تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۱۹:۰۵
کد مطلب : ۴۹۲۸۱۹
در یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد برگزار شد
فیلم و تصاویر | آغاز دومین اجلاسیه علمی جهان فکری و سلوک حضرت آیتالله سید کرامتالله ملکحسینی (ره)/ مندنیپور: مردمی ترین مرد دیار ما شایسته مقام آیت الله العظمی ملک حسینی است
۱
کبنا ؛دومین اجلاسیه علمی جهان فکری و سلوک حضرت آیتالله سید کرامتالله ملکحسینی (ره) در یاسوج مرکز استان کهگیلویه و بویراحمد برگزار شد.
به گزارش کبنا از یاسوج، شامگاه (چهارشنبه ۲۳ آبان ماه ۱۴۰۳) دومین اجلاسیه علمی جهان فکری و سلوک حضرت آیتالله سید کرامتالله ملکحسینی (ره) در سالن ادارهکل کتابخانههای عمومی استان کهگیلویه و بویراحمد با حضور جمعی از مسئولان کشوری و استانی برگزار شد.
علی مندنیپور وکیل پایه یک دادگستری و رئیس اسبق کانون وکلای کشور در این اجلاسیه به ذکر خاطراتی از مقام علمی و سلوک عرفانی آیت الله ملکحسینی(ره) پرداخت و گفت: من در نوفل لوشاتو درس میخواندم و افتخار داشتم نامهای از حضرت آیتالله سید کرامتالله ملکحسینی(ره) را به امام خمینی(ره) آن زمان که در تبعید بودند، رساندم.
وی افزود: وقتی نامه را خدمت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران دادم، عظمت آیتالله ملکحسینی(ره) در آن جمله امام خمینی(ره) دیدم. امام (ره) فرمود؛ سید کرامت خوش آمدی، شاگری که بر نوشته های من حاشیه مینویسد.
وی در ادامه افزود: نامه را گرفتم و کپی آن را از طریق قم برای حضرت آیت الله ملک حسینی (ره) ارسال کردم.!
مندنیپور وکیل پایه یک دادگستری و رئیس اسبق کانون وکلای کشور در وصف ایت الله ملکحسینی اظهار کرد: بر اساس برداشتم از سیره آیتالله ملکحسینی بزرگ این موضوع را بیان میکنم، این افتخار نصیبم شد که در سال ۱۳۴۷ در کلاس چهارم ادبی شیراز در مدرسه خان خدمت آیتالله برسم، طلابی در آنجا حضور داشتند، و گاهی ارتباطاتی با ایشان داشتم، تا اینکه در سال ۱۳۵۶ زمینه برای ادامه تحصیلاتم در خارج کشور ایجاد شد.
مندنیپور بیان کرد: انقلاب اولین جرقههای خود را زده بود که در نوفللوشاتو همچون سایر دانشجویان به مدت یک ماه هر روز خدمت حضرت امام حضور پیدا میکردم، روزی در تماسی تلفنی نهچندان آسان با جناب شادروان کی عطا طاهری، فرمودند حضرت آیتالله ملکحسینی بنا به وظیفه اعتقادی خود حرکت بسیار خودجوشی را آغاز کردند، و گفتند یادداشتی نوشتم که از طرف حضرت آیتالله اجازه گرفتم و با صلاحدید افرادی که حرکتهای انقلابی داشتند، خدمت حضرت امام رسیدم، آقای اشرافی زمینه را فراهم کرد و من خدمت حضرت امام رسیدم، گفتم بویراحمدی هستم در اینجا درس میخوانم، یادداشتی از طرف شاگرد شما حضرت آیتالله ملکحسینی خدمت شما آوردهام، بعدازاین، عظمت آیتالله را در جمله امام درک کردم، گفتند سید کرامت خوشامدی، شاگردی که برنوشتههای من حاشیه مینوشت، عین این جمله را اشاره کردند و آقای اشرافی گفتند که جواب نامه را نوشتند و کپی جواب را دادند و برای حضرت آیتالله ملکحسینی ارسال کردم و این بزرگترین افتخار من بود که آیتالله ملکحسینی (ره) شاگرد عالم امام خمینی (ره) شاگرد دوستداشتنی و برای من بسیار زیبا بود که این حرکت آنجا شکل گرفت؛ آب دریا را اگر نتوان کشید، هم بهقدر تشنگی باید چشید.
آنچه میگویم از سر اخلاص به مقام حضرت آیتالله ملکحسینی بزرگ بود، از ایشان جز شجاعت، سخاوت ندیدم،
یک مورد از شجاعت ایشان میگویم تابستان ۱۳۵۹ به ایران آمدم، اتفاقی افتاده بود، یکی از منسوبان ما در مسیر اردکان به شیراز کلاشینکف در ماشینش گرفتند، خدمت آیتالله ملکحسینی رسیدم ولی کاری از دست ایشان برنیامد، اما بعد از آن با تماس تلفنی آیتالله ملکحسینی به دفتر حضرت امام این موضوع حل شد و آن آقا همیشه میگفتند که اگر این تماس تلفنی نبود کار من تمام میشد، لذا برای آیتالله ملکحسینی بویراحمدی بودن مهم نبود و مردمدار بودند.
مندنیپور بیان کرد: عنوان مردمیترین مرد دیار ما شایسته مقام آیتاللهالعظمی ملکحسینی هست و کسی نمیتواند شکی در آن داشته باشد و فرزند خلف ایشان نیز کسی هستند که بدون تعارف به حضورشان افتخار میکنیم و با همه وضعیتی که وجود دارد انتظار داریم مثل همیشه در کنار مردم باشند.
محمد مهدی روشنفکر عضو هیئت علمی دانشگاه یاسوج و تاریخدان برجسته کشور و استان کهگیلویه و بویراحمد در این اجلاسیه در صحبتهای به مدیریت و توان حضرت آیتالله سید کرامتالله ملکحسینی(ره) در متحد کردن جوامع عشایری در راستای اهداف انقلاب اسلامی و مسیر امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی اشاره کرد و گفت: نفوذ معنوی و رفتارهای مبتنی بر دین مبین اسلام آیتالله ملکحسینی(ره) نقش مهمی در همراه کردن جوامع عشایر با انقلاب اسلامی و دوران مبارزه انقلابیون با نظام ستم شاهی داشت.
به گزارش کبنا از یاسوج، شامگاه (چهارشنبه ۲۳ آبان ماه ۱۴۰۳) دومین اجلاسیه علمی جهان فکری و سلوک حضرت آیتالله سید کرامتالله ملکحسینی (ره) در سالن ادارهکل کتابخانههای عمومی استان کهگیلویه و بویراحمد با حضور جمعی از مسئولان کشوری و استانی برگزار شد.
علی مندنیپور وکیل پایه یک دادگستری و رئیس اسبق کانون وکلای کشور در این اجلاسیه به ذکر خاطراتی از مقام علمی و سلوک عرفانی آیت الله ملکحسینی(ره) پرداخت و گفت: من در نوفل لوشاتو درس میخواندم و افتخار داشتم نامهای از حضرت آیتالله سید کرامتالله ملکحسینی(ره) را به امام خمینی(ره) آن زمان که در تبعید بودند، رساندم.
وی افزود: وقتی نامه را خدمت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران دادم، عظمت آیتالله ملکحسینی(ره) در آن جمله امام خمینی(ره) دیدم. امام (ره) فرمود؛ سید کرامت خوش آمدی، شاگری که بر نوشته های من حاشیه مینویسد.
وی در ادامه افزود: نامه را گرفتم و کپی آن را از طریق قم برای حضرت آیت الله ملک حسینی (ره) ارسال کردم.!
مندنیپور وکیل پایه یک دادگستری و رئیس اسبق کانون وکلای کشور در وصف ایت الله ملکحسینی اظهار کرد: بر اساس برداشتم از سیره آیتالله ملکحسینی بزرگ این موضوع را بیان میکنم، این افتخار نصیبم شد که در سال ۱۳۴۷ در کلاس چهارم ادبی شیراز در مدرسه خان خدمت آیتالله برسم، طلابی در آنجا حضور داشتند، و گاهی ارتباطاتی با ایشان داشتم، تا اینکه در سال ۱۳۵۶ زمینه برای ادامه تحصیلاتم در خارج کشور ایجاد شد.
مندنیپور بیان کرد: انقلاب اولین جرقههای خود را زده بود که در نوفللوشاتو همچون سایر دانشجویان به مدت یک ماه هر روز خدمت حضرت امام حضور پیدا میکردم، روزی در تماسی تلفنی نهچندان آسان با جناب شادروان کی عطا طاهری، فرمودند حضرت آیتالله ملکحسینی بنا به وظیفه اعتقادی خود حرکت بسیار خودجوشی را آغاز کردند، و گفتند یادداشتی نوشتم که از طرف حضرت آیتالله اجازه گرفتم و با صلاحدید افرادی که حرکتهای انقلابی داشتند، خدمت حضرت امام رسیدم، آقای اشرافی زمینه را فراهم کرد و من خدمت حضرت امام رسیدم، گفتم بویراحمدی هستم در اینجا درس میخوانم، یادداشتی از طرف شاگرد شما حضرت آیتالله ملکحسینی خدمت شما آوردهام، بعدازاین، عظمت آیتالله را در جمله امام درک کردم، گفتند سید کرامت خوشامدی، شاگردی که برنوشتههای من حاشیه مینوشت، عین این جمله را اشاره کردند و آقای اشرافی گفتند که جواب نامه را نوشتند و کپی جواب را دادند و برای حضرت آیتالله ملکحسینی ارسال کردم و این بزرگترین افتخار من بود که آیتالله ملکحسینی (ره) شاگرد عالم امام خمینی (ره) شاگرد دوستداشتنی و برای من بسیار زیبا بود که این حرکت آنجا شکل گرفت؛ آب دریا را اگر نتوان کشید، هم بهقدر تشنگی باید چشید.
آنچه میگویم از سر اخلاص به مقام حضرت آیتالله ملکحسینی بزرگ بود، از ایشان جز شجاعت، سخاوت ندیدم،
یک مورد از شجاعت ایشان میگویم تابستان ۱۳۵۹ به ایران آمدم، اتفاقی افتاده بود، یکی از منسوبان ما در مسیر اردکان به شیراز کلاشینکف در ماشینش گرفتند، خدمت آیتالله ملکحسینی رسیدم ولی کاری از دست ایشان برنیامد، اما بعد از آن با تماس تلفنی آیتالله ملکحسینی به دفتر حضرت امام این موضوع حل شد و آن آقا همیشه میگفتند که اگر این تماس تلفنی نبود کار من تمام میشد، لذا برای آیتالله ملکحسینی بویراحمدی بودن مهم نبود و مردمدار بودند.
مندنیپور بیان کرد: عنوان مردمیترین مرد دیار ما شایسته مقام آیتاللهالعظمی ملکحسینی هست و کسی نمیتواند شکی در آن داشته باشد و فرزند خلف ایشان نیز کسی هستند که بدون تعارف به حضورشان افتخار میکنیم و با همه وضعیتی که وجود دارد انتظار داریم مثل همیشه در کنار مردم باشند.
محمد مهدی روشنفکر عضو هیئت علمی دانشگاه یاسوج و تاریخدان برجسته کشور و استان کهگیلویه و بویراحمد در این اجلاسیه در صحبتهای به مدیریت و توان حضرت آیتالله سید کرامتالله ملکحسینی(ره) در متحد کردن جوامع عشایری در راستای اهداف انقلاب اسلامی و مسیر امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی اشاره کرد و گفت: نفوذ معنوی و رفتارهای مبتنی بر دین مبین اسلام آیتالله ملکحسینی(ره) نقش مهمی در همراه کردن جوامع عشایر با انقلاب اسلامی و دوران مبارزه انقلابیون با نظام ستم شاهی داشت.
ستار هدایتخواه دبیر جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در این آئین به غیرت دینی آیتالله ملکحسینی(ره) پرداخت و گفت: آیتالله ملکحسینی (ره) همواره در مقابل انحرافات دینیایستادگی میکرد.
هدایتخواه در ابتدای بیان خود گفت: بهمن ۱۳۵۷ نوجوان ۱۶ سالهای بودم، چند روز پس از انقلاب حدوداً ۲۵ بهمن ماه در شهر سی سخت درس میخواندم، آیت الله ملک حسینی به عنوان تفکر انقلابی و نماینده امام خمینی به سی سخت عزیمت فرمودند، استقبال باشکوهی ازایشان کردند. مرحوم سید عبدالخالق رضایی در این استقبال گفتند «بارها در این مکان از شخصیتهای سیاسی و غیرسیاسی استقبال به عمل آمده ولی برای اولین بار از دین استقبال به عمل میآید. » وایشان سخنرانی کردند.
وی افزود: اولین بار بود که پای صحبت این عالم انقلابی نشستم، هنوز طنین صدایایشان در گوش بنده است. سال ۵۹ انقلاب فرهنگی شد، سال ۶۰ وارد تربیت معلم شدیم و برای تدریس به باشت رفتم و سال ۶۶ به مشهد رفتم و سال ۷۲ برگشتم به استان. مجموعهای تحت عنوان بهاری با قرآن تشکیل شد و بعد موسوم شد به هیئت جوانان حسینی یاسوج، به همت آقای دکتر هاشمی و آقای دکتر احمدی وو برخی طلاب دیگر. پایگاه اصلی این هیئت در دفتر آیت الله ملک حسینی بود. شاید این هیئت اولین هیئت جوانانه استان بود و هیئت با برکتی هم بود، خیلی از افرادی که الان در مناصب مختلفی در استان حضور دارند، بچههای همان هیئت هستند.
هدایتخواه اظهار کرد: بعد از اینکه برگشتم، یک تابستان صبحها قبل از طلوع آفتاب جلسه در دفتر آیت الله ملک حسینی تشکیل میشد و کتابهای عالمان برجسته علامه مصباح تدریس میشد. در مشهد سلسله مقالاتی را در بررسی و نقد شخصیت و افکار دکتر شریعتی ارائه کردیم که تبدیل به جزوه شد. در همان زمان نیز سخنان دکتر عبدالکریم سروش در محافل دانشگاهی مطرح بود، سخنرانی کرده بودند تحت عنوان «تحقیق و تقلید در سلوک دانشجویی» در این سخنرانی گفته بودند اسلام قبل از انقلاب روشنفکرانه و محقق پرور، و اسلام بعد از انقلاب اسلام فقاهتی و مقلدپرور است. که بنده نیز این سخنان را نقد کردم.
وی افزود: در مقالات خود اظهارنظرات و منابع موافق و مخالف درخصوص دکتر شریعتی را آوردم، نظر آیت الله ملک حسینی در رابطه بااندیشه دکتر شریعتی نیز در این مقالات آورده بودم، و بعد که به یاسوج برگشتیم، بعضی دوستان خبر نوشتار بنده را در نقد دکتر شریعتی و دکتر سروش بهایشان گفته بودند، و ما را مورد تفقد قرار دادند.
سالهای اولیه انقلاب اسلامی بسیاری از جوانان متأثر از آرای دکتر شریعتی بودند، اظهار نظر صریح از دکتر شریعتی کار بسیار سختی بود. در آن شرایط آقای دکتر بازرگان و آقای شهید مطهری بیانیهای درخصوص افکار دکتر شریعتی دادند، که در آن گفته شده بودند آقای دکتر شریعتی در نیتهای فردی خود نیت سوئی نداشت ولی در برداشتها دچار اشتباه شده، آنقدر فشار زیاد شد که آقای بازرگان امضای خود را پس گرفت و همین افرادی که فشار آوردند، تحت عنوان جریان فرقان، استاد مطهری را تهدید به قتل کردند و نهایتاً نیزایشان را شهید کردند.
وی افزود: تأکید بر خلوصاندیشه دینی و پرهیز از التقاط داشتند، یکی از بحثهایی که آیت الله ملک حسینی نسبت به آن حساسیت داشتند، اندیشه اسلام منهای روحانیت بود که دکتر شریعتی آن را مطرح کردند، ایشان میان فرهنگ و ایدئولوژی تفاوت قائل بودند، میگفت ایدئولوژی مجاهد پرورش میدهد و فرهنگ مجتهد. مثلاً میگفت فرهنگ ابوعلی سینا پرورش میدهد. نگاهش این بود که پاسداران فرهنگ که روحانیت هستند باید از صحنه خارج شوند تا بتوانیم انقلاب کنیم.
وی گفت: آخرین ایراد بنده در سال ۹۱ قبل از عزیمت به حج در بیمارستان خدمتایشان رسیدیم و حلالیت طلبیدیم، در مکه بودیم که خبر رحلتایشان را شنیدیم، به همت عزیزان مجلس عزایی برگزار کردیم و بنده نیز آنجا نسبت بهایشان ادای دین کردیم، خیلی از دوستان ما که در ان کاروان بودند نماز لیله الدفنایشان را در مسجدالحرام و در نزدیکی کعبه اقامه کردند، شاید دینی کهایشان بر گردن ما داشت، با این فرصت ادا کردیم. یکی از این دوستان فرمانده انتظامی استان سردار عادلی بود که خیلی به آیت الله ملک حسینی ارادت داشتند.
هدایتخواه بیان کرد: داشتن غیرت دینی و شجاعت اهمیت زیادی دارد، در روزگاری هستیم که شبهات و انحرافاتاندیشه دینی روزانه تولید میشود و دفاع ازاندیشه دینی بسیار ضروری است.
وی گفت: امام در پاسخ خیلی از جوانان دانشجو که درخواست داشتند بیانیهای به مناسبت درگذشت دکتر شریعتی بدهند، پاسخ دادند که: اگر اسلام آنگونه که هست خالص ارائه شود همه فطرتهای پاک خواهند پذیرفت. ما امروز نیاز به این اسلام داریم، اسلامی با متد فقاهت و اجتهاد هست که میتوان اسلام را آنگونه که هست فهمید. نه اینکه مبنا رااندیشههای بیگانه قرار دهیم و بعد اسلام را به آن تطبیق دهیم. آیت الله ملک حسینی طرفدار حفظ خلوصاندیشه دینی بودند و به جد از این خلوص دفاع میکردند.
هدایتخواه در ابتدای بیان خود گفت: بهمن ۱۳۵۷ نوجوان ۱۶ سالهای بودم، چند روز پس از انقلاب حدوداً ۲۵ بهمن ماه در شهر سی سخت درس میخواندم، آیت الله ملک حسینی به عنوان تفکر انقلابی و نماینده امام خمینی به سی سخت عزیمت فرمودند، استقبال باشکوهی ازایشان کردند. مرحوم سید عبدالخالق رضایی در این استقبال گفتند «بارها در این مکان از شخصیتهای سیاسی و غیرسیاسی استقبال به عمل آمده ولی برای اولین بار از دین استقبال به عمل میآید. » وایشان سخنرانی کردند.
وی افزود: اولین بار بود که پای صحبت این عالم انقلابی نشستم، هنوز طنین صدایایشان در گوش بنده است. سال ۵۹ انقلاب فرهنگی شد، سال ۶۰ وارد تربیت معلم شدیم و برای تدریس به باشت رفتم و سال ۶۶ به مشهد رفتم و سال ۷۲ برگشتم به استان. مجموعهای تحت عنوان بهاری با قرآن تشکیل شد و بعد موسوم شد به هیئت جوانان حسینی یاسوج، به همت آقای دکتر هاشمی و آقای دکتر احمدی وو برخی طلاب دیگر. پایگاه اصلی این هیئت در دفتر آیت الله ملک حسینی بود. شاید این هیئت اولین هیئت جوانانه استان بود و هیئت با برکتی هم بود، خیلی از افرادی که الان در مناصب مختلفی در استان حضور دارند، بچههای همان هیئت هستند.
هدایتخواه اظهار کرد: بعد از اینکه برگشتم، یک تابستان صبحها قبل از طلوع آفتاب جلسه در دفتر آیت الله ملک حسینی تشکیل میشد و کتابهای عالمان برجسته علامه مصباح تدریس میشد. در مشهد سلسله مقالاتی را در بررسی و نقد شخصیت و افکار دکتر شریعتی ارائه کردیم که تبدیل به جزوه شد. در همان زمان نیز سخنان دکتر عبدالکریم سروش در محافل دانشگاهی مطرح بود، سخنرانی کرده بودند تحت عنوان «تحقیق و تقلید در سلوک دانشجویی» در این سخنرانی گفته بودند اسلام قبل از انقلاب روشنفکرانه و محقق پرور، و اسلام بعد از انقلاب اسلام فقاهتی و مقلدپرور است. که بنده نیز این سخنان را نقد کردم.
وی افزود: در مقالات خود اظهارنظرات و منابع موافق و مخالف درخصوص دکتر شریعتی را آوردم، نظر آیت الله ملک حسینی در رابطه بااندیشه دکتر شریعتی نیز در این مقالات آورده بودم، و بعد که به یاسوج برگشتیم، بعضی دوستان خبر نوشتار بنده را در نقد دکتر شریعتی و دکتر سروش بهایشان گفته بودند، و ما را مورد تفقد قرار دادند.
سالهای اولیه انقلاب اسلامی بسیاری از جوانان متأثر از آرای دکتر شریعتی بودند، اظهار نظر صریح از دکتر شریعتی کار بسیار سختی بود. در آن شرایط آقای دکتر بازرگان و آقای شهید مطهری بیانیهای درخصوص افکار دکتر شریعتی دادند، که در آن گفته شده بودند آقای دکتر شریعتی در نیتهای فردی خود نیت سوئی نداشت ولی در برداشتها دچار اشتباه شده، آنقدر فشار زیاد شد که آقای بازرگان امضای خود را پس گرفت و همین افرادی که فشار آوردند، تحت عنوان جریان فرقان، استاد مطهری را تهدید به قتل کردند و نهایتاً نیزایشان را شهید کردند.
وی افزود: تأکید بر خلوصاندیشه دینی و پرهیز از التقاط داشتند، یکی از بحثهایی که آیت الله ملک حسینی نسبت به آن حساسیت داشتند، اندیشه اسلام منهای روحانیت بود که دکتر شریعتی آن را مطرح کردند، ایشان میان فرهنگ و ایدئولوژی تفاوت قائل بودند، میگفت ایدئولوژی مجاهد پرورش میدهد و فرهنگ مجتهد. مثلاً میگفت فرهنگ ابوعلی سینا پرورش میدهد. نگاهش این بود که پاسداران فرهنگ که روحانیت هستند باید از صحنه خارج شوند تا بتوانیم انقلاب کنیم.
وی گفت: آخرین ایراد بنده در سال ۹۱ قبل از عزیمت به حج در بیمارستان خدمتایشان رسیدیم و حلالیت طلبیدیم، در مکه بودیم که خبر رحلتایشان را شنیدیم، به همت عزیزان مجلس عزایی برگزار کردیم و بنده نیز آنجا نسبت بهایشان ادای دین کردیم، خیلی از دوستان ما که در ان کاروان بودند نماز لیله الدفنایشان را در مسجدالحرام و در نزدیکی کعبه اقامه کردند، شاید دینی کهایشان بر گردن ما داشت، با این فرصت ادا کردیم. یکی از این دوستان فرمانده انتظامی استان سردار عادلی بود که خیلی به آیت الله ملک حسینی ارادت داشتند.
هدایتخواه بیان کرد: داشتن غیرت دینی و شجاعت اهمیت زیادی دارد، در روزگاری هستیم که شبهات و انحرافاتاندیشه دینی روزانه تولید میشود و دفاع ازاندیشه دینی بسیار ضروری است.
وی گفت: امام در پاسخ خیلی از جوانان دانشجو که درخواست داشتند بیانیهای به مناسبت درگذشت دکتر شریعتی بدهند، پاسخ دادند که: اگر اسلام آنگونه که هست خالص ارائه شود همه فطرتهای پاک خواهند پذیرفت. ما امروز نیاز به این اسلام داریم، اسلامی با متد فقاهت و اجتهاد هست که میتوان اسلام را آنگونه که هست فهمید. نه اینکه مبنا رااندیشههای بیگانه قرار دهیم و بعد اسلام را به آن تطبیق دهیم. آیت الله ملک حسینی طرفدار حفظ خلوصاندیشه دینی بودند و به جد از این خلوص دفاع میکردند.
آیت الله سید شرف الدین ملک حسینی استاد برجسته حوزههای علیمه و نماینده مردم استان کهگیلویه و بویراحمد در مجلس خبرگان رهبری در این اجلاسیه به سخنرانی پرداخت و با بیان اینکه اگر انسانی عالمی را تکریم کند، پروردگار او را تکریم کرده است، اظهار کرد: درود بر شما که به احترام مردی بزرگ آمدهاید، شایسته احترام هستید. ۱۵ سالم بود که انقلاب پیروز شد، نوجوانی بودیم؛ ولی گرایشها را میدیدیم، گفت و گوهای مردم باایشان را به یاد دارم، سخنرانیهای مرحوم آقا را به یاد دارم، ولی چون گرایشم نقل وقایع و تاریخ نیست حساس نبودم که کتب نگارش شده را مطالعه کنم و مطالبی که آقای روشنفکر فرمودند بدانم و ببینم؛ ولی این تقسیمبندی را توضیح خواهم داد، ولی این تقسیمبندی بین جبهه خان زادهها و کدخدایان و جبهه انقلاب تقسیمبندی دقیقی نیست. اولاً کلمات را باید در جغرافیای خاص خودش باید معنی کنند، تا معنا پیدا کنند. دوماً کلمات بار معناییشان تغییر میکنند و باید دقت داشت که کلمه انقلابی در آن روز و امروز متفاوت ادا میشود و گستره معنایی متفاوتی داشت.
وی گفت: اکثریت و اقلیت، مجاهدین خلق، جنبش مسلمان مبارز خود را انقلابی میشمردند، رگههای در این استان داشتند. کسانی که خود را مذهبی میدیدیدند و متأثر از اندیشههای شریعتی بودند، خود را انقلابی میدیدند، گاه برای دشمنی با روحانیت در یک جبهه قرار میگرفتند، اما چرا مرحوم آقا در مقابل کسانیایستادند که ادعای انقلابیگری داشتند، و ایستاد و نگذاشت این افراد صحبتها و هیجانات اجتماعی خود را ادامه دهند، یک بار این موضوع را توضیح خواهم داد، هر چند که گرایشم بازگویی و بازخوانی تاریخ نیست.
وی گفت: فتنههایی در فارس، گنبد کاووس، کردستان، آذربایجان غربی رخ داد، و مرحوم آقا پیشبینی میکرد که اینها به ادعای دینداری میخواهند فتنهای در منطقه ایجاد کنند که انقلاب نتواند به اهدافش برسد.
یادم هست میفرمود قصه لر با قصه غیر لر فرق دارد، این را هم دولت شاهی میدانست، و هم دیگران. که اگر فتنهای در قلب مناطق لر نشین رخ دهد، این فتنه مثل فتنه گنبد کاووس و فتنههای دیگر قابل جمع کردن نیست، به همین دلیل همایشان تلاش میکرد به نام دین و انقلاب مبادا کسانی جبهه بگیرند و فتنه کنند.
آیتالله ملکحسینی در ادامه گفت: دیگر نظام خان خانی تمام شده بود و خان زادهها دیگر خانزاده و کدخداسالارانه فکر نمیکردند. هر چند نه خان هستم و نه تاریخدان، اما در تاریخ زندگی کردهام، نیاز به بازبینی هست، اما کسانی را به یاد دارم که روزی به نام خدا و خلق سخنرانی میکردند، روزی در دفتر رئیس جمهور بنی صدر بودند و روزی هم به نام حزب جمهوری اسلامی سخن میگفتند، به یاد دارم. چرا مرحوم آقا یک روز به حزب جمهوری دعوت کرد و یک روز در برابر حزب جمهوریایستاد. و این جمله را گفت نایستادم مگر یک نماینده غیرحزبی را به مجلس بفرستند. نمیدانم در کتابها این مطالب نوشته شده، هست یا خیر. ضرورت دیدم به دلیل افت و خیزی که در جلسه ایجاد شد، با اندک حوصلهای به این مسأله بپردازم. چه کسانی بودند که عبور از نگرش منافقین تا نگرش طرفداری از بنی صدر و داعیه انقلابی داشتند و میخواستند جبهه انقلاب را مدیریت و رهبری کنند؟ نقش شهرستانهای مختلف در ایجاد این جریان چه بود؟ آیا افرادی برخی از خان زادهها را تهدید کرده بودند و آنها فرزندانشان را میان فضولات گاو میخواباندند که کسی سراغ آنها نرود و آنها را نکشد و به ناموس آنها تعرض نکند، اینها را یاد دارم. به نام دین حرکاتی اتفاق افتاد که مرحوم آقاایستاد و نگذاشت به یک تنش پایان ناپذیر و جبران ناپذیر اتفاق بیفتد.
وی افزود: ایشان در حوزه فقه، اصول و کلام چگونه فکر میکرد؟ آیا فلسفه را یک مبنای تفکر و یا یک زبان میدانست؟ اینها را در جلساتی دیگر توضیح خواهم داد.
آیتالله سید شرفالدین ملکحسینی در ادامه بحثش را روی سلوک آیتالله العظمی ملکحسینی(ره) ارائه داد و گفت: یک روز از مرحوم آقا سؤال کردم که شجاعت شما ارث است یا چیز دیگری است؟ انتظارم این بود که بگویند مرحوم پدرم هم شجاع بود، ولی پاسخ دیگری داد. گفت آدم، اگر از خدا بترسد، نان از کسی نخواهد، در برابر هر قدرت و انحرافی میتواند بایستد، خوف از خدا. و میفرمود که پدرم میگفت «بو، جز از خدا نترسید و حواستان جمع باشد آنچه که خدا راضی نیست نکنید». اگر قرار است انسان در منصههای اجتماعی بایستد و گاه فحش بخورد که حامی خان است، گاه فحش بخورد که او ضد ولایت فقیه است. عبور کسانی که در ائتلاف منافقین بودند و ابزاری در دست باند مهدی هاشمی بودند و بر سر روحانیت چه آوردند و بر این انقلاب مظلوم چه گذشت، بیان خواهم کرد. ما الان در یک دوران آرام تحت ولایت و تدبیر مقام معظم رهبری هستیم، نمیدانید که چه خون دلها خورده شده تا اوضاع به چنین آرامشی رسیده و دست کم خطوطی مشخص است؛ خوب یا بد. دوران عجیبی بود.
وی در ادامه بیان کرد: حدیث داریم، اگر کسی از خدا ترسید از هیچ کس نمیترسد، ولی کسی که از خدا نترسید، خدا او را از همه میترساند، دلهرههای اجتماعی ناشی از این است که مدار خدای متعال نیست، مدار محبوبیت و حفظ قدرت و ثروت من است. آخوند مثل مرحوم آقا وجاهت داشت، ولی اگر انسان این موارد را در نظر داشت بسیار فرد لرزان و شکنندهای خواهد شد.
آیتالله شرفالدین ملکحسینی ادامه داد: در جلسه قبل عزیزی سق لسان بود و در مورد مرحوم آقا تعبیر کرد که مرحوم آقا انسانی مردم گرا بود، گفتم نه خیر. ایشان اصلاً مردم مدار نبود، مردم دار بودند. انسانی که به خود بیندیشد و آنچه مربوط به خود است بدون شک مردممدار میشود، خواست مردم است و تمام تصمیمهای او را تمشیت و مدیریت میکنند. مهم برای او دستزدنها و تشویقها است.
عین تعبیرایشان این بود «این سگهای خبیث میخواهند تعدادی مسلمان را بکشند تا علیه انقلاب فتنه شود، و به من هم میگویند تو هم بکش. تا برای تو پیپ هورا بکشند، لعنت بر این هوراها، که چه بشود؟ مدتی مردم بگویند، ماشاءالله ملکحسینی، جهنم، نمیخواهم. من باید به خدا پاسخ دهم، نه به تاریخ و نه به مردم و نه هیچ کس قرار است پاسخ دهم. باید به خدا حساب پس دهم، شاهدان حساب اهل بیت هستند. آدم از خدا بترسد، نانش را از خدا بخواهد نه از نردم. برای چه بترسد؟ قدرت پیدا میکند و هر جا لازم شد نهیب بزند و دفاع کند.
وی با طرح این سؤال که چگونه شجاعت در انسان شکل میگیرد؟ بیان کرد: صرف یک ادعا نیست و نیازمند به یک تمرین است. قصه خوف از خدا و نترسیدن از غیرخدا، اینگونه نیست که بچهای متولد شود و شیر پاکی بخورد و تمام. نیازمند به تمرینها و اتفاقات بزرگی است که فرد در آن محک میخورد. روزی بعضی از خاطرههای آن مرد بزرگ را خواهم گفت.
این استاد برجسته حوزههای علمیه در ادامه صحبتهای خود، گفت: پدرم اگر میدید رفتار بدی کردهایم برخورد میکرد. چه باید بکنیم که کوچکهای امروز بزرگ شوند؟ در حدیث آمده که فرزندانتان را برای زمان خودتان تربیت نکنید، اینها برای زمانی خلق شدهاند که زمان شما نیست، بعد میگویند که چرا سخت میگیرید؟ بگذارید بازی کنند، بگذارید بچگی کنند. سؤال میکنم از همه امروز شرایط سیاست و اجتماع و اقتصاد و معیشت سختتر است یا دیروز؟ امروز سختتر از دیروز است، اگر ما را دیروز برای امروز تربیت نمیکردند چه میشد؟ شرایط فردا سختتر است، باید فرزندان برای فردا و شرایط سختتر آماده شوند. پدرم به ما نهیب میزد، چون میخواست برای آیندهای تربیت شویم که سختتر از زمان کودکیمان بود.
آیتالله ملکحسینی ادامه داد: انسان خودبرتربین، غرور اجازه حرکت به او نمیدهد، غرور اجازه معلم و شاگرد خوب بودن به او نمیدهد. خوف از خدا تمام رفتارهای ما را اصلاح میکند.
وی گفت: یاد ندارید که بسیاری از روحانیون گرایش به تفکر شریعتی پیدا کرده بودند، ایشان و تعدادی از روحانیونایستادند و حکم به کفر و قسط و انحراف کردند، برای ایجاد یک خلوص تفکر دینی در برابر التقاطی که رخ داده بود، شرایط سختی بود.
آقای دکتر سروش در تلویزیون صحبت میکردند، و کتاب تفسیر خطبه متقینایشان چاپ شد، و من به مرحوم آقا عرض کردم آقای دکتر سروش بحثهای خوبی مطرح میکند، گوش میکنید؟ ایشان گفتند که بیسوادید درس بخوانید. خدا عذاب کند مسئولان صدا و سیما را که دست بچهها را در دست چنین فردی میگذارند که کفر را به نام ایمان و انحراف را در پوشش از دین نشان میدهند. به یاد میآورم که سال ۷۱ قبض و بسط تئوری شریعت را خلاصه کردم و برایشان خواندم، ایشان گفتند روزی را خواهی دید که این بیسوادهایی که بعضاً مسئول هستند، دست بچههای مظلوم در دست این بیسوادها میگذارند، اما میخواهند دستشان را در بیاورند، سخت است، روزی هم در میآورند که در برابر سیاستشان بیستید. تا زمانی که کاری با سیاست و دنیایشان نداشته باشند کاری باایشان ندارند.
ایشان حرف میزد، میایستاد و فحش میخورد، لذت میبرد و میدانست در دفاع از دین به او توهین میشود. در برابر بعضی افراد که انحراف صوفیانه داشتند، ایستاده بود، به او مرگ بر ضد ولایت فقیه میگفتند. میگفت، خفه شوید من خودم فقیه هستم، ولایت دارم. فقط از خدا بترسید.
وی گفت: فتنههایی در فارس، گنبد کاووس، کردستان، آذربایجان غربی رخ داد، و مرحوم آقا پیشبینی میکرد که اینها به ادعای دینداری میخواهند فتنهای در منطقه ایجاد کنند که انقلاب نتواند به اهدافش برسد.
یادم هست میفرمود قصه لر با قصه غیر لر فرق دارد، این را هم دولت شاهی میدانست، و هم دیگران. که اگر فتنهای در قلب مناطق لر نشین رخ دهد، این فتنه مثل فتنه گنبد کاووس و فتنههای دیگر قابل جمع کردن نیست، به همین دلیل همایشان تلاش میکرد به نام دین و انقلاب مبادا کسانی جبهه بگیرند و فتنه کنند.
آیتالله ملکحسینی در ادامه گفت: دیگر نظام خان خانی تمام شده بود و خان زادهها دیگر خانزاده و کدخداسالارانه فکر نمیکردند. هر چند نه خان هستم و نه تاریخدان، اما در تاریخ زندگی کردهام، نیاز به بازبینی هست، اما کسانی را به یاد دارم که روزی به نام خدا و خلق سخنرانی میکردند، روزی در دفتر رئیس جمهور بنی صدر بودند و روزی هم به نام حزب جمهوری اسلامی سخن میگفتند، به یاد دارم. چرا مرحوم آقا یک روز به حزب جمهوری دعوت کرد و یک روز در برابر حزب جمهوریایستاد. و این جمله را گفت نایستادم مگر یک نماینده غیرحزبی را به مجلس بفرستند. نمیدانم در کتابها این مطالب نوشته شده، هست یا خیر. ضرورت دیدم به دلیل افت و خیزی که در جلسه ایجاد شد، با اندک حوصلهای به این مسأله بپردازم. چه کسانی بودند که عبور از نگرش منافقین تا نگرش طرفداری از بنی صدر و داعیه انقلابی داشتند و میخواستند جبهه انقلاب را مدیریت و رهبری کنند؟ نقش شهرستانهای مختلف در ایجاد این جریان چه بود؟ آیا افرادی برخی از خان زادهها را تهدید کرده بودند و آنها فرزندانشان را میان فضولات گاو میخواباندند که کسی سراغ آنها نرود و آنها را نکشد و به ناموس آنها تعرض نکند، اینها را یاد دارم. به نام دین حرکاتی اتفاق افتاد که مرحوم آقاایستاد و نگذاشت به یک تنش پایان ناپذیر و جبران ناپذیر اتفاق بیفتد.
وی افزود: ایشان در حوزه فقه، اصول و کلام چگونه فکر میکرد؟ آیا فلسفه را یک مبنای تفکر و یا یک زبان میدانست؟ اینها را در جلساتی دیگر توضیح خواهم داد.
آیتالله سید شرفالدین ملکحسینی در ادامه بحثش را روی سلوک آیتالله العظمی ملکحسینی(ره) ارائه داد و گفت: یک روز از مرحوم آقا سؤال کردم که شجاعت شما ارث است یا چیز دیگری است؟ انتظارم این بود که بگویند مرحوم پدرم هم شجاع بود، ولی پاسخ دیگری داد. گفت آدم، اگر از خدا بترسد، نان از کسی نخواهد، در برابر هر قدرت و انحرافی میتواند بایستد، خوف از خدا. و میفرمود که پدرم میگفت «بو، جز از خدا نترسید و حواستان جمع باشد آنچه که خدا راضی نیست نکنید». اگر قرار است انسان در منصههای اجتماعی بایستد و گاه فحش بخورد که حامی خان است، گاه فحش بخورد که او ضد ولایت فقیه است. عبور کسانی که در ائتلاف منافقین بودند و ابزاری در دست باند مهدی هاشمی بودند و بر سر روحانیت چه آوردند و بر این انقلاب مظلوم چه گذشت، بیان خواهم کرد. ما الان در یک دوران آرام تحت ولایت و تدبیر مقام معظم رهبری هستیم، نمیدانید که چه خون دلها خورده شده تا اوضاع به چنین آرامشی رسیده و دست کم خطوطی مشخص است؛ خوب یا بد. دوران عجیبی بود.
وی در ادامه بیان کرد: حدیث داریم، اگر کسی از خدا ترسید از هیچ کس نمیترسد، ولی کسی که از خدا نترسید، خدا او را از همه میترساند، دلهرههای اجتماعی ناشی از این است که مدار خدای متعال نیست، مدار محبوبیت و حفظ قدرت و ثروت من است. آخوند مثل مرحوم آقا وجاهت داشت، ولی اگر انسان این موارد را در نظر داشت بسیار فرد لرزان و شکنندهای خواهد شد.
آیتالله شرفالدین ملکحسینی ادامه داد: در جلسه قبل عزیزی سق لسان بود و در مورد مرحوم آقا تعبیر کرد که مرحوم آقا انسانی مردم گرا بود، گفتم نه خیر. ایشان اصلاً مردم مدار نبود، مردم دار بودند. انسانی که به خود بیندیشد و آنچه مربوط به خود است بدون شک مردممدار میشود، خواست مردم است و تمام تصمیمهای او را تمشیت و مدیریت میکنند. مهم برای او دستزدنها و تشویقها است.
عین تعبیرایشان این بود «این سگهای خبیث میخواهند تعدادی مسلمان را بکشند تا علیه انقلاب فتنه شود، و به من هم میگویند تو هم بکش. تا برای تو پیپ هورا بکشند، لعنت بر این هوراها، که چه بشود؟ مدتی مردم بگویند، ماشاءالله ملکحسینی، جهنم، نمیخواهم. من باید به خدا پاسخ دهم، نه به تاریخ و نه به مردم و نه هیچ کس قرار است پاسخ دهم. باید به خدا حساب پس دهم، شاهدان حساب اهل بیت هستند. آدم از خدا بترسد، نانش را از خدا بخواهد نه از نردم. برای چه بترسد؟ قدرت پیدا میکند و هر جا لازم شد نهیب بزند و دفاع کند.
وی با طرح این سؤال که چگونه شجاعت در انسان شکل میگیرد؟ بیان کرد: صرف یک ادعا نیست و نیازمند به یک تمرین است. قصه خوف از خدا و نترسیدن از غیرخدا، اینگونه نیست که بچهای متولد شود و شیر پاکی بخورد و تمام. نیازمند به تمرینها و اتفاقات بزرگی است که فرد در آن محک میخورد. روزی بعضی از خاطرههای آن مرد بزرگ را خواهم گفت.
این استاد برجسته حوزههای علمیه در ادامه صحبتهای خود، گفت: پدرم اگر میدید رفتار بدی کردهایم برخورد میکرد. چه باید بکنیم که کوچکهای امروز بزرگ شوند؟ در حدیث آمده که فرزندانتان را برای زمان خودتان تربیت نکنید، اینها برای زمانی خلق شدهاند که زمان شما نیست، بعد میگویند که چرا سخت میگیرید؟ بگذارید بازی کنند، بگذارید بچگی کنند. سؤال میکنم از همه امروز شرایط سیاست و اجتماع و اقتصاد و معیشت سختتر است یا دیروز؟ امروز سختتر از دیروز است، اگر ما را دیروز برای امروز تربیت نمیکردند چه میشد؟ شرایط فردا سختتر است، باید فرزندان برای فردا و شرایط سختتر آماده شوند. پدرم به ما نهیب میزد، چون میخواست برای آیندهای تربیت شویم که سختتر از زمان کودکیمان بود.
آیتالله ملکحسینی ادامه داد: انسان خودبرتربین، غرور اجازه حرکت به او نمیدهد، غرور اجازه معلم و شاگرد خوب بودن به او نمیدهد. خوف از خدا تمام رفتارهای ما را اصلاح میکند.
وی گفت: یاد ندارید که بسیاری از روحانیون گرایش به تفکر شریعتی پیدا کرده بودند، ایشان و تعدادی از روحانیونایستادند و حکم به کفر و قسط و انحراف کردند، برای ایجاد یک خلوص تفکر دینی در برابر التقاطی که رخ داده بود، شرایط سختی بود.
آقای دکتر سروش در تلویزیون صحبت میکردند، و کتاب تفسیر خطبه متقینایشان چاپ شد، و من به مرحوم آقا عرض کردم آقای دکتر سروش بحثهای خوبی مطرح میکند، گوش میکنید؟ ایشان گفتند که بیسوادید درس بخوانید. خدا عذاب کند مسئولان صدا و سیما را که دست بچهها را در دست چنین فردی میگذارند که کفر را به نام ایمان و انحراف را در پوشش از دین نشان میدهند. به یاد میآورم که سال ۷۱ قبض و بسط تئوری شریعت را خلاصه کردم و برایشان خواندم، ایشان گفتند روزی را خواهی دید که این بیسوادهایی که بعضاً مسئول هستند، دست بچههای مظلوم در دست این بیسوادها میگذارند، اما میخواهند دستشان را در بیاورند، سخت است، روزی هم در میآورند که در برابر سیاستشان بیستید. تا زمانی که کاری با سیاست و دنیایشان نداشته باشند کاری باایشان ندارند.
ایشان حرف میزد، میایستاد و فحش میخورد، لذت میبرد و میدانست در دفاع از دین به او توهین میشود. در برابر بعضی افراد که انحراف صوفیانه داشتند، ایستاده بود، به او مرگ بر ضد ولایت فقیه میگفتند. میگفت، خفه شوید من خودم فقیه هستم، ولایت دارم. فقط از خدا بترسید.