تاریخ انتشار
دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۳۵
کد مطلب : ۴۵۸۷۲۴
شباهتهای دیکتاتورهای جنگافروز؛
اوضاع وخیم در کرملین؛ پوتین نقشهای برای موفقیت در جنگ ندارد!
۱
کبنا ؛به گفته ستوننویس والاستریتژورنال پوتین در حال بهکشتن دادن هزاران نفر از سربازانش است، فقط برای اینکه به واشنگتن پیغام دهد که حمایتهایش بینتیجه است.
به گزارش کبنا، ستوننویس روزنامه والاستریتژورنال، هولمان جنکینز، در یادداشتی با عنوان «پوتین برنامهای برای پیروزی ندارد» تحلیل خود از جنگ اوکراین را ارائه داده است. در ادامه ترجمه این یادداشت را از اکوایران میخوانید:
شباهتهای میان صدام حسین و ولادیمیر پوتین بیش از آن چیزی است که معمولاً به آن توجه میشود، از دوران کودکی فوقالعاده سختشان گرفته تا استعداد آنها در انجام وظیفه و سپس پشتکردن به معلمهایشان، تا رویاهای امپراتوری و تاریخیشان.
ارتکاب اشتباهات محاسباتی نیز یکی دیگر از شباهتهای آنهاست.
با این حال، گزینه نهایی صدام یک اشتباه محاسباتی نبود. مخالفان او در دولت جورج بوش به طور غیرقابل مذاکرهای خواستار واگذاری قدرت توسط او بودند. آنها حتی حاضر شدند تیپهای زرهی را برای اجرای اراده خود به بغداد بفرستند. اما چنین چیزی از پوتین خواسته نشده است.
همانطور که ملوین لفلر، مورخ دیپلماتیک در گزارش جدید خود درباره روابط آمریکا و عراق اشاره میکند، صدام "انعطاف پذیری قابل توجهی" در زمان رهبریاش از خود نشان داد. او برای ماندن در قدرت شکستهای زیادی را پذیرفت. او در سال 1975 گذرگاه استراتژیک اروندرود را برای دلجویی از شاه ایران واگذار کرد. او حمله نابخردانه خود به ایران در سال 1980 را به شکل فاجعهباری متوقف کرد، به این امید که حکومت ایران با او مذاکره کند و پس از هشت سال و 500 هزار نفر تلفات، بدون هیچ دستاوردی جنگ را تمام کرد. پس از آن او اجازه داد که ارتشش دوباره در کویت نابود شود تنها برای اینکه بتواند خود را پیروز اعلام کند و در قدرت بماند.
به نظر من پوتین پس از متوقف شدن در خارج از کیف، فقط بخاطر نگرانیهای داخلیاش در اوکراین میجنگد. او برنامهای برای پیروزی در اوکراین ندارد.
اما اگر فکر نمیکرد به کشتن دادن 100 هزار روسی دیگر ممکن است به نفع او باشد، نمیگفتیم مانند صدام است. او ژنرال سرگئی سوروویکین را از رهبری حمله خلع کرد، که هر ایرادی که داشت، کارش را بلد بود. او از وخامت اوضاع خبر داشت و برای همین پیشنهاد عقب نشینی را به جهت تثبیت خطوط دفاعی و پیشگیری از شکستهای بیشتر صادر کرد.
پوتین یک مقام اسمی رژیم مسکو، والری گراسیموف، رئیس ستاد کل ارتش را جایگزین سوروویکین کرد، کسی که پوتین در وهله اول حمله نافرجام خود به کیف را با او برنامهریزی کرده بود. ژنرال گراسیموف تهاجم مورد نظر پوتین را بی چون و چرا اجرا خواهد کرد، تهاجمی که بعید است در عمل تغییر چندانی ایجاد کند، اما به واشنگتن نشان خواهد داد که پوتین تا کجا حاضر است پیش برود اما به شکست از هیچ نوعی اقرار نکند.
بنابراین مشکل این است: "حضور ناظر بر رفتار مشاهدهشونده تأثیر میگذارد" و ایالات متحده را خواه ناخواه به یک بازیگر اصلی در این جنگ تبدیل میکند.
ارتش روسیه میتواند یاد بگیرد که انبارهای تدارکات حیاتی خود را به خارج از برد توپخانههای هیمارس آمریکایی منتقل کند، اما قرار نیست ظرفیتهای جدید کسب کند، بر جنگ هماهنگ تسلط پیدا کند، برتری هوایی پیدا کند و یا تواناییهای نظارتی غرب بر میدان نبرد را از بین ببرد، چیزی که هر نوع تحرک عمده توسط ارتش روسیه با هدف غافلگیر کردن اوکراین را غیر ممکن میکند.
از دست دادن 100 هزار روس دیگر میتواند به معنی پایان جنگ باشد، اگر رئیس جمهور فعلی یا بعدی آمریکا به پوتین راه خروجی بدهد که برای او قابل تحمل باشد.
گزارش رسمی خبرگزاری تاس روسیه که در ژانویه منتشر شد تلاش کرد تا به مردم روسیه توضیح دهد که نمیتوان از پوتین انتظار داشت که ناتو یا به قول سرگئی شویگو "غرب جمعی" را شکست دهد.
او میخواهد به مردم خود اطلاع دهد که پیروزی او "صدام مانند" خواهد بود. مشکل این است که ناتو مسئولیت دارد که وضعیت فورس ماژور نظامی ایجاد کند اما این کار را نخواهد کرد، بنابراین جنگ ادامه خواهد یافت.
سالگرد فقط یک تاریخ است، اما 12 ماه میتواند برخی از واقعیتها را روشن کند، به برخی سؤالات پاسخ دهد و برخی از تصورات غلط را از بین ببرد. جنگ هستهای اتفاق نیافتاده است و بنابراین احتمالاً حالا میتوانیم بگوییم که درگیرشدن ذره ذره غرب یک اشتباه بود، هرچند از نظر سیاسی مصلحتآمیز و احتمالاً اجتنابناپذیر بوده باشد.
از زمان شکست فاجعهبار نقشه اولیه پوتین، رویکرد محتاطانه غرب در واقع ادامه جنگ را برای رئیسجمهور روسیه امن کرده است. اگر ایالات متحده و ناتو در اولین روزهای شکست او، در میان شوک و سردرگمی، فورس ماژور نظامی را اجرا میکردند، پوتین ممکن بود با شرایطی که در حال حاضر ممکن نیست، عقب نشینی را میپذیرفت. این شرایط ممکن است دوباره تکرار نشود، حداقل تا زمانی که اوکراینیهای کافی کشته شوند تا بتوانند ارتش جدید روسیه را نیز نابود کنند، شاید حتی بتوانند باعث خلع پوتین از قدرت شوند.
البته الان گفتنش آسان است. پوتین سلاح هسته ای دارد و صدام نداشت. "دیگر این را تحمل نمیکنیم" جزو گزینهها نبود. حالا ایالات متحده و ناتو، در درونیترین حلقههای خود، باید از خود یک سوال را بپرسند و احتمالاً میپرسند: آیا اگر آنها در حوالی زمانی که روسیه از حومه کیف عقبنشینی کرد، چند دوجین اف-35 را برای تسلط بر آسمان اوکراین میفرستادند، آیا این جنگ تا الان تمام نشده بود؟
به گزارش کبنا، ستوننویس روزنامه والاستریتژورنال، هولمان جنکینز، در یادداشتی با عنوان «پوتین برنامهای برای پیروزی ندارد» تحلیل خود از جنگ اوکراین را ارائه داده است. در ادامه ترجمه این یادداشت را از اکوایران میخوانید:
شباهتهای میان صدام حسین و ولادیمیر پوتین بیش از آن چیزی است که معمولاً به آن توجه میشود، از دوران کودکی فوقالعاده سختشان گرفته تا استعداد آنها در انجام وظیفه و سپس پشتکردن به معلمهایشان، تا رویاهای امپراتوری و تاریخیشان.
ارتکاب اشتباهات محاسباتی نیز یکی دیگر از شباهتهای آنهاست.
با این حال، گزینه نهایی صدام یک اشتباه محاسباتی نبود. مخالفان او در دولت جورج بوش به طور غیرقابل مذاکرهای خواستار واگذاری قدرت توسط او بودند. آنها حتی حاضر شدند تیپهای زرهی را برای اجرای اراده خود به بغداد بفرستند. اما چنین چیزی از پوتین خواسته نشده است.
همانطور که ملوین لفلر، مورخ دیپلماتیک در گزارش جدید خود درباره روابط آمریکا و عراق اشاره میکند، صدام "انعطاف پذیری قابل توجهی" در زمان رهبریاش از خود نشان داد. او برای ماندن در قدرت شکستهای زیادی را پذیرفت. او در سال 1975 گذرگاه استراتژیک اروندرود را برای دلجویی از شاه ایران واگذار کرد. او حمله نابخردانه خود به ایران در سال 1980 را به شکل فاجعهباری متوقف کرد، به این امید که حکومت ایران با او مذاکره کند و پس از هشت سال و 500 هزار نفر تلفات، بدون هیچ دستاوردی جنگ را تمام کرد. پس از آن او اجازه داد که ارتشش دوباره در کویت نابود شود تنها برای اینکه بتواند خود را پیروز اعلام کند و در قدرت بماند.
به نظر من پوتین پس از متوقف شدن در خارج از کیف، فقط بخاطر نگرانیهای داخلیاش در اوکراین میجنگد. او برنامهای برای پیروزی در اوکراین ندارد.
اما اگر فکر نمیکرد به کشتن دادن 100 هزار روسی دیگر ممکن است به نفع او باشد، نمیگفتیم مانند صدام است. او ژنرال سرگئی سوروویکین را از رهبری حمله خلع کرد، که هر ایرادی که داشت، کارش را بلد بود. او از وخامت اوضاع خبر داشت و برای همین پیشنهاد عقب نشینی را به جهت تثبیت خطوط دفاعی و پیشگیری از شکستهای بیشتر صادر کرد.
پوتین یک مقام اسمی رژیم مسکو، والری گراسیموف، رئیس ستاد کل ارتش را جایگزین سوروویکین کرد، کسی که پوتین در وهله اول حمله نافرجام خود به کیف را با او برنامهریزی کرده بود. ژنرال گراسیموف تهاجم مورد نظر پوتین را بی چون و چرا اجرا خواهد کرد، تهاجمی که بعید است در عمل تغییر چندانی ایجاد کند، اما به واشنگتن نشان خواهد داد که پوتین تا کجا حاضر است پیش برود اما به شکست از هیچ نوعی اقرار نکند.
بنابراین مشکل این است: "حضور ناظر بر رفتار مشاهدهشونده تأثیر میگذارد" و ایالات متحده را خواه ناخواه به یک بازیگر اصلی در این جنگ تبدیل میکند.
ارتش روسیه میتواند یاد بگیرد که انبارهای تدارکات حیاتی خود را به خارج از برد توپخانههای هیمارس آمریکایی منتقل کند، اما قرار نیست ظرفیتهای جدید کسب کند، بر جنگ هماهنگ تسلط پیدا کند، برتری هوایی پیدا کند و یا تواناییهای نظارتی غرب بر میدان نبرد را از بین ببرد، چیزی که هر نوع تحرک عمده توسط ارتش روسیه با هدف غافلگیر کردن اوکراین را غیر ممکن میکند.
از دست دادن 100 هزار روس دیگر میتواند به معنی پایان جنگ باشد، اگر رئیس جمهور فعلی یا بعدی آمریکا به پوتین راه خروجی بدهد که برای او قابل تحمل باشد.
گزارش رسمی خبرگزاری تاس روسیه که در ژانویه منتشر شد تلاش کرد تا به مردم روسیه توضیح دهد که نمیتوان از پوتین انتظار داشت که ناتو یا به قول سرگئی شویگو "غرب جمعی" را شکست دهد.
او میخواهد به مردم خود اطلاع دهد که پیروزی او "صدام مانند" خواهد بود. مشکل این است که ناتو مسئولیت دارد که وضعیت فورس ماژور نظامی ایجاد کند اما این کار را نخواهد کرد، بنابراین جنگ ادامه خواهد یافت.
سالگرد فقط یک تاریخ است، اما 12 ماه میتواند برخی از واقعیتها را روشن کند، به برخی سؤالات پاسخ دهد و برخی از تصورات غلط را از بین ببرد. جنگ هستهای اتفاق نیافتاده است و بنابراین احتمالاً حالا میتوانیم بگوییم که درگیرشدن ذره ذره غرب یک اشتباه بود، هرچند از نظر سیاسی مصلحتآمیز و احتمالاً اجتنابناپذیر بوده باشد.
از زمان شکست فاجعهبار نقشه اولیه پوتین، رویکرد محتاطانه غرب در واقع ادامه جنگ را برای رئیسجمهور روسیه امن کرده است. اگر ایالات متحده و ناتو در اولین روزهای شکست او، در میان شوک و سردرگمی، فورس ماژور نظامی را اجرا میکردند، پوتین ممکن بود با شرایطی که در حال حاضر ممکن نیست، عقب نشینی را میپذیرفت. این شرایط ممکن است دوباره تکرار نشود، حداقل تا زمانی که اوکراینیهای کافی کشته شوند تا بتوانند ارتش جدید روسیه را نیز نابود کنند، شاید حتی بتوانند باعث خلع پوتین از قدرت شوند.
البته الان گفتنش آسان است. پوتین سلاح هسته ای دارد و صدام نداشت. "دیگر این را تحمل نمیکنیم" جزو گزینهها نبود. حالا ایالات متحده و ناتو، در درونیترین حلقههای خود، باید از خود یک سوال را بپرسند و احتمالاً میپرسند: آیا اگر آنها در حوالی زمانی که روسیه از حومه کیف عقبنشینی کرد، چند دوجین اف-35 را برای تسلط بر آسمان اوکراین میفرستادند، آیا این جنگ تا الان تمام نشده بود؟