تاریخ انتشار
دوشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۰:۳۳
کد مطلب : ۴۵۸۷۲۳
پرونده ای درباره «ریچارد رامیرز» معروف به «قاتل شبگرد» که یکی از پیچیده ترین جنایتکاران سریالی تاریخ بود
قاتل شبگرد و عاشق! / بررسی پرونده پیچیده ترین جنایتکار سریالی تاریخ
۵
کبنا ؛
دنیای جرم و جنایت، انسانهای خطرناکی را بهخود دیده که در بروز رفتارهای پرخطر و مجرمانه هیچ مرزی را رعایت نمیکردند. اما در بین آنها ریچارد رامیرز ملقب به «شکارچی شب» که طی 14 ماه مرتکب 13 قتل، 5 تلاش ناکام به قتل، 11 تجاوز و 14 سرقت شده، مورد خاص و عجیبی است که نظر جرمشناسان را بهخود جلب کرده است.
او وقتی فقط 24 سال داشته این همه جنایت را مرتکب شده؛ اما چهچیزی درباره شخصیت و نوع جنایتهای او خاص است؟ بیشتر قاتلان زنجیرهای قربانیان خود را از بین افرادی که در معرض خطر هستند یا نام و نشانی ندارند انتخاب میکنند، مثل زنان خیابانی یا افرادی که در کوچه و خیابان زندگی میکنند، بهعلاوه اینکه قاتلان زنجیرهای برای ارتکاب جنایت از الگوی مشخصی استفاده میکنند و در نهایت هم بهخاطر رعب و وحشتی که در جامعه ایجاد میکنند بهشدت منفور میشوند. اما رامیرز برای جنایتهای خشن و عجیب خود به خانه قربانیان میرفت. آنها را در امنترین محیط زندگی هرکسی یعنی خانهاش سلاخی میکرد. او هیچ الگویی در قتلها نداشت. ابزارهایش متفاوت بود، قربانیان هیچ اشتراک سنی یا شخصیتی نداشتند و برای همین تا مدتها مشخص نبود سلاخیهای لسآنجلس کار یک نفر باشد و در کمال تعجب وقتی رامیرز دستگیر شد و آرامش به شهر بازگشت، با پخش دادگاه و مصاحبههای تلویزیونی او، چندین نفر دلباختهاش شدند؛ طوریکه یکی از آنها 75 نامه عاشقانه برای این قاتل متجاوز نوشت و در نهایت با هم ازدواج کردند. عجیبتر اینکه رامیرز با اینکه در زندان منتظر حکم اعدام بود دو بار ازدواج کرد! مجموع این مسائل باعث کنجکاوی برای درک شخصیت این قاتل و واکنش جامعه به جنایت او، بهخصوص دلباختن چند نفر میشود. در این پرونده از جنایتها، نحوه دستگیری و روابط عاطفی او در زندان خواهیم گفت.
دریافت نامه عاشقانه
بعد از 43 قتل، تجاوز، سرقت و ...
تصور کنید یک نفر به ارتکاب 43 قتل، تجاوز، سرقت و... متهم شود، شهر را وارد فضای رعب و وحشت کند؛ چند قربانی که توانستند از چنگال او فرار کنند روی رفتار وحشیانه، دندانهای پوسیده و ... او تاکید داشته باشند اما او چنان در دادگاه و مصاحبه تلویزیونی ظاهر شود که چندین نامه عاشقانه از آدمهای معمولی دریافت کند. یکی از آنها دورین لیوی است، طرفدار دو آتشهای که 75 نامه برای رامیرز نوشت و در نهایت با او ازدواج کرد. دورین تا سال 2009 یعنی بهمدت 13 سال همسر رسمی رامیرز بود. آنهم درحالیکه قاتل شبگرد لسآنجلس تمام مدت در زندان بود. خانواده دورین وقتی متوجه شدند دخترشان میخواهد با یک قاتل زنجیرهای شیطانپرست ازدواج کند او را طرد کردند. سال 2009 که بعد از 24 سال بالاخره اتهامات مربوط به تجاوز رامیرز تایید شد، دورین که از قرار معلوم با دزد و قاتل بودن شوهرش مشکلی نداشت، بالاخره از او جدا شد. اما رامیرز چند سال بعد و قبل از مرگش با یک نفر دیگر نامزد کرد. معلوم نیست اگر او قبل از اعدام با مرگ طبیعی نمیمرد چند بار دیگر ازدواج میکرد؟
عجایب زندگی یک قاتل زنجیرهای
ریچارد رامیرز فرزند یک خانواده مهاجر بود. پدرش نیروی پلیس بود و مثل دیگر مهاجران زحمت زیادی برای زندگی و اقامت کشیده بود. برای همین به طرز فجیعی سختگیرانه رفتار میکرد. طوری که ریچارد برای فرار از کتکهای پدر ناچار بود در قبرستان بخوابد. از 10 سالگی به سراغ مصرف مواد مخدر رفت و گویا کم کم وارد گروههای شیطانپرستی شد. رامیرز در نوجوانی بهشدت تحت تاثیر عمویش یعنی میگل بود. میگل که از جنگ ویتنام برگشته بود خاطراتش از جنگ و تجاوز به زنان را با ولع برای ریچارد تعریف میکرد. در نهایت تیر آخر را به روح و روان ریچارد زد و درحالیکه ریچارد فقط 13 سال داشت پیش چشمانش شاهد قتل زن عمویش بهدست عمویش بود. بهنظر میرسد میگل سالها بیماریهای روحی ناشی از تجاوز به ویتنام و اعمالی را که مرتکب شده بود، با خود حمل و به بدترین شکل ممکن به ریچارد منتقل میکند. شاید برای همین احساسات او بهشدت کور میشود طوری که روشهای بازجویی برای شکستن او و اعترافگیری عمل نمیکند. البته رامیرز شخصیت پیچیدهای داشت. او گاهی مدعی میشد تمام جنایتها را بهخاطر شیطان انجام داده و گاهی میگفت خودش یک شیطان است. اما در بازجوییها و مصاحبههای اولیه منکر همهچیز میشد. او در جریان دادگاه هیچ حس پشیمانی نداشت، نام شیطان را فریاد میزد و حتی برای سرگرم شدن با وسایلی که همراه داشت نور به چشم حاضران در دادگاه میانداخت. یکی از مصاحبههای او بسیار عجیب است، ریچارد با ذکاوت عجیبی از پاسخ به سوالات مجری فرار میکند. وقتی مجری از او میپرسد آیا واقعاً 13 نفر را به قتل رسانده بدون آنکه منکر شود میگوید ترجیح میدهد جوابی به این سوال ندهد چون به رای دادگاه اعتراض کرده است. در همین مصاحبه حتی نظریات شبه جامعهشناسی عجیبی را درباره ریشههای خشونت در آمریکا مطرح میکند. البته برای قاتلی که خیلی خونسرد به کتابخانه میرفته و از متصدی درخواست میکرده کتابهایی درباره طالعبینی و شکنجه به او بدهد، ارائه نظرات عجیب دور از ذهن نیست.
پشت پرده جنایتهای رامیرز
جزئیاتی تکاندهنده از نحوه جنایتهای قاتل شبگرد که به خانه قربانیان میرفت
رامیرز در سالهای جوانی در هتلی مشغول کار شد و حین کار، سرقتهای جزئی انجام میداد تا اینکه حین ارتکاب جرم دستگیر و از کار اخراج شد. او که شغل و زندگی بسامانی نداشت به دلایل نامعلومی شروع به قتل و تجاوز کرد. او بهخانه قربانیان میرفت. سعی میکرد اثرانگشتی باقی نگذارد. اولین جنایت رسمی ثبت شده او مربوط به قتل یک زن 79 ساله است. او در بیشتر قتلها مرتکب سرقت هم میشد. حتی گاهی با خونسردی بعد از سلاخی قربانی به سراغ یخچال میرفت و خوراکی میخورد. بین چند قتل اول یک سرقت کوچک مرتکب شد و بابت آن 36 روز در زندان بود اما پلیس نمیدانست سارق خردهپایی که گرفته یک قاتل زنجیرهای است. شیوه قتلهایش بسیار فجیع و توام با خشونت عجیبی بود که ذکر جزئیات آن ضروری نیست. او از اسلحه، قمه، چاقو و حتی شوک برقی برای شکنجه و قتل استفاده میکرد و آنقدر روشهایش متنوع بود که پلیس لسآنجلس حدس نمیزد همه این جنایتها کار یک نفر باشد. هیچ الگویی در انتخاب قربانیان و نحوه قتل وجود نداشت جز اینکه تمام قتلها شب اتفاق میافتاد. دو نفر از آخرین قربانیان رامیرز دو پیرزن بودند که تا سرحد مرگ شکنجه شده بودند و بعد به آنها شوک برقی داده شده بود. رامیرز با تصور اینکه آنها کشته شدهاند جسم نیمهجانشان را رها میکند اما زنده ماندند. او در یکی دیگر از جنایتها علایم شیطانپرستی را با رژ روی دیوار خانه قربانی میکشد. از اینجا کمکم ایده اینکه قاتل همه قربانیان یک نفر است، شکل میگیرد و اسم «شکارچی شب» روی او گذاشته میشود. رامیرز که شاید از ترس مردم و توجه رسانهها خوشش آمده بود زوجی را شکنجه میکند و بعد از کشتن مرد، به زنش میگوید تو را زنده نگه میدارم تا به پلیس بگویی من را دیدهای.
چهرهنگاری رامیرز آغاز میشود. کم کم هشدارهای پلیس و رسانهها باعث حساس شدن مردم میشود. یک شب که رامیرز برای دزدی و جنایت وارد خانهای میشود پسرک 13 سالهای بهنام جیمز او را میبیند و با داد و فریاد توجه همسایهها را جلب میکند. رامیرز یک ماشین میدزدد تا به سرعت از محل ماجرا دور شود. اما جیمز شماره پلاک را برمیدارد و بر اساس اثر انگشتی که روی ماشین میماند پلیس به هویت قاتل شبگرد نزدیک میشود. در ادامه دست بندی که از یک قربانی به سرقت رفته پیدا میشود؛ دست بندی که رامیرز به دوستش فروخته بود. با این حساب غیر از اثرانگشت و چهره مخدوش، حالا اسم رامیرز هم مشخص میشود. او که چند روزی از لسآنجلس خارج شده بود، در کمال تعجب به شهر برمیگردد و میبیند که عکسش روی در و دیوار است. یک زن بلافاصله او را شناسایی میکند و جمعیت خشمگین قبل از رسیدن پلیس به او حملهور می شوند و حتی زخمیاش میکنند. به این ترتیب بعد از 14 ماه نوار جنایتهای کثیف رامیرز درحالی پاره میشود که قربانیان او در بازه سنی 16 تا 83 سال بودند. با پخش مصاحبهها و دادگاهها اما چند نفر دلباخته این موجود عجیب و شیطانپرست میشوند.
آیا «رامیرز» مرید «چارلز منسون» بود؟
یکی از عجیبترین جنایتکاران آمریکا چارلز منسون است. مردی که حدود 4 سال قبل در 83 سالگی در زندان مُرد. چارلز منسون یک فرقه عجیب تشکیل داده بود که پیروانش بدون هیچ چون و چرایی آدمها را سلاخی میکردند. خود منسون هیچکس را نکشت اما 35 نفر به اراده او توسط مریدانش کشته شدند و بعد هم تمام گروهش متلاشی شد. اگر چه رامیرز سالها بعد جنایت را آغاز کرد اما بهخاطر توحش زیاد همیشه این سوال وجود داشت که آیا از منسون الهام گرفته یا نه؟ حتی مجری تلویزیون همین موضوع را از او پرسید و رامیرز از پاسخ طفره رفت. بد نیست بدانید مشهورترین قربانی منسون و گروهش شارون تات بازیگر معروف و همسر رومن پولانسکی کارگردان پرآوازه سینما بود. از عجایب منسون همین بس که او هم در 80 سالگی و در شرایطی که بیشتر عمرش را در زندان گذرانده بود و باید برای ادامه عمر هم در زندان میبود با دختر 26 سالهای بهنام ایلین برتون نامزد کرد. اما در نهایت این منسون بود که قبل از ازدواج این نامزدی را لغو کرد چون معتقد بود ایلین برتون میخواهد از شهرت شوهر قاتلش درآمدزایی داشته باشد.
او وقتی فقط 24 سال داشته این همه جنایت را مرتکب شده؛ اما چهچیزی درباره شخصیت و نوع جنایتهای او خاص است؟ بیشتر قاتلان زنجیرهای قربانیان خود را از بین افرادی که در معرض خطر هستند یا نام و نشانی ندارند انتخاب میکنند، مثل زنان خیابانی یا افرادی که در کوچه و خیابان زندگی میکنند، بهعلاوه اینکه قاتلان زنجیرهای برای ارتکاب جنایت از الگوی مشخصی استفاده میکنند و در نهایت هم بهخاطر رعب و وحشتی که در جامعه ایجاد میکنند بهشدت منفور میشوند. اما رامیرز برای جنایتهای خشن و عجیب خود به خانه قربانیان میرفت. آنها را در امنترین محیط زندگی هرکسی یعنی خانهاش سلاخی میکرد. او هیچ الگویی در قتلها نداشت. ابزارهایش متفاوت بود، قربانیان هیچ اشتراک سنی یا شخصیتی نداشتند و برای همین تا مدتها مشخص نبود سلاخیهای لسآنجلس کار یک نفر باشد و در کمال تعجب وقتی رامیرز دستگیر شد و آرامش به شهر بازگشت، با پخش دادگاه و مصاحبههای تلویزیونی او، چندین نفر دلباختهاش شدند؛ طوریکه یکی از آنها 75 نامه عاشقانه برای این قاتل متجاوز نوشت و در نهایت با هم ازدواج کردند. عجیبتر اینکه رامیرز با اینکه در زندان منتظر حکم اعدام بود دو بار ازدواج کرد! مجموع این مسائل باعث کنجکاوی برای درک شخصیت این قاتل و واکنش جامعه به جنایت او، بهخصوص دلباختن چند نفر میشود. در این پرونده از جنایتها، نحوه دستگیری و روابط عاطفی او در زندان خواهیم گفت.
دریافت نامه عاشقانه
بعد از 43 قتل، تجاوز، سرقت و ...
تصور کنید یک نفر به ارتکاب 43 قتل، تجاوز، سرقت و... متهم شود، شهر را وارد فضای رعب و وحشت کند؛ چند قربانی که توانستند از چنگال او فرار کنند روی رفتار وحشیانه، دندانهای پوسیده و ... او تاکید داشته باشند اما او چنان در دادگاه و مصاحبه تلویزیونی ظاهر شود که چندین نامه عاشقانه از آدمهای معمولی دریافت کند. یکی از آنها دورین لیوی است، طرفدار دو آتشهای که 75 نامه برای رامیرز نوشت و در نهایت با او ازدواج کرد. دورین تا سال 2009 یعنی بهمدت 13 سال همسر رسمی رامیرز بود. آنهم درحالیکه قاتل شبگرد لسآنجلس تمام مدت در زندان بود. خانواده دورین وقتی متوجه شدند دخترشان میخواهد با یک قاتل زنجیرهای شیطانپرست ازدواج کند او را طرد کردند. سال 2009 که بعد از 24 سال بالاخره اتهامات مربوط به تجاوز رامیرز تایید شد، دورین که از قرار معلوم با دزد و قاتل بودن شوهرش مشکلی نداشت، بالاخره از او جدا شد. اما رامیرز چند سال بعد و قبل از مرگش با یک نفر دیگر نامزد کرد. معلوم نیست اگر او قبل از اعدام با مرگ طبیعی نمیمرد چند بار دیگر ازدواج میکرد؟
عجایب زندگی یک قاتل زنجیرهای
ریچارد رامیرز فرزند یک خانواده مهاجر بود. پدرش نیروی پلیس بود و مثل دیگر مهاجران زحمت زیادی برای زندگی و اقامت کشیده بود. برای همین به طرز فجیعی سختگیرانه رفتار میکرد. طوری که ریچارد برای فرار از کتکهای پدر ناچار بود در قبرستان بخوابد. از 10 سالگی به سراغ مصرف مواد مخدر رفت و گویا کم کم وارد گروههای شیطانپرستی شد. رامیرز در نوجوانی بهشدت تحت تاثیر عمویش یعنی میگل بود. میگل که از جنگ ویتنام برگشته بود خاطراتش از جنگ و تجاوز به زنان را با ولع برای ریچارد تعریف میکرد. در نهایت تیر آخر را به روح و روان ریچارد زد و درحالیکه ریچارد فقط 13 سال داشت پیش چشمانش شاهد قتل زن عمویش بهدست عمویش بود. بهنظر میرسد میگل سالها بیماریهای روحی ناشی از تجاوز به ویتنام و اعمالی را که مرتکب شده بود، با خود حمل و به بدترین شکل ممکن به ریچارد منتقل میکند. شاید برای همین احساسات او بهشدت کور میشود طوری که روشهای بازجویی برای شکستن او و اعترافگیری عمل نمیکند. البته رامیرز شخصیت پیچیدهای داشت. او گاهی مدعی میشد تمام جنایتها را بهخاطر شیطان انجام داده و گاهی میگفت خودش یک شیطان است. اما در بازجوییها و مصاحبههای اولیه منکر همهچیز میشد. او در جریان دادگاه هیچ حس پشیمانی نداشت، نام شیطان را فریاد میزد و حتی برای سرگرم شدن با وسایلی که همراه داشت نور به چشم حاضران در دادگاه میانداخت. یکی از مصاحبههای او بسیار عجیب است، ریچارد با ذکاوت عجیبی از پاسخ به سوالات مجری فرار میکند. وقتی مجری از او میپرسد آیا واقعاً 13 نفر را به قتل رسانده بدون آنکه منکر شود میگوید ترجیح میدهد جوابی به این سوال ندهد چون به رای دادگاه اعتراض کرده است. در همین مصاحبه حتی نظریات شبه جامعهشناسی عجیبی را درباره ریشههای خشونت در آمریکا مطرح میکند. البته برای قاتلی که خیلی خونسرد به کتابخانه میرفته و از متصدی درخواست میکرده کتابهایی درباره طالعبینی و شکنجه به او بدهد، ارائه نظرات عجیب دور از ذهن نیست.
پشت پرده جنایتهای رامیرز
جزئیاتی تکاندهنده از نحوه جنایتهای قاتل شبگرد که به خانه قربانیان میرفت
رامیرز در سالهای جوانی در هتلی مشغول کار شد و حین کار، سرقتهای جزئی انجام میداد تا اینکه حین ارتکاب جرم دستگیر و از کار اخراج شد. او که شغل و زندگی بسامانی نداشت به دلایل نامعلومی شروع به قتل و تجاوز کرد. او بهخانه قربانیان میرفت. سعی میکرد اثرانگشتی باقی نگذارد. اولین جنایت رسمی ثبت شده او مربوط به قتل یک زن 79 ساله است. او در بیشتر قتلها مرتکب سرقت هم میشد. حتی گاهی با خونسردی بعد از سلاخی قربانی به سراغ یخچال میرفت و خوراکی میخورد. بین چند قتل اول یک سرقت کوچک مرتکب شد و بابت آن 36 روز در زندان بود اما پلیس نمیدانست سارق خردهپایی که گرفته یک قاتل زنجیرهای است. شیوه قتلهایش بسیار فجیع و توام با خشونت عجیبی بود که ذکر جزئیات آن ضروری نیست. او از اسلحه، قمه، چاقو و حتی شوک برقی برای شکنجه و قتل استفاده میکرد و آنقدر روشهایش متنوع بود که پلیس لسآنجلس حدس نمیزد همه این جنایتها کار یک نفر باشد. هیچ الگویی در انتخاب قربانیان و نحوه قتل وجود نداشت جز اینکه تمام قتلها شب اتفاق میافتاد. دو نفر از آخرین قربانیان رامیرز دو پیرزن بودند که تا سرحد مرگ شکنجه شده بودند و بعد به آنها شوک برقی داده شده بود. رامیرز با تصور اینکه آنها کشته شدهاند جسم نیمهجانشان را رها میکند اما زنده ماندند. او در یکی دیگر از جنایتها علایم شیطانپرستی را با رژ روی دیوار خانه قربانی میکشد. از اینجا کمکم ایده اینکه قاتل همه قربانیان یک نفر است، شکل میگیرد و اسم «شکارچی شب» روی او گذاشته میشود. رامیرز که شاید از ترس مردم و توجه رسانهها خوشش آمده بود زوجی را شکنجه میکند و بعد از کشتن مرد، به زنش میگوید تو را زنده نگه میدارم تا به پلیس بگویی من را دیدهای.
چهرهنگاری رامیرز آغاز میشود. کم کم هشدارهای پلیس و رسانهها باعث حساس شدن مردم میشود. یک شب که رامیرز برای دزدی و جنایت وارد خانهای میشود پسرک 13 سالهای بهنام جیمز او را میبیند و با داد و فریاد توجه همسایهها را جلب میکند. رامیرز یک ماشین میدزدد تا به سرعت از محل ماجرا دور شود. اما جیمز شماره پلاک را برمیدارد و بر اساس اثر انگشتی که روی ماشین میماند پلیس به هویت قاتل شبگرد نزدیک میشود. در ادامه دست بندی که از یک قربانی به سرقت رفته پیدا میشود؛ دست بندی که رامیرز به دوستش فروخته بود. با این حساب غیر از اثرانگشت و چهره مخدوش، حالا اسم رامیرز هم مشخص میشود. او که چند روزی از لسآنجلس خارج شده بود، در کمال تعجب به شهر برمیگردد و میبیند که عکسش روی در و دیوار است. یک زن بلافاصله او را شناسایی میکند و جمعیت خشمگین قبل از رسیدن پلیس به او حملهور می شوند و حتی زخمیاش میکنند. به این ترتیب بعد از 14 ماه نوار جنایتهای کثیف رامیرز درحالی پاره میشود که قربانیان او در بازه سنی 16 تا 83 سال بودند. با پخش مصاحبهها و دادگاهها اما چند نفر دلباخته این موجود عجیب و شیطانپرست میشوند.
آیا «رامیرز» مرید «چارلز منسون» بود؟
یکی از عجیبترین جنایتکاران آمریکا چارلز منسون است. مردی که حدود 4 سال قبل در 83 سالگی در زندان مُرد. چارلز منسون یک فرقه عجیب تشکیل داده بود که پیروانش بدون هیچ چون و چرایی آدمها را سلاخی میکردند. خود منسون هیچکس را نکشت اما 35 نفر به اراده او توسط مریدانش کشته شدند و بعد هم تمام گروهش متلاشی شد. اگر چه رامیرز سالها بعد جنایت را آغاز کرد اما بهخاطر توحش زیاد همیشه این سوال وجود داشت که آیا از منسون الهام گرفته یا نه؟ حتی مجری تلویزیون همین موضوع را از او پرسید و رامیرز از پاسخ طفره رفت. بد نیست بدانید مشهورترین قربانی منسون و گروهش شارون تات بازیگر معروف و همسر رومن پولانسکی کارگردان پرآوازه سینما بود. از عجایب منسون همین بس که او هم در 80 سالگی و در شرایطی که بیشتر عمرش را در زندان گذرانده بود و باید برای ادامه عمر هم در زندان میبود با دختر 26 سالهای بهنام ایلین برتون نامزد کرد. اما در نهایت این منسون بود که قبل از ازدواج این نامزدی را لغو کرد چون معتقد بود ایلین برتون میخواهد از شهرت شوهر قاتلش درآمدزایی داشته باشد.