تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۰ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۰۱:۲۲
کد مطلب : ۴۲۸۰۵۳
یادداشتی از محمد سروش نیا؛
«سید علی رحم» مبارز انقلابی کهگیلویه؛ همرزم صیادشیرازی
۱
کبنا ؛ سید علی رحم موسوی نژاد هم با دنیای خودش خداحافظی کرد. تقدیر بود و نمیشود کاری کرد.
پارسال بود خدمتش سلام داشتیم. پیرمردی بی ریا. صاف و صادق. با صدای گرفته و بغض آلود. از مبارزات انقلابیِ دوران جوانی میگفت. یک انسانی معمولی، اما بی پروا. جنسِ حرفهایش از آرمان و ایمان، خودش هم سرمایه بزرگی بود. کاش، دیدنش زودتر از اینها نصیبمان میشد.
میگفت: با خواری و زاری بزرگ شده. او اهل روستای طولیان توابع دهدشت، کارگر کارخانه سیمان بهبهان، با مواضعی اعتراضی و انقلابی. کسی نبود که چشم و گوشش را روی دزد و غاصب و دولت پهلوی ببندد. نبیند یا نفهمد. ملتفت و روشن بود. جسور و شجاع. زیر بار نرو. همین زیر بار نرفتنها باعث شد سر از زندان در بیاورد. سازش نمیپذیرفت. مرد مبارزه بود نه محافظه. مسئول و مهندس کارخانه و محل کارش هم سراپا گوش به فرمانِ فرودستان پهلوی. دو دستی علی رحم را تحویل امربرهای پهلوی میدهد و میگوید: قربان، اینهم سید علی رحم که گفتید امر دیگهای ندارید!
علی رحم بی پروا تر و محکمتر از آن چیزی بود که از سر مواضعش کوتاه بیاید. تهدیدش میکردند. پدر سوخته! بدِ شاهنشاه را می گویی؟ کارخونه سیمان دیگه جای تو نیست! علی رحم میخندید و جواب میداد: اونجا یه تکه کوچیکه، روی زمین خدا جا هست.
سید علی رحم میگفت: اعلامیههای امام، از تهران و قم که میرسید، با موتور سیکلت روستا به روستا به دست مردم میرساندم. تظاهرات را برگزاری و مدیریت میکردیم. او، شریعتی را از افراد تأثیر گذار در انقلاب اسلامی میدانست و نقدهایی بر او هم داشت.
علی رحم، مبارزی انقلابی بود که فرماندهان گچساران حتی برای پیدا کردن و فرستادن افرادی جنگی عملیاتی، سراغ از او میگرفتند. قدمهای استواری داشت. میگفت گروه ۷۱ نفره جمع کردیم راهی کردستان شدیم. همرزم صیاد شیرازی، بعدها هم رفتیم عازم جبهه و جنگ گشتیم.
راهش پر رهرو باد.
--------------------------
محمد سروش نیا
پارسال بود خدمتش سلام داشتیم. پیرمردی بی ریا. صاف و صادق. با صدای گرفته و بغض آلود. از مبارزات انقلابیِ دوران جوانی میگفت. یک انسانی معمولی، اما بی پروا. جنسِ حرفهایش از آرمان و ایمان، خودش هم سرمایه بزرگی بود. کاش، دیدنش زودتر از اینها نصیبمان میشد.
میگفت: با خواری و زاری بزرگ شده. او اهل روستای طولیان توابع دهدشت، کارگر کارخانه سیمان بهبهان، با مواضعی اعتراضی و انقلابی. کسی نبود که چشم و گوشش را روی دزد و غاصب و دولت پهلوی ببندد. نبیند یا نفهمد. ملتفت و روشن بود. جسور و شجاع. زیر بار نرو. همین زیر بار نرفتنها باعث شد سر از زندان در بیاورد. سازش نمیپذیرفت. مرد مبارزه بود نه محافظه. مسئول و مهندس کارخانه و محل کارش هم سراپا گوش به فرمانِ فرودستان پهلوی. دو دستی علی رحم را تحویل امربرهای پهلوی میدهد و میگوید: قربان، اینهم سید علی رحم که گفتید امر دیگهای ندارید!
علی رحم بی پروا تر و محکمتر از آن چیزی بود که از سر مواضعش کوتاه بیاید. تهدیدش میکردند. پدر سوخته! بدِ شاهنشاه را می گویی؟ کارخونه سیمان دیگه جای تو نیست! علی رحم میخندید و جواب میداد: اونجا یه تکه کوچیکه، روی زمین خدا جا هست.
سید علی رحم میگفت: اعلامیههای امام، از تهران و قم که میرسید، با موتور سیکلت روستا به روستا به دست مردم میرساندم. تظاهرات را برگزاری و مدیریت میکردیم. او، شریعتی را از افراد تأثیر گذار در انقلاب اسلامی میدانست و نقدهایی بر او هم داشت.
علی رحم، مبارزی انقلابی بود که فرماندهان گچساران حتی برای پیدا کردن و فرستادن افرادی جنگی عملیاتی، سراغ از او میگرفتند. قدمهای استواری داشت. میگفت گروه ۷۱ نفره جمع کردیم راهی کردستان شدیم. همرزم صیاد شیرازی، بعدها هم رفتیم عازم جبهه و جنگ گشتیم.
راهش پر رهرو باد.
--------------------------
محمد سروش نیا