تاریخ انتشار
سه شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۲۳
کد مطلب : ۴۹۶۴۱۲
تحول در نگاه آمریکا به منافع جهانی؛
راهبردها و مخاطرات نظم جهانی جدید ترامپ / فرمان اقتصاد آمریکا در دست ثروتمندان/ سوغاتی ولخرجی برای طبقه کارگر
۰
کبنا ؛جرارد بیکر، روزنامهنگار برجسته، به تحلیل سیاستهای دونالد ترامپ و تأثیرات آن بر روابط بینالملل پرداخته است. او به بیاحترامیهای ترامپ به اوکراین و ستایشهایش از روسیه اشاره میکند و این رویکردها را در چارچوب یک منطق راهبردی میداند که بر اساس آن، ترامپ به دنبال بازتعریف منافع ملی آمریکا و کاهش هزینههای جهانی است. این تغییر در سیاست خارجی میتواند پیامدهای جدی از جمله ناامنی مرزی، گسترش تسلیحات هستهای و بازآراییهای ژئوپلیتیکی را به دنبال داشته باشد. همچنین، او به ارتباط بین رویکردهای ترامپ و آینده تایوان میپردازد و به ضرورت نگرش واقعگرایانه در مواجهه با چین تأکید میکند. در کنار این تحولات، وضعیت اقتصادی آمریکا و وابستگی به مصرف طبقه ثروتمند نیز به چالشهایی برای آینده اقتصادی کشور اشاره دارد.
به گزارش کبنا نیوز، جرارد بیکر روزنامه نگار برجسته و سردبیر سابق وال استریت ژورنال نیز نوشت: پشت پرده بیاحترامیهای آشکار و گاه تحقیرآمیز دونالد ترامپ به اوکراین و رهبر آن و در عین حال ستایشهای اغراقآمیز او از روسیه و «نابغه» کرملین، میتوان ردی از یک منطق راهبردی نهفته یافت. دونالد ترامپ زمانی که میگوید ایالات متحده مدتهاست بار سنگین رهبری جهانی را بر دوش کشیده است، اشتباه نمیکند. او همچنین به درستی به این نکته اشاره میکند که «نظم لیبرالی» که تحت هدایت آمریکا شکل گرفته، اکنون در حال کنار رفتن است و جای خود را به جهانی میدهد که در آن ایالات متحده باید تعریف محدودتری از منافع ملی خود ارائه دهد. دیگر آن دوران که واشنگتن صدها میلیارد دلار برای دفاع از مناطقی هزینه میکرد که دیگر برای امنیت ملیاش ضروری نبودند و از کشورهایی حمایت میکرد که خود قادر به تأمین دفاعشان بودند، به پایان رسیده است.
این دیدگاهها میتوانند نشاندهنده تلاش دونالد ترامپ برای هدایت ایالات متحده به سوی رویکردی مشابه الگوی سیاستهای قدرتهای بزرگ در عرصه بینالمللی باشند. او با به چالش کشیدن اصول سیاست خارجی سنتی آمریکا، باعث شده که در محافل دیپلماتیک صحبت از یک «یالتای جدید» به میان بیاید؛ اشارهای به کنفرانس یالتا در ۱۹۴۵ در ساحل دریای سیاه که در آن رهبران آمریکا، بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی برای تقسیم جهان به توافق رسیدند.
ترامپ و تایوان؛ آیا این جزیره آخرین چالش بزرگ آمریکا خواهد بود؟
تمایل ترامپ به گسترش قلمرو ایالات متحده؛ از گرینلند و پاناما گرفته تا غزه و شاید حتی کانادا و علاقهاش به پیوند دادن سیاست خارجی با فرصتهای اقتصادی، همراه با تمایل او به پذیرفتن جاهطلبیهای اروپامحور ولادیمیر پوتین و احترام مشابهش به شی جین پینگ، همگی نمایانگر نوعی واقعگرایی سختگیرانه در سیاست خارجی است که حول محور قدرتهای بزرگ جهانی در حال شکلگیری است؛ بنابراین با کنار گذاشتن ملاحظات اخلاقی درباره گرایش رئیسجمهور به سمت مسکو، باید این تحول بالقوه عمیق در سیاست خارجی را همانطور که هست تحلیل کنیم. این تغییر میتواند سه پیامد عمده به همراه داشته باشد:
اولین پیامد، ناامنی مرزی است. در چشمانداز ترامپ از جهانی که در آن قدرتهای بزرگ هر آنچه را که میتوانند تصاحب میکنند، باید انتظار داشته باشیم که مرزهای بینالمللی بهطور چشمگیری سیالتر و قاطعانهتر از گذشته تغییر کنند. این رویکرد تفاوتی اساسی با تلاشهای نیم قرن گذشته برای ایجاد یک نظام جهانی مبتنی بر قوانین دارد.
هیچجای دیگری به اندازه تایوان این پتانسیل نگرانکننده را نخواهد داشت. برخلاف اوکراین، ایالات متحده با پذیرش سیاست چین واحد عملاً ادعای پکن بر تایوان را به رسمیت شناخته است، اگرچه بهطور همزمان اعلام کرده است که با هرگونه الحاق اجباری این جزیره مخالفت خواهد کرد. برخی تحلیلگران معتقدند که گرایش ترامپ به روسیه نشاندهنده موضعی سختگیرانهتر نسبت به تایوان است. شخصیتهایی مانند البریج کلبی، که به مقامی بلندپایه در پنتاگون منصوب شدهاند، استدلال میکنند که کنار گذاشتن اوکراین اقدامی ضروری برای تمرکز واشنگتن بر چالشهای چین بوده است.
اما آیا واقعاً این همان دیدگاه ترامپ است؟ او تا چه اندازه استقلال تایوان را برای امنیت ملی آمریکا ضروری میداند؟ آیا این احتمال وجود دارد که ترامپ که همواره به سابقه صلحطلبی خود میبالید ما را برای دفاع از استقلال دوفاکتوی تایوان وارد جنگ جهانی سوم کند؟ با وجود تنشهای اقتصادی میان ایالات متحده و چین، ترامپ بارها تمایل خود را برای ایجاد روابط صمیمانه با شی جینپینگ نشان داده است. او رهبر چین را «نابغه» توصیف کرده و گفته است که «او ۱.۴ میلیارد نفر را با مشت آهنین کنترل میکند.» این در حالی است که لحن ترامپ در مورد تایوان چندان دلگرمکننده نیست.
او از اقتصاد تایوان، تسلط این کشور بر صنعت نیمهرسانا و روابط تجاری آن با ایالات متحده انتقاد کرده است. به گفته ترامپ: «تایوان باید هزینه دفاع خود را بپردازد. تایوان هیچ چیزی به ما نمیدهد.» شاید ترامپ خط قرمزی داشته باشد که محدودیتهای رویکرد واقعگرایانهاش را تعیین میکند و این خط قرمز در میان تنگه تایوان ترسیم شده باشد. اما اگر من جای رئیسجمهور لای چینگ-ته بودم، تلاش میکردم هرچه سریعتر شفافیت بیشتری در مورد پیامدهای محلی نظم جهانی جدید کسب کنم.
.jpg)
گسترش تسلیحات هستهای؛ آیا جهان به سوی یک مسابقه تسلیحاتی جدید میرود؟
موضوع دوم، گسترش تسلیحات هستهای است. تفاوت عمده میان جهان قدرتهای بزرگ گذشته و جهان امروز، بمبهای حرارتی-هستهای است. اگر کشورهای کوچک دیگر نتوانند برای محافظت از خود در برابر متجاوزان به متحدان بزرگ اعتماد کنند، تنها یک گزینه برای آنها باقی میماند: تهدید به نابودی هستهای برای هر کشوری که قصد تجاوز به آنها را داشته باشد.
تا همین اواخر، چنین سناریویی غیرقابل تصور به نظر میرسید، اما در ماه گذشته، گسترش تسلیحات هستهای در اروپا به یک احتمال تبدیل شده است. فریدریش مرتس، که قرار است پس از انتخابات یکشنبه صدر اعظم آلمان شود، هفته گذشته این ایده را مطرح کرد که کشورش میتواند در تسلیحات هستهای بریتانیا و فرانسه شریک شود. همچنین در لهستان نیز بحثهایی پیرامون دستیابی به تسلیحات هستهای شکل گرفته است. لهستانیها به خوبی به یاد دارند که اوکراین در سال ۱۹۹۴، تسلیحات هستهای خود را که از اتحاد جماهیر شوروی به ارث برده بود، در ازای یک تضمین امنیتی از سوی ایالات متحده، بریتانیا و روسیه کنار گذاشت.
در آسیا، ژاپن از دیرباز در آستانه توانایی فناوری برای دستیابی به تسلیحات هستهای قرار داشته و احتمالاً به زودی این آستانه را خواهد شکست. کره جنوبی نیز که همواره تحت تهدیدات مداوم همسایه شمالی خود قرار داشته، به احتمال زیاد همین مسیر را دنبال خواهد کرد.
ترامپ و نظم جهانی جدید؛ هزینههای پنهان بازآرایی قدرتها
سومین پیامد این تحولات، بازآراییهای ژئوپلیتیکی و اقتصادی است. اگر کشورهای اروپایی دیگر آمریکا را به عنوان متحدی قابلاعتماد نبینند، طبیعی است که به دنبال جایگزینهایی باشند. در دوره پیش از جنگ جهانی اول، زمانی که قدرتهای بزرگ اروپایی بر صحنه بینالمللی سلطه داشتند، کشورها مرتباً ائتلافهای خود را تغییر میدادند. بریتانیا میتوانست به جای فرانسه و روسیه، با آلمان به توافق برسد. امروز نیز ممکن است نوعی واقعگرایی سرد و خودمحور، جای وابستگی به ایدهآلها و ارزشهای احساسی را بگیرد.
اگرچه اروپا از نظر ژئوپلیتیکی همچنان با چالشهای متعددی روبهرو است، اقتصاد آن چندین برابر بزرگتر از اقتصاد روسیه است. اگر این اقتصاد در کنار بریتانیا قرار گیرد، تقریباً با اقتصاد آمریکا برابری خواهد کرد. علاوه بر این، اروپا پیشاپیش به شدت به چین وابسته شده است و احتمالاً در جستجوی روابط نزدیکتری با پکن خواهد بود. این مسئله پیامدهای نگرانکنندهای برای منافع ایالات متحده در پی خواهد داشت. ممکن است آقای ترامپ از نظم جهانی جدید خود لذت ببرد، اما باید توجه داشت که این تغییرات هزینهای سنگین در بر خواهد داشت.
فرمان اقتصاد آمریکا در دست ثروتمندان/ سوغاتی ولخرجی برای طبقه کارگر
10 درصد برتر در زمینه کسب درآمد در آمریکا - خانوارهایی که حدود 250 هزار دلار یا بیشتر در سال درآمد دارند - در حال ریختوپاش مالی در تمام زمینهها، از سفر گرفته تا خرید پوشاک لوکس هستند؛ روندی که با رشد چشمگیر در بازارهای سهام، املاک و دیگر داراییها شتاب گرفته است.
به نوشته والاستریتژورنال، دادههای «مودیز آنالیتیکس» نشان میدهد مصرفکنندگان متمول در حال حاضر 49.7 درصد از کل هزینهکردها را به خود اختصاص دادهاند که یک رکورد از سال 1989 تاکنون محسوب میشود. این آمار در سه دهه گذشته در حدود 36 درصد قرار داشت.
همه اینها بدین معناست که رشد اقتصادی آمریکا بهشکل غیرمعمولی به خرج پول از سوی آمریکاییهای ثروتمند وابسته شده است. مارک زندی، اقتصاددان ارشد مودیز آنالیتیکس، تخمین زد که هزینهکرد از سوی 10 درصد برتر ثروتمندان در ایالات متحده بهتنهایی تقریبا یکسوم تولید ناخالص داخلی این کشور را تشکیل میدهد.
از سپتامبر 2023 تا سپتامبر 2024، این گروه میزان هزینهکرد خود را تا 12 درصد افزایش داد. در همین حال، خرج پول توسط طبق کارگر و طبقه متوسط در همین دوره زمانی با افت همراه شد.
مارک زندی درباره این تحلیل که براساس دادههای فدرال رزرو بوده، اعلام کرده است: «وضعیت مالی افراد مرفه هرگز بهتر از زمان حاضر نبوده، وضعیت هزینهکرد آنها هیچگاه قویتر از زمان حاضر نبوده و اقتصاد آمریکا نیز هیچگاه تا این حد به آنها وابسته نبوده است.»
این بررسی تا سهماهه سوم 2024 انجام شده است که جدیدترین داده در دسترس محسوب میشود.
در مجموع، افراد متمول آمریکا میزان هزینهکرد خود را بسیار بیشتر از رشد تورم افزایش دادهاند، در حالیکه سایر مردم این کشور نتوانستهاند این کار را انجام دهند. هشتاد درصد پایینی از نظر درآمدی، 25 درصد بیشتر از چهار سال قبل هزینه کردند که فقط کمی از افزایش 21 درصدی قیمتها در همان دوره پیشی میگیرد. 10 درصد برتر درآمدی اما 58 درصد بیشتر خرج کردند.
(2).jpg)
هشدار درباره عوامل آسیبرسان در هزینهکرد ثروتمندان
افت در بازارهای سهام یا کاهش ارزش خانه میتواند اعتماد 10 درصد برتر از نظر درآمد در آمریکا را بهشکل منفی تحت تأثیر قرار دهد و باعث شود آنها در خرج پول تجدیدنظر کنند؛ اتفاقی که میتواند تأثیر قابل توجهی بر اقتصاد آمریکا داشته باشد. از سوی دیگر، احساسات مصرفکنندگان بهطور کلی در حال کاهش است، از جمله برای یکسوم از ثروتمندترین مصرفکنندگان؛ موضوعی که بخشی از آن به دلیل تهدیدات تعرفهای است.
قدرت خرید ثروتمندترین آمریکاییها که زندی معتقد است مسنتر و تحصیلکردهتر هستند، از رشد ارزش خانهها و بازار سهام طی چند سال اخیر نشأت میگیرد. در حالیکه افزایش قیمت داراییها بهعنوان نشانهای از یک اقتصاد خوب تمجید میشود، این موضوع همچنین شکاف بین صاحبان دارایی و سهام و کسانی که ثروتمند نیستند را افزایش میدهد.
در زمان همهگیری، تمام مردم آمریکا بهشکل بیسابقهای اقدام به پسانداز کردند. آنها پول کمتری خرج میکردند؛ چراکه باید در خانه میماندند و از طریق بستههای محرک مالی دولت، پول اضافی دریافت میکردند. تا اوایل سال 2022، خانوارهای آمریکایی بهمیزان 2.6 تریلیون دلار دیگر پسانداز کرده بودند.
زمانی که تورم از راه رسید و قیمتها بهشدت افزایش یافت، عمده آمریکاییها برای پرداخت هزینههای فزاینده خود به پساندازهایشان روی آوردند. اما 10 درصد برتر از نظر درآمد، عمده سرمایهای که ذخیره کرده بود را حفظ کرد.
در همین حال، ارزش سهامی که شهروندان متمول ایالات متحده در اختیار داشتند، بهشکل ناگهانی افزایش یافت. دادههای فدرال رزرو نشان میدهد که از اواخر سال 2019 تاکنون ثروت خالص 20 درصد برتر از نظر درآمدی، بیش از 35 تریلیون دلار یا 45 درصد افزایش یافته است. ارزش خالص دارایی برای سایر گروهها با نرخ مشابهی رشد کرد، اما از نظر مبلغ بسیار کمتر بود؛ افزایش 14 تریلیون دلاری برای 80 درصد پایینی از نظر درآمدی.
بنک آو امریکا دریافته است که رشد هزینههای انجامشده با کارتهای اعتباری و نقدی توسط یکسوم ثروتمندترین مشتریانش سریعتر از هزینههای یکسوم کمدرآمدتر بوده است. برخی دستههای مربوط به هزینهکرد بهویژه رشد قابل توجهی داشتند. پنج درصد ثروتمندترین خانوارها بیش از 10 درصد بیشتر از سال گذشته میلادی برای کالاهای لوکس در خارج از آمریکا هزینه کردند.
دیوید تینزلی، اقتصاددان ارشد موسسه بنک آو آمریکا، گفت: «شهروندان مرفه به پاریس میروند و چمدانهای خود را با کیف، کفش و لباسهای لوکس پر میکنند.»
(1).jpg)
اد باستین، مدیرعامل دلتا ایر لاینز، ماه گذشته میلادی اعلام کرد که انتظار دارد تقاضای قوی برای سفرهای لوکس، سودآوری این شرکت را در سال جاری تقویت کند. فروش بلیتهای کلاس پریمیوم این شرکت 8 درصد افزایش یافته است، در حالیکه درآمد حاصل از فروش بلیتهای کلاس اقتصادی تنها 2 درصد رشد داشته است.
رویال کارائیب نیز اعلام کرد که طی چند ماه اخیر، بهترین دوره پنجهفتهای رزرو در تاریخ خود را تجربه کرده است و از راهاندازی سفرهای دریایی در رودخانههای اروپا خبر داد؛ مسیری که بهویژه در میان مسافران مرفه محبوبیت دارد.
متیو باس، تحلیلگر جیپی مورگان چیس میگوید: «این یک شکاف شدید است. شرایط شرکتهایی که مشتریان مرفه را هدف قرار دادهاند، کاملا متفاوت از کسبوکارهایی است که به اقشار کمدرآمدتر خدمات میدهند. بهعنوان مثال، شرکت Big Lots پاییز گذشته اعلام ورشکستگی کرد و شرکتهایی مانند Kohl’s و Family Dollar در حال تعطیل کردن فروشگاههای خود هستند.»
به گزارش کبنا نیوز، جرارد بیکر روزنامه نگار برجسته و سردبیر سابق وال استریت ژورنال نیز نوشت: پشت پرده بیاحترامیهای آشکار و گاه تحقیرآمیز دونالد ترامپ به اوکراین و رهبر آن و در عین حال ستایشهای اغراقآمیز او از روسیه و «نابغه» کرملین، میتوان ردی از یک منطق راهبردی نهفته یافت. دونالد ترامپ زمانی که میگوید ایالات متحده مدتهاست بار سنگین رهبری جهانی را بر دوش کشیده است، اشتباه نمیکند. او همچنین به درستی به این نکته اشاره میکند که «نظم لیبرالی» که تحت هدایت آمریکا شکل گرفته، اکنون در حال کنار رفتن است و جای خود را به جهانی میدهد که در آن ایالات متحده باید تعریف محدودتری از منافع ملی خود ارائه دهد. دیگر آن دوران که واشنگتن صدها میلیارد دلار برای دفاع از مناطقی هزینه میکرد که دیگر برای امنیت ملیاش ضروری نبودند و از کشورهایی حمایت میکرد که خود قادر به تأمین دفاعشان بودند، به پایان رسیده است.
این دیدگاهها میتوانند نشاندهنده تلاش دونالد ترامپ برای هدایت ایالات متحده به سوی رویکردی مشابه الگوی سیاستهای قدرتهای بزرگ در عرصه بینالمللی باشند. او با به چالش کشیدن اصول سیاست خارجی سنتی آمریکا، باعث شده که در محافل دیپلماتیک صحبت از یک «یالتای جدید» به میان بیاید؛ اشارهای به کنفرانس یالتا در ۱۹۴۵ در ساحل دریای سیاه که در آن رهبران آمریکا، بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی برای تقسیم جهان به توافق رسیدند.
ترامپ و تایوان؛ آیا این جزیره آخرین چالش بزرگ آمریکا خواهد بود؟
تمایل ترامپ به گسترش قلمرو ایالات متحده؛ از گرینلند و پاناما گرفته تا غزه و شاید حتی کانادا و علاقهاش به پیوند دادن سیاست خارجی با فرصتهای اقتصادی، همراه با تمایل او به پذیرفتن جاهطلبیهای اروپامحور ولادیمیر پوتین و احترام مشابهش به شی جین پینگ، همگی نمایانگر نوعی واقعگرایی سختگیرانه در سیاست خارجی است که حول محور قدرتهای بزرگ جهانی در حال شکلگیری است؛ بنابراین با کنار گذاشتن ملاحظات اخلاقی درباره گرایش رئیسجمهور به سمت مسکو، باید این تحول بالقوه عمیق در سیاست خارجی را همانطور که هست تحلیل کنیم. این تغییر میتواند سه پیامد عمده به همراه داشته باشد:
اولین پیامد، ناامنی مرزی است. در چشمانداز ترامپ از جهانی که در آن قدرتهای بزرگ هر آنچه را که میتوانند تصاحب میکنند، باید انتظار داشته باشیم که مرزهای بینالمللی بهطور چشمگیری سیالتر و قاطعانهتر از گذشته تغییر کنند. این رویکرد تفاوتی اساسی با تلاشهای نیم قرن گذشته برای ایجاد یک نظام جهانی مبتنی بر قوانین دارد.
هیچجای دیگری به اندازه تایوان این پتانسیل نگرانکننده را نخواهد داشت. برخلاف اوکراین، ایالات متحده با پذیرش سیاست چین واحد عملاً ادعای پکن بر تایوان را به رسمیت شناخته است، اگرچه بهطور همزمان اعلام کرده است که با هرگونه الحاق اجباری این جزیره مخالفت خواهد کرد. برخی تحلیلگران معتقدند که گرایش ترامپ به روسیه نشاندهنده موضعی سختگیرانهتر نسبت به تایوان است. شخصیتهایی مانند البریج کلبی، که به مقامی بلندپایه در پنتاگون منصوب شدهاند، استدلال میکنند که کنار گذاشتن اوکراین اقدامی ضروری برای تمرکز واشنگتن بر چالشهای چین بوده است.
اما آیا واقعاً این همان دیدگاه ترامپ است؟ او تا چه اندازه استقلال تایوان را برای امنیت ملی آمریکا ضروری میداند؟ آیا این احتمال وجود دارد که ترامپ که همواره به سابقه صلحطلبی خود میبالید ما را برای دفاع از استقلال دوفاکتوی تایوان وارد جنگ جهانی سوم کند؟ با وجود تنشهای اقتصادی میان ایالات متحده و چین، ترامپ بارها تمایل خود را برای ایجاد روابط صمیمانه با شی جینپینگ نشان داده است. او رهبر چین را «نابغه» توصیف کرده و گفته است که «او ۱.۴ میلیارد نفر را با مشت آهنین کنترل میکند.» این در حالی است که لحن ترامپ در مورد تایوان چندان دلگرمکننده نیست.
او از اقتصاد تایوان، تسلط این کشور بر صنعت نیمهرسانا و روابط تجاری آن با ایالات متحده انتقاد کرده است. به گفته ترامپ: «تایوان باید هزینه دفاع خود را بپردازد. تایوان هیچ چیزی به ما نمیدهد.» شاید ترامپ خط قرمزی داشته باشد که محدودیتهای رویکرد واقعگرایانهاش را تعیین میکند و این خط قرمز در میان تنگه تایوان ترسیم شده باشد. اما اگر من جای رئیسجمهور لای چینگ-ته بودم، تلاش میکردم هرچه سریعتر شفافیت بیشتری در مورد پیامدهای محلی نظم جهانی جدید کسب کنم.
.jpg)
گسترش تسلیحات هستهای؛ آیا جهان به سوی یک مسابقه تسلیحاتی جدید میرود؟
موضوع دوم، گسترش تسلیحات هستهای است. تفاوت عمده میان جهان قدرتهای بزرگ گذشته و جهان امروز، بمبهای حرارتی-هستهای است. اگر کشورهای کوچک دیگر نتوانند برای محافظت از خود در برابر متجاوزان به متحدان بزرگ اعتماد کنند، تنها یک گزینه برای آنها باقی میماند: تهدید به نابودی هستهای برای هر کشوری که قصد تجاوز به آنها را داشته باشد.
تا همین اواخر، چنین سناریویی غیرقابل تصور به نظر میرسید، اما در ماه گذشته، گسترش تسلیحات هستهای در اروپا به یک احتمال تبدیل شده است. فریدریش مرتس، که قرار است پس از انتخابات یکشنبه صدر اعظم آلمان شود، هفته گذشته این ایده را مطرح کرد که کشورش میتواند در تسلیحات هستهای بریتانیا و فرانسه شریک شود. همچنین در لهستان نیز بحثهایی پیرامون دستیابی به تسلیحات هستهای شکل گرفته است. لهستانیها به خوبی به یاد دارند که اوکراین در سال ۱۹۹۴، تسلیحات هستهای خود را که از اتحاد جماهیر شوروی به ارث برده بود، در ازای یک تضمین امنیتی از سوی ایالات متحده، بریتانیا و روسیه کنار گذاشت.
در آسیا، ژاپن از دیرباز در آستانه توانایی فناوری برای دستیابی به تسلیحات هستهای قرار داشته و احتمالاً به زودی این آستانه را خواهد شکست. کره جنوبی نیز که همواره تحت تهدیدات مداوم همسایه شمالی خود قرار داشته، به احتمال زیاد همین مسیر را دنبال خواهد کرد.
ترامپ و نظم جهانی جدید؛ هزینههای پنهان بازآرایی قدرتها
سومین پیامد این تحولات، بازآراییهای ژئوپلیتیکی و اقتصادی است. اگر کشورهای اروپایی دیگر آمریکا را به عنوان متحدی قابلاعتماد نبینند، طبیعی است که به دنبال جایگزینهایی باشند. در دوره پیش از جنگ جهانی اول، زمانی که قدرتهای بزرگ اروپایی بر صحنه بینالمللی سلطه داشتند، کشورها مرتباً ائتلافهای خود را تغییر میدادند. بریتانیا میتوانست به جای فرانسه و روسیه، با آلمان به توافق برسد. امروز نیز ممکن است نوعی واقعگرایی سرد و خودمحور، جای وابستگی به ایدهآلها و ارزشهای احساسی را بگیرد.
اگرچه اروپا از نظر ژئوپلیتیکی همچنان با چالشهای متعددی روبهرو است، اقتصاد آن چندین برابر بزرگتر از اقتصاد روسیه است. اگر این اقتصاد در کنار بریتانیا قرار گیرد، تقریباً با اقتصاد آمریکا برابری خواهد کرد. علاوه بر این، اروپا پیشاپیش به شدت به چین وابسته شده است و احتمالاً در جستجوی روابط نزدیکتری با پکن خواهد بود. این مسئله پیامدهای نگرانکنندهای برای منافع ایالات متحده در پی خواهد داشت. ممکن است آقای ترامپ از نظم جهانی جدید خود لذت ببرد، اما باید توجه داشت که این تغییرات هزینهای سنگین در بر خواهد داشت.
فرمان اقتصاد آمریکا در دست ثروتمندان/ سوغاتی ولخرجی برای طبقه کارگر
10 درصد برتر در زمینه کسب درآمد در آمریکا - خانوارهایی که حدود 250 هزار دلار یا بیشتر در سال درآمد دارند - در حال ریختوپاش مالی در تمام زمینهها، از سفر گرفته تا خرید پوشاک لوکس هستند؛ روندی که با رشد چشمگیر در بازارهای سهام، املاک و دیگر داراییها شتاب گرفته است.
به نوشته والاستریتژورنال، دادههای «مودیز آنالیتیکس» نشان میدهد مصرفکنندگان متمول در حال حاضر 49.7 درصد از کل هزینهکردها را به خود اختصاص دادهاند که یک رکورد از سال 1989 تاکنون محسوب میشود. این آمار در سه دهه گذشته در حدود 36 درصد قرار داشت.
همه اینها بدین معناست که رشد اقتصادی آمریکا بهشکل غیرمعمولی به خرج پول از سوی آمریکاییهای ثروتمند وابسته شده است. مارک زندی، اقتصاددان ارشد مودیز آنالیتیکس، تخمین زد که هزینهکرد از سوی 10 درصد برتر ثروتمندان در ایالات متحده بهتنهایی تقریبا یکسوم تولید ناخالص داخلی این کشور را تشکیل میدهد.
از سپتامبر 2023 تا سپتامبر 2024، این گروه میزان هزینهکرد خود را تا 12 درصد افزایش داد. در همین حال، خرج پول توسط طبق کارگر و طبقه متوسط در همین دوره زمانی با افت همراه شد.
مارک زندی درباره این تحلیل که براساس دادههای فدرال رزرو بوده، اعلام کرده است: «وضعیت مالی افراد مرفه هرگز بهتر از زمان حاضر نبوده، وضعیت هزینهکرد آنها هیچگاه قویتر از زمان حاضر نبوده و اقتصاد آمریکا نیز هیچگاه تا این حد به آنها وابسته نبوده است.»
این بررسی تا سهماهه سوم 2024 انجام شده است که جدیدترین داده در دسترس محسوب میشود.
در مجموع، افراد متمول آمریکا میزان هزینهکرد خود را بسیار بیشتر از رشد تورم افزایش دادهاند، در حالیکه سایر مردم این کشور نتوانستهاند این کار را انجام دهند. هشتاد درصد پایینی از نظر درآمدی، 25 درصد بیشتر از چهار سال قبل هزینه کردند که فقط کمی از افزایش 21 درصدی قیمتها در همان دوره پیشی میگیرد. 10 درصد برتر درآمدی اما 58 درصد بیشتر خرج کردند.
(2).jpg)
هشدار درباره عوامل آسیبرسان در هزینهکرد ثروتمندان
افت در بازارهای سهام یا کاهش ارزش خانه میتواند اعتماد 10 درصد برتر از نظر درآمد در آمریکا را بهشکل منفی تحت تأثیر قرار دهد و باعث شود آنها در خرج پول تجدیدنظر کنند؛ اتفاقی که میتواند تأثیر قابل توجهی بر اقتصاد آمریکا داشته باشد. از سوی دیگر، احساسات مصرفکنندگان بهطور کلی در حال کاهش است، از جمله برای یکسوم از ثروتمندترین مصرفکنندگان؛ موضوعی که بخشی از آن به دلیل تهدیدات تعرفهای است.
قدرت خرید ثروتمندترین آمریکاییها که زندی معتقد است مسنتر و تحصیلکردهتر هستند، از رشد ارزش خانهها و بازار سهام طی چند سال اخیر نشأت میگیرد. در حالیکه افزایش قیمت داراییها بهعنوان نشانهای از یک اقتصاد خوب تمجید میشود، این موضوع همچنین شکاف بین صاحبان دارایی و سهام و کسانی که ثروتمند نیستند را افزایش میدهد.
در زمان همهگیری، تمام مردم آمریکا بهشکل بیسابقهای اقدام به پسانداز کردند. آنها پول کمتری خرج میکردند؛ چراکه باید در خانه میماندند و از طریق بستههای محرک مالی دولت، پول اضافی دریافت میکردند. تا اوایل سال 2022، خانوارهای آمریکایی بهمیزان 2.6 تریلیون دلار دیگر پسانداز کرده بودند.
زمانی که تورم از راه رسید و قیمتها بهشدت افزایش یافت، عمده آمریکاییها برای پرداخت هزینههای فزاینده خود به پساندازهایشان روی آوردند. اما 10 درصد برتر از نظر درآمد، عمده سرمایهای که ذخیره کرده بود را حفظ کرد.
در همین حال، ارزش سهامی که شهروندان متمول ایالات متحده در اختیار داشتند، بهشکل ناگهانی افزایش یافت. دادههای فدرال رزرو نشان میدهد که از اواخر سال 2019 تاکنون ثروت خالص 20 درصد برتر از نظر درآمدی، بیش از 35 تریلیون دلار یا 45 درصد افزایش یافته است. ارزش خالص دارایی برای سایر گروهها با نرخ مشابهی رشد کرد، اما از نظر مبلغ بسیار کمتر بود؛ افزایش 14 تریلیون دلاری برای 80 درصد پایینی از نظر درآمدی.
بنک آو امریکا دریافته است که رشد هزینههای انجامشده با کارتهای اعتباری و نقدی توسط یکسوم ثروتمندترین مشتریانش سریعتر از هزینههای یکسوم کمدرآمدتر بوده است. برخی دستههای مربوط به هزینهکرد بهویژه رشد قابل توجهی داشتند. پنج درصد ثروتمندترین خانوارها بیش از 10 درصد بیشتر از سال گذشته میلادی برای کالاهای لوکس در خارج از آمریکا هزینه کردند.
دیوید تینزلی، اقتصاددان ارشد موسسه بنک آو آمریکا، گفت: «شهروندان مرفه به پاریس میروند و چمدانهای خود را با کیف، کفش و لباسهای لوکس پر میکنند.»
(1).jpg)
اد باستین، مدیرعامل دلتا ایر لاینز، ماه گذشته میلادی اعلام کرد که انتظار دارد تقاضای قوی برای سفرهای لوکس، سودآوری این شرکت را در سال جاری تقویت کند. فروش بلیتهای کلاس پریمیوم این شرکت 8 درصد افزایش یافته است، در حالیکه درآمد حاصل از فروش بلیتهای کلاس اقتصادی تنها 2 درصد رشد داشته است.
رویال کارائیب نیز اعلام کرد که طی چند ماه اخیر، بهترین دوره پنجهفتهای رزرو در تاریخ خود را تجربه کرده است و از راهاندازی سفرهای دریایی در رودخانههای اروپا خبر داد؛ مسیری که بهویژه در میان مسافران مرفه محبوبیت دارد.
متیو باس، تحلیلگر جیپی مورگان چیس میگوید: «این یک شکاف شدید است. شرایط شرکتهایی که مشتریان مرفه را هدف قرار دادهاند، کاملا متفاوت از کسبوکارهایی است که به اقشار کمدرآمدتر خدمات میدهند. بهعنوان مثال، شرکت Big Lots پاییز گذشته اعلام ورشکستگی کرد و شرکتهایی مانند Kohl’s و Family Dollar در حال تعطیل کردن فروشگاههای خود هستند.»