تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۲ ساعت ۲۱:۲۵
کد مطلب : ۴۶۳۴۳۵
یادداشت|
یک بوم و دو هوای ادارات استان کهگیلویه و بویراحمد تا کی ادامه دارد؟ / مقصر کیست؛ مردم یا مسوولین؟
فرانک روایی
۶
کبنا ؛
یادداشتی از فرانک روایی؛ سالهاست که «دارا بودن بند پ» یکی از راههای اصلی موفقیت افراد در استان کهگیلویه و بویراحمد است و این برای مردم روشن است و البته خودشان هم میخندند و میگویند؛ اگر بند پ را داشته باشی بردی و نداشته باشی هم کلاهتان پس معرکه است!
نمیدانم مردم بانی این مسالهاند یا مسوولین؟ البته مردم مناطق محروم و دورافتاده معمولاٌ مسوولین را تنها دستمایه و راهی میبینند که از طریق آن میتوانند خواستههایشان را بخواهند و حقشان را طلب کنند. مسوولین هم از این فرصت استفاده میکنند و کاری برای استان نمیکنند تا مردم با گردنکجی از آنها بخواهند. بعد با هزاران منت انگار که مسوولان از ارث پدرشان یا از اعضای بدنشان جدا میکنند و سهم مردم را میدهند و به همین منوال کار عدهای را راه میاندازند و چوب لای چرخ عدهای دیگر میاندازند.
همین که یک مدیری صندلی بیوفای مدیری را در دست میگیرد، چرخهای صندلی را کمی روغن میزند از زیردستان میخواهد اسامی کارمندان را لیست کنند و تحویلش دهند و بعد رواننویس تازه را بر میدارد آشنایی، دوستی و فامیلی دور و زیر اسم بعضیها خط میکشد و عدهای را نیز خط میزند. خودش هم چند اسم تازه اضافه میکند و بعد شروع میکند به عزل و نصب!!
همین که اسمها را مرور میکند زیرلب میگوید آقای الف که داماد عمهجان است اگر بالا نکشمش خاطر عمهجان مکدر میشود، خانم پ فلان سال در فلان عروسی به خانمم سلام نکرد و حالا باید حسابش را برسم، تکلیف آقای میم هم روشن است همشهری و یار و رفیق گرمابه و گلستانم است، معاون نشود چه شود؟! آقای نون که خط سیاسیاش با من یکی نیست و پسفردا روزی ممکن است کلاهمان توی هم برود پس بهتر است همین امروز عذرش را بخواهم و شرش را بکنم که علاج واقع پیش از وقوع باید کرد.
به همین سادگی یک مدیر یک اداره را مدیریت میکند فارغ از نگاه علمی و برنامه مدون و مشخص! اما این نگاه و تفکر چه گرهی از مشکلات مردم باز میکند و تا چه میزان میتواند استان را به پیشرفت و توسعه برساند؟! جز اینکه نخبگان و شایستگان در سایه قرار میگیرند و سبد منفعت عدهای پر میشود و به جای باقیات صالحات معاملاتی صورت میگیرد که آینده فرزندان و تمام قوم و خویشهای باب میل تضمین میشود!
همه ما میدانیم قومگرایی و منطقهگرایی هیچ کمکی به استان نخواهد کرد. با اینحال خود ما وقتی مأیوس میشویم دعا دعا میکنیم یکی از این فامیلهای دور و نزدیک یک جا یک کارهای شود بلکه گره از کار ما گشوده شود.
همه ما میدانیم منطقه و قومگرایی فقط باعث فرار نخبگان و جوانان شایسه استان به شهرهای دور و نزدیک خواهد شد و این مهاجرت بیرویه نتیجهای جز باقی ماندن در وضعیت قرمز محرومیت نخواهد داشت؛ اما باز مسوول آشنا را که میبینیم دولا و راست میشویم و در گوشش میگوییم ای که دستت میرسد کاری بکن که شوهر خاله خانباجی تازه لیسانسکی گرفته و حیف است مسوول نباشد چون دولتی نبودن و پست ولای دولتی نداشتن در شأن خانوادگی ما نیست!
همه ما میدانیم افراد شایسته در شأن خود نمیبینند که گردن کج کنند و به این و آن رو بزنند و اتفاقاً میروند آنجا که چشم را فرش راهشان میکنند؛ بنابراین فرصت را غنیمت میشمریم و میگوییم میخواستند بخواهند دوره زمانه دوره زمانه همین چیزهاست؛ آدم که بند پ را نداشته باشد باید برود یک جایی خودش را نیست و نابود کند. اصلاٌ آدم که بند پ نداشته باشد بیعرضه و به دردنخور است. آدم درست و حسابی آدمی است که بتواند گلیمش را آب درآورد و بین این همه گرگ، شیر باشد.
نمیدانم مردم بانی این مسالهاند یا مسوولین؟ البته مردم مناطق محروم و دورافتاده معمولاٌ مسوولین را تنها دستمایه و راهی میبینند که از طریق آن میتوانند خواستههایشان را بخواهند و حقشان را طلب کنند. مسوولین هم از این فرصت استفاده میکنند و کاری برای استان نمیکنند تا مردم با گردنکجی از آنها بخواهند. بعد با هزاران منت انگار که مسوولان از ارث پدرشان یا از اعضای بدنشان جدا میکنند و سهم مردم را میدهند و به همین منوال کار عدهای را راه میاندازند و چوب لای چرخ عدهای دیگر میاندازند.
همین که یک مدیری صندلی بیوفای مدیری را در دست میگیرد، چرخهای صندلی را کمی روغن میزند از زیردستان میخواهد اسامی کارمندان را لیست کنند و تحویلش دهند و بعد رواننویس تازه را بر میدارد آشنایی، دوستی و فامیلی دور و زیر اسم بعضیها خط میکشد و عدهای را نیز خط میزند. خودش هم چند اسم تازه اضافه میکند و بعد شروع میکند به عزل و نصب!!
همین که اسمها را مرور میکند زیرلب میگوید آقای الف که داماد عمهجان است اگر بالا نکشمش خاطر عمهجان مکدر میشود، خانم پ فلان سال در فلان عروسی به خانمم سلام نکرد و حالا باید حسابش را برسم، تکلیف آقای میم هم روشن است همشهری و یار و رفیق گرمابه و گلستانم است، معاون نشود چه شود؟! آقای نون که خط سیاسیاش با من یکی نیست و پسفردا روزی ممکن است کلاهمان توی هم برود پس بهتر است همین امروز عذرش را بخواهم و شرش را بکنم که علاج واقع پیش از وقوع باید کرد.
به همین سادگی یک مدیر یک اداره را مدیریت میکند فارغ از نگاه علمی و برنامه مدون و مشخص! اما این نگاه و تفکر چه گرهی از مشکلات مردم باز میکند و تا چه میزان میتواند استان را به پیشرفت و توسعه برساند؟! جز اینکه نخبگان و شایستگان در سایه قرار میگیرند و سبد منفعت عدهای پر میشود و به جای باقیات صالحات معاملاتی صورت میگیرد که آینده فرزندان و تمام قوم و خویشهای باب میل تضمین میشود!
همه ما میدانیم قومگرایی و منطقهگرایی هیچ کمکی به استان نخواهد کرد. با اینحال خود ما وقتی مأیوس میشویم دعا دعا میکنیم یکی از این فامیلهای دور و نزدیک یک جا یک کارهای شود بلکه گره از کار ما گشوده شود.
همه ما میدانیم منطقه و قومگرایی فقط باعث فرار نخبگان و جوانان شایسه استان به شهرهای دور و نزدیک خواهد شد و این مهاجرت بیرویه نتیجهای جز باقی ماندن در وضعیت قرمز محرومیت نخواهد داشت؛ اما باز مسوول آشنا را که میبینیم دولا و راست میشویم و در گوشش میگوییم ای که دستت میرسد کاری بکن که شوهر خاله خانباجی تازه لیسانسکی گرفته و حیف است مسوول نباشد چون دولتی نبودن و پست ولای دولتی نداشتن در شأن خانوادگی ما نیست!
همه ما میدانیم افراد شایسته در شأن خود نمیبینند که گردن کج کنند و به این و آن رو بزنند و اتفاقاً میروند آنجا که چشم را فرش راهشان میکنند؛ بنابراین فرصت را غنیمت میشمریم و میگوییم میخواستند بخواهند دوره زمانه دوره زمانه همین چیزهاست؛ آدم که بند پ را نداشته باشد باید برود یک جایی خودش را نیست و نابود کند. اصلاٌ آدم که بند پ نداشته باشد بیعرضه و به دردنخور است. آدم درست و حسابی آدمی است که بتواند گلیمش را آب درآورد و بین این همه گرگ، شیر باشد.