تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۲ ساعت ۰۹:۵۵
کد مطلب : ۴۶۹۹۹۸
یادداشتی از عبدالرحمان افضلیان؛
دانشگاه محور تحول خواهی است یا اسیر تحولپذیری؟
۱
کبنا ؛عبدالرحمان افضلیان، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی استان کهگیلویه و بویراحمد؛ قبل از پاسخ به این سؤال باید گفت که تحول چیست و حوزههای تحول کدامند؟
میدانیم که جهان نهادی نا آرام دارد و ذات و جوهره آن هر لحظه در حال حرکت و صیرورت است و تحول هم نوعی خروج از وضع موجود (بودن) و سیر تدریجی به سوی وضع مطلوب (شدن) میباشد و انسان هم در عالم هستی موجودی متفاوت و متمایز از سایر موجودات هست. زیرا آرمان گرا، تحول خواه و تحول آفرین است. پس میتوان انسان را دائرمدار و کانون تحول در حیات بشری دانست. انسانی که نگاهی تکاملی، پویا و دینامیکی به آینده دارد. انسانی که متمایل به تحول مثبت و رویگردان از تحول منفی است.
از آنجا که هر نوع تغییر و تبدیل و دگرگونی اعم از تغییر مثبت و منفی را میتوان به نحوی تحول دانست، ضرورت دارد نوعی مرزبندی علمی بین مصادیق تحول قائل گردیم.
امام موسی کاظم (ع) میفرمایند: (مَنِ استوی یوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ وَ مَن کانَ آخِرُ یَومَیهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلعونٌ)
یعنی هر کس دو روزش یکسان باشد و هیچ تغییر و رشد و تحولی در او رخ ندهد، مغبون و زیان دیده است و آنکه فردایش بدتر از امروزش باشد ملعون است.
به روشنی در مییابیم که این کلام نورانی حامل بار معنایی گرانقدری است که تفسیر و تبیین تحولات و حوادث حیات بشر و فلسفۀ ضرورت رشد انسان در آن نهفته است. لذا تحول را میتوان خواستن و شدن و لوح نمایش تواناییهای بشر و تغییر و تطوّر احوال جامعه دانست.
لازم به ذکر است که آحاد جامعه هم فهم و برداشتی متفاوت از یکدیگر درباره چرایی و چیستی تحول دارند. به همین دلیل تعیین مرزبندیهای ظریف و دقیق بین تحولگرایی آرمان ساز، مولّد و فعال با تحولخواهیِ آرمان سوز، منفعل و مبتنی بر نواندیشی دینی و روشنفکرمآبانه ضروری است.
در غیر این صورت چه بسا بین تحول منفی که باعث مسخ هویت ملی، فرهنگی، دینی و تاریخی است با تحول مثبت که مانع از استحاله فکری و مایۀ تعالی و ترقی انسان است، خلط معنا ایجاد گردد.
از طرفی تحول در حوزههای فرهنگی، علمی و آموزشی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، اداری و مدیریتی، آرمانها و رسالتهای خانواده و قانونگذاری میتواند مبنای مطالعه و تلاش تصمیم سازان در مقوله تحول پویا قرار گیرد. مثلا:
در تحول فرهنگی و رشد فرهنگ عمومی میتوان با تقویت ارزشهای فرهنگی و در کنار آن، عزم بر مرگ خاموشِ آداب و عادات و رسوم پوسیده و افسانهای و همچنین فرهنگ مصرف بیرویه و راحت طلبی گام برداشت.
تحول اقتصادی در هیأت فرار از تکیه بر اقتصاد تک محصولی و توجه به اقتصاد چند محصولی و همچنین تقویت اقتصاد مقاومتی و درونزا که با تهدید تندبادهای اقتصاد جهانی و بینالمللی نلرزد و ریشه کن نگردد، شکل گیرد.
تحول علمی و آموزشی در قالب کم رنگ کردن آموزشهای نظری صِرف، و توجه به آموزشهای مهارتی و کاربردی و رویگردانی از آموزش حافظه محور و جایگزینی آموزشِ فایده محور، برنامهریزی شود.
تحول در خانواده با نگاه توسعۀ ارزشهای اصیل حاکم بر خانواده و کنترل پیری جمعیت با رویکرد تقویت جوانی جمعیت و تحکیم ارکان و روابط خانواده ملاحظه گردد.
تحول اداری و مدیریتی با رویکرد تزریق انگیزه و انرژی به حوزه اداری و گشودن بابِ بستۀ ورود جوانان در مدیریت میانی کشور صورت گیرد، به طوریکه پیران در مراکز ستادی و تصمیم ساز و جوانان به صورت میدانی در صف اجرا ایفای نقش نمایند، آنگونه که مدیریت کشور با معیّت و همراهی پیر و جوان اداره شود.
تحول در قانونگذاری هم در شکلِ جعل و وضع قوانین مترقی که متضمّن رشد و سلامت و سعادت جامعه باشد، محقق گردد.
با تکیه بر آنچه گفته شد، پاسخ به این سؤال شما راحت و روشن است، چون میدانیم که پیشرفت بشر مدیون عقلانیت و مراکز علمی است و تفکر منطقی و چرایی حوادث در دانشگاهها مورد مناقشه و تبیین قرار میگیرد تا ریلگذاری نوینی برای رشد و ایجاد تحول در جامعه شکل گیرد، پس دانشگاه به عنوان خط مقدم جبهۀ فکر و اندیشهسازی میتواند تأثیرگذارترین نهاد در ایجاد تحول و توسعه در جامعه باشد. زیرا هر حرکتی که از پشتوانه فکری، علمی و پژوهشی برخوردار نباشد، قطعاً ناپایدار و محکوم به شکست و منجر به تحول بنیادین نمیگردد، و دانشگاه هم مبدأ تحول و اتاق فکر موفقی برای ایجاد تحول است. پس دانشگاه محل حل مسأله و تربیت نیروهای دانا وتوانا برای فائق آمدن بر معضلاتی است که مانع ایجاد تحول میگردند.
دانشگاه در این راستا بستههای آموزشی خود را به صورت دانش، گرایش و کنش به مخاطبان ارائه میدهد. به عبارت سادهتر، رسالت دانشگاه برای ایجاد تحول به صورت آموزش تخصصی (دانش) و تربیت فرهنگی جهت دار (گرایش) و تربیت و آموزشهای مهارتی و کاربردی (کنش) تعریف شده است.
لذا تغییر طلبی رادیکال و دگرگون خواهی بنیادین در تربیت و آموزشهای دانشگاهی نهفته است و با تلاش عوامل انسانی و استفاده از ابزارهای علمی این مهم به منصه ظهور میرسد و نهایتاً باعث ایجاد تحول در جامعه میگردد.
البته هر اندازه متولیان دانشگاهی کرسی مدیریت خود را از قِبَل ساز و کارهای انتخاباتی به دست آورند و مدیون عوامل برون دانشگاهی باشند، طبیعتا از میزان تأثیرگذاری و تحول آفرینی دانشگاه کاسته میگردد. دانشگاه به معنای واقعی کلمه، مبتکر در علم و رسالتش تولید علم است، نه مقلّد محض. تا بتواند در پرتو خلاقیت و ابتکارات علم با استفاده از دستاوردهای علمی بشری در جامعه جهانی ایفای نقش و منشأ اثر و تحول آفرین باشد.
انتخابات سالم که تصویری زیبا از نمایش دموکراسی و جمهوریت است، در زمره مسائل سیاسی و اجتماعی است و یکی از حوزههای تحت رسالت دانشگاه برای بسترسازیِ حاکمیتِ مردم سالاری و شایسته گزینی است تا از این طریق تحولی اساسی در حوزه قانونگذاری و نظارت دقیق بر اجرای قانون انجام گیرد.
به عبارت دیگر چون سیاست و مؤلفههای مربوط به آن از جمله انتخابات زیر مجموعهای از جریان اندیشه و عقلانیت است و دانشگاه هم در این راستا نقش تعیینکننده دارد، پس انتخابات تابعی از نگرش و اراده دانشگاهها و مراکز علمی است. البته مشروط بر اینکه لوازم انجام این مأموریت در اختیار خود باشد و نه به اختیار غیر.
آنچه گفته شد در مقام تبیین رسالت و نقش و میزان تأثیرگذاری دانشگاه بماهو دانشگاه بوده، اما اینکه دانشگاههای استان کهگیلویه و بویراحمد چه میزان فرصت یافتند یا به آنها فرصت داده شد تا نقش خود را در جامعه در ایجاد تحول و ریلگذاری سیاست انتخاباتی به خوبی ایفا کنند بحث دیگری است که قبلاً به صورت مصاحبه حضوری و یا به طور نوشتاری به تفصیل مطالبی را در رسانهها عرضه داشتم.
بهامید آن روز که آسیبها و موانع رشد زدوده و نهال تلاش علمی دانشگاهیان تنومند و شکوفههای زیبای تحول همه جانبه را به ارمغان آورد.
از خدا جوییم توفیق ادب/ بیادب محروم گشت از لطف ربّ
با پوزش از همه خوبان و احترام خاص برای هم استانیهای عزیز
عبدالرحمان افضلیان
میدانیم که جهان نهادی نا آرام دارد و ذات و جوهره آن هر لحظه در حال حرکت و صیرورت است و تحول هم نوعی خروج از وضع موجود (بودن) و سیر تدریجی به سوی وضع مطلوب (شدن) میباشد و انسان هم در عالم هستی موجودی متفاوت و متمایز از سایر موجودات هست. زیرا آرمان گرا، تحول خواه و تحول آفرین است. پس میتوان انسان را دائرمدار و کانون تحول در حیات بشری دانست. انسانی که نگاهی تکاملی، پویا و دینامیکی به آینده دارد. انسانی که متمایل به تحول مثبت و رویگردان از تحول منفی است.
از آنجا که هر نوع تغییر و تبدیل و دگرگونی اعم از تغییر مثبت و منفی را میتوان به نحوی تحول دانست، ضرورت دارد نوعی مرزبندی علمی بین مصادیق تحول قائل گردیم.
امام موسی کاظم (ع) میفرمایند: (مَنِ استوی یوماهُ فَهُوَ مَغبونٌ وَ مَن کانَ آخِرُ یَومَیهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلعونٌ)
یعنی هر کس دو روزش یکسان باشد و هیچ تغییر و رشد و تحولی در او رخ ندهد، مغبون و زیان دیده است و آنکه فردایش بدتر از امروزش باشد ملعون است.
به روشنی در مییابیم که این کلام نورانی حامل بار معنایی گرانقدری است که تفسیر و تبیین تحولات و حوادث حیات بشر و فلسفۀ ضرورت رشد انسان در آن نهفته است. لذا تحول را میتوان خواستن و شدن و لوح نمایش تواناییهای بشر و تغییر و تطوّر احوال جامعه دانست.
لازم به ذکر است که آحاد جامعه هم فهم و برداشتی متفاوت از یکدیگر درباره چرایی و چیستی تحول دارند. به همین دلیل تعیین مرزبندیهای ظریف و دقیق بین تحولگرایی آرمان ساز، مولّد و فعال با تحولخواهیِ آرمان سوز، منفعل و مبتنی بر نواندیشی دینی و روشنفکرمآبانه ضروری است.
در غیر این صورت چه بسا بین تحول منفی که باعث مسخ هویت ملی، فرهنگی، دینی و تاریخی است با تحول مثبت که مانع از استحاله فکری و مایۀ تعالی و ترقی انسان است، خلط معنا ایجاد گردد.
از طرفی تحول در حوزههای فرهنگی، علمی و آموزشی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، اداری و مدیریتی، آرمانها و رسالتهای خانواده و قانونگذاری میتواند مبنای مطالعه و تلاش تصمیم سازان در مقوله تحول پویا قرار گیرد. مثلا:
در تحول فرهنگی و رشد فرهنگ عمومی میتوان با تقویت ارزشهای فرهنگی و در کنار آن، عزم بر مرگ خاموشِ آداب و عادات و رسوم پوسیده و افسانهای و همچنین فرهنگ مصرف بیرویه و راحت طلبی گام برداشت.
تحول اقتصادی در هیأت فرار از تکیه بر اقتصاد تک محصولی و توجه به اقتصاد چند محصولی و همچنین تقویت اقتصاد مقاومتی و درونزا که با تهدید تندبادهای اقتصاد جهانی و بینالمللی نلرزد و ریشه کن نگردد، شکل گیرد.
تحول علمی و آموزشی در قالب کم رنگ کردن آموزشهای نظری صِرف، و توجه به آموزشهای مهارتی و کاربردی و رویگردانی از آموزش حافظه محور و جایگزینی آموزشِ فایده محور، برنامهریزی شود.
تحول در خانواده با نگاه توسعۀ ارزشهای اصیل حاکم بر خانواده و کنترل پیری جمعیت با رویکرد تقویت جوانی جمعیت و تحکیم ارکان و روابط خانواده ملاحظه گردد.
تحول اداری و مدیریتی با رویکرد تزریق انگیزه و انرژی به حوزه اداری و گشودن بابِ بستۀ ورود جوانان در مدیریت میانی کشور صورت گیرد، به طوریکه پیران در مراکز ستادی و تصمیم ساز و جوانان به صورت میدانی در صف اجرا ایفای نقش نمایند، آنگونه که مدیریت کشور با معیّت و همراهی پیر و جوان اداره شود.
تحول در قانونگذاری هم در شکلِ جعل و وضع قوانین مترقی که متضمّن رشد و سلامت و سعادت جامعه باشد، محقق گردد.
با تکیه بر آنچه گفته شد، پاسخ به این سؤال شما راحت و روشن است، چون میدانیم که پیشرفت بشر مدیون عقلانیت و مراکز علمی است و تفکر منطقی و چرایی حوادث در دانشگاهها مورد مناقشه و تبیین قرار میگیرد تا ریلگذاری نوینی برای رشد و ایجاد تحول در جامعه شکل گیرد، پس دانشگاه به عنوان خط مقدم جبهۀ فکر و اندیشهسازی میتواند تأثیرگذارترین نهاد در ایجاد تحول و توسعه در جامعه باشد. زیرا هر حرکتی که از پشتوانه فکری، علمی و پژوهشی برخوردار نباشد، قطعاً ناپایدار و محکوم به شکست و منجر به تحول بنیادین نمیگردد، و دانشگاه هم مبدأ تحول و اتاق فکر موفقی برای ایجاد تحول است. پس دانشگاه محل حل مسأله و تربیت نیروهای دانا وتوانا برای فائق آمدن بر معضلاتی است که مانع ایجاد تحول میگردند.
دانشگاه در این راستا بستههای آموزشی خود را به صورت دانش، گرایش و کنش به مخاطبان ارائه میدهد. به عبارت سادهتر، رسالت دانشگاه برای ایجاد تحول به صورت آموزش تخصصی (دانش) و تربیت فرهنگی جهت دار (گرایش) و تربیت و آموزشهای مهارتی و کاربردی (کنش) تعریف شده است.
لذا تغییر طلبی رادیکال و دگرگون خواهی بنیادین در تربیت و آموزشهای دانشگاهی نهفته است و با تلاش عوامل انسانی و استفاده از ابزارهای علمی این مهم به منصه ظهور میرسد و نهایتاً باعث ایجاد تحول در جامعه میگردد.
البته هر اندازه متولیان دانشگاهی کرسی مدیریت خود را از قِبَل ساز و کارهای انتخاباتی به دست آورند و مدیون عوامل برون دانشگاهی باشند، طبیعتا از میزان تأثیرگذاری و تحول آفرینی دانشگاه کاسته میگردد. دانشگاه به معنای واقعی کلمه، مبتکر در علم و رسالتش تولید علم است، نه مقلّد محض. تا بتواند در پرتو خلاقیت و ابتکارات علم با استفاده از دستاوردهای علمی بشری در جامعه جهانی ایفای نقش و منشأ اثر و تحول آفرین باشد.
انتخابات سالم که تصویری زیبا از نمایش دموکراسی و جمهوریت است، در زمره مسائل سیاسی و اجتماعی است و یکی از حوزههای تحت رسالت دانشگاه برای بسترسازیِ حاکمیتِ مردم سالاری و شایسته گزینی است تا از این طریق تحولی اساسی در حوزه قانونگذاری و نظارت دقیق بر اجرای قانون انجام گیرد.
به عبارت دیگر چون سیاست و مؤلفههای مربوط به آن از جمله انتخابات زیر مجموعهای از جریان اندیشه و عقلانیت است و دانشگاه هم در این راستا نقش تعیینکننده دارد، پس انتخابات تابعی از نگرش و اراده دانشگاهها و مراکز علمی است. البته مشروط بر اینکه لوازم انجام این مأموریت در اختیار خود باشد و نه به اختیار غیر.
آنچه گفته شد در مقام تبیین رسالت و نقش و میزان تأثیرگذاری دانشگاه بماهو دانشگاه بوده، اما اینکه دانشگاههای استان کهگیلویه و بویراحمد چه میزان فرصت یافتند یا به آنها فرصت داده شد تا نقش خود را در جامعه در ایجاد تحول و ریلگذاری سیاست انتخاباتی به خوبی ایفا کنند بحث دیگری است که قبلاً به صورت مصاحبه حضوری و یا به طور نوشتاری به تفصیل مطالبی را در رسانهها عرضه داشتم.
بهامید آن روز که آسیبها و موانع رشد زدوده و نهال تلاش علمی دانشگاهیان تنومند و شکوفههای زیبای تحول همه جانبه را به ارمغان آورد.
از خدا جوییم توفیق ادب/ بیادب محروم گشت از لطف ربّ
با پوزش از همه خوبان و احترام خاص برای هم استانیهای عزیز
عبدالرحمان افضلیان