تاریخ انتشار
سه شنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۳۳
کد مطلب : ۴۴۴۴۸۰
در نبود هاشمی رفسنجانی؛
چه کسی «هاشمی» میشود؟
۱
کبنا ؛
او مانند هاشمی متعلق به جناح راست است، هنوز ارتباطات خوبی با بخشهای مهمی از اصولگرایان دارد، اهل سیاست است، سابقه اجرایی و تقنینی زیادی دارد، در حوزه سیاست خارجی کار کرده است و اصلاحطلبان هم عموما او را به عنوان نیرویی میانهرو و معتدل میشناسند.
پس از درگذشت ناگهانی اکبر هاشمی رفسنجانی عملا اصلاحطلبان با خلأیی مهم روبهرو شدند؛ خلأیی که شبیه به از دستدادن لیدر سیاسیشان بود. گرچه ارتباط هاشمی با اصلاحطلبان در تاریخ چنددهه اخیر فرازونشیبهای فراوانی داشت و نباید او را حتی در دهه90 لیدر اصلاحات دانست و همواره این جایگاه برای سید محمد خاتمی محفوظ بوده است اما مشخصا از سال92 تا به این سو هاشمی تعیینکننده راهبردهای کلان برای این جبهه سیاسی بود؛ چنانکه به گفته همگان سیاست حمایت همه اصلاحطلبان از حسن روحانی و به نوعی ائتلاف با یک نیروی غیراصلاحطلب خواسته روشن هاشمی بعد از ردصلاحیت خود بود که اصلاحطلبان نیز با آنکه محمدرضا عارف را در صحنه داشتند اما با تکمین به خواسته او یکسره پشت روحانی ایستادند. این شرایط در انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان در سال94 هم ادامه داشت؛ تا جایی که حتی اصلاحطلبان راضی به حمایت از درینجفآبادی شدند؛ فردی که روزگاری خاتمی از مسئولیت وزارت اطلاعات کنارش گذاشته بود.
به هر روی هاشمی رفسنجانی در دهه90 حتما اگر بیش از خاتمی منشأ اثر نبود کمتر از او هم نبود و به نوعی نقش پدر معنوی اصلاحطلبان را ایفا میکرد؛ فردی که مشخصههای متفاوتی از خاتمی داشت که هر یک بهشدت میتوانست برای اصلاحطلبان مفید باشد؛ نخست آنکه هاشمی محدودیتهای خاتمی را نداشت و ممنوعالتصویر و ممنوع المنبر نبود و میتوانست نظراتش را ابراز کند و رسانهها هم پوشش دهند از سوی دیگر هاشمی هنوز ارتباط خود با نیروی راست را داشت و مقبولیت او دو وجهی بود و توانایی اجماعسازی در بخشهای از نیروهای راست را هم داشت. علاوه بر اینها هاشمی حتی در سالهای پایانی عمرش نیز ارتباطی با رهبری داشت و میتوانست سخنانش را به ایشان منتقل کند. با فوت او اصلاحطلبان از وجود فردی محروم شدند که تمام این ویژگیها داشت و از قضا از سال88 به اینسو خاستگاه اصلیاش جبهه اصلاحات شده بود؛ هرچند هیچوقت به زبان نگفت که یک اصلاحطلب شدهام.
حالا و در نبود او این پرسش مهم مطرح است که چه کسی میتواند جای هاشمی را پر کند؟ در این بین برخی میگویند که حسن روحانی باتوجه به وجود ائتلاف هشتساله با اصلاحطلبان ممکن است بازیگر چنین نقشی باشد. او از یکسو نیرویی نزدیک به هاشمی رفسنجانی فرض میشود و از سوی دیگر مانند هاشمی هنوز با راستگرایان هم ارتباط دارد اما با این همه سخت است که بپذیریم روحانی، هاشمی میشود زیرا رابطه اصلاحطلبان و روحانی در شرایطی متزلزل به پایان رسید و دیدیم که اصلاحطلبان در سالهای پایانی دولت روحانی به یکی از مهمترین منتقدان او تبدیل شده بودند. علاوه بر این روحانی نشان داد فرد نظریهپرداز و اهل سیاستی نیست و نمیتواند نیروهایی که حالا او را نیمهاصلاحطلب میدانند را دور خود نگه دارد و نهتنها این کار را نکرد بلکه در از دولت دومش سعی کرد سفره خود را از اصلاحطلبان جدا کند و محمود واعظی به عنوان رئیسدفتر و یکی از نیروهای نزدیک به او حتی مدعی شد که رأی روحانی به واسطه خودش و نه اصلاحطلبان بود. عملکرد نهچندان خوب دولت روحانی هم باعث میشود که امروز اصلاحطلبان میل چندانی به او به عنوان قطب سیاسی خود نداشته باشند و به نظر میرسد روحانی برای هاشمیشدن مسیر راحتی در پیش نداشته باشد.
برخی میگویند که شاید سید حسن خمینی بتواند جای هاشمی را برای اصلاحطلبان پر کند. خمینیِ جوان مورد تأیید و اجماع اصلاحطلبان است؛ کمااینکه آنها از او درخواست کردند که نامزد انتخابات ریاستجمهوری شود اما این گزینه هم قدری با چالشهایی مواجه است؛ آنکه سید حسن خمینی هم خیلی جوان است و تجربه و کارآزمودگی هاشمی را ندارد که بتواند جای خالی او را پر کند، هم تجربه سیاستورزی چندانی ندارد و هم آنکه جز در بین اصلاحطلبان پایگاه سیاسی دیگری ندارد. البته باز هم تأکید میشود که او از معدود نیروهایی است که اصلاحطلبان یکسره قبولش دارند.
برخی میگویند اسحاق جهانگیری میتواند اصلاحطلبان را جمعوجور کند و شاید نه به اندازه فردی قدرتمند مانند هاشمی اما به عنوان یک نیروی سیاسی مورد اجماع اصلاحطلبان فعالیت کند. حتما فعالیت جهانگیری در حد نظریهپردازی برای برونرفت از بحرانهای اصلاحطلبی نخواهد بود و او بیش از یک نیروی اجرایی در مجالی مانند انتخابات نمیتواند نقشآفرین باشد؛ چه آنکه او حتی ممکن است در انتخابات هم نتواند برای اصلاحطلبان مؤثر باشد زیرا در دوره اخیر ردصلاحیت شد و هیچ بعید نیست در آینده هم با در نطرگرفتن اصل استصحاب باز هم صلاحیتش رد شود.
علی لاریجانی اما وضعیت متفاوتی نسبت به شخصیتهای مذکور دارد. او مانند هاشمی متعلق به جناح راست است، هنوز ارتباطات خوبی با بخشهای مهمی از اصولگرایان دارد، اهل سیاست است، سابقه اجرایی و تقنینی زیادی دارد، در حوزه سیاست خارجی کار کرده است و اصلاحطلبان هم عموما او را به عنوان نیرویی میانهرو و معتدل میشناسند و هیچ بعید نبود اگر شورای نگهبان لاریجانی را ردصلاحیت نمیکرد، جبهه اصلاحات از او حمایت کند. لاریجانی در عین حال مورد تأیید رهبری است؛ چنانکه به تازگی از سوی مقام معظم رهبری به عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب شد و پیشتر هم از سوی ایشان امور ایران و چین را پیگیری میکرد و حتی رهبر انقلاب بعد از ردصلاحیتش از سوی شورای نگهبان، خواهان جبران جفای وارده شدند.
علی لاریجانی شاید در دورانی که محدودیتهای زیادی بر سید محمد خاتمی وجود دارد بتواند نقش اکبر هاشمی رفسنجانی را ایفا کند؛ هر چند او نیز برای بهدست آوردن اعتماد عمومی اصلاحطلبان مسیر سادهای را در پیش ندارد.
پس از درگذشت ناگهانی اکبر هاشمی رفسنجانی عملا اصلاحطلبان با خلأیی مهم روبهرو شدند؛ خلأیی که شبیه به از دستدادن لیدر سیاسیشان بود. گرچه ارتباط هاشمی با اصلاحطلبان در تاریخ چنددهه اخیر فرازونشیبهای فراوانی داشت و نباید او را حتی در دهه90 لیدر اصلاحات دانست و همواره این جایگاه برای سید محمد خاتمی محفوظ بوده است اما مشخصا از سال92 تا به این سو هاشمی تعیینکننده راهبردهای کلان برای این جبهه سیاسی بود؛ چنانکه به گفته همگان سیاست حمایت همه اصلاحطلبان از حسن روحانی و به نوعی ائتلاف با یک نیروی غیراصلاحطلب خواسته روشن هاشمی بعد از ردصلاحیت خود بود که اصلاحطلبان نیز با آنکه محمدرضا عارف را در صحنه داشتند اما با تکمین به خواسته او یکسره پشت روحانی ایستادند. این شرایط در انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان در سال94 هم ادامه داشت؛ تا جایی که حتی اصلاحطلبان راضی به حمایت از درینجفآبادی شدند؛ فردی که روزگاری خاتمی از مسئولیت وزارت اطلاعات کنارش گذاشته بود.
به هر روی هاشمی رفسنجانی در دهه90 حتما اگر بیش از خاتمی منشأ اثر نبود کمتر از او هم نبود و به نوعی نقش پدر معنوی اصلاحطلبان را ایفا میکرد؛ فردی که مشخصههای متفاوتی از خاتمی داشت که هر یک بهشدت میتوانست برای اصلاحطلبان مفید باشد؛ نخست آنکه هاشمی محدودیتهای خاتمی را نداشت و ممنوعالتصویر و ممنوع المنبر نبود و میتوانست نظراتش را ابراز کند و رسانهها هم پوشش دهند از سوی دیگر هاشمی هنوز ارتباط خود با نیروی راست را داشت و مقبولیت او دو وجهی بود و توانایی اجماعسازی در بخشهای از نیروهای راست را هم داشت. علاوه بر اینها هاشمی حتی در سالهای پایانی عمرش نیز ارتباطی با رهبری داشت و میتوانست سخنانش را به ایشان منتقل کند. با فوت او اصلاحطلبان از وجود فردی محروم شدند که تمام این ویژگیها داشت و از قضا از سال88 به اینسو خاستگاه اصلیاش جبهه اصلاحات شده بود؛ هرچند هیچوقت به زبان نگفت که یک اصلاحطلب شدهام.
حالا و در نبود او این پرسش مهم مطرح است که چه کسی میتواند جای هاشمی را پر کند؟ در این بین برخی میگویند که حسن روحانی باتوجه به وجود ائتلاف هشتساله با اصلاحطلبان ممکن است بازیگر چنین نقشی باشد. او از یکسو نیرویی نزدیک به هاشمی رفسنجانی فرض میشود و از سوی دیگر مانند هاشمی هنوز با راستگرایان هم ارتباط دارد اما با این همه سخت است که بپذیریم روحانی، هاشمی میشود زیرا رابطه اصلاحطلبان و روحانی در شرایطی متزلزل به پایان رسید و دیدیم که اصلاحطلبان در سالهای پایانی دولت روحانی به یکی از مهمترین منتقدان او تبدیل شده بودند. علاوه بر این روحانی نشان داد فرد نظریهپرداز و اهل سیاستی نیست و نمیتواند نیروهایی که حالا او را نیمهاصلاحطلب میدانند را دور خود نگه دارد و نهتنها این کار را نکرد بلکه در از دولت دومش سعی کرد سفره خود را از اصلاحطلبان جدا کند و محمود واعظی به عنوان رئیسدفتر و یکی از نیروهای نزدیک به او حتی مدعی شد که رأی روحانی به واسطه خودش و نه اصلاحطلبان بود. عملکرد نهچندان خوب دولت روحانی هم باعث میشود که امروز اصلاحطلبان میل چندانی به او به عنوان قطب سیاسی خود نداشته باشند و به نظر میرسد روحانی برای هاشمیشدن مسیر راحتی در پیش نداشته باشد.
برخی میگویند که شاید سید حسن خمینی بتواند جای هاشمی را برای اصلاحطلبان پر کند. خمینیِ جوان مورد تأیید و اجماع اصلاحطلبان است؛ کمااینکه آنها از او درخواست کردند که نامزد انتخابات ریاستجمهوری شود اما این گزینه هم قدری با چالشهایی مواجه است؛ آنکه سید حسن خمینی هم خیلی جوان است و تجربه و کارآزمودگی هاشمی را ندارد که بتواند جای خالی او را پر کند، هم تجربه سیاستورزی چندانی ندارد و هم آنکه جز در بین اصلاحطلبان پایگاه سیاسی دیگری ندارد. البته باز هم تأکید میشود که او از معدود نیروهایی است که اصلاحطلبان یکسره قبولش دارند.
برخی میگویند اسحاق جهانگیری میتواند اصلاحطلبان را جمعوجور کند و شاید نه به اندازه فردی قدرتمند مانند هاشمی اما به عنوان یک نیروی سیاسی مورد اجماع اصلاحطلبان فعالیت کند. حتما فعالیت جهانگیری در حد نظریهپردازی برای برونرفت از بحرانهای اصلاحطلبی نخواهد بود و او بیش از یک نیروی اجرایی در مجالی مانند انتخابات نمیتواند نقشآفرین باشد؛ چه آنکه او حتی ممکن است در انتخابات هم نتواند برای اصلاحطلبان مؤثر باشد زیرا در دوره اخیر ردصلاحیت شد و هیچ بعید نیست در آینده هم با در نطرگرفتن اصل استصحاب باز هم صلاحیتش رد شود.
علی لاریجانی اما وضعیت متفاوتی نسبت به شخصیتهای مذکور دارد. او مانند هاشمی متعلق به جناح راست است، هنوز ارتباطات خوبی با بخشهای مهمی از اصولگرایان دارد، اهل سیاست است، سابقه اجرایی و تقنینی زیادی دارد، در حوزه سیاست خارجی کار کرده است و اصلاحطلبان هم عموما او را به عنوان نیرویی میانهرو و معتدل میشناسند و هیچ بعید نبود اگر شورای نگهبان لاریجانی را ردصلاحیت نمیکرد، جبهه اصلاحات از او حمایت کند. لاریجانی در عین حال مورد تأیید رهبری است؛ چنانکه به تازگی از سوی مقام معظم رهبری به عضویت در شورای عالی انقلاب فرهنگی منصوب شد و پیشتر هم از سوی ایشان امور ایران و چین را پیگیری میکرد و حتی رهبر انقلاب بعد از ردصلاحیتش از سوی شورای نگهبان، خواهان جبران جفای وارده شدند.
علی لاریجانی شاید در دورانی که محدودیتهای زیادی بر سید محمد خاتمی وجود دارد بتواند نقش اکبر هاشمی رفسنجانی را ایفا کند؛ هر چند او نیز برای بهدست آوردن اعتماد عمومی اصلاحطلبان مسیر سادهای را در پیش ندارد.