تاریخ انتشار
پنجشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۰ ساعت ۰۰:۴۲
کد مطلب : ۴۳۴۶۶۲
یادداشت| سروش درست

تاریِ تاریخ‌‌نگاری

۵
۲
تاریِ تاریخ‌‌نگاری
کبنا ؛استان کهگیلویه و بویراحمد، استانی ست کوهستانی و زیبا در جنوب غرب ایران زمین، با یک درصد از جمعیت و وسعت کشور. سرزمینی ست ثروتمند و عاق از میراث پدری خویش با تاریخی کهن.
 با بررسی تاریخچه‌ی این استان، درجغرافیای سیاسی، تاریخی، اجتماعی و فرهنگی، با تاریخ سازان بزرگی روبه رو می‌شوید.
دیده شود حال من آر چشم شود گوش ِشما...
 تاکنون نه دیده‌ای بینا برای دیدن استان کهگیلویه و بویراحمد بوده و نه گوشی شنوا، برای نیوش آن.
 شاید بارها از خود پرسیده‌اید چرا تاریخ کهگیلویه و بویراحمد -- به ویژه تاریخ مکتوب-- در سطح ملی دیده نشده است؟ چرا در فیلم‌ها و سریال‌های تاریخی که در شبکه‌های ملی ساخته، پرداخته و پخش می‌شود، حرفی از مردمان این استان نیست. چرا تاریخ شفاهی در استان کار نشده است؟ اگر هم کار شده در حد رفع تکلیف و ارائه گزارش برای منشور تعریف شده‌ی سازمان بالادستی کاربران بوده است؟! چرا کتاب‌های نگارش شده در ژانر تاریخ-- به ویژه تاریخ سیاسی واجتماعی کهگیلویه و بویراحمد-- چنگی به دل نمی‌زند؟ چرا باوجود شجاعت‌های فرزندان این آب و خاک در حوادث گوناگون، نامی از آنها درمتون مکتوب نیست؟! چرا اصول ومبانی نویسندگی در کتب استان که به زیور طبع آراسته شده-- منهای آثاری کمتر از انگشتان یک دست در ژانرهای مختلف از اتوبیوگرافی، بیوگرافی تا تاریخ و ...-- رعایت نشده است؟ چرا هر نوقلمی، فارغ از اشراف بر دنیای شگرف نگارش، ادب و قلم، به خود اجازه می‌دهند دست بر قلم برده تا پدر، نیا و طایفه‌ی خویش را بزرگ جلوه دهد و از نمد تاریخ، شب کلاه -- بخوانید شو ک‌لِه کارِمحمود -- سایز سرِ مبارک پدرخود بمالد و به مبارکیش ببالد. غافل از اینکه، قدم در رهی گذاشته که نیازمند شناخت تاریخ نگاری، دستور و زبان، ادبیات و زبان فولکلور، پژوهش، مردم شناسی، جامعه شناسی، ‌ روانشناسی، اصول مصاحبه گری، داستان، عناصر و ابزارهای آن، احاطه بر علم تدوین، قلم توانا، تکنیک والا و معرفت گسترده‌ای ست. بدون شناخت گدُارقلم به دریای نگارش قدم گذاشتن، فرجام شومی دارد. شبیه ورود به صحنه‌ای ست در جنگ که هر قدم از آن، پر از مین‌های فراوان و ترکش‌های بسیاری ست; زیبنده است که بی خودی، شخصیت ِخود را سیبل ترکش‌های ریز و درشت نکنیم و نکنید.


 چراکه «شرف المکان بالمکین= ارزش و اعتبار هر جایگاهی برآمده از انسان‌هایی ست که بر آن تکیه زده‌اند».
متأمل بگذاریم و متألم بگذریم. جهت تنویر ذهن شما خواننده‌ی گرامی - به طور اجمالی-- به سیری تیتر وار از شجاعت کهگیلویه و بویراحمدی، از دوره‌ی پساماد و هخامنشی اشاره می‌شود:
 روزگاری، اسکندر مقدونی، زین و یراق کرد که طومار هخامنشیان را درهم بپیچد. جهانگیری که سودای جهانداری داشت، با سری سرفراز، پا در رکاب فشرد، مرزها را درنوردید و خروشید و جوشید تا به دشتی رسید. دشتی در بین کوه‌های قامت فراز ِزاگرس، سپیدپوش و سرد. اسکندر با آیین اسکندری، با سرداری مدافع وطن برخورد کرد که به قول هردوت نظیرش را کم دیده بود. باید طرفی می‌جست: چاره، اردو زدن بود. درآن دشت اردو زد و وسعت دلش به دشت، طعنه. از آن روز، نامواژه‌ی تاریخی دشتروم--- برای این منطقه انتخاب شد که نشان ازین واقعه‌ی تاریخی دارد. هوای سرد و کولاک دشت روم از یک سو بر شانه‌ی سربازان رومی سنگینی می‌کرد و از سویی، شنیدن نام ِ پرآوازه‌ی آریوبرزن کهگیلویه و بویراحمدی بر دلشان.
چون تو از آن مایی، در زهر اگر درآیی / کی زهَر زهَره دارد تا انگبین نباشد.
 آریوبرزن و سردارانش- عرصه را بر دشمن تنگ کردند. سرانجام شیرمردان کهگیلویه و بویراحمدی، تنها همآوردانی بودند که راه سکندر مقدونی را سد نمودند. اسکندر، نخست سکندری خورده‌ی این آوردگاه بود.
 اگر پای تیمور لنگ به این خاک رسیده است؛ لنگ لنگان سرفکنده و بازنده، بازگشته است. اگر دشمن پرتغالی، چشم طمع به ایران گشود و دهان؛ بویراحمدی‌ها و دشمن زیاری ها، به گمبرون و حاشیه‌ی خلیج همیشه فارس شتافته و پرتغال‌ها را قاچ قاچ کردند. اگر روباه پیر استعمار- انگلیس - به جنوب تاخته و در غرقاب دشتستان و دلوار غرق شده است؛ باز پای شجاعت کهگیلویه و بویراحمدی‌ها، در رکاب کهرها فشرده شده و به یاری تنگستانی‌ها و بوشهری‌ها شتافته‌اند.
 اگر قاجار و محمد حسن خان در رقابت با زندی‌ها، به جنگ به کریم خان پرداخته و در تداوم این دسیسه‌ها، آغا محمدخان قاجار به سمت فارس تاخته است، باز رد ّپای مردمان این دیار در دفاع از ناموس و قاموس وطن دیده می‌شود. بختیاری‌ها به رهبری ابدال خان دوشادوش ایلخانی برایی محمدعلی خان و شیردلان لرستانی در دفاع از لطفعلی خان زند صدها کشته داده‌اند؛ سر داده و سرفراز مانده‌اند. به تعبیر تاریخ و منابع مکتوب، تمن تمن زنبورچی و شمشیر زن جان باخته و جان داده‌اند.
مردمان کهگیلویه و بویراحمد در دفاع از مشروطه خواهی، پشتیبان همتباران بختیاری خویش بوده‌اند. هرگاه فریاد وامددای همتبار و هم وطنی شنیده شده--- صدای سم‌های اسپانشان در گوشه گوشه‌ی این خاک مقدس، گوش نواز بوده است.
 درشکل گیری قیام ملی صنعت نفت، در کنارملّیون و مذهبیون -- به رهبری مصدق و آیت الله کاشانی - قدقامت ایستادند و دراین راه نیز، جان باز بودند و جانباز.
مردان این سامان، در طول تاریخ- مردانه تن به سختی ایام داده‌اند.
در تقابل با رضاشاه پهلوی، در دشت‌ها و تنگه‌ها جنگیده‌اند و رنجه‌ها دیده‌اند. کشته‌ها پشته کرده و رشته‌ها پنبه؛ اما سر تعظیم در برابر پهلوی اول را ننگ می‌دانسته‌اند:
 یاد باد آنکه ز ما وقت سحر یاد نکرد...
با شاهگردون و تبعید رضاخان میرپنچ به جزیره موریس؛ پیر استعمار، محمدرضا شاه را بر تخت پدرِ از وطن رانده شده، نشاند. کهگیلویه و بویراحمدی‌ها بعد از تاجگذاری شاه، باز مرکب سوار بودند، غرای لرکه ها و صدای برنوهایشان لرزه بر پایتخت انداخته بود. مردان سیاسی دنانشین ظلم پهلوی دوم، را برنتابیدند.
به تهران فراخوانده شدند. یک دست، یک دست کت و شلوار خاکستری بر تن تنومند هرکدامشان -- در سیاست و کیاست --کرده و به آیین میهمان نوازی، آن‌ها را نواختند. در دیدار نخست، دیدن رشیدمردان کهگیلویه و بویراحمدی دیده‌ی اعلیحضرت همایونی را به حیرت وا داشت و بنان را به دندان گذاشت.
وقتی از زبان سیاس مردی کهگیلویه و بویراحمدی، شنید:
 "تصدقت شوم! ما نه جاده داریم، نه آب آشامیدنی. نه برق داریم و نه شغل. قربان اگر مردم ما با دولت مرکزی می‌جنگند و سرباز شما را می‌کشند برای بدست آوردن اسلحه‌ای ست تا با فروش آن خوراکی تهیه کنند و از لباس آنها برای دوختن تنپوشی بهره می‌برند تا زنان و دختران ایل پوشیده باشند.
باری، مردمان این استان درصحنه‌های تاریخی زنده دل و سرزنده بوده، هستند و خواهند بود.
در انقلاب و هشت سال دفاع مقدس نیز، گوی سبقت را از دگران ربوده به طوری که بنابر آمار موجود و مستند-- قریب بر صد در صد مردان در سن فعالیت- یعنی از هجده تا شصت سال -- در جبهه‌ها سر بر دار دادند و مستانه سردار بودندـ.
از روز نخست جنگ تا واپسین لحظات، در پند خندق حادثه ساز بودیم. در والفجر هشت، دشت فاو را به «هشتی که گرو نه بود برای صدام» بدل کردیم. با غریو مردانه‌ی سردارانی بسان سردار حسین رزمنده، رزمن ده بودیم و با شجاعت، رزمنده. با نشان سردار هرمز پور، پور هرمز گان با دلی فراغ از هرمز می‌گذشت.
 با سردار عوض ِ شهابی فر، شهاب شدیم و بر دشمن بعثی باریدم تا بدانند سردار عوض شهابی فر از شلمچه تا فاو، از کرخه تا ماووت و از کربلا تا زینبیه مدافع حرم است و حریم است و حرمت: فریادی ست در تاریخ زرین این استان خطاب به دشمنان شیر
خفته‌ی ایران:
ایرانی که عوض دارد، گِلِه ندارد!...
 دستم نداد قوّت رفتن به پیش دوست/
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم...
 باری، همانگونه که خواندید و خواندیم، استان کهگیلویه و بویراحمد تاریخ سترگی از دلاوری‌ها و دل آوری ها آفریده است.
این تاریخ باید نگاشته شود نه در ذهن‌ها انگاشته.
 هنری جیمز-- رمان نویس بزرگی که در ‌۱۸۴۳ م. در آمریکا متولد و از ‌۱۸۷۶ به بعد در انگلستان زیست و در ۱۹۱۶ م. در همان جا وفات کرد-- می‌گوید: «آنچه محتوا را حفظ می‌کند و دوام می‌بخشد فقط شکل است و بس.»
این جمله‌ی هنری روشن است و بی نیاز از تفسیر و تحلیل. با وجود این، شاید نقل این گفته بی هوده نباشد که در هُنر و از جمله در آثار هنری منثور، زیبایی و حقیقت «Fact» جدایی ناپذیرند و این تفکیک ناپذیری به حدی ست که تصوّر یکی بی دیگری ممکن نیست. ما می‌توانیم، و به یقین دقّت فنی بیشتری به خرج داده‌ایم اگر-- در تاریخ مکتوب و منثور استان--به جای اصطلاح “ زیبایی“، واژه‌ی ”شکل“ را به کار ببریم و به جای اصطلاح “ حقیقت” واژه‌ی “ محتوا“ را. حتی می‌توانیم دایره‌ی مفاهیم را تنگتر نموده و به جای زیبایی و شکل بگوییم ” تکنیک“ و به جای “ حقیقت“ و “ محتوا“ بگوییم “ موضوع“.
بنابراین تاریخ و حقایق تاریخی استان، مساوی هنر نیست، بلکه مساوی تجربه است. تا این حقایق بیان نشوند و به شکل اصولی، علمی و منطقی در قالب یکی از شکل‌های هُنری متجسّد نگردد به هنر تبدیل نمی‌شود. پس فقط محتوای بیان شده که قبای تاریخ شفاهی، داستان، بیوگرافی، اتوبیوگرافی، داستان بلند (رمان) و یک ژانر هنری را بر تن بیند، می‌تواند اثری هنری دانسته شود.
البته برخی باطرز فکر دیگر، اصالت را به محتوا می‌دهند و نقش شکل را کم می‌پندارند. حال آنکه، بازجوییِ اندکی عالمانه و دقیق هر اثر هنریِ ممتاز، در هر ژانری از انواع هنر، به روشنی نشان می‌دهد که نه زیبایی بزرگ بی حقیقتِ بزرگ اثرِ هنری ممتاز می‌سازد و نه حقیقت بزرگ، بی زیباییِ بزرگ، اثر هنری برجسته می‌سازد. چرا؟! زیرا اصولاً در هنر، زیبایی و حقیقت، شکل و محتوا، تکنیک و موضوع، جدایی ناپذیرند و فقط در تلفیق کامل با یکدیگرند که شکل معنا می‌یابد; محتوا حفظ می‌شود و دوام می‌آورد. البته شاید بپرسید که چرا جناب هنری جیمز مصدر حفظ شدن و دوام آوردن را به کار برده است؟
 چون حقیقت، یا محتوا و یا موضوع را نویسنده‌ی هنرمند، هستی نمی‌بخشد. حقیقت، محتوا یا موضوع در واقعیتِ زندگی اجتماعی ما موجود و نهفته است. نبوغ نویسنده کاربلد و هنر مند در این است که به کمک تکنیک آن را کشف و آشکار می‌کند و به مخاطب منتقل می‌سازد. به عبارت دیگر، آن را در شکل متجسّد می‌سازد و بدین ترتیب حفظش می‌کند و دوامش می‌بخشد.
 نکته‌ی باریکی در این کار هست:
در انتخاب حقیقت یا محتوا و یا موضوعی که به کمک تکنیک کشف و آشکار می‌شود و به دگران منتقل; من نویسنده نه خیلی آزاد هستم و نه کاملاً به اراده و اختیار خود. "گوستاو فلوبر " نویسنده بزرگ فرانسوی (۱۸۲۱-۸۰ م) به اندازه اختیار و آزادی نویسنده اشاره و معتقد است:
" نویسنده اصلاً آزاد نیست که این چیز یا آن چیز را بنویسد. منتقدان و مخاطبان متوجه این نکته نیستند“.
 چه نویسنده هم استانی در انتخاب موضوع داستانش آزاد و مختار باشد و یا نباشد، این واقعیت تغییری نمی‌کند که نویسنده حقایق پنهان را کشف و آشکارمی سازد و دیگران را، گاه خلاف میلشان، وادار می‌کند که آن حقایق را ببینند. بنابراین یکی از نقش‌های ارزشمند هنر در همین است; نمی‌گذارد حقیقت پنهان بماند و فراموش شود; نمی‌گذارد حقیقت پژمرده شود و بمیرد; حقیقت را زنده نگه می‌دارد و بر نیروی عمل و تاثیرش می‌افزاید.
 بنابراین نوقلم نویسنده و یا نویسنده نانویس ممکن است هم درانتخاب شکل ناشیانه عمل کند و هم در ارائه محتوا. یا به جای روشنی بخشی به تاریخ باعث تاری تاریخ استان شود.
توسعه‌ی ادبیات داستانی، تاریخ نگاری و سایر رشته‌های مکتوب و منثور نیازمند التفات ویژه دانشگاه یاسوج-- دانشکده‌های مرتبط-- مراکز دانشگاهی استان، صدا وسیمای محلی- بابازنگری در رویکرد فعلی-- اهالی خرد، نویسندگان، اصحاب رسانه، سازمان‌های فرهنگ محور، آموزش و پرورش و به ویژه نواندیشان
نوجوان و جوان این دیار - با مطالعه‌ی بیش -- و خانواده‌های فرهیخته‌ی این سامان است.
ما توفیقی الا بااللّه
سروش درست
۴ خردادماه ۱۴۰۰ خورشیدی
یاسوج دلآرا و دلآرام
نام شما

آدرس ايميل شما

Iran, Islamic Republic of
درود. واقعا تاریخ استان را باید نویسنده ی بزرگ بنگارد
Iran, Islamic Republic of
درود. واقعا تاریخ استان را باید نویسنده ی بزرگ بنگارد
Denmark
توخودت یک نوقلمی برادر
انچه از فحوای تاریخ می اید اریو برزن یا در تنگ تکاب کهگلو بود یا در دیل و آرو در گچسارلان.
اسکندر یونانی بود نه رومی و رومیان 400 سال بعد از اسکندر امپراطوری یافت حال تو می ایی دشت روم را به اسکندر می چسبانی؟
جل الخالق.
توخودت و قلمت سراسر عقده و نوقلمی که داری کلاه برای سرت می بافی برادر.
کبنا که این کامنت را پخش نمیکند. اما اگر پخش کرد و توی نویسنده ان را دیدی دست بردار از این همه خود بینی.
کیوان
Denmark
درود برشما.... تاریخ را باید درست نوشت
Iran, Islamic Republic of
اون تنگ ککاب گاف تاریخی جناب مشیرالوله بود. به شکرانه ی علم فرزندان استان امروز این موضوع خحل شده. ضمنا بنده از کودکی قلم می زنم و به قولی بشر با توجه به محدودیت ها همآره نوقلم است.ـبنده مخاطب نوقلمم کسی ست که عفارغ از اصول علمی، عقلایی و حرفه ای دست به قلم ببرد و چیزی بنگارد که در شأن استان زیبا و مردمان فههیم ما نباشد.ـسپاس
آخرین اظهارات جهانگیری در باره رد صلاحیتش، اصلاح‌طلبان و شورای نگهبان

آخرین اظهارات جهانگیری در باره رد صلاحیتش، اصلاح‌طلبان و شورای نگهبان

معاون اول رییس جمهور با تاکید بر اهمیت مشارکت حداکثری مردم در انتخابات پیش‌رو گفت: گاهی ...
بدرود اصلاحات؟

بدرود اصلاحات؟

هاشمی‌رفسنجانی ردصلاحیت شد تا شورای نگهبان همه اصلاح‌طلبان را غافلگیر کند؛ اما در عین ...
نظامی‌ها پشتيبان كدام كانديدا؟

نظامی‌ها پشتيبان كدام كانديدا؟

ممکن است در برهه‌هایی از زمان نزدیکی نظر بدنه نیروهای نظامی و فرماندهان کم و زیاد شده ...
1