تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۰ شهريور ۱۴۰۳ ساعت ۱۱:۴۴
کد مطلب : ۴۹۰۵۱۰
یادداشتی از محسن خرامین؛
فعالیتهای کورمالکورمال محیط زیستی ره به جایی نخواهد برد / در عصر جدید توسعه منهای محیطزیست کاریکاتور توسعه و ضد آن خواهد بود / در سطح جامعه نیز درک درستی از بحران محیطزیست وجود ندارد / وضعیت محیطزیست در ایران از مرحله بحران گذشته است
۱
کبنا ؛ محسن خرامین - روزنامهنگار - بارها به کنایه گفته شده است چرا با وجود این تعداد فعال محیطزیست شاهد این حجم از بحران محیط زیستی در کشور هستیم؟ در پاسخ باید گفت: ابتدا، نباید تمام این فعالیتها و اظهارات بهپای کنشگری محیطزیست نوشته شود که در ادامه مشخصاً به همین تمایز برخواهیم گشت.
دوم برای فهم بهتر این رابطه ناگزیر به مراجعه به نظریه بحران توماس اسپریگنز اندیشمند مشهور آمریکایی هستیم تا به مدد این نظریه بهتر بتوان این موضوع را تحلیل و درک کرد. اسپریگنز معتقد است: «نظریهپردازان سیاسی از بحرانهای سیاسی که جامعه درگیر آن است و با مشاهده بینظمی در زندگی سیاسیکار خود را آغاز میکنند. هدف نظریهپردازان شناسایی مشکل جامعه و ارائه راهحل برای مشکلات جامعه است. در واقع هر اندیشمندی در هر دوره زمانی سعی در ارائه بدیلی دارد که بتواند پاسخگوی مشکلات جامعه باشد و نمایی از آیندهای آرمانی را نیز به تصویر بکشد.»
توماس اسپریگنز در کتاب مهم خود «فهم نظریههای سیاسی» که در ایران توسط فرهنگ رجایی ترجمه شده است اینگونه استدلال میکند: «اندیشهها در پاسخ به بحرانهاست که تولید میشوند.» از این منظر اندیشمند و فیلسوف سیاسی – اجتماعی کسی است که در ابتدا بحران یا مسئلهای را در جامعه خود مشاهده کرده و آن گاه برای برونرفت از آن بحران و بازگشت به وضعیت متعادل و باثبات دست به تئوریپردازی میزند؛ بنابراین بحران بهنوعی بر نظریه تقدم دارد و وجود بحران محیطزیست سبب توجهات به این حوزه و ظهور نظریهپردازان و صدور نظریات در این بخش شده است. البته همواره در کنار فعالیت و دغدغههای یونیک شاهد نظریات فیک و برخی سوء فعالیتها نیز هستیم که این موضوع نیز از پیامدهای وجود بحران در جامعه است؛ ولی نباید همه را یکسان دید و اتفاقاً برخی از اظهارات و رفتارها جزئی از بحران هستند. بی شک وضعیت محیطزیست در ایران از مرحله بحران گذشته است. ما نهتنها با لیست بلندبالایی از انواع و اقسام بحران در کشور مواجه هستیم که وضعیت و انباشت هر کدام از بحرانها نگرانکننده و هراسناک است. بحرانها تنها مربوط به حوزه محیطزیست نیستند؛ اما بحرانهای محیط زیستی با شدت بیشتری در حال پیشروی و گستردگی هستند و عدم کنترل و مدیریت برخی از آنها حتی موجودیت کشور را به مخاطره میاندازند. دولتها علیرغم انکار و مقاومت درگذشته و حتی تا کنون در سالهای اخیر متوجه بخشهایی از عمق بحران شدهاند و خود را علاقهمند به چارهاندیشی و تدبیر نشان دادهاند. اما مدیریت محیطزیست دولتها بهمانند مدیریت سایر بخشها یک مدیریت ضعیف، جزیرهای و بدون چشمانداز بوده است که از درمان مقطعی عاجز و ناتوان است. متأسفانه محیطزیست هرگز جز ترجیحات اولیه دولتها نبوده است و پیوست زیستمحیطی سلیقهایترین بخش تصمیمگیری و برنامهریزی دستگاه حکمرانی در کشور است. همه از توسعه سخن میگویند؛ اما هیچ مدل استراتژی حکمرانی در کار نیست و توسعه مدنظر جز پیشرفت و بالارفتن برخی اعداد و آمار به بهای نابودی محیطزیست و منابع طبیعی کشور چیز دیگری نبوده است و کماکان دغدغه و گسترش صنعت و کشاورزی اولویت اصلی سیاستگذاران کشور است. در سطح جامعه نیز درک درستی از بحران محیطزیست وجود ندارد. ورود در بسیاری موارد به این حوزه سویه تفننی و فانتزی دارد و با مصرف چند اصطلاح دم دست و شلوغکاری و مشغولشدن به پیشوند و پسوند سازی برای بحران همچون ابر بحران، مگا بحران، بحران تمدنی، فرسایش تمدنی و... اصل بحران رها و کار حول جذب فالوور متمرکز شده است. این تصور سبب شکلگیری توهم کنش گری محیطزیست برای بسیاری شده است و بسیاری را تحریک و تطمیع به تشکیل بنیادهای کاغذی کرده است تا اندک تتمه محیطزیست ایران و سرمایه اجتماعی و بودجهای جامعه در پای این بنیادها ذبح گردد. کنشگری مطابق نظریه هانا آرنت شکلی کاملاً عمومی و بیناشخصی از رفتار هدفمند انسان است که متأثر از «اصول» و بیرون از حوزه انتخاب اوست. پس لاجرم هر رفتار و اظهارنظر در موضوعات محیطزیست نمیتواند کنش تعریف و برداشت شود. از همین جاست که کنش محیط زیستی بهویژه در این دوره ذیل امر سیاسی قابلتعریف و تفسیر است و جز با کنش اصیل در پوشش نهادهای مدنی در کنار تقویت جامعه مدنی هرگز نمیتوان به شبه کنشگرانی که خیلی زود به کارگزاران توجیهگر غارت محیطزیست تغییر پوزیشن میدهند امید بست. بهعلاوه همواره احتمال خبط و خلط برخی دغدغهها و تعصبات منطقهای و قومی با فعالیتهای محیط زیستی وجود دارد. محیطزیست و مسائل مربوط به آن یک موضوع حیاتی و دررابطهبا زندگی روزمره انسانها است و طبیعی است افراد با نگرشهای گوناگون و اهداف مختلف در این حوزه فعال باشند.
گاهی نگرانی یا حمایت از ساخت یک سد هیچ نسبتی با مخاطرات محیطزیست ندارد و صرفاً پای منافع منطقهای، تعصبی و شخصی در میان است و گاهی دیده شده است این فعالیتها و مخالفتها صرفاً حول مطالبات صنعتی و کشاورزی از یک نقطهبهنقطه دیگر بوده است. اعتراضاتی که البته فینفسه وجودشان گواهی است از بزرگتر و عمیقتر شدن بحران. فعالیتهای کورمالکورمال محیط زیستی ره به جایی نخواهد برد و چشمانداز سیاهی برای آینده ایران و نسلهای آتی در حال رقمخوردن است. سرمایههای زیستمحیطی حتی از سرمایههای طبیعی بهمراتب مهمتر هستند و این سرمایه باید در کنار توسعه تقویت شود که در عصر جدید توسعه منهای محیطزیست کاریکاتور توسعه و ضد آن خواهد بود. مفهوم «توسعه پایدار» آمیزش مفاهیم «محیطزیست» و «توسعه» است که خیلی صریح و شفاف تکلیف هر پروژه و ادعایی در مسیر سیاستگذاری در کشور را بهعنوان چراغ راه در کنار دشواری کار و مسیر پر سنگلاخ پیشرو از ابتدا روشن میکند تا «فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان - آنگه شود پدید که میان این دو گروه»، کنشگر عرصه محیطزیست کدام است.
دوم برای فهم بهتر این رابطه ناگزیر به مراجعه به نظریه بحران توماس اسپریگنز اندیشمند مشهور آمریکایی هستیم تا به مدد این نظریه بهتر بتوان این موضوع را تحلیل و درک کرد. اسپریگنز معتقد است: «نظریهپردازان سیاسی از بحرانهای سیاسی که جامعه درگیر آن است و با مشاهده بینظمی در زندگی سیاسیکار خود را آغاز میکنند. هدف نظریهپردازان شناسایی مشکل جامعه و ارائه راهحل برای مشکلات جامعه است. در واقع هر اندیشمندی در هر دوره زمانی سعی در ارائه بدیلی دارد که بتواند پاسخگوی مشکلات جامعه باشد و نمایی از آیندهای آرمانی را نیز به تصویر بکشد.»
توماس اسپریگنز در کتاب مهم خود «فهم نظریههای سیاسی» که در ایران توسط فرهنگ رجایی ترجمه شده است اینگونه استدلال میکند: «اندیشهها در پاسخ به بحرانهاست که تولید میشوند.» از این منظر اندیشمند و فیلسوف سیاسی – اجتماعی کسی است که در ابتدا بحران یا مسئلهای را در جامعه خود مشاهده کرده و آن گاه برای برونرفت از آن بحران و بازگشت به وضعیت متعادل و باثبات دست به تئوریپردازی میزند؛ بنابراین بحران بهنوعی بر نظریه تقدم دارد و وجود بحران محیطزیست سبب توجهات به این حوزه و ظهور نظریهپردازان و صدور نظریات در این بخش شده است. البته همواره در کنار فعالیت و دغدغههای یونیک شاهد نظریات فیک و برخی سوء فعالیتها نیز هستیم که این موضوع نیز از پیامدهای وجود بحران در جامعه است؛ ولی نباید همه را یکسان دید و اتفاقاً برخی از اظهارات و رفتارها جزئی از بحران هستند. بی شک وضعیت محیطزیست در ایران از مرحله بحران گذشته است. ما نهتنها با لیست بلندبالایی از انواع و اقسام بحران در کشور مواجه هستیم که وضعیت و انباشت هر کدام از بحرانها نگرانکننده و هراسناک است. بحرانها تنها مربوط به حوزه محیطزیست نیستند؛ اما بحرانهای محیط زیستی با شدت بیشتری در حال پیشروی و گستردگی هستند و عدم کنترل و مدیریت برخی از آنها حتی موجودیت کشور را به مخاطره میاندازند. دولتها علیرغم انکار و مقاومت درگذشته و حتی تا کنون در سالهای اخیر متوجه بخشهایی از عمق بحران شدهاند و خود را علاقهمند به چارهاندیشی و تدبیر نشان دادهاند. اما مدیریت محیطزیست دولتها بهمانند مدیریت سایر بخشها یک مدیریت ضعیف، جزیرهای و بدون چشمانداز بوده است که از درمان مقطعی عاجز و ناتوان است. متأسفانه محیطزیست هرگز جز ترجیحات اولیه دولتها نبوده است و پیوست زیستمحیطی سلیقهایترین بخش تصمیمگیری و برنامهریزی دستگاه حکمرانی در کشور است. همه از توسعه سخن میگویند؛ اما هیچ مدل استراتژی حکمرانی در کار نیست و توسعه مدنظر جز پیشرفت و بالارفتن برخی اعداد و آمار به بهای نابودی محیطزیست و منابع طبیعی کشور چیز دیگری نبوده است و کماکان دغدغه و گسترش صنعت و کشاورزی اولویت اصلی سیاستگذاران کشور است. در سطح جامعه نیز درک درستی از بحران محیطزیست وجود ندارد. ورود در بسیاری موارد به این حوزه سویه تفننی و فانتزی دارد و با مصرف چند اصطلاح دم دست و شلوغکاری و مشغولشدن به پیشوند و پسوند سازی برای بحران همچون ابر بحران، مگا بحران، بحران تمدنی، فرسایش تمدنی و... اصل بحران رها و کار حول جذب فالوور متمرکز شده است. این تصور سبب شکلگیری توهم کنش گری محیطزیست برای بسیاری شده است و بسیاری را تحریک و تطمیع به تشکیل بنیادهای کاغذی کرده است تا اندک تتمه محیطزیست ایران و سرمایه اجتماعی و بودجهای جامعه در پای این بنیادها ذبح گردد. کنشگری مطابق نظریه هانا آرنت شکلی کاملاً عمومی و بیناشخصی از رفتار هدفمند انسان است که متأثر از «اصول» و بیرون از حوزه انتخاب اوست. پس لاجرم هر رفتار و اظهارنظر در موضوعات محیطزیست نمیتواند کنش تعریف و برداشت شود. از همین جاست که کنش محیط زیستی بهویژه در این دوره ذیل امر سیاسی قابلتعریف و تفسیر است و جز با کنش اصیل در پوشش نهادهای مدنی در کنار تقویت جامعه مدنی هرگز نمیتوان به شبه کنشگرانی که خیلی زود به کارگزاران توجیهگر غارت محیطزیست تغییر پوزیشن میدهند امید بست. بهعلاوه همواره احتمال خبط و خلط برخی دغدغهها و تعصبات منطقهای و قومی با فعالیتهای محیط زیستی وجود دارد. محیطزیست و مسائل مربوط به آن یک موضوع حیاتی و دررابطهبا زندگی روزمره انسانها است و طبیعی است افراد با نگرشهای گوناگون و اهداف مختلف در این حوزه فعال باشند.
گاهی نگرانی یا حمایت از ساخت یک سد هیچ نسبتی با مخاطرات محیطزیست ندارد و صرفاً پای منافع منطقهای، تعصبی و شخصی در میان است و گاهی دیده شده است این فعالیتها و مخالفتها صرفاً حول مطالبات صنعتی و کشاورزی از یک نقطهبهنقطه دیگر بوده است. اعتراضاتی که البته فینفسه وجودشان گواهی است از بزرگتر و عمیقتر شدن بحران. فعالیتهای کورمالکورمال محیط زیستی ره به جایی نخواهد برد و چشمانداز سیاهی برای آینده ایران و نسلهای آتی در حال رقمخوردن است. سرمایههای زیستمحیطی حتی از سرمایههای طبیعی بهمراتب مهمتر هستند و این سرمایه باید در کنار توسعه تقویت شود که در عصر جدید توسعه منهای محیطزیست کاریکاتور توسعه و ضد آن خواهد بود. مفهوم «توسعه پایدار» آمیزش مفاهیم «محیطزیست» و «توسعه» است که خیلی صریح و شفاف تکلیف هر پروژه و ادعایی در مسیر سیاستگذاری در کشور را بهعنوان چراغ راه در کنار دشواری کار و مسیر پر سنگلاخ پیشرو از ابتدا روشن میکند تا «فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان - آنگه شود پدید که میان این دو گروه»، کنشگر عرصه محیطزیست کدام است.