خشونت چه در کردار و چه در گفتار افزایش پیدا می‌کند. سیاست محل حل و فصل منازعات مدنی است و باید با میدان‌داری نهادهای واسطه انجام شود، تقلیل آن به تنازعِ بقا، کنش سیاسی را خشن و زبان سیاست را تند و رکیک می‌کند.
در سطح تبیین روان شناختی می‌توان به موضوع «تراکم نفرت» اشاره کرد. شعارها در واقع بازتابی از مطالبات و تمنیّات سوژه‌های اعتراض و شورش‌اند. ولی وقتی ناخودآگاه معترضان از نفرت تلنبار شده است، فحش دادن و ناسزاگویی راهکاری می‌شود برای بیان نهایتِ انزجاری که فرد از شرایط خودش دارد. افراد و اقشار مختلفی که پایگاه اجتماعی خود را از دست داده‌اند، هیچ نماینده‌ای در سطوح مختلف قدرت سیاسی ندارند، شنیده نمی‌شوند، نادیده گرفته می‌شوند و دائماً حداقل مطالبات‌شان بی‌پاسخ می‌ماند، سوژه‌هایی آکنده از نفرت و خشم‌اند، که مثل همین دعواهای معمول میان دو نفر، می‌توانند ناگاه منفجر بشوند و چشم‌ها را ببندند و دهان را بگشایند و آنچه که نباید بگویند، بگویند.
لذا در مقام جمع‌بندی، مستهجن‌گویی را در بُعد جامعه‌شناختی ناشی از تغییر در پایگاه اجتماعی معترضان و حذف نهادهای مدنی واسط میان توده و قدرت از یک سو، و از سویی دیگر، در بُعد روان شناختی برآمده از تراکم نفرت می‌توان دانست. بدیهی است که این شعارها ناپسند و زشت و مذموم است و به هیچ عنوان نمی‌توان با هیچ تبیین و تفسیری آنها را توجیه کرد، ولی نکتۀ حایز اهمیت این است که: اساساً شعار و شورش معلول است باید علت‌های زایندۀ این شرایط را از بین بُرد. پس به فکر اصلاح راهبردها و رویکردهایی باشیم که این شرایط بحرانی را رقم زده است!»
چرا ادبیات اعتراضات "رکیک" است؟
دکتر بهاره آروین در میزگرد "چیستی و چرایی برخی ناهنجاری‌ها در تجمعات اخیر" که با حضور دکتر سجاد صفار هرندی  مدیر و عضو هیات علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی برگزار شد، درباره چرایی به کاربردن ادبیات "رکیک" در اعتراضات، اظهار کرد: اگر از من بپرسند این جنبه اعتراضات یعنی استفاده از ادبیات رکیک را ثمربخش می‌دانید یا خیر؟، خواهم گفت از دو جنبه موافق این کاربرد و شکل از کلمات رکیک در شعارهای اعتراضات نیستم؛ اول آنکه این را شکلی ازخشونت کلامی می‌دانم که فاصله چندانی با خشونت فیزیکی ندارد و کاربرد خشونت فیزیکی را ثمربخش نمی‌دانم. از سوی دیگر این جنبش محوریت خود را بر مبنای زنان قرار داده در حالی که این ادبیات رکیک مشخصا سالها برای بازنمایی کلیشه‌هایی استفاده می‌شد که فرودستی زنانه را بازتولید می‌کرد.
استفاده از کلمات رکیک ضد آرمان‌های اعتراضات است
وی با بیان اینکه کاربرد این کلمات و ادبیات رکیک ضد آرمان‌های این جنبش است، ادامه داد: فارغ از اینکه موافق یا مخالف این ادبیات باشیم، سوال این است که چطور این امر امکان پذیر است؟. چطور این امر رخ داده است؟ و چه عللی باعث شکل گیری این شد؟. درباره چرایی شکل گیری این ادبیات رکیک باید گفت به نظر شما آیا موضوع گشت ارشاد که نقطه آغاز این اعتراضات بود، همین حالت را برای جمهوری اسلامی نداشت؟ آیا نظیر این ادبیات رکیک ویترین نازیبایی برای کشور خلق نمی‌کرد؟ این تصور حتی اگر محدود هم بود دیده می‌شد و پژواک داشت.
اعتراضات اخیر، «مبارزه نمادین» است
پیشگام این نزاع بر سر نمادها، خود نظام جمهوری اسلامی بوده است
این جامعه شناس با طرح این پرسش که اساسا چقدر گشت ارشاد همراهی جامعه را با خود به همراه داشت؟ تصریح کرد: اتفاقا در این عرصه نمادین، نظام جمهوری اسلامی پیشگام بوده است و بخش زیادی از سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی در حفط نمادها پیش رفته است. تلاش زیادی شده تا این نمادها نمایش داده شده و همراهی جذب کنند.
وی با بیان اینکه عرصه اعتراضات اخیر عرصه مبارزه نمادین است، اظهار کرد: اعتراضات اخیر بیشتر نمایش اعتراض تا خود اعتراض است و "وایرال" شدن در آن نیز خیلی مهم است.  
شعارهای رکیک در اعتراضات
اینکه در مدارس عکسی را بالای تخته پاره می‌کنند، نشان دهنده مبارزه نمادین است
آروین افزود: اینکه مثلا در مدارس عکسی را پاره می‌کنند این مبارزه نمادین است. این افراد مبارزه را در عرصه نمادین پیش می‌برند و جالب است که پیشگام این نزاع بر سر نمادها، خود نظام جمهوری اسلامی بوده است و از این رو است که افراد تصور می‌کنند این کار خیلی ثمر بخش است. خیلی اوقات کلمه "تظاهر کردن" در جامعه مورد استفاده قرار می‌گرفت که استفاده رایج آن تظاهر به روزه خواری بود، خاطر نشان کرد: معمولا نظام جمهوری اسلامی می‌گفت من با این تظاهر کردن به روزه خواری مشکل دارم‌ و تظاهر به این کار است که به بازداشت ختم می‌شود. از این رو مبارزه با آن در همین سطح اتفاق می‌افتد. افراد در اعتراضات عینا این را عکس برگردان می‌کنند. شاید به لحاظ واقعی اتفاق ویژه ای نیافتاده باشد اما آنچه زیر سوال رفته حفظ ظاهر است.
این جنبش اعتراضی، "انقلاب" نیست اما جنبشی ناظر بر رفع محدودیت‌های سبک زندگی است
آروین با بیان اینکه آشکار کردن اینکه ما همچنان هستیم و اعتراض داریم در عرصه نمادین رخ می‌دهد، درباره چرایی مبارزات در عرصه نمادین توضیح داد: چرایی آن به اتفاقی که برای "جامعه پذیری" نسل جدید رخ داده و در تمایزی که اعتراضات نسلی به خود می‌گیرند باز می‌گردد. نسل نیمه دوم دهه هفتاد و دهه هشتادی‌ها به بعد با فضای دیگری جامعه‌پذیر شده‌اند و فضای جامعه‌پذیری اینها خیلی متکثر بوده است. اتفاقا مدرسه در جمهوری اسلامی و حتی قبل آن، کارکرد جامعه پذیری داشت. در نسل‌های جدیدتر فقط خانواده، رسانه و مدرسه ابزارهای جامعه پذیری نبودند و با ورود اینترنت جامعه پذیری به کل متمایز می‌شود. وجه دیگر اعتراضات اخیر پررنگ بودن شبکه مجازی است که توییتر فارسی عمده ترین شبکه‌ای است که موج اعتراضی را دارد.
به گفته وی، گرچه این جنبش اعتراضی، "انقلاب" نیست اما جنبش گسترده‌ای ناظر بر رفع محدودیت‌های سبک زندگی است که ادامه خواهد داشت و از سوی دیگر نیز این جنبش بسیار اشکال غیر متمرکز و پراکنده در عرصه زندگی روزمره‌ای دارد که مقابله کلاسیک با آن سخت است.
این جامعه شناس با طرح این پرسش که مواجهه نظام جمهوری اسلامی با کسانی که غیر مذهبی‌اند چه بوده است؟، گفت: این افراد نادیده گرفته شده‌اند. بله نمی‌توان قشر مذهبی را نادیده گرفت اما نظام جمهوری اسلامی غیر مذهبی‌ها را نادیده گرفته است. عین این کار را نظام جمهوری اسلامی کرده است و به محض آنکه کسی متمایز رفتار کرده، گفته: "این از ما نیست". 
این حرکت دعوت ندارد و نه تنها دغدغه پیوستن دیگران را ندارد بلکه استقبال هم نمی‌کند
سجاد صفار هرندی مدیر و عضو هیات علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی نیز در این میزگرد با تاکید بر آنکه تحلیلی که در خدمت کاستن زشتی امر زشت باشد و آن را سفید شویی و با توضیح نرمال کند، از نظر من نادرست است، درباره به کار بردن ادبیات رکیک در اعتراضات، تصریح کرد: آنچه شاهدش هستیم بسیار دور از میانگین ها، حداقل های فرهنگی و اخلاقی و خانوادگی ما است.
وی در پاسخ به این پرسش که چرا وجوهی از این جنبش "نازیبا" است؟، ادامه داد: جنبش‌ها و حرکت های اعتراضی حاوی دعوت اند، دعوت می‌کنند و صحنه عمومی را فرا می‌خوانند برای اینکه به آنها بپیوندند. اما یکی از ویژگی های این حرکت، این است که این حرکت چندان دعوت ندارد و نه تنها دغدغه پیوستن دیگران به خود را ندارد بلکه استقبال هم نمی‌کند. بخش قابل توجهی از جامعه ما مذهبی هستند و اعتقادات مذهبی و سبک زندگی مذهبی دارند. رفتارهایی که این بخش را در مقابل این حرکت قرار دهد به ضرر این حرکت و دعوت است، با این حال چنین دغدغه ای نیز وجود ندارد. فراتر از اینها ما شاهد حالتی هستیم که نیاز به پیوستن دیگران نیز ندارد.
با یک انقلاب و جنبش اجتماعی مواجه نیستیم
صفار هرندی با ذکر مثالی افزود: برای مثال در ابتدای این حرکت شاهد این بودیم که خانم مهناز افشار به این حرکت می‌گفت "می‌خواهم با شما باشم"، اما با شدت و غلظت به او گفته می‌شود "نه لازمت نداریم".  یا خانم گوگوش مثال دیگر است. مکانیزم طرد کنندگی این حرکت خیلی قوی است در حالیکه انقلابات سعی می‌کنند همه را جمع کنند. به وضوح می‌توان گفت ما با یک انقلاب مواجه نیستیم، با یک جنبش اجتماعی هم مواجه نیستیم و آنچه هست نوعی غلیان و برون ریزی نوعی از عواطف و احساسات است که گرچه مضمون و ایده و خاستگاه اجتماعی دارد اما فاقد یک ایده دعوت کننده روشن و فاقد تصویری از آنچه دیگران باید به آن بپیوندند است.
مدیر و عضو هیات علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، با بیان اینکه این حرکت فاقد تصویر است و شاید رویا دارد، عنوان کرد: در این حرکت تصویر قابل دستیابی وجود ندارد چراکه در مجموعه تحولاتی که در دهه ۹۰ از سر گذراندیم در این لایه از جامعه که صحبتش
را می‌کنیم و البته فراتر از آن، نظام کیهانی و جهان‌هایی که افراد در آن زندگی میکردند را ویران کرد. در ابتدای دهه ۹۰ صورت‌بندی داشتیم که جهان در مجموع جای درستی است و ما با نادرستی، زندگی خود را خراب کردیم. مسیری طی شد برای اینکه نرمال باشیم و چه خیال ها و رویاهایی وجود داشت؛ مثل کسانی که جشن می‌گرفتند و اسکناس هزار تومانی را با یک دلاری نشان می‌دادند. این ایده و رویا و جهان نگری، به نحو فجیعی در تماس با واقعیت فرو ریخت و ویران شد.
وی با بیان اینکه این ویرانی البته به یک معنا مراحلی داشت، ادامه داد: بعد برجام متوجه شدیم آن انتظاری که وجود داشت که "با جهان خوب بودم" و پس "جهان باید به کام ما بچرخد"، دیدیم خیلی حساب و کتب این جهان بر اساس نُرم نیست‌. با این واقعیت تلخ مواجه شدیم. پیرو آن بخشی از جامعه ما که خیلی آینده نگری خود را بر این امر سوار کرده بود دچار بحران موجودیتی جدی شد. نوعی از احساس فروبستگی  و بی افقی، خود را نشان داد. مشخص بود چیزهایی در هم شکسته و افق هایی ویران شده و ما این را با قهر کردن و بی سر و سامانی و بی تابی کردن می‌بینیم که ظهور فردی آن انتخاب مهاجرت بود. اینکه میریم و پشت سر هم را نگاه نمی‌کنیم چراکه اینجا افقی ندارد و شاید جهانی دیگر داشته باشد.
مساله برون ریزی و اظهار احساس ناکامی و فروبستگی و بی جهانی است
صفار هرندی تصریح کرد: در این ماجرای اخیر به اعتقاد من صورت دیگر این قهر که در کُنه خود غیر سیاسی است، در مقام نفی نیست، بدون افق و دعوت است که بیشتر فحش می‌دهد و لگد می‌زند تا اینکه به واقع چیزی را تغییر دهد چراکه خودش هم نمی‌داند که به کجا دعوت می‌کند .  از این رو مساله، مساله برون ریزی و اظهار این احساس ناکامی و فروبستگی و بی جهانی است که از آن صحبت کردیم که خود را در قالب شعار رادیکال و دشنام و ناسزای رکیک، خشونت فیزیکی و واقعی نشان می‌دهد.
مدیر و عضو هیات علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، اظهار کرد: جمهوری اسلامی همواره این خطاب را داشت که " اگر مرا قبول نداری، ایران را که قبول داری؟" و این تِم (theme) مهمی در موجودیت جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی واقعا آنقدری که می‌گویید خلوص گرا نیست درست است رویا داشته و رویا را فریاد میزده و آن رویا را نزدیک می‌دیده اما آنرا کنشگر محاسبه گر  و پراگماتیسمی میبینم که اهداف و خواست و ایده آلی دارد اما با دو دو تا چهار تا عمل می‌کند.
این خشونت‌های عریان از کجاست؟ فرارو در مطلبی نیز به این موضوع پرداخته است و نوشت: متاسفانه شاهد هستیم که اعتراض به شکل خصمانه و غیرنهادی در جریان است. در هر دو سوی ماجرا، ویدئو‌ها و تصاویری از صدمه زدن‌های عمدی به اموال عمومی مشاهده می‌شود. اکنون به وضوح می‌توان ادعا کرد که بخشی بزرگ از جامعه با پدیده نهادینه شدن تنفر و خشونت در افکار و زبان خود مواجه شده‌اند. حتی می‌توان ادعا کرد که در بُعد روان‌شناختی جامعه به دیدن تصاویر و فیلم‌های خشونت‌آمیز خو گرفته است.
 بدون تردید، عادی‌انگاری و خارج شدن پدیده خشونت از یک رویداد استثنا (غیرنرمال)، در سطوح مختلف سیاسی، فرهنگی، روانشناختی و حتی اقتصادی می‌تواند تبعات سنگینی را به همراه داشته باشد. با این تفاسیر، اکنون این مساله جدی قابل طرح است که برای پایان چرخه خشونت و متوقف شدن روند تولید و بازتولید خشونت می‌بایست چه اقداماتی در پیش گرفته شود؟
چرایی تولید و باز تولید چرخه خشونت؟
قبل از یافتن راه‌حل‌های خروج از یک بحران یا رفع یک مساله در ابتدای امر ضروری به نظر می‌رسد که تبیینی نسبتا دقیق از صورت مساله صورت بگیرد. به روایت شفاف‌تر این‌که «درد» یا «مساله» چیست؟ حتی بیشتر از یافتن ارائه راه‌حل‌ها اهمیت دارد.
 اگر خشونت را همچون بیماری‌ای در نظر بگیریم که اخیرا بیش از گذشته گریبان‌گیر جامعه ایرانی شده، ضرورت ابتدایی این است که به این موضوع بپردازیم که «درد» یا «مساله» چیست. در این چارچوب نیز می‌توان به چرایی و تشخیص بیماری یا همان مساله «خشونت» در جامعه ایران پی برد. مطابق با همین ضرورت می‌توان موارد ذیل را به عنوان چرایی تولید و بازتولید چرخه خشونت در جامعه امروز مورد بازخوانی قرار داد: (قابل ذکر است این موارد به معنای جامع و مانع بودن کالبدشکافی خشونت در جامعه ایرانی نیست)
 محرومیت نسبی و انتظارات فزآینده: در نظریات جامعه‌شناختی معانی بسیاری برای واژه «خشونت» ارائه می‌شود. در این میان یکی از مهم‌ترین مولفه‌هایی که نظریه‌پردازان بر آن تاکید دارند، نه صرف تعریف خشونت، بلکه تعریف آن در بستر زمینه‌ها است. انباشت پتانسیل‌های خشونت‌زا و نبود ابزار‌های لازم برای مواجهه با مسائل و بحران‌های زندگی روزمره، دو مولفه کلیدی هستند که مورد تاکید جدید قرار می‌گیرند. این پتانسیل‌ها و نبود ابزار‌ها در قالب اصل «محرومیت» مفصل‌بندی می‌شوند.  
 آن‌چنان که تد‌ رابرت گر، در کتاب «چرا انسان‌ها شورش می‌کنند؟» می‌گوید: زمانی که انسان‌ها در زمینه‌ها و ابعاد مختلف با محرومیت‌های نسبی در دسترسی به منابع و فرصت‌ها مواجه می‌شوند، به شکل خودکار زمینه برای بروز اعتراض آن‌ها تامین می‌شود. اما زمانی که این محرومیت نسبی با انتظارات فزآینده در جامعه در آمیخته شود، این «شورش» یا اعتراض آمیخته به خشونت است که زمینه ظهور و بروز پیدا می‌کند.  
 
با نگاه به وضعیت اجتماعی ایران در دهه‌های اخیر نیز آن‌چنان که بسیاری از پژوهشگران به آن پرداخته‌اند، جامعه با محرومیت‌هایی جدی در دسترسی به منابع و رسیدن به خواسته‌هایش در زمینه‌های مختلف مواجه شده است. همزمان با این محرومیت‌ها، گسترش شبکه‌های مجازی و حضور چشم‌گیر ایرانیان در پلتفرم‌های اجتماعی، آگاهی‌بخشی قابل توجهی را از وضعیت دیگر جوامع به همراه داشته است. به روایت ساده شهروندان ایرانی‌ای که رفاه در کشور‌های غربی و بسیاری از کشور‌های همسایه در خلیج فارس را مشاهده کرده، انتظارات فزآینده‌ای در درونشان تبلور پیدا کرده است. انتظاری که كم‌ترین حالت آن داشتن حداقل‌های زندگی همانند امنیت شغلی، داشتن مسکن و امیدواری به آینده بوده است.  
 متاسفانه در سال‌های گذشته تحمیل تحریم‌های خارجی بر ایران و سوء مدیریت مسئولان، موجی عدیده از مشکلات اقتصادی همچون تورم افسارگسیخته، کاهش قدرت خرید، دشواری در تامین نیاز‌های ابتدایی زندگی و... را به همراه داشته است. همین امر نارضایتی‌های گسترده و انباشت شده را در جامعه موجب شده که نمود قبلی آن در جریان اعتراضات ۹۶ و ۹۸ ظهور پیدا کرد.
 در وضعیت کنونی نیز بخشی بزرگ از به خشونت گراییده شدن اعتراضات، ریشه در همین زمینه‌ها دارد. یعنی جامعه‌ای که با محرومیت نسبی مواجه شده و انتظارات فزآینده‌ای دارد، زمانی با عدم پاسخ به مطالبات‌اش برخورد می‌کند، خشونت بخشی لاینفک از کنش‌اش خواهد بود.  
نابرابری‌های اجتماعی: از دیدگاه اغلب صاحب‌نظران جامعه‌شناسی سیاسی، نابرابری‌های اجتماعی نقشی مستقیم و بدون واسطه در تولید و تقویت خشونت دارند. نابرابری در درآمد، ثروت، جایگاه قانونی و دسترسی به خدمات و قدرت سیاسی از جمله مهم‌ترین مولفه‌هایی هستند که می‌توان بخشی یا بخش‌هایی از جامعه را به سمت خشونت سوق دهد. نکته قابل تامل این است که نابرابری‌ها به شکل جوهری وجود ندارند، بلکه در یک روند تاریخی و ساختار مشخص تولید می‌شوند.  
حال این واقعیت غیرقابل انکار است که بخشی بزرگ از جامعه ایرانی وضعیت را برای خود ناعادلانه ارزیابی می‌کند. به طور ملموس و عینی در حوزه‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی نابرابری‌ها لمس می‌شود. برای پی بردن به این واقعیت تنها کافیست سطح شکاف طبقاتی و سبک زندگی طبقات بالا با طبقات پایین جامعه مورد توجه قرار بگیرد. اختلاف سطح عمیق و بزرگ سطح درآمد‌های حداقلی و دریافتی‌های ویژه برخی مدیران دولتی که هر از چند گاهی افشا و رسانه‌ای می‌شود، دیگر نمود عینی است که عموم جامعه آن را می‌بیند.  
 دسترسی‌های ویژه بخشی کوچک از جامعه به خدمات ویژه و امکانات خاص، حضور فرزندان برخی از مسئولان در خارج از کشور، انتشار اخبار ثروت‌های عظیم برخی از مسئولان و حتی احساس شهروند درجه دوم بخشی از هویت‌های قومی و مذهبی در کشور، از جمله واقعیت‌های غیرقابل انکار در زمینه نابرابری در جامعه ایرانی هستند. همین نابرابری‌ها، حتی اگر به طور ناخوآگاه نیز بوده باشد، احساس تحقیر و طردشدگی اجتماعی را نهادینه کرده است. همین نهادینه شدن احساس تحقیر و طرد، در جریان همراه شدن هر گونه اعتراض با خشونت نیز نقشی غیر قابل انکار دارد.  
 شکاف نسلی عمیق شده و تضاد در نگاه به پدیده‌ها و سبک زندگی: یکی دیگر از نکات کلیدی‌ای که در مطالعات جدید جامعه‌شناسی سیاسی در خوانش بحران‌های اجتماعی مورد توجه قرار می‌دهند، در ارتباط با مساله هویت‌های نوظهور در جوامع مختلف است. هویت‌های نوظهوری که در قیاس با نسل‌های گذشته و نسل حاکمان سنتی، نگاهی متفاوت به پدیده‌های سیاسی و اجتماعی دارند. به عبارت کلان‌تر زیست جهان (lifeworld) و سبک زندگی (life style) آن‌ها متفاوت با نسل گذشته است. گویی آن‌ها از تمامی پدیده‌ها خوانشی متفاوت با پیشینیان دارند که همین امر موجب ریشه دواندن احساس نارضایتی از وضع موجود در نگاه آن‌ها است.   
در جوامع توسعه یافته، غالبا تلاش حکومت‌ها این است که مطالبات نسل جدید فهم و بستر‌های لازم برای پاسخ‌گویی به آن‌ها مهیا شود، اما در جوامع کمتر توسعه یافته غالبا شاهد نوعی «زمان‌پریشی» هستیم. بدین معنا که نهاد‌های رسمی نمی‌توانند خود را با مطالبات و خواسته‌های نسل جدید وفق دهند. حتی در مواردی چنین پنداشته می‌شود که نسل جدید باید هویت اجتماعی نسل‌های پیشینی را بپذیرد. 
اما واقعیت امر این است که در آمیخته شدن حیات اجتماعی نسل جدید با جهان آنلاین، هر گونه دنباله‌روی و پذیرش مقلدانه ارزش‌های سنتی را اگر نگوییم ناممکن، دشوار کرده است. نتیجه چنین تضادی نیز ایجاد شکاف هویتی در جامعه خواهد بود. همین شکاف هویتی خود می‌تواند عاملی مهم در تبدیل شدن اعتراضات به خشونت توسط نسلی باشد که تجربه‌ای از مشارکت انتخاباتی و دنیای سیاست در معنای کلاسیک آن ندارند.   
نبود بستر‌های قانونی اعتراض و عدم پذیرش پدیده اعتراض به معنای اعتراض!: علاوه بر موارد سه‌گانه فوق، یکی از زمینه‌های ملموسی که در چند وقت اخیر از سوی بسیاری از ناظران سیاسی و متخصصان مورد تاکید قرار گرفته در ارتباط نبود بستر‌های قانونی بر انجام اعتراض در ایران بوده است. ناظران بر این باور هستند که با وجود پتانسیل‌های قانونی در چند دهه گذشته، نهاد‌های رسمی، هیچ‌گونه بسترسازی‌ای را برای برگزاری اعتراض در معنای قانونی آن فراهم نکرده‌اند؛ لذا هر گونه تجمعی چه بر حق باشد و چه بر حق نباشد، غیرقانونی تلقی و برخوردی پلیسی با آن صورت گرفته است. در نتیجه زمانی که اعتراض غیرقانونی معرفی و بخورد با آن در دستور کار قرار می‌گیرد، روی دیگر آن خشونت متقابل از سوی تجمع‌کنندگان می‌تواند باشد.
 علاوه بر این، یکی دیگر از محور‌های مورد تاکید ناظران سیاسی در ارتباط با نوع مواجهه اشتباه مسئولان با اعتراضات است. این که هر اعتراضی غیر موجه معرفی و از آن در نهایت به عنوان اقدامی «براندازانه» یاد می‌شود، مساله مهمی است که خود به عاملی برای افزایش خشونت تبدیل شده است. این رویکرد، اساسا امکان تعامل با معترضان و شنیدن خواسته‌های آنان را سلب می‌کند که این خود عاملی برای عدم تعامل مسالمت‌آمیز با معترضان است.  
راه‌حل خروج از چرخه خشونت
همان‌گونه که در بخش ابتدایی نوشتار مورد اشاره قرار گرفت، در یافتن راه‌حل برای توقف چرخه خشونت، در ابتدا تبیین درست مساله اهمیت دارد. در حقیقت، از درون یک مساله شناسی درست است که به طور خودکار راه‌حل‌ها پدیدار می‌شوند. زمانی که محرومیت، نابرابری‌های اجتماعی، شکاف نسلی تعمیق شده و نبود بستر‌های قانونی اعتراض و عدم پذیرش پدیده اعتراض به معنای اعتراض، به عنوان مساله مورد تبیین قرار می‌گیرد، پذیرش این درد‌ها و ضرورت تلاش برای رفع این مسائل خود مهم‌ترین بخش جل بحران خواهد بود.  با این وجود در ارائه راه‌حل‌های عینی برای حل این مسائل می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد. حذف تعریف جامعه به عنوان خودی‌ها و غیرخودی‌ها، فضا دادن به نیرو‌های میانجی به عنوان نیروی متوازن میان نهاد‌های رسمی و معترضان، پذیرش مطالبات زمانه و به رسمیت شناختن هویت متفاوت نسل جدید، تغییر رویه عملکرد صدا و سیمای ملی، سروسامان دادن به وضعیت اقتصادی کشور از طریق بازگشت به برجام یا اصلاحات مدیریتی، فراهم کردن زمینه‌های گفتگو در جامعه، بازگردان امید به جامعه از هر طریق ممکن و بازنگری در تقسیم بندی جامعه به دو جبهه حق و باطل.
نام شما

آدرس ايميل شما

روزنامه جمهوری اسلامی: کاش یک استعفای نمایشی می‌دادید

روزنامه جمهوری اسلامی: کاش یک استعفای نمایشی می‌دادید

روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: آنچه که اکنون در سرزمین ما اتفاق می‌افتد، به سادگی می‌شد ...
متن و حاشیه «مولوی عبدالحمید»

متن و حاشیه «مولوی عبدالحمید»

رهبر معنوی اهل سنت ایران در جریان حیات دینی و سیاسی خود همواره مواضع قابل تامل و جنجالی ...
روزنه‌های احیای برجام

روزنه‌های احیای برجام

دلايل متعددي وجود دارند که نشان مي‌دهند بهتر است امريکا به دنبال احياي برجام باشد و به ...
1